درآمد
دین پیوسته بهترین و عالی ترین روشی بوده است که می تواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بیش از هر روش دیگر مردم را بر رعایت قوانین اجتماعی وادار نماید[1] و این از جمله توانمندی های اساسی دین می باشد.در عین حال، از جمله مسائلی که پیوسته محل نظر و بحث متفکران و اندیشمندان بوده است، مناسبات دین و فرهنگ بوده و این که دین با تمام ظرفیت ها، توانمندی ها و کارکردهایی که دارد، چه تعاملی با فرهنگ ها دارد و آیا این تعامل به رشد و ارتقای فرهنگی جامعه منتهی شده است یا تنوع فرهنگی و مسائل فرهنگی را به حاشیه رانده است و چالش هایی ایجاد کرده است؟ در نگاه بدوی باید بیان کرد که دین، با توجه به ظرفیت ها و آموزه های فراوانی که دارد، یکی از کارکردهای اصلی که داشته و دارد، ارتقای فرهنگی جامعه بوده و شاید بعید نباشد که در اندیشه دینی، اصلاح فرهنگ جامعه را مقدم بر امور عبادی بدانیم.
بارزترین مصداق در اصلاح فرهنگی عمومی جامعه می توان به وضعیت فرهنگی اجتماعی صدر اسلام اشاره کرد، جامعه ای که نه از علم و دانش بهره ای برده بودند و نه اصول اولیه اخلاق اجتماعی را رعایت می کرند و در رفتارهای اجتماعی ایشان خشونت و تند خویی موج می زد که اسلام و اندیشه اسلامی، در بازه زمانی محدودی، توانست بسیاری از این خلق و خوی های مذموم اجتماعی را اصلاح کند.
به هر روی، به صورت کلی باید بیان کرد که اصولاً یکی از وظایف اندیشه دینی، اصلاح و ارتقای فرهنگی عمومی و تلاش برای توسعه آن ها بوده است و در ادامه به برخی رویکردهای نهادینه شده در اندیشه دینی که به توسعه فرهنگی جامعه کمک می کند اشاره می کنیم.
پذیرش پلورالیزم فرهنگی[2]
مهمترین مولفه ای که در اندیشه دینی مشاهده می شود، نحوه تعامل کارآمد دین و جامعه می باشد؛ چرا که خصوصیت اصلی جامعه، تنوع و تکثر فرهنگی می باشد و این تنوع فرهنگی باید در سیاست گذاری ها و برنامه ریزی ها لحاظ شود که مهمترین خصوصیت اندیشه دینی، تعامل کارآمد با این تنوع فرهنگی می باشد.سخن دین در تعامل با فرهنگ های مختلف، حذف کردن یا به حاشیه راندن نیست، بلکه اصل اولی، پذیرش فرهنگ ها، خرده فرهنگ ها و سنت های بومی می باشد و در تلاش است که با تعامل سازنده فرهنگ و جامعه، هم دین و هم جامعه را ارتقا بخشد.
نکته ی مهمی که در این بین باید اشاره کرد این است که هرچند دین و اندیشه دینی، اصل تنوع فرهنگی را مورد پذیرش قرار می دهد و بر آن صحه می گذارد ولی این گونه نیست که تمام مولفه های فرهنگی را نیز تایید کند و مورد پذیرش اسلامی باشد، بلکه در این مورد از خطوط کلی فقهی، اخلاقی و اعتقادی تبعیت می کند و چنانچه فرهنگ هایی باشند که با ارزش ها و هنجارهای اسلامی در تنافی باشد، در این حالت، اندیشه دینی، آن فرهنگ خاص را نفی کرده و درصدد اصلاح و ارتقای آن بر می آید.
بنابراین، مهمترین کارکرد دین در مواجه با فرهنگ های مختلف، پذیرش تنوع فرهنگی می باشد که ثمره اساسی آن، حفظ فرهنگ های اصیل و سنتی می باشد و افراد جامعه در پرتو فرهنگ خاص خود به حیات خود ادامه می دهند و در این گونه موارد، دین، افراد را با چالش نوگرایی و تجدد مواجه نمی سازد.
در پایان این نکته را باید متذکر شد که رشد و توسعه اقتصادی و یا سیاسی بدون توجه به ارزش های والای فرهنگی می تواند موجبات سستی و اعوجاج در اصول اعتقادی و ملی جامعه را فراهم آورد[3] که با بازخوانی جایگاه فرهنگ و ارزش های فرهنگی در اندیشه اسلامی روشن می شود که این اهتمام به ارزش های فرهنگی می تواند مقدمه ای برای اعتلای هرچه بیشتر جامعه از طریق اندیشه اسلامی باشد.
پذیرش نقش زمان و مکان[4] در دین داری
اصل اجتماعی بودن نوع انسان نیاز به بحث زیاد ندارد، زیرا هر فرد، فطرتاً اجتماعی است[5] و دین نیز لاجرم از لحاظ این خصیصه مهم اجتماعی بودن انسان است؛ یکی از مولفه های اساسی در هر جامعه، دست خوش تغییر شدن مولفه های فرهنگی در طول زمان و همچنین در جغرافیا های متعدد می باشد.زمان و مکان نقش قابل ملاحظه ای در تغییر فرهنگ ها و خرده فرهنگ ها دارد و حتی زبان افراد به واسطه این دو مولفه دستخوش تغییر می شود، لذا تحول سایر مولفه های فرهنگی از جمله خوراک، پوشاک، هنجارهای اخلاقی و... به جای خود می باشد. بنابراین نقش زمان و مکان در تغییر مولفه های فرهنگی بسیار قابل ملاحظه می باشد و حدوداً باید بیان کرد که این دو مولفه، تمام ابعاد فرهنگ را دستخوش تغییر می نمایند.
اما نکته اساسی که وجود دارد این است که نحوه تعامل اندیشه دینی با این دو مولفه به چه صورت است؟ موضع دین در پذیرش زمان و مکان به چه صورت است و آیا تنوع های صورت گرفته در پرتو اندیشه دینی را تایید می کند و یا این که مورد انکار قرار می دهد؟ که در پاسخ باید بیان کرد که اصل تنوع های صورت گرفته در بستر زمان و مکان مورد پذیرش دین است و داعیه ای بر انکار آن ها در اندیشه دینی وجود ندارد؛ لکن فرآیند مذکور بدین صورت نیست که تمام مولفه های فرهنگی مورد پذیرش دین باشد، بلکه همانطور که پیشتر هم ذکر شد، در این گونه موارد از اصول کلی اندیشه اسلامی تبعیت می کند و مادامی که مولفه های فرهنگی سابق و لاحق، با ارزش ها و هنجار های اسلامی در تنافی نیستند، پذیرش آن ها مورد وفاق اندیشه دینی می باشد.
لازم به ذکر است که از نظر فرهنگ اسلامی، در طرح جامعه اسلامی، افراد مسلمان با هم علائق و پیوندهایی دارند به ویژه این که از پیوند اخوت دینی برخودارند و به همین مناسبت امت نامیده می شوند[6] که در پرتو امت واحد بودن، فرهنگ ها و خرده فرهنگ هایی شکل می گیرد که برآمده از اندیشه دینی می باشد و این، خود به معنای ارتقای فرهنگی عمومی جامعه اسلامی می باشد.
پی نوشت ها:
[1] محمدحسین طباطبائی، اسلام و اجتماع (تهران، بیتا)، ص7.
[2] عوضعلی سعادت، نقش اسلام در توسعه فرهنگی، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات (تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ۱۳۸۹)، ص8.
[3] امانالله فصیحی، اسلام و سرمایه اجتماعی : با تاکید بر رویکرد فرهنگی، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات (تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، ۱۳۸۹)، ص9.
[4] سعادت، نقش اسلام در توسعه فرهنگی، ص7.
[5] محمدحسین طباطبائی، روابط اجتماعی در اسلام (تهران، بیتا)، ص5.
[6] نورالله علیدوست خراسانی و مهدی پیشوایی، خدمات اجتماعی در اسلام، دانشگاه امام صادق(ع) و Imam Sadiq University (تهران: : دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۹۷)، ص15.