تعلیم و تربیت پراگماتیک

در مقابل حرفه آموزی صرف، کمک کردن به کودک برای اندیشیدن تعلیم و تربیت است.
يکشنبه، 15 دی 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تعلیم و تربیت پراگماتیک
تعلیم و تربیت پراگماتیک به عنوان یک نهضت به این دلیل آغاز شد که بسیاری از متفکران لیبرال در دهه ۱۹۲۰ تصور می کردند تعلیم و تربیت آمریکایی اندیشه های عدالت و آزادی موجود در نظریه دموکراتیک را نشان نمی دهد. آنان معتقد بودند که مدارس باید با روح این اندیشه ها نغمه ای ساز کرده، پیشرفتهای به وجود آمده در علوم فیزیکی، اجتماعی و فن آوری را منعکس نماید. این اولین پراگماتیستها در اثر نهضت علمی که با بیکن آغاز شد، تحریک شدند. آنها قویة به علم و خصوصا به نقش آن به عنوان عالمى علیه خرافه پرستی، مذهب تعصب آمیز، و ناتوانی سیاسی معتقد بودند.
 
همچنین، لاک با تأکید بر تجربه، تفکر پراگماتیک را تحت تأثیر قرار داد. دیدگاه او که هیچ اندیشه ای ذاتی نیست و تجربه اولین شکل دهنده هستی انسان است، پذیرش سریعی را در نهضت پراگماتیک بنیان نهاد. پراگماتیستها اهمیت مشاهده کودک را در ارتباط در طبیعت با آن مواجه شده، و نه فقط تجارب مدسه، مورد تأکید قرار می دهند. به نظر آنان، به کودکان باید بر حسب رشد شناختی، فیزیکی، و عاطفی و در پرتو همه عوامل دیگری که در تأثیر گذاری و شکل دادن زندگی شان تأثیر دارد، نگریسته شود.
 
روسو با تأکیدش بر طبیعت، تفکر پراگماتیک را تحت تأثیر قرار داد. به نظر پراگماتیست‌ها تعلیم و تربیت باید طبیعی و مربوط به رشد انسان به عنوان نوع پیچیده ای از حیوانات باشد. آنان مدتها از مدارسی که کودکان بتوانند در حوالی آن حرکت کنند، یعنی از مدارسی باز و محیط محرکی که عنصر طبیعی را در تعلیم و تربیت وارد کند، حمایت می کردند. احتمالا اندیشه های بیکن، لاک، و روسو به بهترین شکل با تفکرات جان دیویی ترکیب شده باشد. اندیشه های آنان تا قبل از دیویی در قالب یک کل معنی دار دست به دست هم نداده و در تعلیم و تربیت به کار نرفته بود.
 
دیویی و پراگماتیستها معتقد بودن که تعلیم و تربیت یک ضرورت زندگی است. تعلیم و تربیت چنان جان تازه‌ای به انسانها می بخشد که به کمک تعامل با محیط، آنان را قادر به مواجهه با مشکلات می کند. دیویی خاطرنشان می ساخت که جامعه متمدن بدان سبب به محیاتش ادامه می دهد که تعلیم و تربیت با استفاده از ارتباط عادتها، فعالیتها، افکار و احساسات از نسلی به نسل دیگر از مسن ترها به جوانترها - منتقل می شود. بدون این، زندگی اجتماعی قابل بقا نیست؛ بنابراین باید به تعلیم و تربیت نه به عنوان صرف فراگیری موضوعات ذهنی آکادمیک، بلکه به عنوان بخشی از خود زندگی نگریسته شود. اساسا تعلیم و تربیت یک هنر است، و معلمان هنگامی که آن را از روزمرگی و کسالت دور می سازند، والاترین مفهوم این هنر را تبیین می کنند. همه نحوه های زندگی پرورش دهنده است، اما زندگی اجتماعی ما را در استحصال معنی خالص از تربیت کمک می کند. دیویی مانند افلاطون معتقد بود که مردم به جامعه به عنوان بخشی ضروری از تجارب یادگیری خود نیازمندند و باید از مدارسی که پرورش دهنده موضوعات ذهنی است، چنان که گویی این موضوعات چیزی جدا از خود زندگی است، بر حذر باشیم.
 
پراگماتیستها حرفه آموزی را چیزی مشابه تعلیم و تربیت نمی دانند. می توان کودکان را به دوست داشتن یا اجتناب از چیزها بدون آن که واقعا بدانند چرا این گونه عمل می کنند، وادار ساخت. بیشتر عادتهای حیوانات نتیجه تمرین است، اما انسان بر خلاف اسب قادر به درک آنچه انجام می دهد است، و لذا فرایند تربیتی تنها زمانی متحقق می شود که فهمیدن ترویج یابد. در مقابل حرفه آموزی صرف، کمک کردن به کودک برای اندیشیدن تعلیم و تربیت است. برای انجام این امر، زبان به عنوان ابزار انتقال اندیشه ها و کمک به دیگران برای تعقل به کار گرفته می شود. این زبان و آموزش باید در محیط مناسبی که به دقت تحت کنترل درآمده، شکل داده شود تا بیشترین تأثیر تربیتی به دست آید. دیویی تصور می کرد که مدرسه باید تنها چنین محیطی را فراهم کند. مدرسه باید جایی باشد که دیگر محیطهایی که کودک با آنها سر و کار دارد به محیط خانوادگی، محیط اجتماعی، محیط کاری و غیره - به صورت یک کل هماهنگ در آن متبلور شده باشد.
 
پس، در دید پراگماتیک، باید به تعلیم و تربیت نه به عنوان آمادگی برای زندگی، بلکه به عنوان خود زندگی نگاه شود. به همان میزان که زندگی بزرگسالان برای خودشان مهم است، زندگی کودکان نیز برای خودشان اهمیت دارد. پس، مربیان باید همان قدر که نسبت به محیط رشد کودکان آگاهند، به رغبتها و انگیزشهای کودکان آگاه باشند. دیویی در آیین تربیتی من این اعتقاد را که تعلیم و تربیت دو جنبه مبنایی دارد مطرح می کند: جنبه روانشناختی و جامعه شناختی. اهمیت هر یک کمتر از دیگری نیست، چون امیال و توانایی های کودک فراهم کننده ماده و نقطه شروع همه تربیت‌هاست ضمن این که دانش مربی در مورد شرایط اجتماعی برای تفسیر توانایی های کودک ضروری است. مربی نمی داند که این توانایی ها و استعدادها چیست مگر آن که بتواند آن را به معادلهای اجتماعیش ترجمه کرده، برای درک نتایجش، آن را به آینده معطوف نماید. در مجموع، دیویی معتقد بود که افراد باید به عنوان موجوداتی اجتماعی که قادر به مشارکت و جهت یابی موضوعات اجتماعی خود هستند، تربیت شوند. این امر همچنان که به معنی توجه به رشد همه استعدادهای فرد برای آینده است، به معنی تعاملی آزادانه تر در بین گروه‌های اجتماعی نیز هست. او به تعلیم و تربیت به عنوان راهی برای آزاد ساختن فرد به منظور وارد شدن در رشد مداومی که به سوی مقاصد اجتماعی مطلوب جهت داده شده، نگاه می کرد.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص234-232، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما