عامل اصلی شادکامی

خداوند متعال، برنامه شادکامی را تنظیم نموده و کسی که بخواهد به شادکامی دست یابد، باید خدا را با تمام ابعادش «باور» داشته باشد و با تمام وجود خود، از برنامه‌هایش پیروی کند.
جمعه، 2 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عامل اصلی شادکامی
همه چیز در توحید و باور به خدا نهفته است؛ باوری که واقعی باشد و تمام ابعاد زندگی را بر اساس آن تنظیم نماید. بر اساس این تئوری، آنچه مهم است این که باید توحید را به صورت عینی و با تمام جزئیاتش شناخت و آن را قلبا و عملا باور کرد و متناسب با آن، رفتار نمود و تغییرات لازم را به وجود آورد و زندگی را تنظیم نمود. اگر همه ابعاد انسان و زندگی اش بر اساس توحید تنظیم شوند، شادکامی تحقق می‌یابد. این چیزی است که آن را زندگی موحدانه می‌نامیم. مراد از زندگی موحدانه، شیوه‌ای از زندگی است که در آن، فرد، خدا را با توصیفاتی، باور دارد. لذا او را تنها منبع تنظیم زندگی خود میداند و تمام ابعاد زندگی‌اش را بر اساس آموزه های او تنظیم می‌کند. این شیوه از زندگی، سعادت و شادکامی را محقق می‌کند.
 
البته لازمه این کار، ایمان به خداوند است. خداوند متعال، برنامه شادکامی را تنظیم نموده و کسی که بخواهد به شادکامی دست یابد، باید خدا را با تمام ابعادش «باور» داشته باشد و با تمام وجود خود، از برنامه هایش پیروی کند. در باره مبانی و پایه نظری این شیوه از زندگی، پیش تر سخن گفتیم. اکنون نوبت آن است که این موضوع را به صورت عینی در متن زندگی نشان دهیم. بنابراین، مسئله اصلی در این بحث، آن است که ایمان به یگانگی خدا و خدای یگانه، چه نقشی در ابعاد زندگی انسان دارد؟ نخست متونی را می‌آوریم که نقش ایمان به خدای یگانه را به طور کلی در ابعاد شادکامی بیان کرده‌اند.
 
 متونی که نقش توحیدباوری را در رضامندی بیان می دارند، گونه های مختلفی هستند که در ادامه بیان خواهیم کرد. رضامندی، ثمره یقین به خداوند است و اعتماد به خدا، اساس رضامندی است. اگر بنا باشد یقین کسی به خداوند را بسنجند، رضامندی از قضای الهی، شاخصه آن است. اساسا یکی از موارد مهم یقین به خداوند، راضی بودن از قضای الهی است. لذا کسی که یقین راستین نداشته باشد، بی تردید از قضای الهی راضی نخواهد بود. از مفاهیمی که این حقیقت را بیان می‌کند، ایمان است. ایمان به خدا از امور مهمی است که موجب رضامندی در همه ابعاد آن می‌شود. در برخی روایات، رابطه مستقیم ایمان و عنوان عام «رضا» مطرح شده و در برخی دیگر، به مؤلفه های رضا (یعنی شکر و صبر) پرداخته شده است هر کدام که نباشند، ساختار ایمان به هم می ریزد. پس در صورت نبود رضامندی، ساختار ایمان به هم خواهد ریخت.امام علی (علیه السلام) نیز چهار رکن برای ایمان معرفی می نماید که یکی از آن‌ها رضامندی است و در جای دیگری، از آن به عنوان «برترین ایمان»، «کمال دین» و «ریشه دین»، یاد می‌کند. این موضوع بدان حد اهمیت دارد که در برخی روایات، از قول خداوند تصریح شده که اگر کسی به تقدیر الهی ایمان ندارد و از قضای او راضی نیست، خدای دیگری برای خود برگزیند بنابراین، از همه آنچه گذشت، روشن می‌گردد که باور راستین به خداوند متعال، موجب رضامندی از قضای الهی می‌گردد.
 
تا کنون نقش خداباوری در رضا به صورت کلی، مطرح شد. برخی از اسناد اسلامی، مشخصا به بیان رابطه خداباوری با مؤلفه های رضامندی، یعنی شکر و صبر پرداخته‌اند. امام کاظم (علیه السلام)  نقل می‌کند که در یکی از جنگ های پیامبر خدا گروهی، خود را به ایشان عرضه داشتند. فرمود: «اینان کیان‌اند». گفتند: مؤمنان‌اند، ای پیامبر خدا! فرمود: «ایمانشان به چه مرتبه‌ای رسیده است؟». گفتند: به مرتبه شکیبایی در گرفتاری، و سپاس گزاری در آسایش، و رضا به قضا. پیامبر خدا تصریح کردند که اگر چنین باشد، نزدیک است که به مقام پیامبران برسند! همچنین در روایات این بخش، ایمان به دو قسم شکر و صبر تقسیم شده است ایمان، دو بخش است؛ نصف آن در شکیبایی است و نصف دیگر، در سپاس گزاری.
 
بنابراین، اگر ایمان کسی کامل باشد، از قضای خوشایند و ناخوشایند الهی، راضی است. نمی‌شود کسی ادعای ایمان نماید، ولی از قضای خداوند ناراضی باشد. اگر ایمان و یقین واقعی به خداوند وجود داشته باشد، رضامندی از خدا نیز به وجود می‌آید و همین امر، موجب شکر در خوشایند و صبر در ناخوشایند می‌گردد. در بخش دیگری از روایات، رابطه ایمان با مؤلفه های رضا در بعد تشریع مطرح شده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله)  تصریح می‌کند: کسی مؤمن است که طاعت، او را خرسند، و معصیت، وی را ناخرسند سازد و خود نیز از خداوند می‌خواهد که چنین حالتی داشته باشد. حکمت خداوند متعال اقتضا می‌کند که هیچ دستوری بی‌دلیل و بدون فایده نباشد.
 
اقرار به خداوند، یکی از ویژگی‌های اهل ایمان است. یکی از دلایل لزوم اقرار به خداوند متعال، آن است که خداوند عزوجل، حکیم است، و کسی حکیم نیست و وی را حکیم نمی خوانند، مگر آن که از تباهی باز دارد و به صلاح (درستی) فرا خواند و از ستم جلو گیرد و از زشتکاری‌ها نهی کند. باز داشتن از تباهی و امر کردن به صلاح و نهی از زشتکاری‌ها تحقق نمی‌پذیرد، مگر پس از اقرار به خدا و شناخت امر و نهی کننده. پس اگر مردم، بدون اقرار به خدا و شناخت و ایمان به او رها می شدند، دیگر امر به درستی و نهی از تباهی، معنا نداشت؛ زیرا امر کننده و نهی کننده‌ای در کار نبوده.
 
امام علی (علیه السلام) تصریح می‌فرماید که خداوند متعال جز به آنچه نیک است، امر نمی‌کند و جز از آنچه قبیح است، نهی نمی‌کند. بشر به صورت فطری، از قبیح، متنفر است و نسبت به آنچه نیک است، علاقه‌مندی نشان می‌دهد. آنچه مهم است این که انسان بداند چه چیزی نیک است و چه چیزی قبیح. از این رو، باور به این که خداوند جز به حکمت و مصلحت حکم نمی‌کند، موجب رغبت به طاعت و کراهت از معصیت می‌شود. خلاصه سخن این که بر اساس روایات اسلامی، ایمان، عاملی است که موجب رضامندی از قضا و قدر الهی می‌شود و به همین جهت، چنین شخصی در برابر بلاها، صبور و در برابر نعمت ها، شکور و نسبت به طاعت، رغبت و نسبت به معصیت، کراهت دارد.
 
منبع: الگوی اسلامی شادکامی، دکتر عباس پسندیده، صص125-120، مؤسسه علمی فرهنگی دار‌الحدیث، قم، چاپ دوم، 1394


مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.