استقلال و اعتماد به دیگران

واقعیت تعجب آور این است که کسانی که خصمانه ترین اعتراضات را نسبت به دستکاری رفتار سر می دهند، برای تغییر رفتار شدیدترین کوشش را به کار می گیرند.
يکشنبه، 6 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استقلال و اعتماد به دیگران
اتکا به چیزها به معنی استقلال نیست. کودکی که لازم ندارد وقت رفتن مدرسه به او گوشزد شود، زیر کنترل محرکات ظریف‌تر و مؤثرتری در آمده است. کودکی که یاد گرفته در رابطه با دیگران چگونه صحبت و رفتار کند، زیر کنترل وابستگی‌های اجتماعی قرار دارد. مردمی که تحت وابستگی‌های ملایم تأیید و عدم تأیید با یکدیگر به خوبی رفتار می کنند، به اندازه شهروندانی که تحت نظارت پلیس اداره می شوند زیر کنترل هستند (و از پارهای جهات به طور مؤثرتر).
 
مذهب سختگیر پیروانش را از طریق مقررات و اصول کنترل می کند، اما عارف یا صوفی، بدین دلیل که وابستگی‌های شکل دهنده رفتار آنان شخصیتر یا ویژه خود آنان است، آزادتر نیستند. کسانی که به علت ارزش تقویت کننده آنچه تولید میکنند کارشان تولیدی است، زیر کنترل حساس و نیرومند محصولات کار قرار دارند. و کسانی که از محیط طبیعی آموزش می بینند، تحت نوعی کنترل هستند که به اندازه کنترل اعمال شده به وسیله معلم نیرومند است.
 
هیچ کس به واقع هرگز متکی به خود نخواهد بود. حتی اگر شخص با چیزها به خوبی برخورد کند، الزاما به کسانی متکی خواهد بود که نوع برخورد با چیزها را به او آموخته اند. آنان چیزهایی را که او متکی به آنها است، انتخاب و نوع و میزان اتکاء را تعیین کرده اند. (بنابراین آنان نمی توانند از مسئولیت عواقب آن شانه خالی کنند.)
 
واقعیت تعجب آور این است که کسانی که خصمانه ترین اعتراضات را نسبت به دستکاری رفتار سر می دهند، برای تغییر رفتار شدیدترین کوشش را به کار می گیرند. ظاهرا آزادی و شأن تنها موقعی مورد تهدید قرار می گیرد که رفتار از طریق تغییر فیزیکی محیط تغییر کند، اما زمانی که حالات ذهنی که گفته می شود مسؤول رفتار است تغییر داده می شود، تهدیدی متوجه فرد نمی گردد؛ علت این امر ظاهرة آن است که انسان خودمختار از نیروهای معجزه آسایی برخوردار است که به او قدرت می دهد تا هرزمان که خواست تسلیم تغییرات بشود و هر زمان که نخواست مقاومت کند.
 
باورها، سلیقه ها، ادراکها، نیازها، قصدها، و عقیده‌ها سایر مایملک های انسان خود مختار است که گفته می شود وقتی که ذهن را تغییر دهیم، آنها نیز تغییر می کند. در هر یک از این موارد، آنچه تغییر می کند احتمال عمل است. باور فرد مبنی بر این که وقتی راه می رود کف اتاق وزن او را تحمل می کند، متکی بر تجربه گذشته اوست. اگر او قبلا بدون هیچ حادثه ای، چندین بار بر کف اتاق راه رفته باشد، این کار را به سرعت انجام خواهد داد، و رفتار او هیچ محرک آزارنده ای را که به صورت اضطراب احساس می شود ایجاد نخواهد کرد. ممکن است بگوید که به استحکام کف اتاق «باور» یا یقین دارد، اما انواع چیزهایی که به عنوان باور یا اطمینان احساس می شوند، حالات ذهنی نیستند؛ در بهترین صورت، آنها محصولات جانبی رفتار در رابطه با رویدادهای پیش آیند بوده و علت توجیهی این مطلب نیستند که چرا فرد بر کف اتاق راه می رود. وقتی با تقویت رفتار احتمال یک عمل را افزایش می دهیم، «باور» را می سازیم. وقتی با وادار کردن شخص به قدم زدن بر کف اتاق در او این اعتماد را ایجاد میکنیم که کف اتاق تحمل او را خواهد داشت، گفته نمی شود که باور او را تغییر می دهیم، اما وقتی به او توضیح می دهیم که کف اتاق با استحکام است، یا وقتی خودمان روی آن راه می رویم و استحکام آن را عملا نشان می دهیم، یا ساخت و کیفیت آن را توصیف می کنیم، گفته می شود که باور او را تغییر می دهیم. تنها تفاوت موجود میان این روشها، میزان آشکاری آنها است. تغییری که در نتیجه «یادگیری اعتماد کردن به کف اتاق»
 
با راه رفتن بر روی آن در شخص ایجاد می شود، اثر ویژه تقویت است؛ اما تغییری که بر اثر گفتن به او که کف اتاق دارای استحکام است، یا در نتیجه دیدن این که کس دیگری بر روی آن قدم می زند، یا به دنبال متقاعد شدن از طریق حصول اطمینان از این مطلب که کف اتاق وزن او را تحمل خواهد کرد ایجاد می شود، به تجربه های گذشته که دیگر سهم آشکاری در این امر ندارند، بستگی دارد. برای مثال، شخصی که بر سطوحی راه می رود که از لحاظ استحکام با هم متفاوتند (مثلا بر روی یک دریاچه یخ زده)، میان سطوحی از آن که دیگران بر روی آن راه می روند و سطوحی که کسی بر روی آن راه نمی رود، یا بین سطوحی که امن و سطوحی که خطرناک نامیده شده، به سرعت تمیز قایل می شود. او می آموزد که بر روی سطوح اول با اعتماد و بر روی سطوح دوم با احتیاط قدم بزند. دیدن این که کسی بر روی سطحی از دریاچه قدم می زند یا کسب اطمینان از استحکام آن، آن سطح را از گروه سطوح نامن به امن تبدیل می کند. تاریخچه ای که در طول آن تمیز تشکیل شده، ممکن است فراموش بشود، و بنابراین به نظر برسد که نتیجه حاصل، بر اثر آن رویداد درونی که ذهن نام دارد، عاید فرد شده است.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص377-375، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.