نويسنده: جان هاسپرس
ترجمه: محمّد سعيد حنايي کاشاني
ترجمه: محمّد سعيد حنايي کاشاني
ما از فلسفه ي هنر سخن مي گوييم، اما هنر چيست؟ هنر دروسيع ترين معناي کلمه شامل هر چيزي است که ساخته ي انسان باشد و از آثار ساخته ي طبيعت محسوب نشود. نقاشي ها، خانه ها، رآکتورهاي اتمي، شهرها، قوطي هاي کبريت، کشتي ها و توده هاي زباله، در اين معنا، همه هنر محسوب مي شوند و حال آنکه درختان، حيوانات، ستارگان، و ا مواج اقيانوس هنر نيستند. و هم در اين معنا بود که آندره ژيد گفت، «تنها شيء غير طبيعي در اين جهان اثر هنري است»، و هم بدين معناست که گزاره ي او همان گويي و تکرار معلوم است. (يک مورد حدّ وسط آثار ساخته ي حيوانات است، مانند سدهايي که سگ آبي مي سازد. اينها اگر تعبير «انسان ساخته» به معناي «ساخته ي موجودات حسّاس» بسط داده شود در مقوله ي هنر قرار خواهند گرفت، اما در غير اين صورت در مقوله ي هنر قرار نمي گيرند).
صفتِ انسان ساخته بودن شرط لازم است براي اين که وجود شيء اثر هنري ناميده شود. اگر آنچه ما قطعه اي از يک پيکره مي انگاريم قطعه چوبي آب آورده از کار درآيد، ما آن را همچنان موضوع ادراک زيباشناختي محسوب خواهيم کرد، البته اين شيء همچون قبل همچنان زيبا (يا زشت) خواهد بود، اما اثر هنري محسوب نخواهد شد. به هر تقدير، در خصوص ساير شرايط محدود کننده نيز مناقشه بيشتر است: در تاريخ نظريه ي زيباشناسي تعاريف بي شماري در خصوص «هنر» وجود داشته است و در خصوص غالب آنها مي توان گفت که يقين ما به اين که اثر مفروضي اثر هنري است يا اثر هنري نيست بيش از يقين ما به کفايت تعريف عرضه شده است. و همچون بسياري الفاظ ديگر (محض نمونه، «رمانتيسم»)، يقين ما به دلالتِ مصداقي لفظ (يعني، مصاديق آن) بيشتر است تا دلالت لفظي آن (يعني، معياري که به وسيله ي آن برخي آثار مشمول اين لفظ قرار مي گيرند و بقيه از آن مستثنا مي شوند). وانگهي، به طوري که به اجمال خواهيم ديد، بسياري از تعاريف هنر بر حسب نظريه ي خاصي در خصوص هنر بيان شده اند و از اين حيث منوط به صحّت آن نظريه اند. غالب چنين نظريه هايي دست بالا تعميم هايي راجع به هنرند، بدين شکل که «هر چيزي که اثر هنري است اين و اين خصوصيت را نيز دارد»، و نه اين که تعاريفي باشند که ما بخواهيم با آنها شروع کنيم. در واقع چنين تعميمي با استفاده از لفظ «هنر»، و متضمن فرض قبلي وجود معنايي براي اين لفظ است و نه تعيين معنايي براي اين لفظ در مرتبه ي نخست. به هر تقدير، کساني که هنر را بدين گونه «تعريف مي کنند» بايد تعريف نسبتاً کارآمدي را از قبل در نظر داشته باشند، وگرنه خوانندگانشان نخواهند فهميد که اين تعميم راجع به چيست.
به هر حال، در نظريه ي زيباشناسي، ما از طيف بسيار کوچکي از اشيا بحث مي کنيم و نه از تمامي اشياي انسان ساخته، يا شايد دقيقتر باشد که بگوييم از کارکرد بسيار ظريف تر اشيا بحث مي کنيم. ما از اشياي انسان ساخته فقط تا آنجا بحث مي کنيم که آنها را بتوان زيباشناسانه ملاحظه کرد. اکنون شايد بتوان همه ي اشيا را بدين گونه ملاحظه کرد، اما کاملاً بديهي است که همه ي آنها (يا دست کم نه همه به طور يکسان) دقّت زيباشناختي را ارضا نمي سازند. همچنين کاملاً بديهي است که راه هاي بسياري غير از راه زيباشناختي نيز براي ملاحظه ي اشياي ساخته ي انسان وجود دارد. پس اين حيطه بايد تنگ شود تا، اگرنه اکثريت وسيعي از اشياي انسان ساخته، دست کم اکثريت وسيعي از نحوه هاي ملاحظه ي آنها از دامنه ي شمول اين تعريف خارج شود.
ما در وهله ي نخست از آنچه (شايد تا اندازه اي متأسفانه) هنر زيبا [fine] ناميده شده ا ست بحث مي کنيم. هنر زيبا را از هنر به معناي وسيع کلمه بدين گونه مي توانيم متمايز کنيم که بگوييم آثار ساخته شده در هنر زيبا آثاري اند که براي زيباشناسانه ديده شدن، خوانده شدن يا شنيده شدن خلق شده اند. نقاشي براي ديده شدن، مطالعه شدن لذت دادن و ادراک شدن پديد آمد و نه براي اين که از آن به عنوان تخته ي رختشويي يا عکس روميزي استفاده شود. با اين همه، متمايز کردن طبقه اي از اشيا تنها بر اساس قصد پديد آورندگان آن اشيا همواره خطرناک است: اغلب دشوار است که بگوييم قصد چه بوده است و گاهي اتفاق مي افتد که اين قصد بسيار متفاوت با آن چيزي باشد که کسي از ديدن آن شيء استنتاج مي کند. بسا که هنر - در حقيقت، شايد بخش اعظم هنر - براي اين به وجود آمد تا مردمان را به آيين مسيحيت يا کمونيسم يا تهذيب اخلاقي و پاکيزگي نفوس آنها رهنمون شود، و نه اين که زيباشناسانه نگريسته شود (يا، احتمالاً، هر دو کار به طور همزمان انجام شود). اين واقعيت که برخي معابد مصري براي گراميداشت خدايي به نام ايزيس ساخته شده بودند مانع از آن نيست که ما به صورت آثار هنري به آنها نگاه کنيم؛ نحوه ي نگاه ما به آنها در امروز احتمالاً با قصد اصلي طراحان و سازندگان اين معابد بسيار متفاوت است.
موجّه ترين وجه تمايز هنر زيبا آن چيزي نيست که قصد انجام دادن آن شده ا ست، بلکه اين است که هنر زيبا چگونه در تجربه ي ما تأثير مي گذارد. جز شنيدن و لذت بردن از سمفوني ها چه کار ديگري مي توان با آنها انجام داد؟ آنها براي چه چيز ديگري خوب هستند؟ آنها با توليد واکنش هاي زيباشناختي در شنوندگان تأثير مي گذارند و نه به هيچ نحو متمايز ديگري. آثار هنر زيبا را از اين حيث مي توان آن اشياي انسان ساخته اي تعريف کرد که در تجربه ي انسان يکسره يا در وهله ي نخست زيباشناسانه تأثير مي کنند.
در برابر هنر زيبا مي توانيم آن چيزي را که از حيث تاريخي هنر «مفيد» ناميده شده است تمييز دهيم. همه ي اشياي هنرِ مفيد در زندگي انسان غير از آن که زيباشناسانه نگريسته شوند به کار ديگري نيز مي آيند، گرچه در مقام ثانوي آنها را زيباشناسانه نيز مي توان نگريست. اتومبيل ها، استکان ها، سبدها، گلدان ها، همه نوع صنايع دستي، و اقلام بي شمار ديگر نمونه هاي هنر مفيدند. بسياري از آنها چشم زيباشناس حساس را ارضا مي کنند وليکن همه ي آنها به کار قصدي غيرزيباشناختي نيز مي آيند و وقتي که کسي به آنها نگاه مي کند کار عملي آنها مغفول واقع نمي شود.
يقيناً موارد «حدّ وسطي» نيز وجود دارند که معماري شايد از اصلي ترين نمونه هاي آنها باشد. برخي معتقدند که معماري در وهله ي نخست و پيش از هر چيز هنر زيباست و لذا بناها در وهله ي نخست اشياي زيبايند و فقط به طور عَرَضي محلّ سکونت يا عبادت قرار مي گيرند؛ برخي ديگر نيز معتقدند که بناها در وهله ي نخست اشيايي مفيدند و لذا کارکرد زيباشناختي آنها عَرضي است. اين مسئله در ميان خود معماران نيز موضوع بحث و گفتگو بوده است: گروه معماري در برخي دانشگاه ها در دانشکده ي هنرهاي زيبا قرار دارد و در برخي ديگر در دانشکده هاي مهندسي.
وقتي که يک شيء زيبا مفيد نيز باشد، نسبت عملي آن با صفت زيباشناختي آن نسبت مهمّي مي شود. بحث و گفتگو در باب کارکردگرايي در هنر بايد با توجّه به نسبت کارکرد عملي با کارکرد زيباشناختي انجام شود. بنابراين پرسش اين است که آيا همواره صورت اثر هنري از کارکرد آن تبعيت خواهد کرد، يا صورت شيء تا اندازه اي بايد مستقل از کارکرد عملي آن شيء ملاحظه شود. در خصوص آثار پديد آمده در هنرهاي زيبا که فيلسوفان هنر اکثر توجهشان معطوف به آنها شده است، اين مسئله به وجود نمي آيد، زيرا در اين حيطه است که خصلت زيباشناختي اشيا، هر چه باشد، بدون آميختگي وجود مي يابد.
منبع مقاله :
بيردزلي، مونروسي؛ هاسپرس، جان؛ (1391)، تاريخ و مسائل زيباشناسي، ترجمه ي محمدسعيد حنايي کاشاني، تهران: هرمس، چاپ سوم