بسیاری از بزهکاریهایی (بزهکاری همان مودبانهی خلافکاری است) که در دل جامعه اتفاق میافتد، وقتی درست بررسی میشود، ریشه در مهارت "نه" گفتن دارد؛ حتّی خیلی از دکتر و مهندسها که ظاهراً باید از شغلشان راضی باشند ولی نیستند هم چوب همین "نه" نگفتنشان را میخورند. دکتر بیحالی که با چوب بستنی، حلق ما را شخم میزند، میتوانست یک کشاورز شاد باشد یا مهندس مسافرکشی که اعتقاد دارد همه چیز کار خودشان است، یک تحلیلگر مسائل سیاسی موفّق!
حالا که فهمیدیم "نه" گفتن چقدر چیز بهدردبخوری است برویم سراغ فوت و فنّ و انواع "نه" گفتن!
حالا که فهمیدیم "نه" گفتن چقدر چیز بهدردبخوری است برویم سراغ فوت و فنّ و انواع "نه" گفتن!
زنده ماندن
خیلی مواقع اگر میخواهید زنده بمانید، باید "نه" بگویید! در این موارد معمولاً با خواستههایی طرف هستیم که از سوی دوستان کمی تا قسمتی صمیمی مطرح میشود؛ مثلاً دوستمان میگوید: «فلانی برو و ماشین بابایت را بیاور برویم یه چرخی بزنیم!» حالا اگر به جای اینکه خودتان چرخ بزنید، دور از جان ماشین شروع کرد به چرخ زدن که باید بقیّه راهکارها را در آسمان هفتم بخوانید. این چه کاری است آخر؟ خوب است یکی مسواک شما را بیاجازه بردارد و با آن چرخ بزند؟ معمولاً برای اینکه احتمال نه گفتن شما کمتر شود میگویند: فلانی حتماً میترسد که فلان کار را نمیکند! والّا ترسیدن اصلاً چیز بدی نیست! خود آرنولد هم وقتی دوستانش به او سیگار تعارف میکردند عین بید میلرزید!
برنامهریزی داشتن
وقتی برای زمانمان برنامهای نداریم، خب بقیه برایمان برنامهریزی میکنند. درست است که یکی از باگهایی که برنامهریزی دارد، این است که معمولاً انجام نمیشود، ولی خب خیلی بهتر است آدم برنامهی خودش را انجام ندهد تا برنامهی دیگران را انجام ندهد! خیلی قاطی پاتی شد؛ البته چینیها یک ضربالمثل کاربردی در این مورد دارند که میگوید: 总是为你计划 .
کمکم گفتن
برای گفتن "نه" از موارد کوچک شروع کنید! کوچک به معنای ریز نیستها! که مثلاً بروید به یک مورچه نه بگویید؛ یعنی چیزهایی را که آره گفتنش خیلی هم دردسر ندارد نه بگویید، نه گفتن در پاسخ درخواستهایی مثل: میآیی وسط کمرم را بخارانی؟ یا میشود من جورابت را بپوشم؟ میتواند تمرین خوبی باشد! پدر و مادرها هم بد نیست به جای این همه جشن فلان بُرون برای اولین "نه"ای که بچه میگوید، جشن "نه سورون" بگیرند تا فرهنگسازی شود!
چیز دانستن
در برخی مواقع برای نه گفتن باید دلیل داشته باشیم! پس لازم است، آگاهی لازم داشته باشیم و منطقی نه بگوییم خصوصاً در پاسخ به بزرگترها؛ مثلاً در پاسخ به : «پسرم! بیا ساندویچ بخور!» با تکیه بر آگاهیهایی که کسب کردهایم میگوییم: ساندویچها جزو غذاهای چرب هستند و روغنهای نباتی استفادهشده در آنها درصد اسیدهای چرب اشباع و ایزومرهای ترانس بالایی دارد و در شریانها رسوب میکند! بعد از شنیدن این جواب، پرسشکننده اگر از تعجب هنوز پس نیفتاده باشد، مطمئنا تا آخر عمر خودش هم ساندویچ نمیخورد دیگر چه برسد که به شما پیشنهاد بدهد.
به موقع گفتن
درست است که انسان باید بلد باشد نه بگوید، ولی آخر کدام آدم عاقلی وقتی دوستش برای خوردن یک بستنی یا سایر خوراکیهای خوشمزه مهمانش میکند نه میگوید؟
زیادی مهربان بودن
بعضیها نه نگفتنشان از سر دلسوزی است! طرف خودش فردا امتحان دارد، رفیقش میگوید جزوهات را میدهی من برای امتحان فردا بخوانم؟ (واقعاً چه رفقایی پیدا میشوند!) این هم دلش میسوزد و جزوه را میدهد به دوستش! آخر تو دهقان فداکاری؟ پطروسی؟ سازمان هلال احمری؟ چرا با دلسوزی بیجا فلسفهی جزوه نوشتن را زیر سؤال میبری؟ حالا خیلی دلت میسوزد نهایتاً فتوکپی جزوه را بده!
مداومت کردن
بعضیها دفعهی اول خوب نه میگویند، اما تا نفر مقابلشان یه کم اصرار میکند کوتاه میآیند. به قول قدیمیها که نور به قبرشان ببارد: «تا سه نشه بازی نشه!» اگر یک بار نه گفتید و طرف باز اصرار کرد، دوباره نه بگویید و اگر باز اصرار کرد برای بار سوم که نه بگویید حتماً اثر خواهد کرد! البته بد نیست این وسط به درخواست طرف مقابل هم توجه کنید؛ مثلاً اگر بند کفشش زیر پای شما گیر کرده و میگوید: میشود پایتان را از روی بند کفشم بردارید، لازم نیست بر نه گفتن مداومت کنید! راستش اینجا اصلاً لازم نیست نه بگویید! پایتان را بردارید کافی است.
از تنبلی نه گفتن
حالا که شما این مطالب را خواندید و نه گفتن را یاد گرفتید، حواستان باشد از روی تنبلی "نه" نگویید! اسطورهی مهارتهای "نه" گفتن از تنبلی "حسنی" است که مهارت او در نه گفتن در تاریخ ثبت شده است! "حسنی میای بریم حموم؟" "نه نمیام! " "سرت رو میای اصلاح کنی؟" "نه نمیخوام! " آخر این چه کاری است؟ بیا برو خودت را بشور بچه!منبع: مجله باران