تا قرن هفتم، یونان، تنها با تعداد اندک و محدودی از انواع صنعت، عمدتا یک کشور متکی بر کشاورزی بود. نیازی نبود که آنان کالاهای زیادی را تولید کنند، زیرا آنها را از فنیقیها (Phoenicians) در شرق می خریدند. این وضعیت زمانی که آنان مستعمره هایی را بوجود آوردند، تغییر کرد. با تقاضای محصولشان در مستعمرات خارج از یونان، تولید افزایش یافت. محصولاتشان از طریق این مستعمرات راهش را به سوی کشورهای دیگر باز کرد. یونانیها دارای آهن، مس و همچنین گل رس و سفال بودند، در حالی که گلههای بیشمارشان نیز تامین پشم را تضمین میکرد. تمام این مواد متقاضی و خریدار داشت و میتوانست صادر شود. کالاهای تولید شده موجب صدور مواد خام میشد. شرایط مناسب تجارت، انگیزه ای را برای صنعت فراهم آورد و مراکز صنعتی بر پایه فلزات، سرامیک و بافندگی در تمام کشور به وجود آمد. در عوض، صنعت نیز تجارت را برانگیخت و یونانیان خودشان دلال و تاجر شدند. مراکز تجاری در مستعمرات آیونی تاسیس شد، به ویژه در میلتوس (Miletus)، نیز در یونان اروپایی، به خصوص در کورینت (Corinth) و بعد در آتن دریانوردی و تجارت نه تنها بر ثروت و رفاه یونانیها بلکه بر دانش، جهان بینی و جاه طلبی آنها نیز افزود، به طوری که از ساکنان یک شبه جزیره کوچک به شهروندانی جهانی تبدیل شدند. استعداد بالای آنها، زمانی که با اراده مستحکمشان گره خورد، در درون جمعیت کوچک آنها هنرمندان و دانشمندان نام آشنایی را به وجود آورد.
[اثر تغییرات اقتصادی در زیبا شناسی]
تغییرات اقتصادی که اغلب در قرنهای هفتم و ششم پیش از میلاد رخ داده موجب تغییرات جمعیتی، اجتماعی و سیاسی شد. زمانی که شهرها به مراکز اقتصادی تبدیل شدند، نه تنها مردمان شهرهای کوچک را به خود جذب کردند، بلکه روستاییان در کنار آبرشهرها (Acroplis) اقامت کردند. این شهرهای پایتخت و مرکز (Metropolis) نبودند، حتی ساکنان هر یک از شهرهای کورینت و آتن در قرن ششم تنها تقریبأ ۲۵۰۰۰ نفر بود، اما کلان شهرهای زیادی وجود داشت که با همدیگر رقابت داشتند. وقتی که صنعت و تجارت موجب ظهور طبقهای متوسط و ثروتمند شد، نزاع با اشرافیت آغاز گردید. در نتیجه، پادشاهی پدرسالارانه که از طرف اشراف حمایت میشد برافتاد و به جای آن نخست توانگرسالاری (Timocracy) و سپس دموکراسی جایگزین شد که نه تنها به مردم و طبقه متوسط، بلکه به اشراف روشنفکر و ثروتمندی که خود را با شرایط جدید سازگار کرده بودند، متکی بود. در این راه تمام یونانیان توانستند در ایجاد فرهنگ یونانی مشارکت جویند.این نظام، نظامی دموکراتیک، اما مبتنی بر برده داری بود. بردههای بیشماری در یونان بودند. در برخی از مراکز تعداد بردگان در حقیقت از تعداد شهروندان آزاد زیادتر بود. برده ها رنج و زحمت فیزیکی شهروند آزاد را کم میکردند و او را قادر می ساختند که علائقش را دنبال کند، علائقی که ابتدائاسیاسی بود ولی شامل علم، ادبیات و هنر نیز میشد.
باورهای دینی
بنابراین شرایط زندگی بدینسان بود یعنی جامعه یونانی کمابیش مرفه، ثروتمند و تا حدودی صنعتی و دارای نظامی دموکراتیک بود، گرچه بر برده داری که در قرن های هفتم و ششم پیش از میلاد شکل گرفت، تکیه داشت. این شرایط موجب تحسین جهانی فرهنگ یونان شد. قرنهای مربوط به دریانوردی، تجارت، صنعتی شدن، تکامل و توسعه فرایندهای دمکراتیک، یونان را از باورهای دینی کهن خویش به اندازه زیادی دور کرد و به سمت نوعی از اندیشه مادی سوق داد، اندیشه ای که طبیعت را مهمتر از ماورای طبیعت میدانست. با این همه، یونانیان در باورها و سلایق و در نتیجه در هنر و علمشان، عناصر خاص کهنی را که بازمانده باورها و روابط دیگر بود، حفظ کردند. در این جامعه آگاه و جهان وطنی متشکل از صنعتکاران و تاجران، بازتابهای واپسگرایانه ای از گذشته تاریک و روش کهن اندیشه وجود داشت. البته این مسأله، به طور ویژه در مورد دین و بیشتر از آن در مورد سرزمین مادری یونان محسوس و آشکار بود تا در مورد مستعمراتی که از شهرهای مقدس و سنتها دور افتاده بودند.دین یونان یکپارچه نبود. دین اولمپی (Olimpian) که از طریق آثار هومر، هسیود و مجسمههای مرمری آن را می شناسیم، محصول شرائط جدید و دوره های روشنفکرانه بود. این دین، دین تعالی، خوشحالی و بر انسانهای شبه خدای انسان گونه بود و آکنده از روشنایی و صفا، بدون سحر، جادو، خرافات، اهریمن باوری یا اسرار.
با وجود این، در کنار این دین، دین عبوس و غمزدهای از الوهیت پنهانی در باورهای مردم وجود داشت که برای مردمان اولیه یونان آشنا بود، در حالی که از سرزمینهای خارج، عمدتا از شرق، دین اسرارآمیز و وجد آور اورفئهای (Orphians) و آئین دیونوسیوس (Dionysius) نیز رخنه کرده بود. این آئین، آئینی وحشی و بی بندوبار بود که به صورت آسرار، سرود مستانه و بزم باکوسی (Bacchanalia) تجلی می یافت و روشها و ابزاری را برای رهایی و خلاصی از جهان فراهم می آورد. بنابراین در دین یونان دو جریان پدید آمد: یکی نمایانگر روح نظم، روشنی و سادگی و دیگری نمایانگر سر و راز بود. ویژگیها و خصلتهای یونانی اصیل که از قرنها پیش به عنوان مشخصه یونانی شناخته شده بود، با همان جریان اول در جهان ظهور پیدا کرد.
دین المپی که انسان گرا بود و قابلیت سازگاری داشت، شعر و هنرهای تجسمی را تحت تأثیر خود قرار داد. مدتهای طولانی شاعران یونانی خدایان المپی را می ستودند و مجسمه سازان یونان پیش از اینکه به تجسم و نمایش انسان بپردازند، فقط اندام و هیکل خدایان را می تراشیدند. این دین بر هنر یونانی سایه افکنده بود و زیباشناسی نیز بر دینشان.
برعکس، دین باطنی در هنر یونان ظهور کمتری داشت، دست کم در شعر و مجسمه به اندازهای که بدان می پرداختند. با این حال موسیقی در خدمت این دین بود و بنابراین برحسب روح دین فهمیده و تفسیر می شد. اما دین باطنی یونان عمدتا در فلسفه بروز می یافت، و از طریق فلسفه در زیباشناسی تأثیر می گذاشت. درحالی که جریانی از زیباشناسی قدیم، نمودی از روشنگری فلسفی بود، دیگری جلوه ای از فلسفه باطنی - دینی به شمار می آمد. این اولین تضاد و مجادله در تاریخ زیباشناسی فلسفی است.
فلسفه در یونان، در قرن ششم پیش از میلاد پدید آمد، اما دامنه آن ابتدا محدود بود. متفکران قدیمی یونان علاقمند به بررسی طبیعت بودند نه زیبایی و هنر. به همین علت پیش از آنها تنها اظهارات شاعران را در این موضوعات مییابیم. ملاحظات و تعمیمات آنان گرچه ساده، اما برای تاریخ زیباشناسی اهمیت دارد، زیرا به ما نشان میدهد، در دورهای که آثار باشکوه هنری خلق میکردند، و این هیچ نظریه علمی ای در رابطه با زیبایی و هنر نداشتند، درکشان از زیبایی چه بود.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص 44-40، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392