ارض موعود؛ قوم برگزيده

صهيونيست ها مدام از «ارض موعود، براي قوم برگزيده» سخن گفته اند.اما اين «ارض موعود»كجاست و اين قوم «برگزيده»كيانند؟ تئودور هرتزل، بنيان گذاري سازمان صهيونيسم جهاني در سال 1900 م.نوشت:«بازگشت ما به سرزمين...
پنجشنبه، 3 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارض موعود؛ قوم برگزيده
ارض موعود؛ قوم برگزيده
ارض موعود؛ قوم برگزيده






صهيونيست ها مدام از «ارض موعود، براي قوم برگزيده» سخن گفته اند.اما اين «ارض موعود»كجاست و اين قوم «برگزيده»كيانند؟ تئودور هرتزل، بنيان گذاري سازمان صهيونيسم جهاني در سال 1900 م.نوشت:«بازگشت ما به سرزمين پدرانمان، چنان كه در كتاب مقدس وعده داده شده است، از بزرگترين مسائل سياسي مورد علاقه قدرت هايي است كه در آسيا، چيزي را مي جويند».(1)
فلسطين از قرن داوزده قبل از ميلاد توسط فلسطينياني كه تاريخ از آنان به نام دليران يادكرده است وبه «مردم دريا» معروف بودند، اداره مي شد.آنها در قسمت جنوبي درياي مديترانه «ساحل كنعان»-غزه ي امروزي-سكنا داشتند.
تاريخ از كنعان(2)كه در كنار فلسطين قرار داشت، از حدود بيست قرن قبل از ميلاد، ياد كرده است.قوم بني اسرائيل در قرون 14 و 13(ق.م)وقتي از مصر اخراج شدند،وارد كنعان شدند.آنان براي مدت دو قرن، تنها دو قرن، تا ظهور آشور بني پال در آنجا ساكن بودند.مهاجران قوم بني اسرائيل، كم كم به سرزمين هاي اطراف كنعان با جنگ و ستيز و حيله دست يافتند.در زمان حضرت سليمان، اورشليم به همان ترتيب ياد شده به تصرف آنان درآمد.معبد سليمان بر كوه صهيون توسط آن حضرت به نام «معبد خدا»بنا شد.اكثر سال هايي كه قوم بني اسرائيل در آن قسمت زندگي مي كردند، در كنعان گذشت كه چنان كه گفته شد، در كنار فلسطين قرار داشت.آنها كم كم اورشليم را گرفتند.ولي توقف آنان در آن قسمت، بسيار كوتاه بود.
طبق روايات تورات كنعان «ارض موعود»است؛ يعني غزه لذا ادعاي آنان بر فلسطين كاملاً بي اساس است.
پس از مرگ حضرت سليمان (ع)در سال هاي 722- 732(ق-م)آن سرزمين-چنان كه ذكرشد-به دست بخت نصر -پادشاه بابل-ويران گشت و ساكنان آن در به در و گروه بسياري از آنها به بابل برده شدند.لذا در سال 721 (ق.م)حكومت بني اسرائيل به طور كامل در آن نواحي از بين رفت و ديگر هرگز دولتي اسرائيلي در آن سرزمين بر سر كار نيامد.اصولاً كشور فلسطين و شهراهاي اطراف آن، ديگر روي استقلال نديدند و تنها تعدادي انگشت شمار يهودي سامي در آنجا به سكونت خود ادامه دادند.
عده اي از محققان، اعراب فلسطين را باقي ماندگان حمله ي اعراب و اسلام در قرن هفتم ميلادي مي دانند.ولي محققان ديگري، همچون هانري كانن و ماكسيم رودنسون، از آنان به عنوان ساكنان اوليه ياد كرده اند.هانري كاتن در كتاب «فلسطين، اعراب و اسرائيل؛ در جستجوي عدالت»حاصل تحقيقات خود را چنين ارائه داده است:«اعراب فلسطين ساكنان اوليه فلسطين هستند.در حالي كه مسلمانان در سال 637 بعد از ميلاد، فلسطين را فتح كردند.نژاد سامي كه اعراب نيز از آن نژادند، قبل از اسلام در فلسطين وجود داشته و آنها قبل از اسلام در فلسطين و قسمت هاي ديگر خاورميانه مي زيسته اند».کاتن بر اين نکته تأکيد کرده است که،«آنها بدون وقفه از بدو تاريخ در مملکت خود مي زيسته اند.تاريخ اسكان آنان به چهل قرن قبل از اين كشيده مي شود.در آنجا، از ساير نژادها، اقليت هايي تشكيل شد؛ همچون يونانيان، اعراب مسلمان و صليبيان.فلسطيني هايي كه مركب از مسيحيان و مسلمانان هستند، هميشه در آنجا ساكن بوده و عناصر اوليه و اكثريت جمعيت فلسطين را تا آغاز تأسيس دولت اسرائيل [در سال 1948]تشكيل مي دادنده اند».(3)همچنين پروفسور ماكسيم رودنسون در كتاب«اعراب و اسرائيل»به اين نکته اشاره کرده و نوشته است:«اعراب فلسطين به تمام معناي كلمه، بومي فلسطين هستند و فلسطينيان امروز، فرزندان فلسطينيان، كنعانيان و ساير قبايلي كه ساكنان اوليه ي فلسطين را تشكيل مي دادند، مي باشند».(4)ماكسيم گيلان نيز كه خود از صهيونيست هاي اوليه بوده و بعداً به دليل بيراهه رفتن سردمداران اسرائيلي از صهيونيست بودن خود، اظهار تأسف كرده، در كتاب «چگونه اسرائيل ماهيت وجودي خود را از دست داد؟»(5)نوشته است:«در آغاز، صهيونيسم، به دنبال «اتحاد ملي»بود.بعداً به دنبال «استقلال ملي»رفت». منظور او از [صهيونيسم]يهوديت نبود، بلكه استقلال در سرزمين اسرائيل «Eretz-lsrael» (6)بود.آنها به دنبال استقلال ملت هيبرو(عبراني) بودند تا دوباره در سرزميني كه سال ها قبل كنعان ناميده مي شد، اسرائيل را بنا كنند.به اعتقاد ماكسيم گيلان، آنها به فكر زنده كردن فرهنگ كنعاني خود بودند و «نه فرهنگ مذهبي».در اين نوشته نيز مهر تأييدي بر كنعاني بودن يهوديان زده شده است و نه فلسطيني بودن آنها.كنعان در زمان استعمار به فلسطين پيوست.
مسئله قابل توجه ديگر اين است كه،وقتي قوم بني اسرائيل از مصر به كنعان رفت، قومي به نام كنعانيان در آنجا ساكن بود.تاريخ از آنها، حدود 20 قرن (ق.م)ياد كرده است. بسياري از شهرهاي كنعان-مانند غزه -هم عصر با سلطنت فراعنه مي باشد؛ عصر مفرغ، يعني حدود 3100قبل از ميلاد مسيح.اين شهرها عبارتند از:مجيدو «Meggido»، جريكو و تل الفار«Tell-el-far».از مداركي كه در حفاري ها به دست آمده و ابا ابان-وزير امور خارجه گلداماير-از آنها در كتاب خود به نام «قوم من»ياد كرده، معلوم شده كه مردم كنعان داراي فرهنگ پيشرفته اي بوده است و اطراف شهرهاي مذكور با آجر نپخته حصار كشيده بودند.اين شهرها داراي استقلال داخلي بود.فقط بعضي از فراعنه در آنجا نفوذ سياسي داشته اند.اين نفوذ تا عهد «رامسس دوم»ادامه داشت.پس از آنكه حكومت مصر در آن نواحي دچار ضعف شد «هيبروها»(عبراني ها)بعضي از شهرهاي آن را گرفتند و در آنجا ساكن شدند و «خيمه ي عهد»(7)را بر زمين گذاردند، نكته ي جالب توجه اين است كه در كتاب عهد عتيق، كراراً از جنگ قوم بني اسرائيل با اقوام فلسطينيان ياد شده است.از اين نكته به خوبي آشكار مي شود كه آنها ساكنان اوليه فلسطين نبوده و آن سرزمن را به زور و توسل به جنگ گرفته اند و حضرت داوود پيغمبر، بعد از جنگ هاي بسياري كه با ساكنان فلسطين كرده بالاخره در اورشليم كه در آن وقت جيبوس «Jebus»ناميده مي شد، خيمه ي عهد را زمين گذارد.برگ ديگري از اينكه فلسطين ، سرزمين موعود نيست، مطلبي است كه در تورات كتاب اول سيموئيل آمده است و آن از فرار حضرت داوود به سرزمين فلسطينيان حكايت دارد به اين شرح كه :«... داوود پيغمبر در دل خود گفت:الحال روزي به دست شاوول هلاك خواهم شد...چيزي براي من بهتر از اين نيست كه به زمين فلسطنيان فرار كنم».(8)
باتوجه به مطالب فوق، نه فلسطين سرزمين موعود است و نه قوم بني اسرائيل را بر آن حقي است.اگر ارض موعودي هست، آن كنعان يا باريكه ي غزه است.گرچه در نقشه ي ارض موعودي كه صهيونيست ها تهيه ديده اند و در كنگره ي اول سال 1897 صهيونيست ها ارائه شد، اراضي آناتولي عثماني نيز داخل قلمرو دولت موعود يهودي قرار داشت»(9)و «در ميان بلادي كه جزء موطن اصلي يهوديان قلمداد مي شود، به قسمتي از آناتولي تركيه نيز برمي خوريم، در چنين موقعيتي، برنامه هاي آتي صهيونيسم، اخراج مردم تركيه از آناتولي را نيز شامل مي شود»(10)
بنابر آنچه راندلف.اس.وينستون چرچيل (نوه ي وينستون چرچيل بزرگ)در كتاب «جنگ شش روزه»نوشته است، « از 12 سبط حضرت يعقوب، دو قبيله گم شد.خيلي ها، از جلمه ادميرال فيشر(Admiral Fisher)مي گويند كه بريتانيايي ها ‍يكي از آن دو قبيله]گمشده هستند».(11)بديهي است كه چرچيلي ها دروغ نمي گويند.در هرحال ، مسلم اين است كه فلسطين از آن فلسطينيان -اعم از مسلمانان، عيسوي و يهودي -است كه از آغاز تاريخ در آنجا ساكن بوده اند و خاك آن سرزمين با خاك استخوان اجداد، نياكان و پدران آنان آميخته است. دولت اسرائيل نفرين زده ي اين خاك است.
و اما مسئله قوم برگزيده، خود داستان ديگري است.در اين قسمت، به گفته ي دكتر آلفرد لي لي ينتال، كه از نويسندگان مشهور آمريكايي، يهودي متديني است، تمسك مي جوييم، «اصولاً كلمه «هيبرو»(يهودي)قوم يهود [يهوديت]از طرف افسانه پردازان براي نشان دادن ادامه ي يك جامعه ي تاريخي بوده است.در حقيقت، آنان مردم مختلف در زمان هاي متفاوت در تاريخ، با نحوه ي زندگي مختلف بوده اند. قديمي ترين آنها از دوران مسيحيت[اجداد يهوديان عصر حاضر](12)در خاورميانه مي زيسته اند.که از ازدواج با اقوام اموئيان، کنعانيان،فنيقي ها و ساير اجداد سامي اعراف امروزي كه در آنجا ساكن بودند، مي باشند...آنها كه سرزمين، خود را با يهوديان تقسيم نموده بودند».نامبرده در ادامه ي مطلب نوشته است:«نه يهوديان و نه اجداد آنان هرگز، يك نژاد يا حتي گروه قومي مشخص و خالص را تشكيل نداده اند».كلمه ي عبراني «هيبرو»نيز اشتقاق از يك محل يا ناحيه ندارد.بلكه، از كلمه ي «lbhri»[كسي كه طي طريق كرده]گرفته شده است.«اين كلمه براي اولين بار، جهت اشاره به حركت ابراهيم (ع)وقتي كه از خانه اش در اور «Ur of Chaldeesur»از اردن گذشت و داخل سرزمين مقدس شد، به كار رفته است».(13)
در قرآن مجيد در سوره هاي مائده و اعراف(14)نيز از لطف پروردگار درباره ي قوم بني اسرائيل حكايت شده است.پس از آنكه در بيابان «تيه»از سرگرداني نجات يافتند و خداوند به موسي (ع)فرمان داد كه قومش در آن شهر در آيند و از نعمات آن بهره گيرند.اين مبحث نه به دليل آن بود كه آنان براي هميشه «قوم برگزيده»اند؛ بلكه به اين مناسب بود كه در آن برهه از زمان، قوم موسي -البته آن دسته از قوم كه به حق خداپرست بودند -تنها گروه معتقد به خداوند بودند.لذا خداوند نيز نعمت را بر آنان تمام كرد.لكن پس از آنكه حضرت عيسي مبعوث شدند، آنان بر اساس دستور خداوند كه در تورات آمده است، بايستي به آن حضرت و سپس به حضرت محمد (ص)مي گرويدند؛ اما آنها از پيوستن و گرويدن به اديان مذكور سرباز زدند و به هيچ يك از اوامر خداوند عمل نكردند.آنان همچنان با همه ي اعمال خلاف انساني و خدانشناسي، خود را قوم برگزيده دانستند.
صهيونيست ها حتي كلمه ي قوم برگزيده را نيز تحريف كرده اند.واقعيت اين است كه حضرت موسي (ع)پس از زماني طولاني بعد از حضرت ابراهيم، مأمور اشاعه ي دين يكتاپرستي شد و با دريافت الواح ده گانه به سوي قوم خود رفت و به آنان اعلام كرد كه، خداوند آنان را از ميان جماعت آن روز براي ترويج مذهب خداپرستي انتخاب كرده است. اين كلمه ي «انتخاب»بدان معنا نبود كه آنان بر ديگران «برتري»قومي و نژادي دارند.پس از موسي، حضرت مسيح و حضرت محمد (ص)نيز هريك به ترتيب براي اشاعه ي دين خداوند كه مبتني بر يكتاپرستي است،ظهور كردند.در پايان به قول پروفسور روژه گارودي استناد مي كنيم كه، «خدواند بايستي نسبت به ساير مخلوقات خود بخل ورزيده باشد كه يك قوم را در ميان همه ي آفريدگان خود [بي دليل] برگزيند».

پي نوشت :

*موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.
1.يوري ايوانف، صهيونيسم، ترجمه ي ابراهيم يونسي، پاورقي ص18.
2.در تواريخ از كنعان به چندين نام ياد شده است، قوم «عكار»آن را به نام «آمورو»به معناي غرب يا سرزمين «Amurites»مي خواندند، مصريان در سده نوزدهم (ق-م)آن را «Retno»مي گفتند، اين همان نامي است كه به عبري، كنعان را مي نامند و آن «سرزمين كوچكي است بين عربستان و درياي مديترانه و شرم الشيخ» عده اي از مورخان معتقدند، كنعان همين باريكه غزه مي باشد، باريكه اي كه از چهل منطقه تشكيل شده و همه اسباط را در خود جاي داده بود.
3. Henry Cattan, Palestine - Arab and Israel, The Search for Justice, Longman.
4. Maxim Rodinson, Israel and the Arabs, Penguin Books, 1988, P.216.P.P. 6-7.
5. How - Israel Lost its soul اين جمله را من «چگونه اسرائيل ماهيت وجودي خود را از دست داد»ترجمه كرده ام.
6. Maxim Ghilan, How Israel Lost Its Soul, London: C. NichollsCo, 1974, P109.
7.صندوق موسي يا «خيمه ي عهد»محتواي باقيمانده اي از يادگارهاي حضرت موسي و هارون مي باشد.آيه ي 207 سوره ي بقره يهوديان در سال (1ق.م)در جنگي كه با يكي از همسايگان به راه انداختند، آن را كه سر پيروزي خود مي دانستند،ازدست دادند.اينك صندوقي مربوط به يهوديان آن را همان «صندوق عهد يا خيمه ي عهد»مي دانند.
8.ر.ك:ص 468، باب بيست و هفتم، كتاب اول سموئيل -تورات.
9.علي اوغور، كنگره ي صهيونيست ها، ترجمه ي جعفر سعيدي، ص 100.
10.ر.ك:ص 468، باب بيست و هفتم، كتاب اول سموئيل -تورات.
11.همان، پاورقي 100.
12.Randolph S. Churchill and Winston Churchill. The Six Day War. London William Heinemann Ltd. 1967. P.1.
13.توضيحات داخل كروشه از نويسنده مي باشد.
14.A. M. Lilienthal, The Zionist Connention, What Price Peace-New York. Dodd Mead and Co-1978, p.10.
14.سوره ي مائده (5)، آيه ي 19، سوره ي اعراف (7)، آيات 159-160.

منبع: نشريه ي موعود شماره ي 101




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط