دورنماهای یادگیری (قسمت دوم)

اگر علوم انسانی واقعا در جهت هوشیاری جهت دهی شده باشد، اگر گفت و گو و رویارویی در هر زمان تشویق شده باشد، شناخت تفکیک‌های ساختگی که دستیابی به مطالعات میان رشته ای را بسیار مشکل ساخته، ممکن می شود.
جمعه، 11 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دورنماهای یادگیری (قسمت دوم)
هنرها با هم تفاوت‌های خود یک ویژگی دارد که به آن دلیل با انواع خاصی از تاریخ اشتراک دارد. به نظر من برداشت ادوارد هالت کار از تاریخ، یک گفت و گو است. او درباره تفاسیر موقتی مورخ از حقایقی که عجالتا انتخاب شده و درباره تغییراتی ظریف بحث می کند که در خلال «عمل دو جانبه » تفسیر و نظم بخشیدن به آن وقایع صورت می گیرد. و این عمل دو جانبه شامل ارتباط دو جانبه میان حال و گذشته نیز می شود، چون مورخ بخشی از حال است و حقایق به گذشته تعلق دارد. مورخ و حقایق تاریخی برای یکدیگر ضرورت دارند. مورخ بدون حقایق، بی ریشه و بی حاصل است؛ حقایق بدون مورخ، مرده و بی معناست. بنابراین، اولین پاسخ من به این سؤال که «تاریخ چیست؟» این است که تاریخ فرایند مداوم تعامل مورخ با حقایق است و این گفت و شنودی بی پایان بین حال و گذشته می باشد.
 
آنچه در این جا چشمگیر است، تأکید بر انتخاب، شکل دهی و تفسیر یعنی نظام دادن به مواد خام بر طبق ارزش‌های متفاوت است. خود این فرایند بی شباهت به فرایند هنر آفرینی نیست. تفاوت اساسی آن است که مورخ در جستجوی واقعیت هایی است که تا اندازهای قابل اثبات باشد، در حالی که هنرمند برای یکپارچگی، وضوح، بزرگنمایی یا هیجان تلاش می کند. حتی مهمتر این که در تجربه زیبایی شناختی باید دنیای مادی یا جهان تجربی را کنار گذاشت یا به یک معنا، باید از آن فاصله گرفت تا خواننده، شنونده یا بیننده بتواند وارد فضای زیبا شناختی بشود که کار هنری در آن قرار دارد. رفتار بسیار عجیب کاپیتان آباب در جستجوی نهنگ سفید را در هیچیک از تاریخهای صنعت صید نهنگ نمی توان ارزیابی کرد؛ ظاهر فریبنده و نفوذ آن چندان ربطی به واقعیت آزمون پذیر ندارد.
 
شاید نقاشی توماس کول به نام « آکس - بو»؟ از یک جهت شبیه یک رود به نظر می آید، اما اگر به عنوان نمایش رنگ، سطح عقب رونده و نور تلقی نشود، به عنوان کار هنری ارزیابی نخواهد شد. یک کار تاریخی - یعنی کتاب جنگ پلوپونزی اثر توسیدید، یا کتاب اندیشه پیشرفت  اثر جان بی بری؟ یا کتاب قرن تحوله نوشته ریچارد هوف أشتاتر - به ورای خود و به وقایعی در زمان گذشته، به موقعیتهای متغییر در تجربیات مداوم انسان، و به آنچه «واقعیت» تلقی شده، اشاره دارد.
 
با این حال، از همه مهم تر آن است که این تاریخ‌ها مثل تاریخ آقای کار، می تواند خوانندگان را وارد گفت و گو کند. خوانندگان یا شاگردان با خواندن هر یک از این آثار جز این نمی توانند بود که نسبت به فرد مشخص ورای تحقیق آگاه باشند. چاره ای غیر از این ندارند که احساس انسان سرزنده ای را داشته باشند که از دیدگاه خودش و کسانی که می خواهد در تاریخ نگاری همکار او باشند مسائلی را درباره گذشته مطرح می کند و در لحظه‌های مختلف زمانی کار می کند. شاید شاگردان به خوبی به بینش جاکوب برکهارت برسند که وقتی درباره تاریخ سخن می گفت، آن را شکست طبیعت در اثر بیداری شعور» می نامید. آنها می توانند از دیدگاه‌های خود شروع کنند تا به زمانهای گذشته اهمیت بدهند، افق‌های دنیای بامعنا را بازگردانند، و حوزه تجربیات زندگی را گسترش دهند. موریس مرلو - پونتی پیرامون معنای این نوع هوشیاری می نویسد: «زندگی من باید اهمیتی داشته باشد که من پدید نیاورده ام؛ باید دقیقا ذهنیتی مشترک بین افراد وجود داشته باشد» افراد انسان وقتی با آن نوع تاریخی که من توضیح می دهم سر و کار داشته باشند، می توانند خود را در ذهنیتی مشترک با دیگران، که در سیر زمان به عقب و جلو می رود، قرار دهند.
 
اینها دلیل‌های من است که چرا بعضی کارهای تاریخ را در برنامه ای هنری و انسانی می گنجانم - کارهایی که موجب هوشیاری و آگاهی از تلاش برای معنا می شود و ارتباط فراوانی با احساس سرزنده بودن در دنیا دارد. من تاریخ ریاضی وار و کامپیوتری شده ای مثل کتاب زمان صلیب شده را از برنامه حذف می کنم (هر چند از کل برنامه درسی کنار نمی گذارم).
 
من گزینه‌های خود در فلسفه، نقادی و روان شناسی را به یک روش مورد بررسی قرار می دهم: کارهایی که مردم را وا می دارد تا همزمان با احترام به طرحهای خود یعنی موقعیت‌های زندگی شخصی، مسائل را پاسخ دهند. در میان فلاسفه جدید، ویلیام جیمز، جان دیویی، جورج هربرت مید، جورج سانتایانا، آلفرد نورث وایتهد، ژان پل سارتر، و موریس مرلو - پونتی توانایی آن را دارند که خوانندگان آثار خود را وادار به این کنند که پیرامون افکار خود بیندیشند، پیرامون آنچه مسلم و بدیهی فرض شده تحقیق کنند، و آنچه را که مبهم و نامعلوم و مرموز است توضیح دهند. «کار» فلسفی به این شیوه، عبارت است از پاسخ دادن به مشکلات ملموس و تمایلات واقعی و تأمین مقتضیات درک و فهم در دنیای گمراه کنند. همچنین ممکن است این کار شناسایی کمبودها و نقاط ضعف در دنیای مزبور و تلاش برای جبران کمبودها را در بر بگیرد تا آنچه را که باید باشد، برگزینیم. چه بسا بعضی از روان شناسی‌های انسان گرایانه یا اگزیستانسیالیستی به نحوی عمل کنند که گویی دانش پژوهان را وارد گفت و گو پیرامون این مسأله کرده که انسان چگونه باید باشد تا رشد کند.
 
اگر علوم انسانی واقعا در جهت هوشیاری جهت دهی شده باشد، اگر گفت و گو و رویارویی در هر زمان تشویق شده باشد، شناخت تفکیکهای ساختگی که دستیابی به مطالعات میان رشته ای را بسیار مشکل ساخته، ممکن می شود. اگر شاگردان و نیز معلمان آنها برای حل مسائل مربوط به برنامه های زندگی و حیاتشان در دنیا قدرت یافته باشند، ضمن ارتباطی آزاد با طیفی از رشته های تحصیلی به خوبی می توانند پاسخ‌هایی را بیابند. زمانی که این امر محقق شود، چشم اندازهای جدیدی گشوده می شود - چشم اندازهایی نسبت به گذشته، نسبت به معانی فزاینده و احتمالات آینده.
 
مهم آن است که این چشم اندازها، با هوشیاری و نقادی ملاحظه شود و نیز مهم آن است که معانی از دیدگاه‌های اشخاصی که نسبت به آزادی هوشیارند، اتخاذ گردد. در این مطالعه و بررسی هنرها اهمیتی محوری دارد، چون برخوردهای هوشمندانه با کارهای هنری انسانها را وا می دارد تا خود را لمس کنند. ژان پل سارتر می نویسد که ادبیات با آزادی خواننده سر و کار دارد چون شخصی که می نویسد از وقتی که شروع به نوشتن می کند، آزادی خواننده را درک می کند و شخص خواننده از زمانی که کتاب را باز می کند، آزادی نویسنده را درک می کند. کار هنری، از هر جهت که مد نظر باشد، کاری اطمینان بخش در مورد آزادی انسانها است.

من معتقدم که اصولا این مطلب را در مورد همه هنرها می توان اظهار داشت. هنرها با آزاد کردن کسانی که با توجه کامل به هنر روی می آورند، رویارویی با دنیا را همان طور که افراد آن را درک می کنند، یعنی آگاهی فردی را که جدای از «جمعیت» تحقق می یابد، ممکن می سازد.
 
من می خواهم یکی از شکل‌های هنری را که در همه برنامه های آموزشی یاد داده می شود، مورد بررسی قرار دهم و این به دلیل شیوه ای است که تجربیات هنر شناختی به کمک آن زمینه ای فراهم می کند که در آن پیرامون انگیزش احساس و فهم آنچه قرار است باشد، سؤال طرح می شود. اگر هنرها  از چنین موقعیت محوری برخوردار شود، و اگر رشته های تحصیلی که علوم انسانی را تشکیل می دهد محور برنامه های درسی شود، همه راههای رسیدن به هدف شبیه هم خواهد بود.
 
منبع: مبانی فلسفی تعلیم وتربیت، هوارد آ. اوزمن و ساموئل ام. کراور،مترجمان: غلامرضا متقی فر، هادی حسین خانی، عبدالرضا ضرابی، محمدصادق موسوی نسب و هادی رزاقی، صص 435-432، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ دوم، 1387


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط