ارتباط بین ذهن آگاهی و نظریه یادگیری مدرن

آموزش سنتی ذهن آگاهی، آگاهی از قدرت تقویت را نیز شامل می‌شود، که حاصل اشتیاق به دلبستگی‌ها و بیزاری از نفرت‌هاست.
يکشنبه، 11 اسفند 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباط بین ذهن آگاهی و نظریه یادگیری مدرن
ذهن آگاهی از بسیاری جهات به معنای افزایش آگاهی در مورد قوانین طبیعی است. بنابراین ذهن آگاهی به طور سنتی به عنوان بالاترین استاندارد برای مطالعه بوم شناسی شکل گرفته است. برای مثال، زمانی که می توانیم به آرامی بنشینیم و صرفا رویدادهای درونی جاری (احساسات بدنی و افکار) را مشاهده کنیم، شاهد قانون ناپایداری در درونمان هستیم.
 
حدود یک قرن است که از قانون ناپایداری در پژوهش‌های شرطی سازی، و بعد از آن در رفتاردرمانی استفاده می کنیم. برای مثال وقتی یک رفتار آموخته شده طی زمان کاهش پیدا می کند، آن را خاموشی مینامند. تمرین شناخت رفتار درمانی از مرحله تحلیل رفتار گرفته تا برنامه ریزی و اجرای درمان، به شدت به اصول تقویت و خاموشی وابسته است.
 
آموزش سنتی ذهن آگاهی ، آگاهی از قدرت تقویت را نیز شامل می شود، که حاصل اشتیاق به دلبستگی‌ها و بیزاری از نفرت‌هاست. در صورت عدم واکنش به رفتارهای آموخته شده، افکار و هیجانات، انتظار می رود قدرتشان را از دست بدهند (گونکا، ۱۹۸۷)؛ این اصل در علم رفتاری غربی خاموشی خوانده میشود. در حالی که روانشناسی در غرب اصول تقویت و خاموشی را تقریبا یک قرن است که مورد بررسی قرار داده و قانونمند کرده است، مفاهیم شرقی رفتار شامل توالی رویدادهای روانی، بیش از بیست و پنج قرن است که قانون علیت ظهور نامیده میشود. در این صورت بندی‌های شرقی، درک درونی (توانایی حس کردن احساسات بدنی) در تقویت یا از بین بردن رفتار مقدم است (سولی لریس، ۱۹۹۲). از آنجا که بیست و پنج قرن پیش ماهیت تقویت و خاموشی به خوبی شناخته نشده بود، آنها به عنوان ابزار پذیرش خود و تغییر روانشناختی برای کاهش رنج انسان نیز به کار می رفتند.
 

ذهن آگاهی رنج انسان

همچنان که در بدو امر نیز در بودیسم تراوادا صورت بندی شده است، ذهن آگاهی باید در جهت تحقق بخشیدن به سه حالت اساسی انسان باشد، یکی از آنها که با جزئیات بیشتری توضیح داده خواهد شد، بیخودشدگی است. این حالات عبارتند از: ۱- ماهیت متغیر کائنات، ۲- متعاقبا بی جوهر شدن خود (بی منیه یا بیخود شدن) و 3- رنجی که آبشخورش عدم آگاهی به ناپایداری طبیعی همه پدیده ها، از جمله خود و مجموع اجزای همراه آن است (گنتر و کارامورا، ۱۹۷۵). از این دیدگاه، ذهن آگاه بودن در تمام رویدادهای درونی و بیرونی که رخ می دهند، می تواند این شکل از دریافت را تسهیل کند، یعنی دانستن (نه فقط فکر کردن با امیدوار بودن اینکه «این نیز بگذرد». بنابراین همان طور که در مقدمه اشاره شد، مفهوم سنتی ذهن آگاهی توانایی آگاه ماندن از قانون طبیعی ناپایداری (حضور همه جانبه تغییر مداوم و کنترل نشدنی)، و پیامدهای آن در زندگی روزمره است. ذهن آگاهی در این کتاب دقیقا به همان معنایی است که این سنت کهن به آن می پردازد.
 
پاول فلشمن  Paul Fleischman ، روانپزشک و مربی باتجربه ذهن آگاهی در آمریکای شمالی، معتقد است «ویپاسانا آموزشی در فرهنگ روانشناسی است» . به نظر کلی  دیدگاه سازه نگر شخصیت متأثر از آموزش مبتنی بر ذهن آگاهی است، شامل آزمودن این فرضیه که ویژگی همه افکار و احساسات جسمی، ظاهر شدن و گذشتن است. با تجربه این قانون تغییر ادراکی درونی، می آموزیم که سازه خود را تعدیل کنیم و این کار را با عینی تر بودن و مشاهده گر علمی بودن، داشتن تحلیل دقیق تر از رویدادهای جاری و پیش بینی های معقول تر و واقع بینانه تر، انجام داده و در نتیجه این کار حس کنترل بر زندگی مان را ارتقا دهیم.
 

آموزش تنظیم توجه

پایان تانگ، میشل پوستر و دیگر متخصصان پژوهش توجه بحث کرده اند که تمرین ذهن آگاهی مستلزم به کارگیری شبکه های مغزی متعددی است که کارکردهای بسیار مهمی از سیستم توجه را بر عهده دارند. برای مثال وقتی به تنفس مان توجه می کنیم، سه مهارت اساسی توجه را یاد می گیریم که برای پژوهشگران توجه و بالینی گرانی که با اختلال های توجه کار می کنند، بسیار آشنا هستند (کایون ، ۲۰۱۰؛ تانگ و همکاران، ۲۰۰۷). این مهارت ها عبارتند از: توجه پایداره ، بازداری پاسخ و انتقال توجه. مشاهده و اندازه گیری این سه کارکرد توجه در ادبیات پژوهشی بسیار جا افتاده و آزمون های متعددی به نام کارکردهای اجرایی نشان دهنده این امر هستند. در قسمتهای بعد هنگام مرتبط کردن این کارکردها به مهارتهای مراقبه، آنها را به اختصار مورد بحث قرار خواهیم داد.
 

توجه پایدار

ابتدا به خود می آموزیم تا توجهمان را روی هدفی خاص حفظ کنیم؛ یعنی تنفس طبیعی و کنترل نشده (درسنامه ضمیمه الف). در حالی که تلاش می کنیم نسبت به تنفسمان هشیار بمانیم، یاد می گیریم افکار و دیگر محرک‌های ناخواسته ای را که وارد هشیاری میشوند، شناسایی کنیم. این تکلیف به ارتقای هشیاری و تمرکز خود در فعالیت های روزمره و نیز ارتقای بیطرفی و گسلش کمک می کند. فقط در صورت ادراک فکر یا حس بدنی ظاهر شده همان طور که هست در آن سرگردان نخواهیم شد و با آن همانندسازی نخواهیم کرد. در این گام می آموزیم که تجارب درونی مان را از احساس خود متمایز کنیم.
 
به محض اینکه متوجه شدیم یک فکر یا حس بدنی در آگاهی هشیار ما ظاهر شده است، تلاش می کنیم دیگر به آن واکنش نشان ندهیم، چه ذهنی و با تولید قضاوت ارزشی یا هر طور دیگر. به عبارت دیگر، واکنش خودکار را بازداری می کنیم. این تکلیف موجب افزایش تدریجی حس عاملیت در خود کنترلی می شود و کمک می کند بیاموزیم حضور تجارب ناخوشایند و غیاب تجارب خوشایند را تحمل کنیم و بپذیریم.
 
منبع: شناخت رفتار درمانگری یکپارچه شده باذهن آگاهی، برنو ای کایون، مترجمان: دکتر محمد خدایاری‌فرد، کوروش محمدی حاصل و مریم دیده‌دار، صص10-7، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ اول، 1393


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.