از مهمترین محدودیتهای آن وقت گیر بودن آن است. مک کولی و سویشر مطالعهای را گزارش میکنند که در آن از درمانگران درباره انواع ابزارهای سنجش پرسیده شد. گزارش حاکی است در حالی که برخی از آنان به رویکرد توصیفی گرایش داشتند در واقع کمتر از یک سوم آنان از این شیوه استفاده میکردند. پژوهشی که با استفاده از پرسشنامه توسط بیکر Baker (۱۹۸۸) در بریتانیا انجام شد، در مورد انواع گوناگون تحلیلهای انجام گرفته روی نمونههای زبانی نتایج مشابهی را نشان داد، در این مطالعه ٪۸۷ از پاسخ دهندگان اظهار کردند تمایل دارند هر ۶ ماه یک مرتبه از این شیوه استفاده کنند؛ اما در حقیقت تنها ۳۳ درصد از آنان چنین میکردند. علت این مساله بیشتر عامل زمان ذکر شد. شمار فراوانی گفتند استفاده از کامپیوتر در تحلیلهای زبان بسیار به آنان کمک میکند. ممکن است استفاده از کامپیوتر نشانگر دیدگاهی پیشرفته در این زمینه باشد، اما آنهایی که در کار تحلیل نمونههای زبانی هستند بخوبی می دانند که پیاده کردن نمونه روی کاغذ بسیار سخت و طاقت فرساست و وقت درمانگاهها و درمانگران را میگیرد، و در عین حال هیچ گریزی از این شیوه دستی برای این کار نیست.
چون مطالعه بیکر، بازدهی کلی ضعیفی داشت، نمیتوان نتایج آن را فراگیر و نمایانگر شرایط واقعی دانست. امکان دارد در نتایج این مطالعه که به طرف نمونه گیری زبانی متمایل است سوگیری وجود داشته باشد، زیرا درمانگرانی که از این شیوه بهره میگیرند برای پاسخگویی بسیار با انگیزه هستند. بی تردید این نکته که در مدیریت درمانگاه اولویتها به چه چیز داده میشود، در نتیجه مطالعه بسیار تاثیرگذار است. اگر درمانگران در برابر فشارها برای ارائه ارقام و نشان دادن آمار سر تسلیم فرو آورند و آن را ضرورت اصلی بدانند این خطر وجود خواهد داشت که آنان به استفاده از رویکردی استمرار بخشند که تنها از مهارتهای فنی، بدون توجه به دیگر شرایط، بهره میگیرد. روشن است مداخلههای درمانی نیازمند اطلاعاتی پیش از این هاست و اختلالهای زبانی را نمیتوان با شیوههای تجویزی بدون در نظر گرفتن تواناییهای واقعی کودک و شرایط حاکم بر وضعیت او درمان کرد. چنین دیدگاهی ممکن است با کاهش شمار کلی مراجعان همراه باشد، اما کیفیت درمان را بهبود میبخشد.
درمانگرانی که از رویکردهای ترکیبی متشکل از سنجشهای رسمی و توصیفی استفاده میکند، پس از طی مراحل سنجش و شروع درمان شاهد نتایج خوبی هستند، یکی از نقاط قوت سنجشهای طبیعی این است که آنان ارزیابی کاملی از رفتارهای ارتباطی کودک به عمل میآورد. پیشتر درباره رابطه میان لایههای زبانی و ضرورت توجه به این رابطه در سنجش و اندازه گیری صحبت کردیم. ماما (۱۹۸۳) معتقد است سنجش توصیفی کمک میکند تا درمانگر بهتر بتواند بر ماهیت ناتوانی کودک متمرکز شود. برای مثال، اگر یک کاستی واج شناختی آشکار را در نظر بگیریم، نمونه زبانی به دست آمده در شرایط طبیعی، در مقایسه با یک مجموعه لغت که بعنوان محرک به کودک داده میشود، حال هر اندازه فراگیر و نمایانگر شرایط کاستی کودک باشد، اطلاعات بسیار بیشتری از اختلال وی به دست میدهد.اگر این محرکها بصورت تعدادی واژه مجزا به کودک داده شود، نخواهند توانست در مورد ویژگیهایی چون توان تولید آواها با یکدیگر، رابطه کاستی با ساخت کلمه، و پیچیدگی نحوی اطلاعاتی به دست دهد. به این دلایل توصیه میکنیم در هر سنجشی ترکیبی از روشهای رسمی و غیر رسمی به کار گرفته شود.
گردآوری و تفسیر دادهها
ما تا کنون درباره روشهایی صحبت کردهایم که با استفاده از آنها میتوان از زبان کودک نمونه گیری کرد. همچنین نقاط قوت و محدودیتهای شیوههای مختلف را متذکر شدهایم. اما این موارد تنها نشانگر مرحله میانی فرایند گردآوری داده است. بدیهی است باید چارچوبی وجود داشته باشد تا با قرار دادن دادهها در محدوده آن بتوان نشانههای مثبتی برای شروع درمان یافت. به عبارت دیگر باید مشخص کرد چه مراحلی طی شود تا بتوان از دادههای به دست آمده مفهوم لازم را استنباط کرد و سپس بر اساس آن نتایج حاصل را به هدفهای صحیح و دست یافتنی در دنیای واقعی کودک برگرداند. راههای مختلفی وجود دارد که میتوان اختلال را تحلیل کرد.تهیه نیمرخهای زبانی کودکان در سالهای اخیر بصورت فزایندهای مقبولیت یافته است. فرهنگ مترادفهای چمبرز از جمله معادلهای نیمرخ Profile ، کلمههای زیر را بر می شمارد: تحلیل analysis ، نمودار chart، طرح contour، و وضعیت shape. در مورد مسائل مربوط به زبان، هر یک از این معادلها میتواند برای توصیف دادههای به دست آمده به کار رود. استفاده از نیمرخ از این امتیاز برخوردار است که میتوان بسیاری از ابعاد زبان مانند جنبههای شناختی، زبانی، و زیستی را یک جا در آن گنجاند. نیمرخها میتوانند عملکرد زبانی را در ابعاد مختلف مقایسه کنند یا بر یک زمینه خاص چون نحو یا لایه واجی متمرکز شوند. نیمرخی مانند مقیاسهای رشدی زبان بریستول (گات فروند Gutfreund، هاریسون Harison، و ولز، ۱۹۸۹) میکوشد سه جنبه زبانی را در یک فرم پوشش دهد، در حالی که دیگر نیمرخها مانند سنجش واجی گفتار کودکان PACS (گران ول، ۱۹۸۲) تنها بر یک جنبه خاص، اما بطور مشروح و مفصل توجه دارد. نیمرخهایی که احتمال میرود آسیب شناسان و گفتار درمانهای بریتانیایی با آنها آشنا باشند نیمرخهای تهیه شده توسط کریستال و همکاران اوست که تعداد آنها به چهار میرسد: PRISM، که به لایه معنایی زبان توجه دارد؛ شیوه غربالی سنجش و درمان زبان LARSP، که بر لایه نحوی متمرکز است؛ PROPH، بر واج شناسی؛ و PROP، که نیمرخی از ویژگیهای زیر زنجیری زبان به دست میدهد.
کریستال، در روایت (۱۹۸۲) خود از نیمرخ ناتوانی زبانی Profiling Linguistic Disability فصلی در مقدمه دارد که در آن درباره عملکرد نیمرخهای زبانی بحث میکند. به گفته او نیمرخها دارای دو هدف عمده هستند: اول شناسایی سطح زبانی کودک در مقایسه با سطحی که وی باید به آن برسد، دوم پیشنهاد و ارائه راه حل درمانی کریستال تاکید دارد این نیمرخها به هیچ روی مشخص نمیکند چگونه باید هدفهای درمانی را مشخص کرد. تفاوت عمده نیمرخها با برنامههای زبانی در این است که این برنامهها بیشتر ماهیت تجویزی دارند و اگر قرار باشد هر مورد اختلال بر مبنای فردی درمان شود، انعطاف پذیری لازم را ندارند. کریستال تهیه نیمرخ را سازش و آشتی میان کار بالینی، و پژوهش تشخیص علمی میداند.بی تردید انعطاف پذیری شیوه نیمرخ یکی از نقاط قوت آن است چرا که اجازه میدهد بررسی اختلال با درجات مختلف دقت و پرداختن به جزئیات انجام میگیرد. به عبارت دیگر امکان بررسی یک پارچه و بررسی با جزئیات ریز وجود دارد. با پیاده کردن نمونههای اولیه روی کاغذ که بسیار کلی است، میتوان زمینههای خاص مشکل را یافت و سپس به نوبه خود به مراحل بعدی و جزئیتر گام گذارد.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص195-191، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385