با وجود اینکه تاریخ حاضر، زیباشناسی غیر اروپایی را دربرنمی گیرد، با این همه، به ارتباط و وابستگی متقابل میان زیباشناسی غیر اروپایی و اروپایی توجه دارد. نخستین مورد از این نوع ارتباطات درست از همان آغاز ظاهر میشود.
مصر و یونان
دیودوروس سیکولوس (Diodorus Siculus) نوشت: مصریان ادعا می کردند که مجسمه سازان یونانی در حکم شاگردان آنان هستند. آنها دو برادر را مثال میزدند که به عنوان مجسمه ساز کار کردند و مجسمه آپولو (Apollo) را در جزیره ساموس (Samos ساختند. آن دو برادر مثل مجسمه سازان مصری، کار را بین خودشان تقسیم کردند یکی از آنها اثر خودش را در ساموس و دیگری در افسوس (Ephesus) به اتمام رساند، با وجود این، این دو اثر چنان با همدیگر تطابق داشتند که به نظر می رسید، کار یک هنرمند است. چنین اتفاقی زمانی می توانست روی دهد که یک روش مشخص به کار گرفته شده باشد. هنرمندان مصری سیستم تعریف شده دقیقی از خطوط و نسبتها داشتند که به طور ثابت و تغییرناپذیری از آنها استفاده میکردند. آنها بدن انسان را به بیست و یک قسمت تقسیم می نمودند و هر عضوی از اعضای بدن را بر اساس آن معیار و مقیاس میساختند. دیودوروس این روش را ( kataskeue , karaokeue ) نامید، که به معنای «ساخت» یا «تولید» میباشد.حال دیودوروس میگوید، این روش، که در مصر بسیار رایج بود، «اصلا در یونان به کار گرفته نمیشد». نخستین مجسمه سازان یونان، مثل همین دو برادر که آپولو را ساختند از روش مصری استفاده کرده بوده اند، اما این مهم است که بدانیم، جانشینان آنها آن را کنار گذاشتند. آنها نه تنها اندازه ها و قوانین را، بلکه نظامهای خشک و غیر قابل انعطاف را نیز کنار نهادند.
مردمان شرق قدیم، به ویژه مصریها، ایده ای درباره هنر و نسبتهای صحیح داشتند که قوانین معماری و مجسمه سازی شان را بر طبق آن تعریف میکردند. فهم هنری آنها در آن روزگار، مثل فهم هنری ما در این روزگار که هنر را ساده تر و طبیعی تر می دانیم، نبود. اگر آثار بجامانده را معیار قضاوت و داوری قرار دهیم، خواهیم دید که آنها به طرح و نمایش واقعیت، بیان احساسات یا لذتبخشی به مخاطب، اهمیت زیادی نمی دادند. هنر آنها بیشتر از اینکه در ارتباط با جهان پیرامونشان باشد، در ارتباط با دین و جهان دیگر بود. آنان در آثار خود به دنبال تجسم ذات و باطن اشیاء بودند تا ظاهرشان. آنها فرمهای شماتیک و هندسی را به فرمهای زنده و ارگانیک موجود در جهان پیرامونشان ترجیح می دادند. یونانیها زمانی که از شرق بریدند و مسیری مستقل را در پیش گرفتند، تنظیم و تفسیر آن هنر نوع دوم را انجام دادند که عصر جدیدی را در هنر آنها به وجود آورد.
زیباشناسی یونانی پیش از اینکه بیان و شکل کلامی به خود گیرد، نخست در هنر یونانی تجلی یافت. نخستین نویسندگانی که آن را به صورت کلامی بیان کردند هومر (Homer) و هسیود (Hesiod) شاعر بودند، کسانی که درباره کارکرد و ارزش شعر نوشتند. بعدها، یعنی در قرن چهارم یا احتمالا پنجم پیش از میلاد بود که این موضوع توسط محققین، که عمدتا جزو مکتب فیثاغورثی بودند، مطرح شد.
[ادوار تاریخ زیباشناسی]
زیباشناسی اروپایی از روزگار یونانیان قدیم شکل گرفته است و همچنان به شکل گیری خود ادامه میدهد. این تحول و دگرگونی مستمر بوده است، اما نه بدون بحران، توقف، تکرار، و نقطه عطف. یکی از نقاط عطف بسیار مهم، پس از سقوط امپراتوری روم رخ داد و دیگری در رنسانس. این دو نقطه عطف که به طور کلی نقاط عطف فرهنگ اروپایی بودند، به ما این امکان را می دهند که تاریخ زیباشناسی را به سه دوره تقسیم کنیم: دوره قدیم، قرون وسطی و دوره مدرن. این تقسیم زمانی درستی است که از بوته آزمایش زمان سالم بیرون آمده است. تاریخ زیباشناسی قدیم که منشأ و خاستگاه زیباشناسی اروپایی را شکل میدهد، تقریبا هزار سال را پوشش می دهد. این تاریخ از قرن پنجم پیش از میلاد (یا حتی از قرن ششم) شروع میشود و تا قرن سوم پس از میلاد ادامه می یابد. زیباشناسی قدیم تا حدود زیادی نتیجه کار یونانیان بود و ابتدائا دستاورد انحصاری آنان. اما بعدها ملتهای دیگر نیز در آن شریک شدند: وقتی که ما میگوییم زیباشناسی ابتدا «یونانی» (Hellenic) بود و سپس «یونانی گرا» (Hellenistic)، همین دگرگونی و تغییر را مدنظر داشته ایم. به خاطر این امر می توانیم زیباشناسی قدیم را به دو دوره تقسیم کنیم، یعنی دوره یونانی و یونانی گرایی، تقسیمی که در قرن سوم پیش از میلاد اتفاق می افتد.منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص 35-27، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392