نشانه هایی از اثرات مثبت این نوع نظارت زبانی بر خانواده کودک مبتلا به تاخیر زبانی در گزارش زیر آمده است. کودک موردنظر دچار تاخیر رشد بود و در جنبه های بسیار جدی زبان و ارتباط تاخیر داشت. پس از آن نشانه های اختلال زبانی معنایی - کاربردی همراه با توان بالا در تکرار، اما با دشواری های درک و معنای واژه در وی دیده شد. ما در این کودک چنین می نویسد: این دیدارها (از درمانگاه زبان) برای پسرم بسیار لذتبخش بود اما برای من بسیار بیشتر. برای او جلسه های درمان به مانند تزریق انرژی، و امید به آینده بود. ما هر هفته چیزی مثبت و ملموس برای کار در منزل داشتیم. زندگی سازمان یافته تر شده بود. تمام اینها زمانهای مناسبی برای تفریح و خنده و نیز اشتیاق فراوان به کار بود. برخی اوقات فکر میکنم اینجا من از پسرم بیشتر سود بردم، چرا که من با نگرش مثبت و خوش بینانه ای روبرو شدم که درمان نومیدی و یاسی بود که در طی ۱۸ ماه گذشته تجربه کرده بودم. این لحظات گرانبها برای تقویت روحیه خوب بود و احتمالا یکی از عوامل مهمی بود که کمک میکرد خانواده از آنچه به نظر مصیبت اصلی می آمد خلاص شود.
در این مرحله از پیشگیری درمانگر پیش از هر چیز دیگر علاقهمند به کمک به خانواده برای گردهم آمدن در رسیدن به اعتماد از طریق تعامل است. پی بردن به این که ممکن است کودک معلول باشد، ضربه بزرگی است و هنگامی که پیامدهای دراز مدت آن قابل پیش بینی نباشد هیچ کس نمی داند چه باید بکند. پیشگیری سبب میشود تعاملات غیر عادی که بواسطه اضطراب و تردید حاصل میشود کاهش یابد. این کار به نوبه خود اجازه میدهد تا تدبیر و چاره اندیشی طبیعی انسان خود را نشان دهد و افراد خانواده فعالیت های سودمندی را شروع کنند. با بحث درباره این نوع پیشگیری ما می پذیریم که ممکن است سنجش کاملی از توانایی ها و کاستی های کودک مبتلا به تاخیر زبان به عمل نیامده باشد و ابزارهای مورد استفاده در این مرحله از پیشگیری میتواند هر کسی را برای این سنجش آماده سازد. در پی آن، فرایند پیشگیری مرحله سوم را میتوان شروع کرد.
کودکان بزرگسال
به استثناء آن که ممکن است مداخله در اختلال زبان کودک در یک مرحله موجب کاهش دشواری در مراحل بعد شود، کار با کودکان مدرسه ای احتمالا بیشتر جبرانی است تا پیش گیرانه. کار در این مرحله ممکن است زبان آموزی را در مرحله ای دیگر تسهیل کند. در کتابی مربوط به دشواری های زبان نوشتاری، اسنولینگ و برایانت درباره پیشگیری پرسش هایی را مطرح می کنند. در واقع برایانت پرسش تقریبا ساده و آسانی را مطرح میکند که آیا میتوان پیش از ورود کودک آسیب پذیر به مدرسه اقداماتی را انجام داد که وی را در کسب مهارت های لازم یاری دهد و از ابتلا به ناخوانی باز دارد یا خیر؟ وی به مطالعههای تجربی، موردی، و بررسی های همه گیر شناختی که سبب پربارتر شدن آگاهی های ما شده است اشاره میکند و یادآور میشود که هیچ یک از این مطالعه ها به این مساله که چگونه میتوان این مشکل را در گام نخست متوقف کرد نپرداخته است. برایانت در پی یافتن نشانه هایی است تا این نظریه را ثابت یا رد کند که کودکان مبتلا به ناخوانی گروهی خاص را تشکیل میدهند که بطور کیفی با دیگر کودکان تفاوت دارند. وی سپس در مورد پیوستار توانایی خواندن می نویسد و میگوید کودکان مبتلا به ناخوانی در انتهای این پیوستار جای می گیرند. از این دیدگاه، وضعیت کودکان مبتلا به ناخوانی امیدوار کننده است؛ بدین معنی که هر آنچه برای کودکان دیگر مفید است برای این کودکان نیز تاثیرگذار خواهد بود.بنابراین تنها کاری که ما می توانیم انجام دهیم کمک به آنها در تمامی ابعاد است. برایانت سپس می نویسد بهترین راه کمک به این کودکان کمک به بهبود مهارت تولید صداها در بیان کلمات است. وی به شواهد فراوانی اشاره میکند که نشان میدهد این مهارت را میتوان در کودک پروراند و از آن بهرهمند شد. او می گوید بهتر است کودکان پیش دبستانی را تشویق کنیم آهنگها و اشعار مهد کودکها را گوش کنند و سپس اشعار خود را بسرایند. چنین کاری با توصیه ما در مورد کمک به کودک در استفاده از زبان گفتاری کاملا همخوانی دارد. اسنولینگ خاطر نشان میکند که دیدگاههای مخالف نظر برایانت نیز وجود دارد. با این حال، وی تاکید میکند حتی اگر احتمال وجود یک هسته دشوار ناخوانی در کودک وجود داشته باشد که با چنین شیوه ای ناسازگار باشد، مداخله زود هنگام و آموزش صداها شیوهای موثر است.
لاک Locke هنگام بحث درباره برنامه مدارس بیرمنگام اشاره میکند شمار وسیعی از کودکانی که وارد مدرسه میشوند در مهارتهای ارتباطی ضعف دارند. طی دوره پیشگیری اول، تاکید بر رشد زبان گفتاری است. کودکان در برخورد با تجربه های جدید از طریق سخن گفتن با خود و دیگران فراگیری خود را افزایش میدهند. راهکار اصلی کودکان برای ابراز نظرات و حل مسایل خود، سخن گفتن است. این فعالیت را میتوان هم پیشگیرانه و هم تشخیصی دانست، زیرا خیلی زود کودکانی را که دارای نیازهای ارتباطی ویژه هستند می شناساند. همان گونه که بوریج Beveridge و کونتی رامزدن (۱۹۸۷) اشاره دارند کودکان درجات متفاوتی از مهارت ها را در زبان آموزی به کار می گیرند. تفاوتهای کودکان در حافظه، توانایی های استدلال کلامی، تواناییهای استنباطی، و نشاط و سرزندگی در کلام، همه مهم دانسته شده است. معلم ماهر میتواند در بروز این ویژگی ها در کودک بسیار موثر باشد و بدین ترتیب علاقه و اطمینان به زبان آموزی و استفاده از زبان را در کودک تقویت کند.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص113-111، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385