آتن و روم
مکتبهای فلسفی یونانی گرا در آتن به وجود آمدند، جایی که علی رغم افول سیاسی و اقتصادی آن زمان، فیلسوفان زیادی را از دیگر نقاط مسکونی جهانی به خود جذب کرده بود. فلسفه آتنی پیروانی را در بیرون از آتن پیدا کرده بود، اما انسانهای خلاق کم بودند. اسکندریه مرکزی علمی بود نه فلسفی، امپراتوری روم به فلسفه علاقه داشت، اما بیشتر ترجیح میداد که آن را وارد کند تا اینکه به طور فعالانه گسترش و تکامل دهد. عقاید موشکافانه شک گرایان و ایدئالیسم فخیم افلاطونی مطابق ذوق و سلیقه رومیها نبود، رومیانی که برعکس، موجب ظهور مفسر و نمایندهای از لذت گرایی، یعنی لوکرتیوس (Lucretius) و چند رواقی مشهور شدند که در میان آنها سنکا (Seneca) علاقه ویژهای به زیباشناسی نشان میداد. در حالی که مکتبهای مختلف در یونان با همدیگر در کشاکش بودند، رومیها در نظر داشتند آنها را سازگار کرده و نقاط مشترک آنها را حفظ کنند؛ بنابراین مکتب التقاطی موفق ترین مکتب در روم بود که نماینده اصلی آن سیسرو است.ویژگیهای کلی فلسفه یونانی گرا در زیباشناسی نیز ظاهر شد. مطالعات زیباشناختی در میان مطالعات «دستورنویسان» اسکندریه نقش مهمی نداشت؛ اما آتن و روم خود را در این زمینه متمایز ساختند. آتن از لحاظ اندیشههای جدید پربارتر بود، در حالی که رومیها در چکیده نویسی پیشی گرفته بودند. تنها بخش اندکی از نوشتههای آتنی باقی مانده است، و اغلب چیزهایی را که ما درباره زیباشناسی این دوره میدانیم، از نوشتههای محققین رومی به دست آمده است.
در مدت طولانی دوره یونانی گرایی رومی، اندیشههای زیباشناختی دستخوش تغییر اندکی شد. اصول کلی قبل از این در قرن سوم پیش از میلاد به وجود آمده بود و بعدها بیشتر تکامل یافت تا تغییر و تعدیل. تجدید حیات خاص زیباشناسی، به عنوان پیامد فعالیت چند تن از فیلسوفان، در قرن اول پیش از میلاد روی داد: یعنی آنتیوخوس التقاطی (Antiochus) و عضو فرهنگستان و دو رواقی به نام پانایتیوس (Panaetius) و پوسیدونیوس (Posidonius).
پس از آن به زودی تجدید حیاتی مشابه در روم اتفاق افتاد. آثار و تکنگاریهای متعلق به این قرن و قرن بعدی غنیترین منابع اطلاعاتی ما درباره زیباشناسی دوره یونانیگرا و دوره رومی هستند. در طول قرنهای بعدی، جریان فلسفه متعالی و عرفانی نیز زمینه بیان و ظهور را در زیباشناسی به دست آورد. گرچه دیر، ولی تجلی باشکوه این جریان، زیباشناسی فلوطین در قرن سوم پس از میلاد بود.
متون یونانیگرای متعددی درباره زیباشناسی به دست ما رسیده است، گرچه در مقایسه با آنچه که واقعا نوشته شده، این تعداد خیلی کم است. اتفاقات و رویدادهای آن روزگار طوری بود که گریزی از نابودی آثار دست اول وجود نداشت. تنها تفاسیر بعدی بودند که باقی ماندند. کتابهای پلینی درباره نقاشی و مجسمه سازی باقی ماندهاند، اما آثار کسنوکراتس (Xenocrates) آنتی گونوس (Antigonus) پاستلس (Pasiteles) و وارو (Varro) که پلینی از آنها استفاده میکرد، از بین رفتند.
آثار ویتروویوس درباره معماری موجود است، اما نوشتههای هرموگنس معمار (Hermogenes) و دیگرانی که منابع ویتروویوس بودند، نابود شدهاند. ما رسالههای زیباشناختی سیسرو، و سنکا را داریم، اما رسالههای پانایتیوس و پوسیدونیوس که به لحاظ زمانی مقدم بر آثار سیسرو و سنکا بودند و الهام بخش آن دو، از بین رفتهاند. با این حال محتمل است که مهمترین اندیشههای زیباشناختی باقی ماندهاند. آنهایی که در هیچ یک از چکیدهها و توسط اندیشه نگاران (doxographers) در آن دوره ضبط و منتقل نشدهاند، از اهمیت کمی برخوردار بودهاند.
فیلسوفان و هنرمندان
زیباشناسی دوره یونانی گرای رومی منحصرا دستاورد فیلسوفان نبود، بلکه محققین و هنرمندان نیز در آن نقش داشتند. حتى نقش فیلسوفان و متخصصین معکوس شده بود. یعنی در حالی که در دوره کلاسیک فیلسوفان زیباشناسانی برجسته بودند، اما در دوره یونانی گرای رومی متخصصین چنین نقشی را بر عهده گرفتند.یکی از دلایل این اتفاق در خود فلسفه قرار داشت. با توجه به اینکه زیبایی و هنر نمیتوانستند در خدمت اهداف اخلاقی یا لذت گرایانه باشند، سه جریان جدید فلسفه، یعنی لذت گرایی اپیکوری، رواقیون و شکگرایان رویکردی نامناسب را در رابطه با زیبایی و هنر برگزیده بودند. با وجود این، رواقیون دست کم به رشد و تکامل زیباشناسی بیشتر از آنچه که انتظار میرفت کمک کردند. از میان دو مکتب قدیمیتر فلسفه، ارسطوئیان نسبتأ به مسائل خاصی اشتغال داشتند، در حالی که مکتب افلاطونی به دورهای از سقوط و اضمحلال وارد شده بود. به همین علت سه رویکرد منفی رو به انحلال، تصویری نوعی را از گرایش فلسفه یونانی گرا در رابطه با زیباشناسی به نمایش میگذارند.
نظریه خاص هنری ابتدا درباره موسیقی شکل گرفت و سپس درباره هنرهای تجسمی. ارسطو پیش از این راه را برای فن شعر هموار کرده بود. فن شعر مطالعهای جامع و عمیق درباره خطابه، و به عبارت دقیقتر، نظریه خطابه بود که در دوران باستان بدان بسیار ارج مینهادند. آگاهی و دانش ما درباره نظریه موسیقی در دوره یونانی گرایی، از قطعات بازمانده از آریستوکسنوس (Aristoxenus ، ارسطوگرای قرن سوم پیش از میلاد)، درباره نظریه خطابه از سیسرو و کوئینتیلیان (سخنوری که در پایان قرن اول و آغاز قرن دوم پس از میلاد میزیست)، درباره نظریه معماری از ویتروویوس (که در قرن اول پیش از میلاد فعال بود) و درباره نظریه نقاشی و مجسمه سازی از اثر دایره المعارفی پلینی که در قرن اول پس از میلاد نوشته شده، حاصل آمده است.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی،صص350-348، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392