ایده آلیسم آلمانی و زیبایی شناسی

مرز تمامیّت نامتناهی

کانت با اختصاص دادن بخش عمده ی نقد سوم خود (نقد حکم، 1790) به مسائل حکم زیباشناختی نخستین فیلسوف دوره ی جدید شد که نظریه ی زیباشناختی را جزء لازم نظامی فلسفی ساخت. قصد کانت از این کتاب اتصال جهان های
دوشنبه، 26 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرز تمامیّت نامتناهی
مرز تمامیّت نامتناهی

 

نویسنده: مونروسی بیردزلی
ترجمه: محمّد سعید حنایی کاشانی



 

 ایده آلیسم آلمانی و زیبایی شناسی

کانت با اختصاص دادن بخش عمده ی نقد سوم خود (نقد حکم، 1790) به مسائل حکم زیباشناختی نخستین فیلسوف دوره ی جدید شد که نظریه ی زیباشناختی را جزء لازم نظامی فلسفی ساخت. قصد کانت از این کتاب اتصال جهان های طبیعت و آزادی بود که در دو نقد نخست آنها را از یکدیگر متمایز و جدا کرده بود.

تحلیل کانت از احکام ذوق:

کانت مسائل تفکّر زیباشناختی قرن هجدهم را که با آنها کاملاً آشنا بود به صورت خاص فلسفه ی انتقادی بازنوشت: احکام راجع به زیبا و والا چگونه ممکن اند؟ یعنی، به لحاظ اتّکای بدیهی آنها به شناسنده، از دعوی ضمنی آنها به داشتن اعتبار و صحّت عام چگونه بایست دفاع کرد؟ کانت این نکته را که چنین احکامی مدعی اعتبار عام و کلّی اند و در عین حال فاعلی و متکی به شناسانده اند با جزئیات دقیق در «حکم تحلیلی زیبا» و «حکم تحلیلی والا» مدلّل ساخت.
احکام زیبایی («احکام ذوق» نیز نامیده می شوند) بر حسب چهار «سویه ی» جدول مقولات، یعنی: اضافه، کمیت، کیفیت و جهت تحلیل می شوند. نخست این که، حکم ذوق (مانند احکام عادی) یک تمثّل یا بازنمود را ذیل یک مفهوم درج نمی کند، بلکه اضافه و نسبتی میان تمثّل و ارضای بی غرضانه ی خاصی، یعنی ارضایی مستقل از شهوت و غرض (بند 5) را بیان می کند. دوم آن که حکم ذوق، گرچه در صورت منطقی حکمی است درباره ی فرد («این گل سرخ زیباست») حقّ دارد قبول کلّی بیابد، برخلاف وصف حالی از یک لذّت حسّی صرف که هیچ الزامی برای موافقت با آن نیست. با این همه، به گونه ای متناقض نما، دلایلی برای پشتیبانی از حکم ذوق اقامه نمی شود، زیرا هیچ استدلالی نمی تواند کسی را مجبور به موافقت با حکم ذوق کند (بند 9؛ مقایسه شود با: بند 33). سوم آن که، ارضای زیباشناختی را شیئی بر می انگیزد که در صورت آن قصدی نهفته است، گرچه در واقع این شیء هیچ قصد یا وظیفه ای ندارد: این شیء به دلیل داشتن نوعی کلیّت چنان به نظر می رسد که گویی تا اندازه ای برای فهمیده شدن ساخته شده (بند 10؛ مقایسه شود با: بند 65 و مقدمه): این شیء «قصدیّت بدون قصد» (Zweckmassigkeit ohne Zweck) دارد. چهارم آن که، حکم ذوق مدّعی آن است که شیء زیبا رجوعی ضروری به ارضای زیباشناختی دارد (بند 18): نه بدین معنا که وقتی دیدیم که یک شیء ما را بدین سان به حرکت در می آورد می توانیم ضمانت کنیم که همه ی اشخاص دیگر نیز به همین سان به حرکت درخواهند آمد، بلکه بدین معنا که آنها «باید» همان خرسندیی را از آن حاصل کنند که ما از آن حاصل می کنیم.

مسئله ی اعتبار داشتن

این چهار جنبه ی حکم زیبایی است که مسئله ی فلسفی اعتبار داشتن را مطرح می کند و این مسئله را کانت به همان گونه بیان می کند که مسائل مشابه در نقدهای بیشتر را بیان کرده بود: دعوی ضرورت داشتن این احکام (و کلّی بودن فاعلی آنها چگونه می تواند مشروع باشد؟ او مدلّل می سازد که این کار فقط وقتی می تواند صورت گیرد که بتوان نشان داد شرایط پیش فرض شده در چنین حکمی محدود به فردی که آن حکم را می کند نیست، بلکه به طور معقولی می توان آن را به همه ی موجودات عاقل نسبت داد. کلید کم اهمیت تر دیگر از بی غرضیِ ارضای زیباشناختی به دست می آید؛ زیرا اگر ارضای ما به هیچ وجه متّکی به علایق فردی نیست، این ارضا متضمن فرض نوعی قلمرو مشترک میان افراد است (بند 6). اما اعتبار دانستن حکم پیشینی ترکیبی ذوق مستلزم چیزی بیش از جستجوست، یعنی استنتاج استعلایی.
لُبّ این استدلال این است که: دانش تجربی از آن رو ممکن است که قوّه ی حکم می تواند مفاهیم عام و شهودهای خاص حس را که در قوّه ی مخیّله برای آن فراهم شده با هم همراه کند. اما این موارد حکم «معیّن» متضمن فرض قبلی یک هماهنگی عام میان مخیّله، در آزادی آن به عنوان ترکیب کننده ی تمثلات یا بازنمودها، و فهم، در قانونمندی پیشینی آن، است. قصدی بودن صوری یک شیء مورد تجربه می تواند به آن چیزی مؤدی شود که کانت «بازی آزاد مخیّله» می نامد، لذت بی غرضانه ی شدیدی که متکی به هیچ دانش خاصی نیست بلکه فقط متکی به آگاهی از هماهنگی دو قوّه ی شناخت، یعنی مخیّله و فاهمه (بند 9) است. این آن لذّتی است که ما در حکم ذوق اعلام می کنیم. از آنجا که امکان کلّی داشتن دانش مشترک با یکدیگر، دانشی که وجود آن را می توان مسلّم گرفت، متضمن فرض قبلی این است که در هر یک از ما تعاونی میان مخیّله و فاهمه وجود دارد، از اینجا نتیجه می شود که هر موجود عاقلی «قوّه ی» احساس کردن این هماهنگی قوای شناختی را تحت شرایطی ادراکی مناسب دارد. بنابراین یک حکم حقیقی ذوق می تواند به طور مشروع مدّعی حقیقی بودنش برای همگان شود (بند 9؛ مقایسه شود با بندهای 35-39).
نظام کانت لازم می آورد که یک دیالکتیک ذوق با یک حکم جدلی الطرفین وجود داشته باشد تا در اصول فلسفه ی انتقادی حل شود. این معمّایی است درباره ی نقش مفاهیم در حکم ذوق: اگر حکم متضمن مفاهیم است، این حکم بایست از روی دلایل به طور عقلانی چون و چراپذیر و اثبات پذیر باشد (که نیست)؛ اگر متضمن مفاهیم نیست، حتی نمی تواند موضوع اختلاف نظر باشد (که هست). راه حل این است که هیچ مفهوم معیّنی در این گونه احکام مندرج نشود، بلکه فقط مفهوم نامعیّن فراحسّی یا شیء فی نفسه که زیر بنای موضوع شناسایی و نیز فاعل حکم کننده است در این احکام مندرج شود (بندهای 56-57).

نظر کانت درباره ی والا

تحلیل کانت از والا به دلایل کاملاً متفاوتی انجام می شود. او اساساً این نوع ارضا و خرسندی را احساس عظمت خود عقل و احساس فرجام اخلاقی انسان می داند که به دو نحو پدید می آید: 1. وقتی که در طبیعت با وسعت بی اندازه ای (والای ریاضی) رو به رو می شویم، مخیّله ی ما در وظیفه ی فهمیدن آن به لرزه می افتد و ما از برتری عقل که تصورات آن تا مرز تمامیت نامتناهی می رسد آگاه می شویم. 2. وقتی که با قدرتمندیِ قاهرانه ای روبه رو می شویم (والای حرکتی)، ضعف خودهای تجربی ما باعث آگاه شدنمان از ارزشی که در مقام موجودات اخلاقی داریم می شود (رجوع شود به: «حکم تحلیلی والا»).
کانت در این تحلیل و باز در ملاحظات نهایی اش درباره ی زیبایی در طبیعت به طریقی به اثبات مجدّد یک ساحت می پردازد تا ارتباطی میان قلمروهای خودمختاری به وجود آورد که برای اثبات متفاوت بودن آنها جنگیده است. او همین کار را پیشتر با مفاهیم پیشینی فاهمه و سپهر اخلاق انجام داده بود، در اینجا او کوشیده است نشان دهد که زیباشناسی بر پاهای خودش استوار است و مستقل از شهوت و غرض و همچنین مستقل از دانش یا اخلاق است. با این همه از آنجا که تجربه ی زیبایی منوط به دیدن اشیای طبیعی به صورتی است که گویی آنها تا اندازه ای مصنوعات یک عقل کیهانی بوده اند تا برای ما معقول شوند و از آنجا که تجربه ی والا استفاده از بی شکلی طبیعی و ترسناک بودن را برای خود عقل عزیز می سازد، این ارزش های زیباشناختی در تحلیل آخر به کار قصدی اخلاقی و نیازی اخلاقی می آیند و روح انسان را اعتلا و علوّ می بخشند.

شیلر

نظریه های زیباشناختی کانت را نخست شاعرِ نمایشنامه نویس فریدریش شیلر به کار بست که در آنها کلیدی برای حلّ بسیاری از مسائل عمیق مربوط به فرهنگ و آزادی که درباره ی آنها تأمل کرده بود یافت. او در چندین مقاله و شعر و در اصل در اثر چشمگیری به نام Briefe uber die asthetische Erzieung des Menschen («نامه هایی در باب آموزش زیباشناختی انسان»، 1793 تا 1795) نظریه ای نوکانتی را در باب هنر و زیبایی پرورد که بر مبنای آن واسطه ای که از طریق آن انسانیت (و فرد انسان) از محسوس به سوی معقول، و لذا کاملاً انسانی، پیش می رود صحنه ی وجود است. شیلر دو انگیزه ی اساسی را در انسان از یکدیگر متمایز می سازد (نامه های 12-13)، یعنی انگیزه ی محسوس (Stofftrieb) و انگیزه ی صوری (Formtrieb) و مدلّل می سازد که آنها ترکیب و به سطحی بالاتر به آنچه او انگیزه ی بازی (Spieltrieb) می نامد برده می شوند و این انگیزه ای است که به شکل زندگی (Lebensform) یا زیبایی جهان (نامه ی 15) پاسخ می دهد. بازی، به معنای مورد نظر او، صورت واقعی و عینی تری از هماهنگی مخیّله و فاهمه در نزد کانت است؛ و متضمن آن است که ترکیب خاصی از آزادی و ضرورت به وجود آید که تسلیم خودخواسته به قواعد به خاطر بازی را بپذیرد. هنر با توسّل به انگیزه ی بازی و آزاد کردن خودِ برتر انسان از حاکمیت فطرت محسوس او، انسان را انسان می سازد و به او شخصیتی اجتماعی می بخشد (نامه های 26-27)؛ بنابراین شرط لازم هر نظم اجتماعی این است که مبتنی بر اجبار مطلق خواهانه نباشد بلکه مبتنی بر آزادی عقلانی باشد.

شلینگ

فریدریش ویلهلم فون شلینگ نخستین فیلسوفی بود که مدّعی کشف «دیدگاه مطلقی» شد که از آن دیدگاه ثنویت ها و تقسیم های دوتایی معرفت شناسی کانت را می توان پشت سر گذاشت یا رها کرد؛ و باز از زمان افلوطین به بعد او نخستین فیلسوفی بود که هنر و زیبایی را سر سلسله ی نظامی فلسفی ساخت. او در کتابش به نام نظام ایده آلیسم استعلایی (1800) کوشید که همه ی تضادهای موجود میان خودِ آدمی و طبیعت را از طریق مفهوم هنر آشتی دهد. به گفته ی او در شهود هنری خودِ آدمی به یکباره هم آگاه و هم ناآگاه است؛ هم تأمل، «Kunst»، وجود دارد و هم الهام «Poesie». این هماهنگی آزادی و ضرورت آن هماهنگی زیربنایی را متبلور و متجلّی می سازد که میان خود آدمی و طبیعت وجود دارد. سائقه ای خلّاق و نادیده دست در کار است که در ساحت ناآگاهی همان گونه عمل می کند که فعالیت هنری آگاه. در درس گفتارهای شلینگ در باب فلسفه ی هنر (ایراد شده در 1803-1802، اما تا سال 1859 منتشر نشد) ایده آلیسم استعلایی «ایده آلیسم مطلق» می شود و هنر واسطه ای می شود که از طریق آن «صورت های معقول» نامتناهی، صورت های معقولی که بیان های «قوّه های» مختلف مُنطَوی در خودشناسی نهایی مطلق اند، در صورت متناهی متجسّم می شوند و بنابراین هنر واسطه ای است که از طریق آن مطلق به کامل ترین نحو منکشف می شود. این همان موضع کلّی است که اثر مشهور (Uber das Verhaltniss der bildenden Kunste zu der Natur (درباره ی نسبت موجود میان هنرهای تجسّمی و طبیعت، 1807) بر آن مبتنی می شود.

هگل

کامل ترین بیان نظام ایده آلیستی از زیباشناسی از آن گئورگ فریدریش ویلهلم هگل است که در درس گفتارهای او میان سال های 1820 تا 1829 (انتشار 1835)، یادداشت هایی برای اثری از او به نام فلسفه ی هنر زیبا، مطرح شد. به گفته ی او در هنر «ایده / صورت معقول» (مفهوم عقلی در برترین مرحله ی گسترش دیالکتیکی آن) در صورت محسوس متجسّم می شود. این زیبایی است. و انسان بدین وسیله برای خودش آنچه را هست و می تواند باشد صریح می سازد (رجوع شود به: فلسفه ی هنر زیبا، ترجمه ی Osmaston، ج 1، ص 41). وقتی که محسوس در هنر صورت معنوی بیابد (ج 1، ص 53). هم انکشاف شناختی حقیقت وجود دارد و هم تجدید نیروی مشاهده گر. زیباییِ طبیعی قادر است صورت معقول را تا اندازه ای مجسّم کند، اما برترین تجسّم در هنر انسان صورت می گیرد (رجوع شود به: ج 1، ص 39، 10-11، 208-214). هگل نظریه ای بسیار مفصّل نیز در باب تکامل دیالکتیکی هنر در تاریخ فرهنگ انسان پرورد، از هنر «نمادین» شرقی که در آن صورت معقول مقهور واسطه ی هنری است تا برابر نهاد آن، هنر کلاسیک که در آن صورت معقول و واسطه در موازنه ی کامل اند و رسیدن به همنهاد آن، هنر رومانتیک که در آن صورت معقول بر واسطه ی هنری حاکم می شود و معنوی شدن کامل است (رجوع شود به: جلدهای 3 و 4). این مقولات در تفکّر زیباشناختی قرن نوزدهم آلمان که سنّت هگلی بر آن حاکم بود بسیار پرنفوذ می نمودند، با وجود حمله های «صورت گرایان» (مانند ی.ف. هربارت) که تحلیل زیبایی بر حسب صورت های معقول را به دلیل عقلانی شدن بسیار زیباشناسی و ناچیز شدن شرایط صوری زیبایی رد کرد.
منبع مقاله :
بیردزلی، مونروسی؛ هاسپرس، جان؛ (1391)، تاریخ و مسائل زیباشناسی، ترجمه ی محمدسعید حنایی کاشانی، تهران: هرمس، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط