جوانان از دیدگاه مقام معظم رهبری (2)

من اساسا در بین خصوصیات مهمی که جوانان دارند، سه خصوصیت را خیلی بارز می بینم... آن سه خصوصیت عبارت است از: انرژی، امید، ابتکار. این¬ها سه خصوصیت برجسته در جوان است. اگر واقعا رسانه ها در کمکهای فرهنگی که به ما می کنید –چه گویندگان مذهبی، چه گویندگان مسائل فکری و فرهنگی، چه صدا و سیما، چه مدرسه ها– بتوانند این سه خصوصیت عمده را درست هدایت کنند، من خیال می کنم که خیلی راحت می شود یک جوان راه اسلامی پیدا کند؛ چون اسلام هم
پنجشنبه، 10 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جوانان از دیدگاه مقام معظم رهبری (2)
جوانان از دیدگاه مقام معظم رهبری (قسمت دوم)
جوانان از دیدگاه مقام معظم رهبری (2)





ویژگی های برجسته جوان مسلمان و نقش تقوا در شکوفایی آنها

من اساسا در بین خصوصیات مهمی که جوانان دارند، سه خصوصیت را خیلی بارز می بینم... آن سه خصوصیت عبارت است از: انرژی، امید، ابتکار. این¬ها سه خصوصیت برجسته در جوان است. اگر واقعا رسانه ها در کمکهای فرهنگی که به ما می کنید –چه گویندگان مذهبی، چه گویندگان مسائل فکری و فرهنگی، چه صدا و سیما، چه مدرسه ها– بتوانند این سه خصوصیت عمده را درست هدایت کنند، من خیال می کنم که خیلی راحت می شود یک جوان راه اسلامی پیدا کند؛ چون اسلام هم چیزی که از ما می خواهد، این است که ما استعدادهای خودمان را به فعلیت برسانیم. البته در قرآن یک نکته بسیار اساسی هست- بد نیست من این را به شما جوانان عزیز بگویم- و آن توجه دادن به تقوا است.
وقتی افراد می خواهند پیش خودشان تصویری از تقوا را درست کنند، به ذهنشان نماز و روزه و عبادت و ذکر و دعا می آید. ممکن است همه ی این ها در تقوا باشد، اما هیچکدام از آن ها معنای تقوا نیست. تقوا، یعنی مراتب خود بودن. تقوا، یعنی یک انسان بداند که چه کار دارد می کند، و هر حر.کت خودش را با اراده و فکر و تصمیم انتخاب نماید؛ مثل انسانی که سوار بر یک اسب رهوار نشسته، دهانه ی اسب در دستش است و می داند کجا می خواهد برود. تقوا، این است.
آدمی که تقوا ندارد، حرکات و تصمیم ها و آینده اش در اختیار خودش نیست؛ به تغبیر خطبه ی نهج البلاغه، کسی است که او را روی اسب سرکشی انداخته اند؛ نه این که او سورا شده؛ اگر هم سوار شده، اسب سواری بلد نیست؛ دهانه در دستش است، اما نمی داند چه طوری باید سوار اسب بشود، نمی داند که کجا خواهد رفت؛ هر جا که اسب او را کشید، او هم مجبور است برود؛ و قظعا نجاتی در انتظار او نیست. این اسب هم سرکش است.
اگر ما تقوا را با همین معنا در نظر بگیریم، به نظر من راحت می شود راه را طی کرد. البته باز هم نه آن طور که خیلی راحت باشد. به هرحال، می شود، ممکن است، واقعا عملی است که یک جوان راه اسلامی زندگی کردن را پیدا کند؛ اگر متدین است، ببیند چه کار دارد می کند؛ این اقدام، این حرف، این رفاقت، این درس، این فعل و درک، آیا درست است یا درست نیست. همین که او فکر می کند درست است یا درست نیست، این همان تقوا است. اگر متدین نیست، چنانچه همین حالت را داشته باشد، این حالت او را به دین راهنمایی خواهد کرد. قرآن کریم می گوید: «هدی للمتقین؛ نمی گوید «هداللمؤمنین».
«هدی للمتقین»، یعنی اگر یک نفر باشد که دین هم نداشته باشد، اما تقوا داشته باشد- ممکن است کسی دین نداشته باشد، اما به همین معنایی که گفتم، تقوا داشته باشد- او بلاشک از قرآن هدایت خواهد گرفت و مؤمن خواهد شد. اما اگر مؤمن تقوا نداشته باشد، احتمالا در ایمان هم پایدار نیست؛ بستگی به شانس دارد: اگر در فضای خوبی قرار گرفت، در ایمان باقی می ماند؛ اگر در فضای خوبی قرار نگرفت، درایمان باقی نمی ماند.
بنابراین، اگر بتوانیم از آن سه خصوصیت با تقوا کار بکشیم و درست هدایت بشود، به نظرم خیلی خوب می شود جوانان در شکلی که اسلام می پسندد، زندگی می کنند؛ به خصوص خوشبختانه امروز کشور ما کشوری اسلامی است. این، چیز خیلی مهمی است. (1)

تقوا، بزرگترین سرمایه ای است که موفقیت دنیا و آخرت جوانان را تضمین می کند

گاهی با خود فکر می کنم جوان که در بهترین اوقات عمر خود به سر می برد، اگر بخواهد سرمایه ای را به دست بیاورد که موفقیت دنیایی و آخرتی او را تضمین کند، دنبال چه چیزی باید باشد؟ سؤال مهمی است. اولا مورد نظر، موفقیت های دنیایی و اخروی است – جسم و جان، فکر و دل- ثانیا این سؤال، مخصوص به یک دسته از جوان ها هم نیست.
پاسخی هم که به ذهن من می رسد، باز مخصوص یک دسته از جوان ها نیست؛ یعنی این جور نیست که فرض کنیم این پاسخ، مخصوص جوان های کاملا متدین و متعبد است. نه، حتی اگر جوانی را فرض کنیم که از لحاظ تعبد و تدین، در رتبه ی خیلی بالایی هم نباشد، باز این پاسخ درباره ی او صدق می کند. حتی اگر فرض کنیم جوانی را که در برخی عقاید خود مشکلی هم داشته باشد، باز این پاسخ درباره ی او صدق می کند.
جوابی که من به آن رسیده ام، این یک کلمه است: «تقوا»! اگر جوان، در دوره ی جوانی سعی کند تقوا داشته باشد- با همان تعریفی که در فرهنگ دینی و قرآن از تقوا شده است- بزرگ ترین سرمایه را هم برای درس، هم برای فعالیت های سازندگی، هم برای عزت دنیوی، هم برای به دست آوردن دستاوردهای مادی، هم برای معنویت، اگر اهل معنویت است- به دست آورده است.
حتی برای آن آفاق بسیار دور و درخشان معنویت هم که معمولا آدم های متوسط، قدری از آن آفاق، دور هستند –آفاق عرفانی و معنوی و همان چیزهایی که در کلمات عرفا و بزرگان و اهل عشق معنوی هم به آن ها اشاره شده است- تقوا سرمایه است. (2)
جوان های عزیز! ورود در میدان معرفت علمی، شما را از پیشرفت در میدان معرفت دینی و کسب فضائل اخلاقی باز ندارند
شما جوان های عزیز توجه کنید که ورود در میدان معرفت علمی –حالا هر علمی؛ چه علوم انسانی، چه علوم قرآنی، چه علوم طبیعی یا انواع و اقسام علومی که امروز شماها در آن تلاش و کار می کنید- و وورود در میدان تحقیق علمی باید شما را از غور و پیشرفت در میدان معرفت دینی، تمرین اخلاق و کسب فضیلت باز ندارد؛ باید این ها را با هم داشته باشید. آیه ای که برادر عزیزمان قرائت کردند: «و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»(3)، خدای متعال پیغمبر را فرستاد، تا او تعلیم بدهد و تزکیه کند.
بنابراین، تعلیم و تزکیه با یکدیگر است؛ این دو را از هم جدا نکنید. این باور که هر کسی وارد میدان علم شد، به طور طبیعی بایستی از فضیلت و معنویت و اخلاق کناره بگیرد، فکری کاملا غلط و وارداتی و متکی به پیشینه ای است که در اروپای مسیحی به وجود آمد و به کلی با محیط اسلامی و با فهم و تعالیم اسلامی سازگار نیست؛ چرا که دانشمند با فضیلت و با اخلاق باشد؛ در هر رشته ای، از آن می توان امید برای اعتلای بشریت و اعتلای کشور خودش داشت؛ این دانشمند هدف ها را هدف های ارزشمند می کند و حرکتش حرکت به نفع انسانیت و به نفع عدالت و به نفع فضیلت و در جهت مقابل نابسامانی های عجیب دنیای امروز خواهد شد. شما سعی کنید این جوردانشمندانی در آینده باشید و هدف خودتان را این مسائل قرار دهید؛ انسان هایی باشید که می توانند چرخ دنیا را در جهت درست به حرکت در بیاورند؛ این را برای خودتان هدف قرار دهید؛ و این ممکن است؛ البته باید کارهای مقدماتی فراوانی برای رسیدن به آن هدف انجام بگیرد.(4)

نقاط ستایش برانگیز جوانی و تکلیف جوان ها در برابر آن

نقاط ستایش برانگیز جوان ها کدام است؟ اگر ما یک فهرست صد نقطه ای [نکته ای] را هم فراهم کنیم، باز زیادی نرفته ایم.
من در این جا چند نقطه از نقاط ستایش برانگیز جوان ها را عرض می کنم.
جوان، حق را آسان می پذیرد؛ این خیلی مهم است؛ جوان؛ راحت و صادقانه اعتراض می کند، و بی دغدغه و بدون هیچ گونه گرفتاری درونی، اقدام می کند؛ این هم بسیار مهم است. پذیرش آسان، اعتراض صادقانه و اقدام بی دغدغه را شما کنار هم بگذارید، ببینید چه حقیقت زیبایی به وجود می آید و چه کلیدی برای حل مشکلات است...
از جمله نقاط ستایش برانگیز جوانی، نیرو، قدرت، ابتکار و نشاط در وجود آن هاست؛ این ها در شما به طور طبیعی وجود دارد. این ها بخشی از فهرست طولانی امتیازات جوانی است. آیا جوان این امتیازات را کسب کرده است؟ نه، شما برای این که امتیاز حق طلبی، نیرو، نشاط، حوصله و همت جوانی را به دست آورید، تلاش بخصوصی نکرده اید؛ این یک مرحله طبیعی از عمر و زندگی است؛ پس یک موهبت است و در مقابل آن، تکلیف وجود دارد و باید جواب داد.
در این جا مغالطه ای وجود دارد که جزو همان خوش آمد گویی های به قصد عوام فریبی است؛ و آن این است که منطق اسلامی همه اش می گوید «تکلیف»؛ در حالی که گفتمان جدید دنیا می گوید «حق»؛ چرا همه اش از تکلیف می گویید؟ بعضی ها این حرف را رایج کردند و قصدشان این است که عده ای که از تکلیف گریزانند، از خوش آمدگویی های اغواگرانه و غیرصادقانه خوششان بیاید.
اولا حق و تکلیف، دو روی یک سکه اند؛ هیچ حقی بدون تکلیف وجود ندارد. هر کس حقی دارد و در قبال آن، تکلیفی هم برعهده دارد. بنابراین، این که از حق بگویید؛ اما از تکلیف نگویید، حرف سخیف و بی محتوا و بی منطقی است. ثانیا در این جا صحبت از حق نیست. تکلیفی که ما در این جا مطرح می کنیم، در مقابل یک حق نیست؛ در مقابل یک امتیاز است. شما امتیازی دارید؛ این امتیاز تکلیفی را به طور طبیعی بر دوش شما بار می کند. من که امتیاز جوانی شما را ندارم، برخی از تکالیف شما را هم ندارم. البته ممکن است در بخشی دیگر، من از امتیازاتی برخوردار باشم؛ لذا در مقابل آن تکالیفی هم دارم.
بنابراین در این جا تقابل حق و تکلیف نیست؛ تلازم امتیاز و تکلیف است. تکلیف، ناشی از امتیازی است که شما در این مرحله از عمر دارید؛ ناشی از موهبتی است که خدا به شما داده است. توجه کنیم که این تکلیف در دوران کنونی، سنگین تر از همیشه است. چرا؟ چون قشر جوان به طور ویژه در جامعه نقش آفرین شده است؛ چون جمعیت جوان افزایش پیدا کرده است؛ چون کفه جوان در معادلات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور، یک کفه سنگین است. بنابراین در این جا مسئله این نیست که جوان در رابطه با شخص خود تکلیفی دارد یا ندارد؛ نه، مسئله این است که جمعیت عظیم جوانان و حضور آن ها در صحنه و به خصوص آگاهی یی که امروز جوانان، متعهد کشور ما از آن برخوردارند که در کمتر جایی در دنیا، این آگاهی، حساسیت و برانگیختگی وجود دارد تکالیف آن ها را سنگین و مهم می کند.
البته به شما بگویم؛ این تکلیف، از جمله تکالیفی است که اتفاقا برای جوان هیجان انگیز هم هست؛ از آن تکلیف های خسته کننده کسل کننده نیست؛ تکلیفی است که با طبیعت جوانی هم همراه است و برای جوان، مشوق و پیشبرنده است.
البته بخشی از تکالیفی که ما توجه جوان ها می دانیم، تکالیف شخصی آن هاست.
خودسازی علمی، خودسازی اخلاقی، خودسازی جسمی؛ این ها تکالیف مهمی است؛ مطالباتی است که ما حق داریم از جوان بکنیم، و جوان هم به این خودسازی ها احتیاج دارد؛ فعلا بحث ما این نیست.
آنچه را که من امروز به عنوان یک تکلیف برای جامعه جوان کشور حس می کنم، این است که جوان ها باید از سرمایه هویت ملی و جمعی کشور با همه وجود و همت خود دفاع کنند. هر مجموعه انسانی به یک هویت جمعی اجتیاج دارد و باید احساس اجتماع و بستگی و هویت جمعی کند.(5)

پي نوشت :

1- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان به مناسبت هفته ی جوان، 7/2/1377.
2- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با تشکل های مختلف دانشجویی دانشگاههای تهران. 24/10/1377.
3- سوره جمعه، آیه 2.
4- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان نخبه و دانشجویان. 5/7/1383.
5- بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جوانان استان اصفهان7/2/1377.





مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.