الف. اگر قرار بر این باشد که تاریخ زیباشناسی به چیزی که تحت نام زیباشناسی به وجود آمده است، محدود شود، این تاریخ بسیار دیر شروع خواهد شد. زیرا این الکساندر باومگارتن (Alexander Baumgarten) بود که در سال ۱۷۵۰ این واژه را برای اولین بار به کار برد. مسائل مشابه خیلی پیشتر از این، تحت عناوین دیگر مورد بحث قرار گرفته بودند. واژه «زیباشناسی» مهم نیست و حتی بعد از وضع این واژه، همه علاقه مند به استفاده از آن نبودند. با اینکه اثر بزرگ کانت در زمینه زیباشناسی، بعد از اثر باومگارتن نوشته شد، اما آن اثر «زیباشناسی» نه، بلکه «نقد قوه حکم» نامیده شد و کانت واژه «زیباشناسی» را در معنایی کاملا متفاوت به کار برد، یعنی برای دلالت بر قسمتی از نظریه دانش و به عبارت دیگر نظریه مکان و زمان.
ب. اگر به تاریخ زیباشناسی به عنوان تاریخ یک رشته خاص پرداخته میشد و مورد مطالعه قرار می گرفت، نمی توانستیم تا قرن هجدهم خبری از آن بیابیم، بلکه صرفا دو قرن را شامل می شد. اما زیبایی در رشته های دیگر، بسیار پیشتر، مورد مطالعه قرار گرفته است. در برخی از موارد، مسائل مربوط به زیبایی با مسائل فلسفی به طور کلی، ادغام شدند، مثل مورد افلاطون. حتی ارسطو علی رغم اینکه سهم زیادی در مسائل زیباشناسی داشت، با این همه به عنوان یک رشته مجزا به زیباشناسی نمی پرداخت.
ج. اگر بنا بر این بود که تاریخ زیباشناسی تنها در رسالههای مختص به مفهوم زیبایی، به اندیشههای مطرح شده بپردازد، در روش انتخاب موضوعات بسیار سطحی و کم مایه میشد. فیثاغورثیان، که تأثیر زیادی بر گسترش و پیشرفت زیباشناسی داشتند، احتمالا رساله هایی این چنین را ننوشتند؛ به هیچ وجه، چنین رسالهای شناخته نشده است. مسلما افلاطون رساله ای را درباره زیبایی نوشت، اما اندیشههای اصلی اش را در آثار دیگر توضیح داد. ارسطو در این مورد رسالهای ننوشت. آگوستین یک رساله را نوشت، اما آن را گم کرد. توماس آکویناس نه تنها رسالهای درباره زیبایی ننوشت، بلکه در هیچ یک از آثارش حتی یک فصل را نیز به آن اختصاص نداد: با وجود این، مطالب پراکنده او در این موضوع بیشتر از کسانی است که درباره آن مطلب نوشته اند.
بنابراین، در انتخاب موضوعات، تاریخ زیباشناسی نمی تواند با هیچ معیار خارجی، مثل یک اسم خاص یا حوزه خاصی از مطالعات، به جلو رود. آن باید تمام اندیشههایی را که درباره مسائل زیباشناختی، ثمربخش است در بربگیرد و از تمام مفاهیم زیباشناختی ای که حتی تحت عنوانی دیگر می باشند و در درون علوم دیگر قرار دارند، بهره ببرد.
اگر این خط سیر اتخاذ شود، روشن خواهد شد که تحقیقات و مطالعات زیباشناختی پیش از اینکه نام خاصی بر آن نهاده شود، و حوزه خاص و جداگانه ای از مطالعه را در بر بگیرد، بیش از دو هزار سال قبل در اروپا آغاز شد. قبلا در آن زمان ها، مسائل طرح و حل میشدند، درست مثل دوره های بعد که این روند تحت نام «زیباشناسی» انجام می گرفت.
[تاریخ اندیشههای زیباشناختی]
اگر مورخ بخواهد که توسعه و گسترش اندیشههای انسان را درباره زیبایی شرح دهد، نمی تواند خودش را به واژه «زیبایی» محدود کند، زیرا چنین اندیشههایی تحت عناوین دیگر پدید آمدهاند. به ویژه اینکه در زیباشناسی قدیم از هارمونی، تقارن، و خوش ریتمی بیشتر از زیبایی صحبت می شد. از طرف دیگر به طور معکوس و طبق عادت، منظور از واژه «زیبایی» با آنچه که امروزه از این واژه می فهمیم، متفاوت بود، به عبارت دقیق تر، در جهان قدیم بیشتر به فضیلت های اخلاقی دلالت داشت تا ویژگی های زیباشناختی.به همین منوال، واژه «هنر» نیز در آن روزگار به تمام انواع آثار تخصصی دلالت داشت و به هیچ وجه به هنرهای عالی محدود نبود. بنابراین برای تاریخ زیباشناسی، ضروری است که به نظریه هایی که در آنها زیبایی، زیبایی نامیده نشده و هنر، هنر خوانده نشده است، توجه کند. این امر ثنویت و دوگانگی هشتمی را به وجود می آورد، یعنی اینکه تاریخ زیباشناسی نه تنها تاریخ اندیشههای مربوط به زیبایی و هنر، بلکه تاریخ واژه «زیبایی» و «هنر» است. گسترش و پیشرفت زیباشناسی هم شامل تحول و دگرگونی اندیشهها است، و هم شامل دگرگونی ترمینولوژی. البته این دو تحول همزمان و ملازم نبودهاند.
تاریخ زیباشناسی آشکار و تلویحی
اگر مورخ زیباشناسی بر آن باشد که اطلاعاتش را صرفا از زیباشناسان متبحر به دست آورد، از ارائه کامل و جامع اندیشههایی که در دوران گذشته در رابطه با زیبایی و هنر مطرح بوده است، عاجز خواهد بود. او باید به دنبال داده هایی باشد که در میان هنرمندان رایج بوده اند و به اندیشههایی که نه در کتابهای فرهنگی و علمی، بلکه در افکار غالب و در vox populi رأفواه و صدای مردم مطرح شده اند، توجه کند. برخی از اندیشههای زیباشناختی بیان کلامی مستقیمی نداشته اند، بلکه ابتدا در آثار هنری تجسم پیدا کرده اند، و بنابراین نه در واژگان، بلکه در شکل، رنگ و صدا تبلور یافته اند. برخی دیگر به ما اجازه میدهند که از آنها نظریه های زیباشناختی را استنباط کنیم، نظریه هایی که بدون بیان صریحشان نیز در همان آثار دیده میشوند. تاریخ زیباشناسی، در مبسوط ترین تلقی اش، نه تنها از گزاره های زیباشناختی صریح زیباشناسان، بلکه از گزاره های ضمنی نهفته در ذوق و سلیقه غالب یا در آثار هنری، تشکیل شده است. آن بایستی نه تنها نظریه زیباشناختی بلکه کنش هنری ای را که نظریه زیباشناختی را نشان می دهد، دربربگیرد. مورخ می تواند برخی از اندیشههای زیباشناختی دوران گذشته را فقط از نسخههای خطی و کتابها بخواند، اما اندیشههای زیباشناختی دیگر را باید از آثار هنری، آداب و رسوم جمع آوری کند. این ثنویتی دیگر در زیباشناسی و تاریخش می باشد، ثنویت حقایق زیباشناختی که برخی به طور آشکار در کتابها مطرح شده است و برخی به طور ضمنی در آثار هنری و ذوق غالب وجود دارد.منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص24-20، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392