در بینش اسلامی، زیبایی طبیعت و جمال ظاهری پذیرفته و به رسمیت شناخته شده، ولی اگر همین جمال از حد بگذرد، زشت می گردد. جمال تن اگر به جامعه و اخلاق و روابط خانوادگی و پیوندهای صحیح و سالم انسانی زیان برساند، دیگر زیبا نیست؛ البته با همان ملاک زیبایی سنجی غیرمادی! حتی آن روابط قلبی و روحی و پیوندهای عاطفی ای که میان زن و مرد است و در کنار هم آرامش می یابند، اگر لجام گسیخته باشد و به شکل حیوانی درآید، نازیبا می گردد. این، نه انکار چشم و گوش بسته زیباییهای ملموس و محسوس، بلکه گشودن چشم دل و گوش جان به روی زیباییهای برتر است و تأکید بر ماندگارها، حقها و جمالهای اصلی. زیبایی طبیعت و جمال مادی تا آنجا ارزشمند و محترم است که جان آدمی را از حیاتی پرثمرتر و لذتی متعالی تر بازندارد؛ وگرنه نکوهیده و نازیباست. مگر نه اینکه لذیذترین غذاها وقتی آفت و زیانی داشته باشد، دیگر مورد استفاده خردمندان - که به تندرستی خود علاقه مندند - قرار نمی گیرد؟! آیا سلامت روح و صحت خرد و جان آدمی به پای تندرستی نمی رسد؟!
آن زیبایی متعالی و «جمال برین» که روح حیات و چهره مقدس وجود است، نباید تحت الشعاع لذتهای زیبایی مادی و جمال حسی قرار گیرد، وگرنه فاجعه به بار می آورد. جمال ظاهری و باطنی، تعبیری است که در کلام امام علی(علیه السلام) در غرر الحکم بیان شده، و اشارهای است به حقیقتی که یاد شد: «زینت باطنها، زیباتر از زینت ظاهرهاست».' تعبیر زینت باطنی، همان جمال برتر معنوی است که والاتر از تجمل محسوس و عینی شمرده شده است. وقتی دیده ظاهربین برخی، جمال را تنها در آراستگی ظاهر و لباس میداند، حضرت در جای دیگری از غرر الحکم، این نگاه را تخطئه کرده، در سوق دادن بینش مردم به آرایش معقول و معنوی می فرماید: «زینت، به زیبایی و نیکویی صواب و حقیقت است، نه به نیکویی لباسها».
زیباییهای متعالی تری همچون زیبایی خیر، عدل، حق، آزادی، ایثار، ایمان و عقیده، جهاد در راه عقیده، عشق به خدا(جل جلاله)، شور شهادت طلبی، حس نوع دوستی، قدرت عفاف، مهرورزی، زیبایی عفو، و... هست. مستحب است هنگام نگاه کردن به چهره خود در آیینه بگویی: «خدا(جل جلاله)یا، آن سان که چهره و خلقتم را زیبا آفریدی، خلق وخوی مرا نیز زیبا قرار بده». طبیعی است که اگر چنین توجهی به معنویت و جمال معنوی نباشد، چه بسا زیبایی، انسان را به فتنه و گناه بکشد و آفت دین و عقل گردد؛ چنان که پیامبر خدا(جل جلاله) و جانشینش، امیر مؤمنان علیه السلام فرموده اند: آفة الجمال الخیلاء: «آفت زیبایی، خودپسندی و غرور است».
بنابراین، افزون بر برتری زیباییهای معقول و معنوی، در تعارض جمال درون و برون نیز، زیبایی باطن مقدم است و زیبا سیرت بدصورت، بر خوش سیمای بدطینت شرف دارد. البته ایدئال آن است که جمال ظاهر و باطن را کسی یکجا داشته باشد.
دیر و زود این شکل و شخص نازنین ... خاک خواهد گشتن و خاکش غبار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ... ای برادر سیرت زیبابیار
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ... ای برادر سیرت زیبابیار
سقراط را به تعبیری ستون تمدن مغرب زمینی ها می دانند؛ چراکه افلاطون را او تربیت کرده و افلاطون هم استاد ارسطوست. می گویند این شخص از نظر ظاهر، از زشت ترین مخلوقات خدا(جل جلاله) بوده است: لبهای کلفت، چشمهای کوچک و چهرهای سیاه. روزی یکی از بچه های ثروتمند آتن به او رسید و گفت: چقدر خودت را گرفته ای؟ من پسر فلان کس و پسر فلان کس هستم، اما تو که هستی؟ پسر یک مجسمه ساز و یک ماما! سقراط جواب داد: درست گفتی. دودمان در تو تمام می شود، اما از من دودمان آغاز می گردد. فرق من عالم زشت با توی احمق زیبا این است.
مرحوم جعفری در برابر سخن بعضی از دانشمندان مغرب زمین که اکراه دارند درباره زیبایی این گونه بیندیشند و اساسا زیباییهای معنوی و معقول را در محدوده علم اخلاق بررسی کرده و معتقدند جای این بحثها در حیطه اخلاق است، نه زیبایی شناسی، می گوید: «با حذف زیباییهای والا و معقول، زیبایی را خشک و بی روح نکنید».
از دیگر امتیازهای زیباییهای غیرحسی، لذت مقایسه ناشدنی آنها با لذایذ زیباییهای محسوس است. علامه جعفری مینویسد: در امر زیبا، اعم از محسوس یا معقول، لذت عنصر بسیار مهم درون ذاتی است و هر انسان منصفی می پذیرد که اگر از دریافت زیباییهای محسوس برای انسان لذتی محسوس ایجاد شود، به همان اندازه و چه بسا بیشتر، دریافت زیباییهای معقول، لذت معقول به همراه دارد. گاهی حیرت انسان در برابر زیبایی روح یک انسان رشد یافته، تا آنجا بالا می رود که محال است در زیباییهای محسوس به آن حد برسد. همان گونه که چشم یک انسان لایق از تماشای آسمان لاجوردین سیر نخواهد شد، زیبایی وجدان، یک انسان پاک و مصفا را بیش از آن مبهوت و مستغرق در زیبایی خود خواهد کرد.
منبع: اسلام و زیباییهای زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبینیا، صص92-88، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391