خیال کنید مجلّه ای با نام باران را تهیّه کرده اید و الان آن را دست دارید. بعد صفحه ای را باز می کنید و مطلبی با عنوان «تأثیر خودپرداز در خیال پردازی!» را در آن می بینید. به نظرتان خیلی مطلب جذّابی می آید، به سرعت مشغول خواندن آن می شوید. خب؛ باید بگویم در اصل این یک خیال نیست، بلکه واقعیّت است و شما الآن دارید این کار را می کنید. دیدید چه باحال است! حالا تصوّر کنید که در آیندهی نزدیک در رشتهای که به آن علاقه دارید قبول می شوید و تحصیل می کنید و شاگرد اوّل می شوید. بعد باز خیال کنید که در دوران تحصیل، فکرهایی دارید و بعد از تحصیل با خلّاقیّت خود کسب و کاری به راه می اندازید که دوستش دارید. در آیندهی یک ذرّه دورتر، متأهل می شوید و خداوند به شما فرزندان فراوانی عنایت می کند که با دیدن موفّقیّتشان در پوشک، قند توی دل تان آب می شود؛ البتّه اگر تا آن موقع دیابتی چیزی نگرفته باشید. به خودتان که می آیید تصمیم می گیرید با برنامه ریزی به همهی چیزهای خوبی که تصوّر کردهاید برسید. بیشتر درس می خوانید، کلاس های مختلف می روید، مهارت های متنوع می آموزید و حتی ورزش می کنید که وقتی قند دارد توی دلتان آب می شود سالم و خوشتیپ هم باشید. خب تا اینجا هیچ اشکالی ندارد و به این کار خیال پردازی می گویند. این خیال ها باعث ایجاد امید و شکل گیری اهداف شما می شود.
امّا بعضی وقت ها، عدّه ای برای تحقّق رویاها و خیال پردازی هایشان، از راه های دیگری وارد می شوند؛ مثلاً تصوّر می کنند پدربزرگشان در گذشته سفری به هندوستان داشته و در آنجا با دختر ماهاراجه ای ازدواج کرده است. او بعدها در یک تصادف از خانواده اش جدا شده و به ایران آمده است. حالا بعد از هفتاد سال قرار است نوهی ماهاراجه بیاید و از خال توی عکس های پدربزرگ بفهمد که او پدرش است و حالا ثروت فراوان میراث ماهاراجه را آورده تا برادران و خواهران ایرانی اش بریز و بپاش کنند. آن وقت با پول های ماهاراجه هندی به همهی آرزوهایشان می رسند. یا در افکارشان می گویند: چه خوب می شد اگر یک کارت عابر بانک پیدا می کردیم که به خاطر باگ دیجیتالی، با رمز 1111 هر چقدر که پول می خواستیم از خودپرداز می گرفتیم و هرچه دوست داشتیم می خریدیم غیر از کتاب! بعضی ها هم با اینکه قیافهی شان با پدرشان مو نمی زند و به خاطر نَشستن جوراب یا نزدن مسواک، مثل سیری هستند که از وسط دو نیم شده اند و بویشان تا اینجا هم می آید، امیدوارند وقتی به دنیا آمده اند در بیمارستان عوض شده باشند و روزی والدین ثروتمندشان بیایند و برایشان مدرک دکتری و مهندسی بخرند. به این چیزهایی که گفتیم دیگر خیال پردازی نمی گویند؛ بلکه نامش را خیال بافی می گذارند. کُلّاً دانشمندان هر چیز را که می خواهند بگویند بد است با پسوندِ «بافی» نام گذاری می کنند؛ مثلاً دروغ بافی، خیال بافی، حصیربافی، منجوق دوزی و گُلِ بلاندر!
حالا اگر فکر می کنید گرفتار خیال پردازی افراطی یا همان خیال بافی شده اید با ماه همراه باشید تا راه حل های عملی و تمرینی را به شما نشان دهیم.
1. اوّلین نکتهای که یک نوجوان به عنوان یک انسان باید آن را بداند این است که انسان موجودی بااراده و مختار است! حالا نه آنقدر مختار که بخواهد قیام کند؛ ولی باید حواسش به همه جایش از جمله فکر و ذهنش باشد تا بداند چه چیزهایی در آن نفوذ می کند! آیا ما می گذاریم یک مداد داخل چشممان شود؟ خودکار چه؟ یا پاک کن؟ البتّه شاید وقتی آشغال پاک کن ها را فوت می کنید، ذرّاتی وارد چشم شما شود؛ ولی آن یک ذرّه به جایی بر نمی خورد و اگر کسی محکم داخل چشمتان فوت کند درمی آید. خلاصه اینکه خودمان باید حواسمان را جمع کنیم تا با رشتهی افکارمان خیال نبافیم!امّا بعضی وقت ها، عدّه ای برای تحقّق رویاها و خیال پردازی هایشان، از راه های دیگری وارد می شوند؛ مثلاً تصوّر می کنند پدربزرگشان در گذشته سفری به هندوستان داشته و در آنجا با دختر ماهاراجه ای ازدواج کرده است. او بعدها در یک تصادف از خانواده اش جدا شده و به ایران آمده است. حالا بعد از هفتاد سال قرار است نوهی ماهاراجه بیاید و از خال توی عکس های پدربزرگ بفهمد که او پدرش است و حالا ثروت فراوان میراث ماهاراجه را آورده تا برادران و خواهران ایرانی اش بریز و بپاش کنند. آن وقت با پول های ماهاراجه هندی به همهی آرزوهایشان می رسند. یا در افکارشان می گویند: چه خوب می شد اگر یک کارت عابر بانک پیدا می کردیم که به خاطر باگ دیجیتالی، با رمز 1111 هر چقدر که پول می خواستیم از خودپرداز می گرفتیم و هرچه دوست داشتیم می خریدیم غیر از کتاب! بعضی ها هم با اینکه قیافهی شان با پدرشان مو نمی زند و به خاطر نَشستن جوراب یا نزدن مسواک، مثل سیری هستند که از وسط دو نیم شده اند و بویشان تا اینجا هم می آید، امیدوارند وقتی به دنیا آمده اند در بیمارستان عوض شده باشند و روزی والدین ثروتمندشان بیایند و برایشان مدرک دکتری و مهندسی بخرند. به این چیزهایی که گفتیم دیگر خیال پردازی نمی گویند؛ بلکه نامش را خیال بافی می گذارند. کُلّاً دانشمندان هر چیز را که می خواهند بگویند بد است با پسوندِ «بافی» نام گذاری می کنند؛ مثلاً دروغ بافی، خیال بافی، حصیربافی، منجوق دوزی و گُلِ بلاندر!
حالا اگر فکر می کنید گرفتار خیال پردازی افراطی یا همان خیال بافی شده اید با ماه همراه باشید تا راه حل های عملی و تمرینی را به شما نشان دهیم.
2. یکی دیگر از تکنیکهای مؤثّر در این باره این است که کشی به مچ خود ببندیم و با شروع خیال پردازی آن را بکشیم و رها کنیم، طوری که دستمان کمی بسوزد و حواسمان جمع شود. بعد برای به دست آوردن تمرکز می توانیم مثلاً شروع به شمارش معکوس هفت تا هفت تا از یک عدد پیچیده مثل 69234 کنیم تا به صفر برسیم. تعریف از خود نباشد بنده خودم تا الان به عدد 61234 رسیده ام و دارم فکر می کنم که اگر از میراث ماهاراجه، 61234 روپیه سهم من شود می توانم یک ماشین و آپارتمان...، بعله ظاهراً مجدداً درگیر خیال بافی شده ام و می روم که از اوّل بشمارم. اگر مثل من شدید و جواب نداد، تکنیک دیگر این است که وقتی استارت خیالپردازی در ذهنتان زده شد بلافاصله فکری را که قبل از این فکر خیال پردازانه به ذهنتان آمد و باعث شد شما دست به کار این فکر شوید، پیدا کنید و بعد از یافتن آن، به فکری که قبل از آن به ذهنتان آمد و باعث شد که این فکر به ذهنتان بیاید فکر کنید و همینطور تا فکرهای قبل پیش بروید. با این کار احتمالاً کم کم کنترل فکر خود را به دست خواهید آورد. چه فکر تو فکری شد.
3. به خیالاتتان وقت بدهید! به هر حال خیال هم آدم است، دل دارد. نباید سرکوبش کنید. به او فرصت بدهید تا حرفش را بزند؛ ولی بگویید بعدش باید سریع برود؛ به طور مثال ساعت چهار و نیم تا پنج بعد از ظهر را تعیین کنید و به خیال بپردازید. بعد هر وقت در طول روز این خیال های مزاحم به ذهن شما هجوم آوردند، به آن ها بگویید زمان ویژه ای را برای آنها در نظر گرفته اید و اگر در همان زمان خاص به ذهنتان بیایند علاوه بر بافته شدن می توانند از پکیج رایگان رؤیاپردازی ضدریزش مو هم بهره مند شوند.
4. ورزش را جزو ضرورى ترین فعّالیّت هاى خود قرار داده، هر روز حدّاقل نیم الى یک ساعت ورزش کنید. دقّت داشته باشید که شطرنج ورزش نیست. شرکت در مهمانی و دیدوبازدیدهای فامیلی هم بسیار پرفایده است، خصوصاً وقتی به صرف شیرینی و شام و سفرهی نذری باشد که هوش و حواس و خیال را از سر انسان می پراند.
منبع: مجله باران