جريان هاي سياسي و سياست خارجي اسرائيل (1)
مقاله نظري دارد به جريان هاي سياست خارجي اسراييل، نحوه رفتار سياسي در اسراييل و پيوند آن با شرايط دروني آن و بر اين اساس به طبقهبندي جريان هاي راست و چپ سياسي موجود در اسراييل ميپردازد. در مقاله با بيان مفهوم طيف سياسي مسئله طبقهبنديهاي سياسي اسراييل، جريان هاي چپ از جمله جنبش صهيونيستي كار، احزاب كارگر ماپاي، مپام و كارگر بر شمرده مي شود و در جريان هاي راست به احزابي همانند جنبش تجديد نظرطلبان صهيونيست، حروت، راست راديكال، كاخ، تسوميت و تعداد ديگري از احزاب پرداخته ميشود.
در عين حال مقاله نگاهي دارد بر نقاط اشتراك و اختلاف احزاب ليكود و كارگر و تاثير همه اين جريانها بر سياست خارجي اسراييل كه در آن مسئله انديشه و رفتار تهاجمي اين رژيم مورد بحث قرار ميگيرد. و بالاخره نتيجهگيري اين است كه احزاب ليكود و كارگر دو جريان و طيف اصلي هستند كه در پيدايش و تكوين جامعه صهيونيستي اسراييل وسياست و تاريخ آن نقش عمده داشته و هر يك به شيوه خود در پي برآورده ساختن منافع و توسعهطلبي اسراييل بودهاند.
از منظر اين مقاله، جريان راست اسراييل به عنوان يك جريان و گروه عمده، بر مبناي نهاد و هنجارهاي صهيونيسم، به صورت عاملي تعيين كننده در رفتار و انطباق تهاجمي اسراييل در عرصة سياست خارجي عمل ميكند. بررسي و تبيين چنين كاركردي علاوه بر اهميتي كه به خودي خود دارد، اجازه خواهد داد تا طيف سياسي و دو جريان چپ و راست اسراييل به صورت مقايسهاي مورد مطالعه قرار گيرد. به اين ترتيب جنبشهاي پايهگذار، احزاب، مباني فكري ـ ايدئولوژيك، تفاوتهاي و شباهتهاي دو جريان اصلي در طيف سياسي اسراييل در كنار مشخصههاي نظام حزبي اسراييل، به صورت مقايسهاي مورد مطالعه قرار ميگيرد. پرداختن به انديشه و رفتار تهاجمي تصميمگيران اسراييل در عرصة سياست خرجي نيز شيوة رفتاري و نقش هر يك از دو جريان، به ويژه جريان راست را در جهتگيري انطباق تهاجمي آن نشان خواهد داد.
طيف راست با ناخشنودي كمتري در مقايسه تندروها، خواهان تغييرات اساسي در روش ليبرالها ميباشند. ليبراليسم از يك پايه فلسفي برخوردار است كه به دو عرصه كلاسيك و معاصر تقسيم شده است. در حالي كه ليبرالهاي كلاسيك گرايش به تأكيد بر فرد و حقوق مالكيت دارند، ليبرالهاي معاصر جامعه را به صورت جمع ديده و بر حقوق بشر تأكيد دارند. اما هر دوي آنها به برابري، آگاهي، رقابت و خيرخواهي بشر باور دارند.
ميانهروها در جامعه بدي و شر كمتري مييابند، و بيميلي آنها به تغيير تنها در مورد محافظه كاران مصداق دارد. محافظهكاران كه در جنبههاي مختلف با ليبرالها تفاوت دارند، اعتقاد زيادي به اخلاق ندارند. در نتيجه، محافظهكاران به تلاشهايي كه براي «تغيير» صورت عمل به خود ميگيرد، شك دارند. زيرا از آن ميترسند كه مداخلة بيجا همه چيز را از آنچه كه هست بدتر كند.
اگر چه هر كدام از موقعيتهاي پيشين در طيف سياسي بنابر سرعت، عمق و روش لازم براي تغيير با يكديگر تفاوت دارند، اما همة آنها از اصلاحات «پيشرفتگرايانه» در جامعه حمايت كرده و آن را ميپذيرند. بدين سان، هر كدام از آنها تغيير در جامعه را با ابتكارات متفاوتي پيشنهاد ميكنند. در مقابل، مرتجعان ميگويند كه سياست بايد معكوس شود و نهادهاي دورههاي گذشته مجدداً بر قرارگردند. مرتجعان ارزشهاي جديد را رد كرده و بر آنند كه جامعه بايد ردپاي پشت سر خود را گرفته، به عقب بازگشته و نظام سياسي پيشين را دوبارة برقرار كند.
صرف شناخت گرايش و ناسازگاري نسبت به وضع موجود و اين كه از چه تغيير خاصي حمايت ميشود، هميشه براي تعيين جايگاه دو طيف سياسي كافي نيست. هدفي كه از تغييري خاص دنبال ميشود، اغلب از ميزان اختلاف عقيدهاي كه نشان داده ميشود روشنتر ميگردد. اين عامل، سؤالاتي را در مورد «ارزش»هايي كه توسط افراد در چپ و راست طيف سياسي تعقيب ميشود، مطرح ميكند.
اساساً افراد و گروهها در سمت راست طيف سياسي، اقتدار، نخبهگرايي، و حقوق مالكيت را محترم ميشمارند. در حالي كه در طيف چپ بر آزادي، برابري انساني، و حقوق بشر تأكيد ميشود. گذشته از عقايد سياسي، محركهاي ديگري نيز وجود دارند كه موجب ميشوند افراد در طيف چپ يا راست قرار گيرند. عوامل روانشناختي از اين قبيل هستند. برخي از مردم در زندگي خود خواهان ثبات بوده و با تغيير مخالف هستند. برخي ديگر نيازمند تغيير براي رسيدن به خواستههاي خود بوده و خود را در طيف چپ مييابند. در همين حال هستند كساني كه با دلتنگي ميخواهند همه چيز به گونهاي باشد كه در زمانهاي گذشته بوده است. اقتصاد نيز نقش خود را دارد. فقرا كه چيز اندكي براي از دست دادن در تغيير دارند. ممكن است اميدوار به دستاورهايي از سياستهاي مساوات طلبانه ليبرالها باشند، در حالي كه ثروتمندان ممكن است طرحهاي تغيير را تهديدي براي منافع اساسي خود ببيند و بنابراين خود را در طيف راست جاي ميدهند. سن و سال نيز عامل ديگري ميباشد. عموماً افراد جوان كه علاقه اندكي به وضع موجود دارند، متمايل به چپ هستند و افراد مسن گرايش به حفظ جامعه به گونهاي كه هست دارند.
اين برداشت از مفهوم طيف سياسي و همچنين طيفبندي سياسي در اغلب جوامع سياسي وجود دارد، اما طيفبندي جريانات سياسي مختلف اسراييل از ويژگيهاي خاصي برخودار است. جريانات سياسي اسراييل نه فقط در رابطه با دو مفهوم «تغيير» و « ارزش هاي سياسي»، بلكه همچنين در رابطه با مفهوم «ايدئولوژي» جايگاه خود را در طيف سياسي اسراييل تعيين ميكنند. اختلافات ايدئولوژيك در اسراييل نيز عمدتاً حول دو مسئله مناطق اشغالي و بحث پيرامون رابطه دين و دولت متمركز است.
زيست حزبي فعال و به خوبي توسعه يافتة اسراييل سبكي بر گرفته از سنت سياسي غرب ميباشد كه در مقايسه با الگوهاي بريتانيا و ايالات متحده با چهار مشخصة عمده متمايز ميشود. اين مشخصهها ريشه در سازمان صهيونيستي و شرايط دوران يشوف دارند و عبارتند از: «استحكام و سختي سياستها»، «وسعت فعاليتها»، «مركز اقتدار» و «كثرت».
استحكام و سختي زيست سياسي اسراييل از وجود تعهدات ايدئولوژيك سنگين ناشي ميشود. اختلافات ايدئولوژيك، با گسترش فعاليتهاي حزبي به عرصههاي فرهنگي، اقتصادي، آموزشي و رفاهي، موجب دايمي شدن اين اختلافنظرها ميشود. نظام انتخاباتي، با مشخص نمايندگي سهميهاي فهرستهاي حزبي، موجب مركزيت اقتدا حزبي ميشود. زيرا نمايندگان در فقدان پشتوانه محلي براي انتخاب مجدد خود، بايد مطلقا از اقتدا مركزي حزب تبعيت كنند. كثرت احزاب سياسي در اسراييل نيز ناشي از سهميهاي بودن نمايندگي و اختلاف نظرهايي است كه در مورد مسائل مختلف وجود دارد. اين مزيت نظام انتخاباتي اسراييل كه در آن احزاب كوچك نيز ميتوانند تعدادي از كرسيهاي مجلس را با خود اختصاص دهند، موجب شده است كه احزاب كوچك بيشماري در انتخابات شركت كنند. همچنين دايماً مجموعهاي از احزاب و گروههاي ناپايدار، انشعابي و گروه هاي اصلاحطلبي كه موقتاً در كنار هم قرار گرفتهاند، وجود داشتهاند. احزابي كوچك كه وابسته به شخصيتهاي خاص آن امكان حضور مييابند. در سه دهة اول موجوديت اسراييل گروهبندي كارگر و پس از آن گروهبندي كاگر و ليكود در كنار يكديگر توانستهاند ثبات لازم را در عرصة سياسي اين كشور حفظ كنند.
به رغم اينكه گفته ميشود واقعيات سياسي جامعة سياسي حكايت از آن دارد كه اجماع نظري عمومي بين احزاب در مورد هويت و حيات ملي وجود دارد، اما اختلاف عميقي نيز بر سر موضوعات اقتصادي، اجتماعي، مذهبي، اخلاقي، و سياست خارجي وجود دارد. اين اختلافنظرها نه فقط موجبات صفبندي قطبهاي عمدة چپ و راست را فراهم ميآورد، بلكه صفبنديهايي را نيز در ميان خود احزاب چپگرا يا راستگرا به خاطر شدت و ضعف طرفداري از سياستهاي چپگرايانه يا راستگرايانه به وجود ميآورد. بدينسان كثرت احزاب اسراييل با گرايشهاي متنوع موجود ميتواند طيف سياسي اين كشور را از راست افراطي تا منتها اليه چپ اين طيف پر كند.
در نظام سياسي ـ حزب اسراييل دو جريان اصلي و تعيين كننده وجود دارد. جريان راست، تحت عنوان «گروهبندي ليكود»، و جريان چپ تحت عنوان «گروهبندي كارگر»، كه ابتكار عمل بازي قدرت در عرصة سياسي اين رژيم را در اختيار داشته و به نوبت يا در كنار هم قدرت سياسي را در اختيار ميگيرند. جريان چپ تحت رهبري حزب كارگر، متشكل از احزاب كارگر و ميرتص ( كه خود شامل احزابي چون شينوي، مپام و واتس است) ميباشد. اين جريان را ميتوان حاصل جنبش تجديد نظر طلبان صهيونيست و احزابي اصلي آن حروت و ليبرال در قالب ليكود دانست.
«راست راديكال كه حاصل جنبشهاي افراطي دورة يشوف و بعد از آن است و احزابي چون تسوميت، كاخ، موليدت و جنبش گوش آمونيم را در بر ميگيرد؛ و «راست معتدل» كه محصول تغيير و تحول در مواضع احزاب فراارتدوكس اسراييل در دو دهة اخير بوده، احزابي چون آگودات اسراييل، شاس و ديگل هتورا را شامل ميشود.
«نحمان سيركين» (1924-1868) نخستين پيامآور و رهبر صهيونيسم كارگري بود. نظريههاي وي پيچيدهتر از يك ديدگاه ماركسيتي بود و تأثير عمدهاي بر بسياري از معاصران چپگراي آن داشت. از ديدگاه وي، «بينالمللي شدن» هدف نهايي و اجتناب ناپذير تاريخ است، اما استقلال ملي نيز مرحله و قدمي ناگزير براي رسيدن به آن ميباشد و يك دولت مستقل گامي تاريخي و ضروري براي حل مسئله يهودي ميباشد. «سيركين»، رهبري بوژوازي صهيونيسم را رد كرد و معتقد به يك جنبش خالص تودهاي براي رسيدن به اين هدف بود. وي صهيونيسم فرهنگي «عام» را رد ميكرد. او كاملاً ماركسيتس نبود اما منازعه طبقاتي را به عنوان يكي از موضوعات اصلي تاريخ يهود تلقي ميكرد.
بر خلاف حزب «كارگران سوسياليست يهود روسيه»، كه حل مسئله يهودي را در موفقيت سوسياليسم در سطح جهان ميدانست، «گروههاي كارگري» راه حل را در صهيونيسم جستجو ميكردند. از اين رو در «جنبش كارگران صهيون» (بوعالي تيسون) كه توسط «پيربوروكوف» (1917ـ1881) بنيانگذاري شد، گرد آمدند. در موج دوم مهاجرت، در سالهاي 904 تا 1914، 35 تا 40 هزار مهاجر از روسيه، كشورهاي اروپاي شرقي و اتريش (با ميانگين 3 هزار نفر در سال) به فلسطين شتافتند. ويژگي برجستة برجستة اين مهاجرت، صبغة كارگري آن بود. بيشتر آنها عضو اتحاديه كارگري صهيونيستي بوده و چندين اتحاديه مانند اتحادية كارگران در سازمان كشاورزي يهودا (در سال 1991) را در فلسطين بنيان نهادند.
اين كارگران در دو گروه رقيب تحت عناوين «بوعالي تيسون» و «هابوعيل هاتسعير» سازمان يافتند كه هر دو در زمستان 1905 موجوديت يافته بودند. بوعالي تيسون در سال 1942 حزبي ايدئولوژيك با سنت سوسيال دمكراتيك بود و هابوعيل هاتسعير به عملگرايي باور داشت. در كنفرانس لاهه (1970)، اتحادية جهاني كارگران صهيون با طرح «اوگاندا» مخالفت كردند و گروههايي چون «كارگران جوان»، «نگاهبانان جوان» و «كار متحدان» را تأسيس كردند كه هدف آن متحد كردن و سازمان دادن كليه كارگان يهودي، ارتقاي سطح زندگي آنان، و نماياندن مشكلات ونظريات آنها و تعالي بخشيدن به آمال و آرزوهاي صهيونيستي بود.
در سال 1930، از ادغام دو حزب «اتحاديه كار» (آحدوت هعفودا) و كارگران جوان (بخشي از هيستادورت) تأسيس شد. «احدوت هعفودا» در سال 1944 از حزب ماپاي جدا شد و سپس با بعضي از گروههاي ديگر ائتلاف كرد و در سال 1948 حزب «متحد كارگران» معروف به «مپام» را تشكيل داد. بدين ترتيب، همزمان با تشكيل دولت اسراييل، دو حزب كارگري در صحنة سياسي آن وجود داشت: حزب بزرگتر ماپاي، با گرايش سوسياليستي عملگرايانه و حزب كوچكتر، مپام با گرايش سوسياليستي عملگرايانه و حزب كوچكتر، مپام با گرايش سوسياليست ـ ماركسيستي. اما در پي اختلافات درون گروهي در ماپاي «اتحاديه كار ـ كارگران صهيون» و «فهرست كارگران اسراييل» (رافي)، استقلال يافتند و تعداد احزاب كارگري اسراييل را به چهار حزب رساندند. ماپاي به همراه اتحادية كارگران صهيون اولين گروهبندي احزاب كارگري (معراخ1) را به وجود آورد. در سال 1968، سه حزب ماپاي، اتحادية كار و رافي در يكديگر ادغام شده و حزب «كارگر اسراييل» را به وجود آوردند و با ادغام حزب كار اسراييل و مپام در سال 1969 (معراخ2) به وجود آمد كه تا كنون پابرجاست.
جايگاه برتر ماپاي در اصول اساسي برنامة دولت اسراييل تبلور يافته است. به گونهاي كه اصول پنجگانة سياست خارجي سال 1949 و همچنين برنامههاي اعلام شده از طرف ماپاي در مبارزات انتخاباتي 1959 و 1961 در اصول سياست خارجي اسراييل گنجانده شده و آن را به اين شكل در آورد:
الف. خلع سلاح عمومي و كلي و صلح جهاني.
1. صلح (عدم پيمانهاي تهاجمي) با همسايگان عرب
ب. خلع سلاح عمومي و كلي (منطقه خاورميانه)
1. همكاريهاي بينالمللي طبق اصول سازمان ملل متحد
2. دوستي با همه دولتهاي صلح طلب
3. دوستي با ملل آسيا و آفريقا
4. حق يهود براي ياري و بازگشت به اسراييل
5. گرد هم آوردن تبعيديها
6. حاكميت، يكپارچگي سرزمين و استقلال.
7. دمكراسي.
8. به هر ترتيب بعد از 1966 و با تشكيل معراخ (گروهبندي ماپاي واحدوت هعفودا)، احزاب ديگر نيز توانستند در شكل دهي به اصول سياست خارجي اسراييل نقش بازي كرده و تكتازي و اقتدار ماپاي را زير سؤال برند.
در سطوح جهاني و دو جانبه، احدوت هعفودا شبيه مپام ميباشد. موافق اتحاد با ايالات متحده نيست و خواهان بازگشت به يك سياست مستقل و غير انطباقي، حامي همزيستي مسالمتآميز و ممنوعيت تسليحات هستهاي است. از ديدگاه اين حزب مرزهاي 29 نوامبر قطعنامة تقسيم 1947 سازمان ملل و مفهوم «دولت كوچك دو مليتي» مطلق هستند. هيچ گونه مصالحه در مورد سرزمين نبايد انجام گيرد. آوارگان عرب بايد در سرزمينهاي بدون استفادة كشورهاي عرب اسكان يابند. اسراييل بايد براي كمك به صلح در چارچوب مذاكرات صلح، آماده باشد. در عين حال ارتش و امنيت بايد تقويت شود و در صورت لزوم قاطعانه اقدام گردد.
مپام در سه مورد در مواضع و عقايد ايدئولوژيكي و سياسي خود تجديد نظر كرده است. در مرحلة نخست (1969 ـ 1948)، ايدئولوژي حزب تركيبي از انديشه صهيونيسم و ماركسيسم بود. از لحاظ سياسي مواضع آن با ماپاي، در مسائل داخلي و خارجي و در قبال اعراب، اختلاف شديد داشت و مشاركت با احزاب ليبرال و ديني را به جاي احزاب چپگرا رد ميكرد. از نظر اقتصادي نيز بر همكاري سه بخش دولت، هيستادورت و بخش تأكيد داشت. در مرحلة دوم (1974 ـ 1969)، ضمن بازنگري در مواضع فكري و سياسي به ويژه به دنبال جنگ ژوئن 1967، انديشة ماركسيستي و مواضع حزب كارگر در پيش گرفته شد. اما همچنان گرايش به سوسياليسم، دفاع از حقوق كرگران و اقشار فقير، ميانهروي و تمايل به صلح در حزب وجود داشت. با پيوستن به معراخ، مواضع قبلي تا حدود بسياري تغيير يافت و تأثير خود را از دست داد.
در مرحلة سوم (1984 به بعد)، مپام سعي كرده است هويت و نقش خاصي براي خود به وجود و خصوصاً در امور اجتماعي مواضع خود را تشديد كرده است. از جمله: مسائل مربوط به مناطق اشغالي، شهرك سازي، حقوق ملت فلسطين، صلح با اعراب و تكيه بر مساوات ميان شهروندان يهود و عربهاي مقيم رژيم صهيونيستي، از اصول كلي مپام ميباشد. در مبارزه انتخاباتي سال 1992، مپام در ائتلاف با «شينوي» و «راتس» فراكسيون پارلماني ميرتص را تشكيل داد تا در راستاي وحدت بخشيدن به نيروهاي صلح يهودي در اسراييل جهت احراز كرسيهاي بيشتر در پارلمان، زمينة شكست ليكود و پيروزي كارگر را فراهم كند.
الف. اعتراف به حقوق فلسطينيان در تعيين سرنوتش خود در كرانة باختري و نوار غزه؛
1. احترام به تصميم ملت فلسطين در مورد سرنوشت خود (در چارچوب كنفدارسيون با اردن، يا به طور مستقل) با توجه به مسائل امنيتي؛
2. پذيرفتن مذاكره با «ساف»، مشروط بر آنكه ساف اسراييل را به رسميت شناخته و با تروريسم مخالفت كند؛
3. توافق صلح با اعراب طي پيمانهاي مرحلهاي و اعطاي خود مختاري به مناطق اشغالي در قالب هدفي زودرس و يافتن راه حلي موقت به منزلة رسيدن به راه حلي نهايي و هميشگي؛
4. توقف فوري شهركسازي يهودي؛
5. آمادگي براي پذيرش راه حلي ميانه.
6. تدابير امنيتي و خلع سلاح مناطق كه اسراييل از آن عقبنشيني ميكند؛
7. قدس پايتخت اسراييل بوده و قابل تجزيه نيست و پس از انعقاد پيمان صلح كلية مسائل ديني و قومي لحاظ خواهد شد.
برنامههاي حزب كارگر در انتخابات سيزدهم، نمايندة نظرات و مواضع احزاب مختلف كارگري بود كه به اين شكل اداره شد: اعلام آمادگي براي مذاكره با شخصيتهاي فلسطيني كه اسراييل را به رسميت ميشناسند، مخالف تروريسم هستند و قطعنامههاي 242 و 338 را قبول دارند، اعتراف به حقوق فلسطينيان، تحقق صلح در مراحل زماني متدد، مشاركت اردن در مذاكرات، باقي ماندن قدس و درة اردن و شمال غرب بحرالميت به عنوان مرزهاي امنيتي اسراييل، حفظ مناطق حياتي مانند اطراف قدس و «گوش هتسيون»، توقف روند شهركسازي به استثناي قدس و درة اردن، حفظ آباديهاي يهودي نشين در مناطق مورد عقبنشيني اسراييل و حل مشكل پناهندگان فلسطيني خارج از فلسطين اشغالي راه حل منطقهاي در مورد سوريه، ادامة سلطة اسراييل بر شهركهاي يهودي نشين در جولان، ايجاد تضمين براي منافع امنيتي اسراييل از طريق خلع سلاح مناطق وسيع وکاهش نيروهاي نظامي. در مورد لبنان نيز اين حزب قايل به انعقاد پيمان صلح با آن، آزادي لبنان از نفوذ و سيطرة سوريه، خروج نيروهاي بيگانه و تروريست از آن، توقف اقدامات تروريستي و دفاع از مرزهاي شمالي اسراييل از طريق ايجاد نوار منيتي در جنوب لبنان و ديگر ترتيبات امنيتي بود.
حزب كارگر و به تبع آن جناح چپ اسراييل نشان داده است كه در راستاي وصول به اهداف سياست خارجي روش و تاكتيكهاي خاص خود را به كار ميگيرد. گرايش به راهبرد تهاجمي به رغم اعلام سياستها و راهبردهاي دفاعي و عملكرد متناقض با برنامههاي اعلام شده در انتخابات از جمله مشخصههاي همين حزب ميباشد.
ادامه دارد ......
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : abolabasi
/خ
در عين حال مقاله نگاهي دارد بر نقاط اشتراك و اختلاف احزاب ليكود و كارگر و تاثير همه اين جريانها بر سياست خارجي اسراييل كه در آن مسئله انديشه و رفتار تهاجمي اين رژيم مورد بحث قرار ميگيرد. و بالاخره نتيجهگيري اين است كه احزاب ليكود و كارگر دو جريان و طيف اصلي هستند كه در پيدايش و تكوين جامعه صهيونيستي اسراييل وسياست و تاريخ آن نقش عمده داشته و هر يك به شيوه خود در پي برآورده ساختن منافع و توسعهطلبي اسراييل بودهاند.
مقدمه
از منظر اين مقاله، جريان راست اسراييل به عنوان يك جريان و گروه عمده، بر مبناي نهاد و هنجارهاي صهيونيسم، به صورت عاملي تعيين كننده در رفتار و انطباق تهاجمي اسراييل در عرصة سياست خارجي عمل ميكند. بررسي و تبيين چنين كاركردي علاوه بر اهميتي كه به خودي خود دارد، اجازه خواهد داد تا طيف سياسي و دو جريان چپ و راست اسراييل به صورت مقايسهاي مورد مطالعه قرار گيرد. به اين ترتيب جنبشهاي پايهگذار، احزاب، مباني فكري ـ ايدئولوژيك، تفاوتهاي و شباهتهاي دو جريان اصلي در طيف سياسي اسراييل در كنار مشخصههاي نظام حزبي اسراييل، به صورت مقايسهاي مورد مطالعه قرار ميگيرد. پرداختن به انديشه و رفتار تهاجمي تصميمگيران اسراييل در عرصة سياست خرجي نيز شيوة رفتاري و نقش هر يك از دو جريان، به ويژه جريان راست را در جهتگيري انطباق تهاجمي آن نشان خواهد داد.
الف ـ چپ و راست در طيف سياسي اسراييل
1. مفهوم طيف سياسي
طيف راست با ناخشنودي كمتري در مقايسه تندروها، خواهان تغييرات اساسي در روش ليبرالها ميباشند. ليبراليسم از يك پايه فلسفي برخوردار است كه به دو عرصه كلاسيك و معاصر تقسيم شده است. در حالي كه ليبرالهاي كلاسيك گرايش به تأكيد بر فرد و حقوق مالكيت دارند، ليبرالهاي معاصر جامعه را به صورت جمع ديده و بر حقوق بشر تأكيد دارند. اما هر دوي آنها به برابري، آگاهي، رقابت و خيرخواهي بشر باور دارند.
ميانهروها در جامعه بدي و شر كمتري مييابند، و بيميلي آنها به تغيير تنها در مورد محافظه كاران مصداق دارد. محافظهكاران كه در جنبههاي مختلف با ليبرالها تفاوت دارند، اعتقاد زيادي به اخلاق ندارند. در نتيجه، محافظهكاران به تلاشهايي كه براي «تغيير» صورت عمل به خود ميگيرد، شك دارند. زيرا از آن ميترسند كه مداخلة بيجا همه چيز را از آنچه كه هست بدتر كند.
اگر چه هر كدام از موقعيتهاي پيشين در طيف سياسي بنابر سرعت، عمق و روش لازم براي تغيير با يكديگر تفاوت دارند، اما همة آنها از اصلاحات «پيشرفتگرايانه» در جامعه حمايت كرده و آن را ميپذيرند. بدين سان، هر كدام از آنها تغيير در جامعه را با ابتكارات متفاوتي پيشنهاد ميكنند. در مقابل، مرتجعان ميگويند كه سياست بايد معكوس شود و نهادهاي دورههاي گذشته مجدداً بر قرارگردند. مرتجعان ارزشهاي جديد را رد كرده و بر آنند كه جامعه بايد ردپاي پشت سر خود را گرفته، به عقب بازگشته و نظام سياسي پيشين را دوبارة برقرار كند.
صرف شناخت گرايش و ناسازگاري نسبت به وضع موجود و اين كه از چه تغيير خاصي حمايت ميشود، هميشه براي تعيين جايگاه دو طيف سياسي كافي نيست. هدفي كه از تغييري خاص دنبال ميشود، اغلب از ميزان اختلاف عقيدهاي كه نشان داده ميشود روشنتر ميگردد. اين عامل، سؤالاتي را در مورد «ارزش»هايي كه توسط افراد در چپ و راست طيف سياسي تعقيب ميشود، مطرح ميكند.
اساساً افراد و گروهها در سمت راست طيف سياسي، اقتدار، نخبهگرايي، و حقوق مالكيت را محترم ميشمارند. در حالي كه در طيف چپ بر آزادي، برابري انساني، و حقوق بشر تأكيد ميشود. گذشته از عقايد سياسي، محركهاي ديگري نيز وجود دارند كه موجب ميشوند افراد در طيف چپ يا راست قرار گيرند. عوامل روانشناختي از اين قبيل هستند. برخي از مردم در زندگي خود خواهان ثبات بوده و با تغيير مخالف هستند. برخي ديگر نيازمند تغيير براي رسيدن به خواستههاي خود بوده و خود را در طيف چپ مييابند. در همين حال هستند كساني كه با دلتنگي ميخواهند همه چيز به گونهاي باشد كه در زمانهاي گذشته بوده است. اقتصاد نيز نقش خود را دارد. فقرا كه چيز اندكي براي از دست دادن در تغيير دارند. ممكن است اميدوار به دستاورهايي از سياستهاي مساوات طلبانه ليبرالها باشند، در حالي كه ثروتمندان ممكن است طرحهاي تغيير را تهديدي براي منافع اساسي خود ببيند و بنابراين خود را در طيف راست جاي ميدهند. سن و سال نيز عامل ديگري ميباشد. عموماً افراد جوان كه علاقه اندكي به وضع موجود دارند، متمايل به چپ هستند و افراد مسن گرايش به حفظ جامعه به گونهاي كه هست دارند.
اين برداشت از مفهوم طيف سياسي و همچنين طيفبندي سياسي در اغلب جوامع سياسي وجود دارد، اما طيفبندي جريانات سياسي مختلف اسراييل از ويژگيهاي خاصي برخودار است. جريانات سياسي اسراييل نه فقط در رابطه با دو مفهوم «تغيير» و « ارزش هاي سياسي»، بلكه همچنين در رابطه با مفهوم «ايدئولوژي» جايگاه خود را در طيف سياسي اسراييل تعيين ميكنند. اختلافات ايدئولوژيك در اسراييل نيز عمدتاً حول دو مسئله مناطق اشغالي و بحث پيرامون رابطه دين و دولت متمركز است.
2. طيفبندي سياسي در اسراييل
زيست حزبي فعال و به خوبي توسعه يافتة اسراييل سبكي بر گرفته از سنت سياسي غرب ميباشد كه در مقايسه با الگوهاي بريتانيا و ايالات متحده با چهار مشخصة عمده متمايز ميشود. اين مشخصهها ريشه در سازمان صهيونيستي و شرايط دوران يشوف دارند و عبارتند از: «استحكام و سختي سياستها»، «وسعت فعاليتها»، «مركز اقتدار» و «كثرت».
استحكام و سختي زيست سياسي اسراييل از وجود تعهدات ايدئولوژيك سنگين ناشي ميشود. اختلافات ايدئولوژيك، با گسترش فعاليتهاي حزبي به عرصههاي فرهنگي، اقتصادي، آموزشي و رفاهي، موجب دايمي شدن اين اختلافنظرها ميشود. نظام انتخاباتي، با مشخص نمايندگي سهميهاي فهرستهاي حزبي، موجب مركزيت اقتدا حزبي ميشود. زيرا نمايندگان در فقدان پشتوانه محلي براي انتخاب مجدد خود، بايد مطلقا از اقتدا مركزي حزب تبعيت كنند. كثرت احزاب سياسي در اسراييل نيز ناشي از سهميهاي بودن نمايندگي و اختلاف نظرهايي است كه در مورد مسائل مختلف وجود دارد. اين مزيت نظام انتخاباتي اسراييل كه در آن احزاب كوچك نيز ميتوانند تعدادي از كرسيهاي مجلس را با خود اختصاص دهند، موجب شده است كه احزاب كوچك بيشماري در انتخابات شركت كنند. همچنين دايماً مجموعهاي از احزاب و گروههاي ناپايدار، انشعابي و گروه هاي اصلاحطلبي كه موقتاً در كنار هم قرار گرفتهاند، وجود داشتهاند. احزابي كوچك كه وابسته به شخصيتهاي خاص آن امكان حضور مييابند. در سه دهة اول موجوديت اسراييل گروهبندي كارگر و پس از آن گروهبندي كاگر و ليكود در كنار يكديگر توانستهاند ثبات لازم را در عرصة سياسي اين كشور حفظ كنند.
به رغم اينكه گفته ميشود واقعيات سياسي جامعة سياسي حكايت از آن دارد كه اجماع نظري عمومي بين احزاب در مورد هويت و حيات ملي وجود دارد، اما اختلاف عميقي نيز بر سر موضوعات اقتصادي، اجتماعي، مذهبي، اخلاقي، و سياست خارجي وجود دارد. اين اختلافنظرها نه فقط موجبات صفبندي قطبهاي عمدة چپ و راست را فراهم ميآورد، بلكه صفبنديهايي را نيز در ميان خود احزاب چپگرا يا راستگرا به خاطر شدت و ضعف طرفداري از سياستهاي چپگرايانه يا راستگرايانه به وجود ميآورد. بدينسان كثرت احزاب اسراييل با گرايشهاي متنوع موجود ميتواند طيف سياسي اين كشور را از راست افراطي تا منتها اليه چپ اين طيف پر كند.
در نظام سياسي ـ حزب اسراييل دو جريان اصلي و تعيين كننده وجود دارد. جريان راست، تحت عنوان «گروهبندي ليكود»، و جريان چپ تحت عنوان «گروهبندي كارگر»، كه ابتكار عمل بازي قدرت در عرصة سياسي اين رژيم را در اختيار داشته و به نوبت يا در كنار هم قدرت سياسي را در اختيار ميگيرند. جريان چپ تحت رهبري حزب كارگر، متشكل از احزاب كارگر و ميرتص ( كه خود شامل احزابي چون شينوي، مپام و واتس است) ميباشد. اين جريان را ميتوان حاصل جنبش تجديد نظر طلبان صهيونيست و احزابي اصلي آن حروت و ليبرال در قالب ليكود دانست.
«راست راديكال كه حاصل جنبشهاي افراطي دورة يشوف و بعد از آن است و احزابي چون تسوميت، كاخ، موليدت و جنبش گوش آمونيم را در بر ميگيرد؛ و «راست معتدل» كه محصول تغيير و تحول در مواضع احزاب فراارتدوكس اسراييل در دو دهة اخير بوده، احزابي چون آگودات اسراييل، شاس و ديگل هتورا را شامل ميشود.
3. جريان چپ
(1ـ3) ـ جنبش صهيونيستي كار
«نحمان سيركين» (1924-1868) نخستين پيامآور و رهبر صهيونيسم كارگري بود. نظريههاي وي پيچيدهتر از يك ديدگاه ماركسيتي بود و تأثير عمدهاي بر بسياري از معاصران چپگراي آن داشت. از ديدگاه وي، «بينالمللي شدن» هدف نهايي و اجتناب ناپذير تاريخ است، اما استقلال ملي نيز مرحله و قدمي ناگزير براي رسيدن به آن ميباشد و يك دولت مستقل گامي تاريخي و ضروري براي حل مسئله يهودي ميباشد. «سيركين»، رهبري بوژوازي صهيونيسم را رد كرد و معتقد به يك جنبش خالص تودهاي براي رسيدن به اين هدف بود. وي صهيونيسم فرهنگي «عام» را رد ميكرد. او كاملاً ماركسيتس نبود اما منازعه طبقاتي را به عنوان يكي از موضوعات اصلي تاريخ يهود تلقي ميكرد.
بر خلاف حزب «كارگران سوسياليست يهود روسيه»، كه حل مسئله يهودي را در موفقيت سوسياليسم در سطح جهان ميدانست، «گروههاي كارگري» راه حل را در صهيونيسم جستجو ميكردند. از اين رو در «جنبش كارگران صهيون» (بوعالي تيسون) كه توسط «پيربوروكوف» (1917ـ1881) بنيانگذاري شد، گرد آمدند. در موج دوم مهاجرت، در سالهاي 904 تا 1914، 35 تا 40 هزار مهاجر از روسيه، كشورهاي اروپاي شرقي و اتريش (با ميانگين 3 هزار نفر در سال) به فلسطين شتافتند. ويژگي برجستة برجستة اين مهاجرت، صبغة كارگري آن بود. بيشتر آنها عضو اتحاديه كارگري صهيونيستي بوده و چندين اتحاديه مانند اتحادية كارگران در سازمان كشاورزي يهودا (در سال 1991) را در فلسطين بنيان نهادند.
اين كارگران در دو گروه رقيب تحت عناوين «بوعالي تيسون» و «هابوعيل هاتسعير» سازمان يافتند كه هر دو در زمستان 1905 موجوديت يافته بودند. بوعالي تيسون در سال 1942 حزبي ايدئولوژيك با سنت سوسيال دمكراتيك بود و هابوعيل هاتسعير به عملگرايي باور داشت. در كنفرانس لاهه (1970)، اتحادية جهاني كارگران صهيون با طرح «اوگاندا» مخالفت كردند و گروههايي چون «كارگران جوان»، «نگاهبانان جوان» و «كار متحدان» را تأسيس كردند كه هدف آن متحد كردن و سازمان دادن كليه كارگان يهودي، ارتقاي سطح زندگي آنان، و نماياندن مشكلات ونظريات آنها و تعالي بخشيدن به آمال و آرزوهاي صهيونيستي بود.
در سال 1930، از ادغام دو حزب «اتحاديه كار» (آحدوت هعفودا) و كارگران جوان (بخشي از هيستادورت) تأسيس شد. «احدوت هعفودا» در سال 1944 از حزب ماپاي جدا شد و سپس با بعضي از گروههاي ديگر ائتلاف كرد و در سال 1948 حزب «متحد كارگران» معروف به «مپام» را تشكيل داد. بدين ترتيب، همزمان با تشكيل دولت اسراييل، دو حزب كارگري در صحنة سياسي آن وجود داشت: حزب بزرگتر ماپاي، با گرايش سوسياليستي عملگرايانه و حزب كوچكتر، مپام با گرايش سوسياليستي عملگرايانه و حزب كوچكتر، مپام با گرايش سوسياليست ـ ماركسيستي. اما در پي اختلافات درون گروهي در ماپاي «اتحاديه كار ـ كارگران صهيون» و «فهرست كارگران اسراييل» (رافي)، استقلال يافتند و تعداد احزاب كارگري اسراييل را به چهار حزب رساندند. ماپاي به همراه اتحادية كارگران صهيون اولين گروهبندي احزاب كارگري (معراخ1) را به وجود آورد. در سال 1968، سه حزب ماپاي، اتحادية كار و رافي در يكديگر ادغام شده و حزب «كارگر اسراييل» را به وجود آوردند و با ادغام حزب كار اسراييل و مپام در سال 1969 (معراخ2) به وجود آمد كه تا كنون پابرجاست.
(2ـ3)ـ احزاب كارگري
ماپاي
جايگاه برتر ماپاي در اصول اساسي برنامة دولت اسراييل تبلور يافته است. به گونهاي كه اصول پنجگانة سياست خارجي سال 1949 و همچنين برنامههاي اعلام شده از طرف ماپاي در مبارزات انتخاباتي 1959 و 1961 در اصول سياست خارجي اسراييل گنجانده شده و آن را به اين شكل در آورد:
الف. خلع سلاح عمومي و كلي و صلح جهاني.
1. صلح (عدم پيمانهاي تهاجمي) با همسايگان عرب
ب. خلع سلاح عمومي و كلي (منطقه خاورميانه)
1. همكاريهاي بينالمللي طبق اصول سازمان ملل متحد
2. دوستي با همه دولتهاي صلح طلب
3. دوستي با ملل آسيا و آفريقا
4. حق يهود براي ياري و بازگشت به اسراييل
5. گرد هم آوردن تبعيديها
6. حاكميت، يكپارچگي سرزمين و استقلال.
7. دمكراسي.
8. به هر ترتيب بعد از 1966 و با تشكيل معراخ (گروهبندي ماپاي واحدوت هعفودا)، احزاب ديگر نيز توانستند در شكل دهي به اصول سياست خارجي اسراييل نقش بازي كرده و تكتازي و اقتدار ماپاي را زير سؤال برند.
احدوت هعفودا
در سطوح جهاني و دو جانبه، احدوت هعفودا شبيه مپام ميباشد. موافق اتحاد با ايالات متحده نيست و خواهان بازگشت به يك سياست مستقل و غير انطباقي، حامي همزيستي مسالمتآميز و ممنوعيت تسليحات هستهاي است. از ديدگاه اين حزب مرزهاي 29 نوامبر قطعنامة تقسيم 1947 سازمان ملل و مفهوم «دولت كوچك دو مليتي» مطلق هستند. هيچ گونه مصالحه در مورد سرزمين نبايد انجام گيرد. آوارگان عرب بايد در سرزمينهاي بدون استفادة كشورهاي عرب اسكان يابند. اسراييل بايد براي كمك به صلح در چارچوب مذاكرات صلح، آماده باشد. در عين حال ارتش و امنيت بايد تقويت شود و در صورت لزوم قاطعانه اقدام گردد.
مپام
مپام در سه مورد در مواضع و عقايد ايدئولوژيكي و سياسي خود تجديد نظر كرده است. در مرحلة نخست (1969 ـ 1948)، ايدئولوژي حزب تركيبي از انديشه صهيونيسم و ماركسيسم بود. از لحاظ سياسي مواضع آن با ماپاي، در مسائل داخلي و خارجي و در قبال اعراب، اختلاف شديد داشت و مشاركت با احزاب ليبرال و ديني را به جاي احزاب چپگرا رد ميكرد. از نظر اقتصادي نيز بر همكاري سه بخش دولت، هيستادورت و بخش تأكيد داشت. در مرحلة دوم (1974 ـ 1969)، ضمن بازنگري در مواضع فكري و سياسي به ويژه به دنبال جنگ ژوئن 1967، انديشة ماركسيستي و مواضع حزب كارگر در پيش گرفته شد. اما همچنان گرايش به سوسياليسم، دفاع از حقوق كرگران و اقشار فقير، ميانهروي و تمايل به صلح در حزب وجود داشت. با پيوستن به معراخ، مواضع قبلي تا حدود بسياري تغيير يافت و تأثير خود را از دست داد.
در مرحلة سوم (1984 به بعد)، مپام سعي كرده است هويت و نقش خاصي براي خود به وجود و خصوصاً در امور اجتماعي مواضع خود را تشديد كرده است. از جمله: مسائل مربوط به مناطق اشغالي، شهرك سازي، حقوق ملت فلسطين، صلح با اعراب و تكيه بر مساوات ميان شهروندان يهود و عربهاي مقيم رژيم صهيونيستي، از اصول كلي مپام ميباشد. در مبارزه انتخاباتي سال 1992، مپام در ائتلاف با «شينوي» و «راتس» فراكسيون پارلماني ميرتص را تشكيل داد تا در راستاي وحدت بخشيدن به نيروهاي صلح يهودي در اسراييل جهت احراز كرسيهاي بيشتر در پارلمان، زمينة شكست ليكود و پيروزي كارگر را فراهم كند.
ميرتص
الف. اعتراف به حقوق فلسطينيان در تعيين سرنوتش خود در كرانة باختري و نوار غزه؛
1. احترام به تصميم ملت فلسطين در مورد سرنوشت خود (در چارچوب كنفدارسيون با اردن، يا به طور مستقل) با توجه به مسائل امنيتي؛
2. پذيرفتن مذاكره با «ساف»، مشروط بر آنكه ساف اسراييل را به رسميت شناخته و با تروريسم مخالفت كند؛
3. توافق صلح با اعراب طي پيمانهاي مرحلهاي و اعطاي خود مختاري به مناطق اشغالي در قالب هدفي زودرس و يافتن راه حلي موقت به منزلة رسيدن به راه حلي نهايي و هميشگي؛
4. توقف فوري شهركسازي يهودي؛
5. آمادگي براي پذيرش راه حلي ميانه.
6. تدابير امنيتي و خلع سلاح مناطق كه اسراييل از آن عقبنشيني ميكند؛
7. قدس پايتخت اسراييل بوده و قابل تجزيه نيست و پس از انعقاد پيمان صلح كلية مسائل ديني و قومي لحاظ خواهد شد.
كارگر
برنامههاي حزب كارگر در انتخابات سيزدهم، نمايندة نظرات و مواضع احزاب مختلف كارگري بود كه به اين شكل اداره شد: اعلام آمادگي براي مذاكره با شخصيتهاي فلسطيني كه اسراييل را به رسميت ميشناسند، مخالف تروريسم هستند و قطعنامههاي 242 و 338 را قبول دارند، اعتراف به حقوق فلسطينيان، تحقق صلح در مراحل زماني متدد، مشاركت اردن در مذاكرات، باقي ماندن قدس و درة اردن و شمال غرب بحرالميت به عنوان مرزهاي امنيتي اسراييل، حفظ مناطق حياتي مانند اطراف قدس و «گوش هتسيون»، توقف روند شهركسازي به استثناي قدس و درة اردن، حفظ آباديهاي يهودي نشين در مناطق مورد عقبنشيني اسراييل و حل مشكل پناهندگان فلسطيني خارج از فلسطين اشغالي راه حل منطقهاي در مورد سوريه، ادامة سلطة اسراييل بر شهركهاي يهودي نشين در جولان، ايجاد تضمين براي منافع امنيتي اسراييل از طريق خلع سلاح مناطق وسيع وکاهش نيروهاي نظامي. در مورد لبنان نيز اين حزب قايل به انعقاد پيمان صلح با آن، آزادي لبنان از نفوذ و سيطرة سوريه، خروج نيروهاي بيگانه و تروريست از آن، توقف اقدامات تروريستي و دفاع از مرزهاي شمالي اسراييل از طريق ايجاد نوار منيتي در جنوب لبنان و ديگر ترتيبات امنيتي بود.
حزب كارگر و به تبع آن جناح چپ اسراييل نشان داده است كه در راستاي وصول به اهداف سياست خارجي روش و تاكتيكهاي خاص خود را به كار ميگيرد. گرايش به راهبرد تهاجمي به رغم اعلام سياستها و راهبردهاي دفاعي و عملكرد متناقض با برنامههاي اعلام شده در انتخابات از جمله مشخصههاي همين حزب ميباشد.
ادامه دارد ......
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : abolabasi
/خ