بعثت در لغت
بعثت از ریشه بَعَثَ گرفتهشده و به معنای برانگیختن است. مفهومی مرکب از اختیار و انتخاب کردن چیزی و به فعلیّت رساندن آن برای انجام دادن وظیفه معیّن که به اختلاف موضوعات در معنای آن فرق ایجاد مینماید.[1]و این معنی متوقّف است به برتری و سلطه شخصی که بَعث میکند از جهت تشخیص و احاطه به اهلیّت شخص مبعوث و قدرت داشتن بر برانگیختن و مأموریّت دادن او در انجاموظیفه؛ و این خصوصیّات در مرتبه اوّل درباره خداوند متعال صدق میکند که به همه موضوعات احاطه کامل داشته و برای انجام هر آنچه بخواهد قدرت تمام دارد و هم وظائف دیگران را صد در صد میداند.[2]
پیامبر را در اصطلاح قرآنی نبی یا رسول مینامند. نبیّ به وزن فَعیل از مادّه نبو که به معنای بلندی و رفعت است و این اطلاق به خاطر بلندی مرتبه ذاتی و استعداد فطری و سپس مجاهدات در مراحل انجام وظائف عبودیّت و هم پیدایش مقام مأموریّت برای انجام دادن ابلاغ رسالت باشد.[3]
اکنون به بررسی بعضی از قابلیّت های انبیاء به جهت مبعوث شدنشان به مقام نبوّت برمیشماریم.
پیامبرى از میان خود آنها
یکی از ویژگیهای رهبران و مربیان الهی این است که همچون سایر انسانها از نوع و جنس خودشان هستند، با همان صفات و غرائز بشرى تا بتوانند ازنظر جنبههای عملى، سرمشقهای شایستهاى باشند، بدیهى است اگر از غیر جنس بشر باشند نه آنها مىتوانند دردها، نیازها، مشکلات و گرفتاریهای مختلف انسانها را درک کنند و نه انسانها مىتوانند از آنها سرمشق بگیرند.[4]عصمت پیامبر
علامه طباطبایی در کتاب شریف المیزان، معصوم بودن پیامبران را به سهشاخه تقسیم مینماید: 1- عصمت از خطا به هنگام دریافت وحى 2- عصمت از خطا در تبلیغ رسالت 3- عصمت از گناه و آنچه مایه هتک حرمت عبودیت است. زیرا هدف از بعثت آنها این بوده که مردم را بشارت و انذار دهند و حقّ در اعتقاد و عمل را روشن سازند و از این طریق آنها را هدایت کنند و مسلماً این هدف بدون عصمت در تلقى وحى و تبلیغ رسالت ممکن نیست.[5]ایمان محکم و استوار
کار مهم پیامبر خدا، دعوت بهحق و حقیقت و جهاد درراه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویش نشد. چه آن روزی که در مکّه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابلش سران متکبر عرب، صنادیدِ قریش و گردن کشان، بااخلاق های خشن و با دستهای قدرتمند قرارگرفته بودند و یا عامّه مردمی که از معرفت نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حقّ خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد، اهانتها را تحمّل کرد، سختیها و رنج ها را به جان خرید، (در روایتی میفرماید که هیچ پیامبری بهاندازه من آزار و اذیت نشد) تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند؛ و چه آنوقتی که حکومت اسلامی تشکیل داد و خود در موضع رئیس این حکومت، قدرت را به دست گرفت.[6]بااخلاقترین فرد در جهان
پیامبر اکرم هدف از بعثت خویش را کامل نمودن مکارم اخلاقی برمیشمارند.[7] تا کسی خود دارای برترین مکارم اخلاق نباشد، خداوند متعال این مأموریت عظیم و خطیر را به او نخواهد داد؛ لذا در اوایل بعثت، خداوند متعال خطاب به پیغمبر میفرماید: «وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم».[8]روحیه ازخودگذشتگی
ساختهوپرداخته شدن پیغمبر تا ظرفی بشود که خدای متعال آن ظرف را مناسب وحی خود بداند، مربوط به قبل از بعثت است؛ لذا واردشده است که پیغمبر اکرم که در جوانی به تجارت اشتغال داشتند و درآمدهای هنگفتی از طریق تجارت به دست آورده بودند، همه را درراه خدا صدقه دادند و بین مستمندان تقسیم نمودند.[9]هوش و فرزانگی و علم و قدرت
در قرآن کریم به جریان انتخاب حضرت طالوت بهعنوان رهبری جامعه سخن میگوید که گروهى گفتند: چگونه او بر ما حکومت داشته باشد بااینکه ما از او شایستهتریم و او ثروت زیادى ندارد. «قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ».[10]این نخستین اعتراض و پیمانشکنی بود که بنیاسرائیل در برابر پیامبرشان نمودند و بااینکه او تصریح کرده بود انتخاب طالوت از طرف خدا است، آنها درواقع به انتخاب خداوند اعتراض کردند که ما از او سزاوارتریم زیرا داراى دو شرط لازم براى زمامدارى هستیم، نَسَب عالى و ثروت فراوان و همانطور که قبلاً در شرح داستان آمده طالوت جوانى از یک قبیله گمنام بنیاسرائیل و ازنظر مالى یک کشاورز ساده بود.
ولى قرآن پاسخ دندانشکنی را که آن پیامبر به گمراهان بنیاسرائیل داد چنین بازگو مىکند: گفت خداوند او را بر شما برگزیده و علم و (قدرت) جسم او را وسعت بخشیده. «قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ».
اینکه مى بینید خداوند او را برگزیده و زمامدار شما قرار داده به خاطر این است که ازنظر هوش و فرزانگى و علم، پرمایه است و ازنظر نیروى جسمانى، قوى و پرقدرت. یعنى اولاً این گزینش خداوند حکیم است و ثانیاً شما سخت در اشتباهید و شرایط اساسى رهبرى را فراموش کردهاید، نسبت عالى و ثروت، هیچ امتیازى براى رهبرى نیست چون هر دو امر اعتبارى و بیرون ذاتى است، ولى علم و دانش و نیروى جسمانى دو امتیاز واقعى و درونذاتی است که تأثیر عمیقى در مساله رهبرى دارد. رهبر باید با علم و دانش خود، مصلحت جامعهاى را که در رأس آن است تشخیص دهد و باقدرت خود آن را بهموقع اجرا درآورد، با علم و تدبیر خود نقشه صحیح براى پیکار با دشمن بکشد و با نیروى جسمانى آن را پیاده کند.[11] این موارد ویژگیهایی است که در پیامبر خاتم نیز وجود داشته است.
تأمّل و تفکر درآیات الهی
در دوران اواخر تکامل پیامبر و قبل از نزول وحی، دورانی که هنوز ایشان پیغمبر هم نشده بود، ایشان از کوه حرا بالا میرفت و به آیات الهی نگاه میکرد؛ به آسمان، به ستارگان، به زمین، به این خلایقی که درروی زمین با احساسات مختلف و با روشهای گوناگون زندگی میکنند. او در همه اینها آیات الهی را میدید و روزبهروز خضوع او در مقابل حق، خشوعِ دل او در مقابل امرونهی الهی و اراده الهی بیشتر میشد و جوانههای اخلاق نیک در او روزبهروز بیشتر رشد میکرد. در روایت است که: حضرت محمد عاقلترین مردم و باکرامتترین آنان بود. وقتی به سن چهلسالگی رسید، خداوند متعال به قلب او نظر نمود و نورانیترین دلها، خاشعترین دلها، پرظرفیتترین دلها برای دریافت پیام الهی در وجود او یافت. وقتی به این مرحله از معنویت و روحانیت و نورانیت و اوج کمال رسید، آنوقت خدای متعال درهای آسمان و درهای عوالم غیبی را به روی او باز نمود؛ چشم او را به عوالم معنوی و عوالم غیبی گشود. او فرشتگان را میدید، با او سخن میگفتند، کلام آنها را میشنید تا اینکه جبرئیل امین بر او نازل شد و گفت: «اِقرَأ».[12]گزینش الهی
وسعت وجودى انسان در پرتو علم و قدرت است و هرقدر اینها افزوده شود هستى انسان گستردهتر مىشود. گسترش علم بر گسترش نیروى جسمانى، مقدم است، زیرا شرط اول علم و آگاهى است. درواقع امامت و رهبرى، گزینش الهى است و او است که شایستگىها را تشخیص مى دهد، اگر در فرزندان پیامبر این شایستگى را ببیند امامت را در آنجا قرار مىدهد و اگر در جاى دیگر، در آنجا قرار مىدهد و این همان چیزى است که دانشمندان شیعه به آن معتقدند و از آن دفاع مى کنند.[13]پینوشت
[1] التحقیق فی کلمات القرآن، علامه مصطفوی، ج 1، ص 319.[2] تفسیر روشن، ج 7، ص 50.
[3] تفسیر روشن، علامه مصطفوی، ج 3، ص 95.
[4] تفسیر نمونه، ج1، ص: 459.
[5] تفسیر نمونه، ج2، ص: 100.
[6] انسان 250 ساله، ص 29.
[7] شرح اصول کافی، صدرا، ج 1، ص 420.
[8] سوره مبارکه قلم، آیه 4.
[9] انسان 250 ساله، ص 31.
[10] سوره بقره، آیه 247.
[11] تفسیر نمونه، ج2، ص: 238.
[12] سوره علق، آیه 1.
[13] تفسیر نمونه، ج 2، ص 238.