اقدامات محمدرضاشاه

ایران در زمان پهلوی دوم

محمدرضاشاه پهلوی جانشین رضاخان پهلوی شد و همانند پدرش از هیچ جنایتی فروگذار نکرد.از دولتهای وابسته به غرب بیشتر از این برنمی‌آید.
دوشنبه، 14 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: رضیه زارع شوازی
موارد بیشتر برای شما
ایران در زمان پهلوی دوم
نماینده محمدرضا ملتمسانه به درگاه سفیر انگلیس رفته است و منتظر مانده تا بتواند حکم جانشینی اربابش را بعد از رفتن رضاخان بگیرد. او نگران و عصبانی به نظر می‌رسد، چون انگلیسی‌ها جواب مشخصی نمی‌دهند، انگار بنای ناسازگاری دارند. احتمالا نوه محمدعلی شاه قرار است جای رضاخان را بگیرد. بالاخره سفیر انگلیس جوابش را به نماینده می‌گوید تا او به اربابش ابلاغ کند: «چون بر طبق اطلاعات ما، محمدرضا به رادیو برلین گوش می‌کند و پیشرفتهای آلمان را روی نقشه پی می‌گیرد، پس مورد اعتماد ما نیست.» بعد از اینکه خبر به محمدرضا می‌رسد تصمیمش را می‌گیرد، آن هم بدون یک ذره عزت نفس داشتن. بله، گوش دادن به رادیو برلین را ترک می‌کند. بعد از آن سفیر انگلیس می‌گوید: «حالا دیگر اشکالی ندارد، می‌شود پسر را به جای پدر نشاند». محمدرضا به همین سادگی گوش به فرمان دول غربی بود. (1)


شاه غنی و ملت فقیر

مینو صمیمی که مدت‌ها منشی سفیر ایران در سوئیس و بعد از آن مدتی منشی فرح بود در خاطراتش وضعیت روستاها در دهه 50 را اینگونه توصیف می‌کند: «در اواسط دهه 50 شمسی طی بازدیدی از یک روستا متوجه شدم مردم فلک زده آن روستا در کلبه‌های بسیار محقر ساخته شده از گل و پوشال به سر می‌بردند و نه تنها از آب آشامیدنی سالم که حتی از امکانات اولیه بهداشتی نیز محروم بودند. کوچه‌های تنگ و پر پیچ و خم روستا انباشته از گل و لای بود و تنها مغازه فروش مواد غذایی در آن، محیطی کثیف و پر مگس داشت. لباس‌ها ژنده و لوازم زندگی روستائیان از قبیل حصیر، متکای کهنه، لحاف پاره و ... نیز کاملا گواهی می‌داد که مردم در وضعیت اسف‌باری زندگی می‌کنند. جوانی که به عنوان سپاهی دانش در آن روستا خدمت می‌کرد در پاسخ سوال من راجع‌به حال و روز مردم روستا با لحنی تمسخر آمیز گفت: اینجا نه حمام دارد نه بهداشت و نه حتی جایی که بتواند کمک‌های اولیه پزشکی در اختیار روستائیان بگذراد.

در حالی که وضعیت مردم در روستاهای ایران اینگونه بود، رژیم پهلوی مقادر زیادی پول به صورت وام به کشورهای دیگر مثل فرانسه و انگلستان و مصر می‌داد یا حتی به برخی از کشورهای عربی منطقه کمک مالی می‌کرد. عبدالمجید مجیدی که از دی‌ماه 1351 به ریاست سازمان برنامه و بودجه تعیین شده بود در خاطراتش می‌گوید: «در همان مقطع سال‌های بعد از 1354، دولت ایران تصمیم گرفت به کشورهایی مانند فرانسه، انگلستان و یا مصر وام‌هایی پرداخت کند. در مورد مصر علت وام دادن یک مقداری سیاسی بود و در مورد وام دادن به فرانسه و انگلیس همه اینها زیر نظر وزیر اقتصادی و دارایی ـ هوشنگ انصاری ـ و برادرش ـ سیروس انصاری ـ صورت گرفت و هدف آن بود که به این کشورها که در جریان افزایش قیمت نفت یک مقدار گرفتاری پیدا کرده بودند کمک بشود. همچنین از این قبیل است کمک‌هایی که به بعضی از کشور‌های عربی صورت گرفت.» (2)

اردشیر زاهدی، همسر شهناز پهلوی چنین توصیفی از جامعه‌ی ایرانی و نحوه‌ی معیشت مردم در اواخر دهه 20 ارائه می‌دهد: «در سال 1329 وضع اقتصادی و کشاورزی ایران خراب بود. در آذربایجان مردم از بی‌نانی و قحطی در عذاب بودند. هروز هم که ما از خواب بلند می‌شدیم، می‌دیدیم که چند نفر از گرسنگی مرده‌اند. در شمال ایران اغلب بچه‌ها شکم‌های بزرگ و رنگ پریده داشتند، چون به مالاریا مبتلا بودند. در کرمان و بندرعباس کیفیت آب آن قدر بد بود که مردم به یک بیماری به نام پیوک مبتلا بودند.» به عنوان یک نمونه، ثریا اسفندیاری، همسر دوم محمدرضا شاه در خاطراتش به توصیف اوضاع اجتماعی ایران در سال 1328 می‌پردازد و می‌گوید: «در سال 1328، فقر عمومی ملت ایران روزافزون بود. یک سوم از سکنه‌ی مملکت بیکار بودند و در محلات تهران، مردها و زن‌ها و بچه‌های فلج و ناقص‌العضو، نیمه‌عریان در جست‌‍وجوی یک تکه نان خشک، سرگردان بودند.

در همین رابطه، نمونه‌های دیگری در خاطرات ثریا به چشم می‌خورد. او می‌گوید: «در سال 1329، در هنگام بازدید از بیمارستان‌ها و پرورشگاه‌های تهران، متوجه شدم که محلات جنوب شهر با جوی‌های سر باز که آب کثیف آن پس از عبور از رختشوی‌خانه‌ها و آلوده شدن به کثافات ولگردان و سگ‌ها به مصرف خوراک مردم می‌رسد. بچه‌های مفلوج، زنان و پیرمردان گرسنه، گل‌ولای کوچه‌ها که خانه‌هایشان شباهتی به خانه ندارد. محلاتی که فقر کامل بر آنها حکم فرماست و توان شکایت نیز ندارند.» او در جای دیگری از خاطراتش، وضع ایران را در سال 1333 اینگونه توصیف می‌کند: در سال 1333، در تهران فقط یک بیمارستان دولتی وجود دارد که آن هم فاقد اتاق عمل است. یک بیمارستان هم برای مادران فقیر و فرزندانشان پیش‌بینی شده که از پنج سال پیش تا حالا، فقط شالوده‌ی آن را ریخته‌اند.(2)
 

سوادآموزی در ایران شاه‌دار

علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد دوره پهلوی درباره وضعیت آموزش در دهه چهل (یعنی بعد از گذشت چهارده سال از سلطنت پهلوی) می‌گوید: «در ایران اصولاً به تعلیمات ابتدایی توجه خیلی زیادی نشده بود (در سال‌های دهه‌ 40)، شمار بی‌سواد در کشور خیلی زیاد بود ولی با همه تلاشی که در همان دهه 40 برای تعلیمات ابتدایی شد، تعلیمات فنی هنوز عقب افتاده بود. به عنوان نمونه، در اواخر دهه 50، یعنی خیلی پس از آن دورانی که من به آن اشاره می‌کنم، ما در ایران سالی 90 هزار کارآموز فنی داشتیم در ترکیه 900هزار داشتند. یعنی ده برابر و در کشورهای پیشرفته که اصلا قابل مقایسه نبود.» محمدرضا پهلوی هم در توصیف وضعیت آموزش در آن دوران اعتراف می‌کند: «در سال 1342، بین 16 تا 24 درصد کودکان، در ولایات به مدرسه می‌رفتند و بقیه بی‌سواد می‌ماندند. در‌حالی که، در شهرها 74 درصد کودکان به مدرسه می‌رفتند. قانون تعلیمات اجباری در 1322 به تصویب رسید اما به علت فقدان وسایل اجرایی به صورت کاغذپاره‌ای بر جای مانده بود. در مقیاس ملی 85 درصد مردم بی‌سواد بودند.»(3)
 

اقتصاد نفتی

در طول چندین سال، تولید ناخالص کشور به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافت، به‌طوری‌که از سال 1338 تا 1355 تولید ناخالص داخلی ایران در یک روند صعودی، از 44هزار میلیارد ریال به 242 میلیارد ریال (به قیمت پایه 76) رسید.

این وضعیت شاه را در موقعیتی قرار داد که خود آن را «تمدن بزرگ» نامید. حالا خزانه کشور به‌واسطه فروش نفت آنقدر ارقام درشتی داشت که شاه بی‌توجه به هشدار سازمان برنامه و بودجه، دیوانه‌وار در حال خرج کردن این پول‌ها بود. آنچنانکه برای برگزاری جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی حدود 650 تا 800 میلیون دلار هزینه کرد. «مارسل هودر» عضو تیم تدارکات این جشن درباره هزینه‌های جشن می‌گوید: «بودجه دو سال سوئیس را ظرف دو روز خرج کردند».
 با وجود درآمدهای وابسته به نفت، 35 درصد از مردم کشور در سال 1351 دچار سوءتغذیه بودند. هم‌چنین در سال 1355 سوخت مصرفی واحدهای مسکونی بیش از 39 درصد از جمعیت روستایی کشور هیزم و سوخت حیوانی بود. به‌رغم شعارهایی همچون میراث‌داری ایران باستان، در سال 1355 حدود 78.47 درصد از مناطق روستایی و 10.74 درصد از مناطق شهری کشور فاقد آب لوله‌کشی بوده‌اند.

تک‌محصولی شدن اقتصاد کشور و وابستگی شدید به نفت، نابودی کشاورزی و رشد قابل‌توجه مهاجرت‌های روستا به شهر، توزیع ناعادلانه درآمدهای ملی و احتکار ثروت ملی در دست دربار، سطح پایین بهره‌وری، تشدید فاصله طبقاتی و... ازجمله نتایج زیان‌بار سیاست‌های اقتصادی محمدرضا شاه پهلوی بود که وی را از رسیدن به آرمان‌شهر متوهمانه «تمدن بزرگ» بازداشت.(4)

منابع:
1- برگرفته از سخنان رهبری، سایت خامنه‌ای دات آی آر
2- سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
3- سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
4- باشگاه خبرنگارن جوان


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.