مواضع قدرت هاي بزرگ و جنگ ايران و عراق (1)
نويسنده: حسين يكتا
مقدمه
براي ارزيابي اين ديدگاه، در آغاز، منافع و زيانهاي ناشي از جنگ ايران و عراق از ديد سياستگذاران سياست خارجي آمريكا، شوروي و كشورهاي اروپاي غربي بيان ميشود و در ادامه، مواضع و اقدامات اين كشورها براي تاثيرگذاري بر روند جنگ و تغيير مسير آن در جهت منافعشان مورد بررسي قرار ميگيرد.
آمريكا و جنگ ايران و عراق
در بغداد نيز به جاي سفارت، اداره منافع آمريكا توسط 14 ديپلمات داير بود و روابط عادي سياسي بين اين دو كشور برقرار نبود. عراقيها كه خواهان قدرت ژاندارمي خليج فارس بودند،همچنين نسبت به نقش آمريكا در منطقه بدگمان، و خواستار خروج ناوگانهاي آن كشور از آبهاي منطقه بودند. از سوي ديگر، رهبران انقلاب اسلامي ايران، ايالات متحده را به چشم شيطان بزرگ ميديدند كه در پي غارت ثروت ملتهاي مسلمان است و مسلمانان بايد اين دستها را از منطقه كوتاه كنند. بنابراين، آمريكا فاقد هرگونه نفوذ واقعي بر ايران و عراق بود و ابزار تاثيرگذار بر روند جنگ را در اختيار نداشت، در عين حال، از نظر كاخ سفيد و كشورهاي عرب، ايران خطر جديتري نسبت به ثبات منطقه و منافع آمريكا به شمار ميرفت؛ لذا اين جنگ ميتوانست نه تنها اين خطر را كاهش دهد بلكه همان گونه كه كارتر،رئيس جمهوري وقت آمريكا ميگفت ميتوانست "رهبران انقلاب ايران را بر سر عقل آورد به گونهاي كه به آزادي گروگانهاي آمريكا منجر شود. " مهمتر از همه اينكه ايران نيازمند به سلاحهاي آمريكايي را به تعديل سياستهاي ضد آمريكاييش مجبور ميكرد و راه را براي برقراي روابط بين دو كشور هموار ميساخت.
با وجود اين، شكست ايران و پيروزي عراق در جنگ، از لحاظ استراتژيك براي ايالات متحده خوشايند نبود، زيرا شكست ايران و فروپاشي ساختار آن در كنار آشوبهاي داخلي،آزادي عمل براي نفوذ شوروي را افزايش ميداد و عراق پيروز به يك قدرت در منطقه تبديل ميشد كه آمريكا هيچگونه اهرم فشار و كنترلي بر آن نداشت.از سوي ديگر، بدترين موقعيت براي سياست خارجي آمريكا، پيروزي ايران در جنگ بود، كه در نظر سياستمداران آمريكايي تهديدي واقعي براي منطقه خاورميانه و منافع غرب به شمار ميآمد. نشريه ميد چاپ لندن در اين باره مينويسد: " اگر ايران در جنگ پيروز شود، انقلاب اسلامي نيروي تازهاي خواهد گرفت و اين امر دولتهاي محافظهكار و هوادار غرب در منطقه خليج فارس و شايد سراسر خاورميانه را تهديد خواهد كرد. بنابراين حداقل در غرب هيچكس نميخواهد درباره امكان پيروزي ايران فكر كند. از سوي ديگر، پيروزي عراق نيز در جنگ،انقلاب ايران را بيثبات خواهد كرد و خطر به ميان آمدن پاي شوروي بيشتر خواهد شد. پس نتيجه كلي اينكه هيچيك از طرفين نبايد در جنگ پيروز شوند. هنري كيسينجر، وزير خارجه پيشين آمريكا نيز تاثيرات پيروزي يكي از طرفين درگير در جنگ را بر سياست خارجي آن كشور چنين بيان ميكند: "بدون توجه به اينكه چه كسي در جنگ ايران و عراق پيروز ميشود، شكست نهايي از آن ايالات متحده خواهد بود. "
بر اين اساس، در نظر استراتژيستهاي سياست خارجي آمريكا وضعيت مطلوب واشنگتن در منطقه، زماني پديدار ميشد كه جنگ ايران و عراق در مرزهاي دو كشور محدود شود و به كشورهاي حاشيه خليج فارس گسترش پيدا نكند، همچنين امنيت خطوط كشتيراني و تداوم جريان صدور نفت براي غرب تضمين شده، ثبات و تعادل در منطقه از طريق برقراري توازن در بين كشورهاي منطقه استوار گردد. جنگ، ايران را به تعديل سياستهاي راديكالي گذشته مجبور ساخته و راه را براي آزادي گروگانهاي آمريكايي و برقراري روابط سياسي بين تهران واشنگتن هموار سازد و سرانجام، اينكه جنگ از راههاي مسالمتآميز حل و فصل شود و از پيروزي يكي از طرفين درگير جنگ، كه به بيثباتي در منطقه، به خطر افتادن منافع غرب و گسترش نفوذ شوروي منجر خواهد شد، جلوگيري به عمل آيد.
دولت كارتر براي رسيدن به اين هدفها اعلام بيطرفي كرد، اما بيدرنگ، سخنگوي وزارت خارج آمريكا اعلام كرد كه بيطرفي آن كشور دليل بيتفاوتي نيست و ايالات متحده براي تضمين تداوم جريان نفت در مقابل تهديدهاي خارجي، از نيروهاي نظامي استفاده خواهد كرد و در صورت درخواست كمك نظامي از سوي كشورهاي منطقه به كمك آنها خواهد رفت. به دنبال آن،آمريكا در پاسخ به درخواست كمك نظامي عربستان سعودي در برابر حمله احتمالي ايران در 5 اكتبر 1980، چهار فروند هواپيماي شناسايي آواكس به همراه سيستمهاي حمايت زميني در اختيار آن كشور قرار داد همزمان با آن، ايالات متحده براي افزايش توانايي عمان در حراست از تنگه هرمز، موشكهاي ضد هوايي هاوگ به اين كشور فرستاد در كنار تقويت كشورهاي منطقه در رويارويي با مساله احتمالي ايران، دولت كارتر، متحدان غربي خود را واداشت تا براي بازنگهداشتن تنگه هرمز و تضمين امنيت كشتيراني، ناوگانهاي خود را به منطقه اعزام دارند. به دنبال اين درخواست در كمتر از سه هفته، حضور دريايي مشترك كشورهاي فرانسه، انگليس، استراليا و كانادا در درياي عرب و اقيانوس هند از 30 فروند به 60فروند ناو جنگي افزايش يافت به اين ترتيب، دولت كارتر توانست طي هفتههاي اوليه جنگ با تقويت نظامي رژيمهاي خليج فارس و استقرار كشتيها و ناوهاي هواپيمابر خود و متحدان غربياش در نزديكي محل جنگ ، وحشت ناشي از گسترش درگيري با كشورهاي حاشيه خليج فارس را كاهش دهد.
دولت كارتر، در ارتباط با كشورهاي درگير در جنگ، سياست دو گانهاي را در پيش گرفت كه هدف آن برقراري نوعي تعادل در برخورد آمريكا نسبت به دو كشور ايران و عراق و به دست گرفتن ابتكار عمل در صحنه سياسي و تاثيرگذاري بر روند جنگ بر اساس هدفهاي آن كشور بود. ادموند ماسكي، وزير خارجه آ "ريكا دو اصل مهم سياست خارجي اين كشور را در ارتباط با جنگ ايران و عراق، چنين بيان ميكند: "ما بر اين باوريم كه اين جنگ ميتواند و بايد از طريق احترام به قوانين بينالملل حل و فصل شود؛ يعني هيچ قلمرويي نبايد با زور اسلحه به تصرف درآيد. اصل ديگر براي حل مسالمتآميز اين مخاصمه آن است كه هيچ كدام از طرفين نبايد در پي دخالت در امور ديگري باشند.
اصل اول دقيقا با هدفهاي عراق در جنگ- يعني تجزيه استان خوزستان و قطع شريان حياتي اقتصاد ايران و در نتيجه فروپاشي ساختار نظام سياسي اين كشور - مغاير بود. دولت آمريكا نگران اين بود كه پيروزي قاطع عراق در جنگ،به تجزيه ايران و دخالت اتحاد شوروري در اين كشور منجر شود.
كارتر اين نگراني را چنين بيان ميكند. "نيروهاي عراقي از هدف جنگ كه به دست گرفتن كنترل شطالعرب بود، و نه خاك ايران، پا را فراتر نهادهاند. تجزيه قسمتي از خاك ايران از بقيه آن در جهت منافع ما نخواهد بود "
علت نگراني دولت كارتر، احتمال پيروزي قاطع عراق بود كه آن را به صورت يك ابرقدرت منطقهاي در ميآورد و با برهم زدن توازن در منطقه،زمينههاي سلطه آن را بر خليج فارس مهيا ميساخت بدون اينكه آمريكا كنترلي بر بغداد داشته باشد. تسلط عراق بر خليج فارس با دكترين كارتر مغاير بود و راه را براي گسترش نفوذ شوروي همواره ميكرد. بنابراين، دولت آمريكا مايل بود تا در صورت مشاهده نرمشي از سوي رهبران ايران و با گشايشي در بحران گروگانها، كه راه را براي انتخاب مجدد مكراتها باز ميكرد، با فرستادن تسليحات به ايران توازن در جنگ را برقرار كند. برژينسكي، مشاور امنيتي كارتر در اين زمينه عقيده داشت: "چون عراق لوازم يدكي و تجهيزات نظامي از شوروي دريافت ميكند، آمريكا بايد براي برقراري توازن، لوازم يدكي مورد نياز ايران را در اختيار اين كشور قرار دهد، زيرا رژيم (امام) خميني (ره) هر چند ضد آمريكايي است اما به همان اندازه نير ضد شوروي است. "
دمكراتها براي تاثيرگذاري بر دستگاه تصميمگيري ايران و تسريع در روند آزادي گروگانهاي آمريكايي در تهران، تلاش بسيار كردند تا جايي كه كارتر در اوج مبارزات انتخاباتي قول داد: "در صورتي كه گروگانها سالم آزاد شوند ما آن وسايلي را كه متعلق به ايران است به آنها تحويل خواهيم داد. اما اين خواسته زماني برآورده شد كه كارتر در حال ترك كاخ سفيد بود. در كنار سياست تطميع و تشويق دولت كارتر در برابر ايران، واشنگتن تلاش ميكرد تا از راههاي مستقيم و غير مستقيم، مناسبات خود را با عراق بهبود بخشد و از طريق متحدان منطقهاي و اروپايي خود، ضعفهاي ارتش عراق را برطرف سازد. البته گامهاي اوليه بهبود مناسبات واشنگتن - بغداد از مدتها قبل با مسافرت برژينسكي به عراق برداشته شده بود. مشاور امنيتي كارتر پس از سفر به بغداد و گفتگو با صدام حسين ميگفت : " ما، بين منافع آمريكا و عراق تضادي نمييابيم. " پس از شروع جنگ نيز دولت آمريكا گامهاي بيشتري در اين راه برداشت، ابتدا ادموند ماسكي، وزير خارجه آن كشور بر ادعاي بغداد مبني بر اينكه "تهران درصدد صدور انقلاب خود به عراق است " صحه گذاشت ومسئوليت آغاز جنگ را به گردن ايران انداخت و راه را براي نزديكتر شدن مناسبات بغداد - واشنگتن هموارتر ساخت. در پي مسافرتهاي سعدون حمادي به نيويورك و ملاقات و گفتگوي او با مقامات آمريكايي، ديدار افرادي چون هنري كيسينجر از بغداد به همراه كوششهاي هم پيمانان اروپايي و منطقهاي آمريكا به عراق ، اين مناسبات رو به رشد گذاشت و با روي كارآمدن دولت ريگان به اوج خود رسيد. جيمي كارتر زماني كاخ سفيد را ترك كرد كه تلاشهايش تازه داشت به ثمر مينشست. او توانسته بود با استقرار نيروهاي واكنش سريع و ناوگانهاي ناتو در منطقه، خليج فارس را تضمين، و از گسترش جنگ به كشورهاي منطقه جلوگيري كند؛ همچنين درونماي روشني در مناسبات با عراق بوجود آورد و مهمترين مشكل سياست خارجي خود يعني بحران گروگانگيري ار در تهران حل و فصل كند. در اين زمان با زمينگير شدن نيروهاي عراق در خاك ايران و ناتواني آنها براي ادامه پيشروي، به نظر ميرسيد كه جنگ به بنبست رسيده،هيچكدام از طرفين توانايي لازم را براي وارد آوردن ضربهاي استراتژيك بر ديگري در اختيار ندارند.
دولت ريگان و جنگ ايران و عراق
ريگان در اين مورد با صراحت ميگفت : " بياييد خودمان را فريب ندهيم، در پشت تمام اين اغتشاشها ، شوروي ايستاده است؛ اگر آنها خود را در اين بازي دومينو درگير نكرده بودند، هيچ كانون بحراني در جهان وجود نداشت. بنابراين، جنگ عراق عليه ايران با هدفهاي سياست خارجي ريگان مطابقت داشت؛ از همين رو دولت ريگان از همان آغاز، سياست حمايت از عراق و رويارويي با انقلاب اسلامي را در پيش گرفت. در ژانويه 1981 تنها چند روز پس از ورود ريگان به كاخ سفيد، الكساندر هيگ،وزير خارجه وقت آمريكا، اعلام كرد: "هيچ گونه تجهيزات نظامي، چه تعهدات و موافقتنامههاي قبلي و يا تحت درخواستهايي كه هنوز اعلام نشده، به ايران داده نخواهد شد ". به اين ترتيب دولت ريگان از زير قول كارتر در مورد تحويل 240 ميليون دلار لوازم يدكي توقيف شده ايران شانه خالي كرد. همزمان با آن، هيگ، موريس دراپر معاون وزارت خارجه آن كشور را براي روشن كردن نظريات دولت ريگان در مورد تحولات منطقه به بغداد اعزام كرد.
وي در توجيه اين اقدام ميگفت: "واشنگتن متوجه تغييراتي در سياست عراق شده است كه بخشي از آن ناشي از احساس نگراني زياد در مورد رفتار امپرياليسم شوروي در منطقه خاورميانه است. " تغييراتي كه هيگ به آنها اشاره ميكرد از مدتها قبل قابل مشاهده بود، كاهش روابط عراق با شوروري و ايجاد روابط حسنه با كشورهاي عرب حاشيه خليج فارس از جمله عربستان سعودي، همگي نشان تغيير ديپلماسي عراق از موضع راديكال به موضع محافظهكارانه بود؛ چيزي كه نظر مساعد ايالات متحده را نسبت به آن كشور برميانگيخت و به بهبود مناسبات فيمابين منجر ميشود. در ژوئن سال 1981 به دنبال بمباران راكتور اتمي عراق توسط اسرائيل، دولت آمريكا در شوراي امنيت سازمان ملل اين اقدام دولت اسرائيل را مورد انتقاد قرار داد و تحويل 4 فروند بمب افكن اف - 16 را به اين كشور به تعويق انداخت. اقدام دولت ريگان در حمايت از عراق و محكوميت اسرائيل، به بهبود مناسبات انجاميد.
پيروزي خط امام در مناقشات چند ماهه داخلي ايران و حذف ليبراليسم به سركردگي رئيس جمهور، بني صدر، در تابستان سال 1981 (1360) و همچنين پيدايش ثبات داخلي و تثبيت موقعيت "خط امام " در حكومت، به پيدايش شيوه جديدي در جنگ منجر گرديد كه شامل تركيبي از جنگهاي چريكي و عمليات كلاسيك نظامي بود. رزمندگان اسلام با استفاده از اين شيوه جدي توانستند در كمتر از 9 ماه از اوايل پاييز 60 تا اواخر بهار61، با انجام چهار عمليات بزرگ، تمام مناطق اشغالي جنوب بجز چند قطعه نه چندان مهم را آزاد سازند. نيروهاي عراقي پس از تحمل اين شكستها، مجبور به عقبنشيني شدند و براي اولين بار پس از آغاز جنگ در پشت مرزهاي بينالمللي قرار گرفتند. به اين ترتيب، ايران در تابستان 1982 آماده تهاجم به داخل عراق بود. اين چرخش در نتيجه جنگ به سود ايران، مطمئنا براي كشورهاي منطقه و ايالات متحده آمريكا مفاهيم شومي را در برداشت.
روزنامه لوس آنجلس تايمز در 2 ماه 1982 به نقل از كارشناسان آمريكايي نوشت: "(امام) خميني (ره) كه به بزرگترين پيروزي نظامي دست يافته، سه هدف را دنبال ميكند كه قطعا موجبات نگراني را در سراسر منطقه نفت خيز خليج فارس و فراتر از آن فراهم خواهد آورد.اين سه هدف عبارتند از:
1- به قدرت رسانيدن اكثريت شيعي در عراق.
2- اخذ ميليارردها دلار پول به عنوان غرامت از كشورهاي ثروتمند خليج فارس از جمله عربستان كه از عراق حمايت ميكند.
3- مهمتر از همه براي غرب، ايجاد تئوكراسي اصالت گرايان ايراني با تركيبي از شور مذهبي و نهضت ناسيوناليستي به عنوان نيروي حاكم در خليج فارس است. هدفهاي ايران مفاهيم شومي براي آمريكاييان دارد. "
ايالات متحده براي رويارويي با هدفهاي ايران، اقدامات هماهنگي را در جهت حمايت از عراق،مسلح كردن كشورهاي منطقه و تقويت حضور نظامي خود در آبهاي اقيانوس هند و خليج فارس انجام داد. دولت رايگان با آغاز نخستين پيروزيهاي ايران در جنگ،در اوايل سال 1982 نام عراق را از فهرست كشورهايي كه به كمك و تشويق تروريسم بينالمللي متهم بودند، حذف كرد و با اين كار ممنوعيت صادرات آمريكا به عراق را برطرف ساخت. همزمان با آن، دولت ريگان به فروش سلاح به كشورهاي حاشيه خليج فارس اقدام كرد و به آنها اجازه داد تا آن را در اختيار عراق قرار دهند.
علاوه بر اين،آمريكا از سياست متحدان اروپايي خود از جمله فرانسه و انگليس در زمينه تامين تجهيزات نظامي عراق حمايت كرد و كشورهاي ثروتمند عرب منطقه را به اعطاي وامهاي كلان به بغداد تشويق نمود. در اواخرسال 1981، كويت يك كمك مالي 7 ميليارد دلاري در اختيار عراق قرار دارد. به دنبال آن، عربستان سعودي 3 ميليارد دلار، امارات عربي 1 ميليارد دلار و قطر 500 ميليون دلار به عراق كمك كردند. بغداد به كمك اين دلارها يك قرارداد تسليحاتي با فرانسه به مبلغ 1.5 ميليارد دلار، قراردادي براي تحويل تانك با انگليستان به ارزش يك ميليارد دلار و قراردادي با لهستان براي تحويل تانكهاي روسي منعقد ساخت.
همزمان با تلاش آمريكا و غرب در تقويت توان نظامي و مالي عراق، دولت ريگان به مسلح ساختن و تجهيز كشورهاي منطقه و تقويت حضور نظامي خود در آبهاي خليج فارس و اقيانوس هند اقدام كرد. در اين راستا، در 28 اكتبر 1981، كنگره آمريكا فروش 8.5 ميليارد دلار تسليحات از جمله 5 فروند هواپيماي آواكس، 8 فروند هواپيماي سوخت رسان از نوع كي- سي-707، 1177 فروند موشك هوا به هوا از نوع سايدويندر و 202 مخزن بنزين اضافي براي افزودن به شعاع عمل جنگندههاي اف - 15 نيروي هوايي عربستان را مورد تصويب قرار داد. يك ماه بعد، 40 فروند هواپيماي اف - 16 تحويل مصر گرديد، و نيروهاي نظامي آمريكا براي انجام مانور ستاره درخشان وارد آن كشور شدند. ايالات متحده در كنار اين اقدامات، پايگاههاي خود در جزيره ديه گوگارسيا در اقيانوس هند، مصيره در عمان، جفير در بحرين و جبلالطارق را به سلاحهاي جديد تجهيز نمود، نيروهاي واكنش سريع را در آنها مستقر ساخت تا در صورت لزوم براي دفاع از عربستان سعودي و تامين امنيت كشتيراني آزاد،وارد عمل شوند. علاوه بر اين، دولت ريگان پس از عقبنشيني اجباري نيروهاي عراق به پشت مرزهاي بينالمللي، تلاش كرد تا به هر شكل ممكن از تداوم حملات ايران و ورود نيروهاي آن به داخل خاك عراق جلوگيري كند.
الكساندر هيگ وزير خارجه وقت آمريكا، چند روز قبل از شروع عمليات رمضان و ورود نيروهاي ايران به داخل عراق هشدار داد: "ما متعهد به دفاع از منافع حياتي خود در منطقه هستيم؛ اين منافع و منافع تمامي جهان با تماميت ارضي و استقلال سياسي همه كشورها حوزه خليج فارس تامين ميشود. " اعلام اين مطلب از سوي هيگ بدين مفهوم بود كه ايالات متحده در برابر نقض حاكميت عراق بيتفاوت نخواهد ماند و از پيشروي نيروهاي ايران جلوگيري خواهد كرد. اما با اين حال، ايران به هشدار هيگ وقعي ننهاد و در ژوئيه 1982 هجوم خود را به داخل خاك عراق براي سرنگوني صدام حسين آغاز كردف ولي بنا به دلائلي مجبور به عقبنشيني گرديد. از آن پس، تا سال 1984 رزمندگان اسلام در پي استراتژي تصرف شهر بندري بصره و قطع ارتباط عراق با خليج فارس و در نتيجه سرنگوني رژيم بغداد، بارها براي در هم شكستن استحكامات دفاعي ارتش عراق، حملات گسترده خود را در منطقه شمال بصره متمركز ساختند اما ضمن به دست آوردن موفقيت سياسي، به هدف اصلي نائل نشدند.
در تمام مدتي كه نيروهاي ايران در فكر رخنه به داخل خاك عراق بودند، استراتژي ايالات متحده در خليج فارس دراي چند محور اصلي بود: نخست، تامين آزادي عبور و مرور دريايي از طريق تنگه هرمز. واشنگتن براي تضمين امنيت آزادي كشتيراني بينالمللي در خليج فارس، بر تعداد ناوگانهاي خود در اقيانوس هند و درياي عمان افزود و پايگاههاي نظامي و دريايي خود را در ديهگوگارسيا، عمان و بحرين تقويت كرد. علاوه بر آن،در تداوم دكترين كارتر، نيروهاي واكنش سريع تحت يك مركز فرماندهي موسوم به "سانترال كماند " سازماندهي شدند و بخش "نيروهاي خاورميانه " آن در بحرين براي مراقبت از آبهاي خليج فارس و درياي سرخ استقرار يافتند. به اين ترتيب ايالات متحده ابزار كنترل و وسيله اعمال فشار سياسي - نظامي را در نزديكي شريان حياتي جهان به دست گرفت و موقعيت برتر خود را در منطقه تثبيت كرد.
در كنار تلاش آمريكا براي تامين امنيت خليج فارس و تنگه هرمز، محور دوم استراتژي منطقهاي واشنگتن، تقويت و ايجاد اعتماددر متحدان محلي بود كه از احتمال گسترش دامنه جنگ و پيروزي ايران وحشت داشتند. ايالات متحده براي افزايش اعتماد كشورهاي منطقه به آنها كمك كرد تا يك "سپر دفاعي خودي " ايجاد كنند. در آغاز، براي رويارويي با حملات هوايي ايران، يك سيستم دفاع هوايي منطقهاي با هسته مركزي پنج هواپيماي اواكس عربستان سعودي ايجاد شد. و به دنبال آن هر يك از كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج به خريد تجهيزات دفاع هوايي اقدام كردند. كويت در ژوئن 1984 با خريد رادار و موشكهاي زمين به هوا به ارزش 475 ميليون دلار موافقت كرد. در همان سال، عربستان سعودي 400 فروند موشك زمين به هواي استينگر از آمريكا دريافت داشت. و همزمان با آن سلطان قابوس مبلغ 1.8 ميليارد دلار صرف مدرنيزه كردن تاسيسات دفاعي عمان نمود. امارات عربي متحده نيز به منظور ايجاد تنوع در تسليحات خود، 36 فروند هواپيماي ميراژ 2000 به فرانسه سفارش داد. از سوي ديگر همراه با ايجاد سيستم كامل دفاع هوايي، كشورهاي عضو شوراي همكاري به تقليد از نيروي واكنش سريع آمريكا به تشكيل نيروي واكنش سريع مستقل، اقدام كردند تا در صورت وقوع خطر از خود دفاع كنند. اين نيروها به همراه نيروهاي آمريكايي حاضر در منطقه، جايگزين سيستم ژاندارمي گذشته شدند و حراست از امنيت خليج فارس را به عهده گرفتند.
محور سوم استراتژي آمريكا در منطقه شامل حمايت از عراق و برقراري توازن در جنگ ميشد. در اين زمينه، دولت ريگان معتقد بود كه "پيروزي ايران با منافع آمريكا مغاير است. " واشنگتن براي جلوگيري از وقوع چنين حادثهاي، همكاريهاي سياسي، اقتصادي، نظامي، اطلاعاتي خود را با عراق افزايش داد. در پاسخ به درخواستهاي مكرر صدام حسين رئيس جمهوري عراق مبني بر توسعه روابط بين دو كشور، دولت ريگان در دسامبر 1982 آمادگي خود را براي مبادله سفير بين دو دولت اعلام كرد و ريچارد مورفي، معاون وزير خارجه را براي بررسي اوضاع عراق به بغداد گسيل داشت. وي پس از بازگشت از منطقه امريكا گفت: "آمريكا نگران پيروزي ايران در جنگ با عراق استن. پس از آن هيئتهاي مختلفي از سوي سناي آمريكا و وزارت خارجه آن كشور در طي سالهاي 84 - 1983 با رهبران عراق در بغداد ديدار و مذاكره كرده، زمينههاي توسعه روابط بين دو كشور را مورد بررسي قرار دادند. به دنبال اين ملاقاتها، طارق عزيز وزير خارجه عراق، آمادگي دولت متبوعش را براي برقراري روابط رسمي با آمريكا اعلام داشت. در پي اين امر، در فوريه 1984 در خلال سفر طارق عزيز به واشنگتن و ملاقات با ريگان، دو كشور با انتشار بيانيه مشتركي از سرگيري روابط سياسي خود را رسما اعلام كردند و پس از 17 سال مناسبات ديپلماتيك در سطح سفير را از سر گرفتند.
از سوي ديگر، از وقتي كه معلوم شد ممكن است عراق متحمل شكست قطعي شود، ايالات متحده براي جلوگيري از چنين حادثهاي و براي افزايش ظرفيت نفوذ خود در عراق، به مبادله اطلاعات نظامي به دست آمده از ماهوارهها و آواكسها در مورد ايران با عراق اقدام كرد. صدام حسين رئيس جمهوري عراق در بهار 1983 اعتراف كرد كه پادشاهي سعودي اطلاعات به دست آمده از طريق رادارهاي پرنده را در اختيار بغداد قرار داده است.
واشنگتن در كنار مبادله اطلاعات، دولتهاي اروپايي را به فرستادن تسليحات به عراق تشويق كرد و مخالفت خود را در مورد فروش هواپيماهاي سوپراتاندارد و موشكهاي اگزوسه فرانسه كاهش داد. علاه بر آنها دولت ريگان، متحدان عرب عراق را به گسترش كمك مالي به اين كشور ترغيب كرد و خود نيز براي احداث خط لوله عراق - اردن يك وام 425 ميليون دلاري در اختيار عراق قرار داد. در طي سالهاي 1982 تا 1985 سيل كمكهاي مالي خارجي به سوي عراق سرازير شد. عربستان سعودي 6 ميليارد دلار، اردن 65 ميليون دلار، فرانسه 600 ميليون دلار و آمريكا در دو مرحله 95 ميليون دلار در اختيار عراق قرار دادند در حالي كه تمام اين مدت ايران تحت شديدترين فشارهاي اقتصادي، سياسي وتسليحاتي قرار داشت. در سال 1983 دولت آمريكا از تمامي متحدان اروپايي و غير اروپايي خود خواست تا از فروش تسليحات به ايران خودداري كند. با اعلام تحريم فروش سلاح به ايران كشورهايي مثل كره جنوبي تحت فشرا رار گرفتند تا از مبادله كالاهايي كه تان جنگي ايران را فازايش ميدهد خودداري كنند. با اين حال تحريم تسليحاتي براي كشاندن تهران به پاي ميز مذاكره با بغداد كافي به نظر نميرسيد. ايران داراي درآمد نفتي 22.1 ميليارد دلاري - در اواخر 1982 بود. اين پولهاي نفتي، بسياري را كه ميتوانستند كالاهاي مورد نياز ايران را فراهم سازند،تحريك ميكرد، بدون اينكه امكان كنترلي بر اقدامات پنهاني آنان و جود داشته باشد. بنابراين تنها يك راه ميتوانست دسترسي ايران را به سلاح و لوازم يدكي مورد نياز هواپيماهاي جنگي و تجهيزات نظامي مانع شود و آن قطع صدور نفتايران و ايجاد محدوديت ارزي براي اين كشور بود. گري سيگ مسئول برنامه امور بينالمللي بنياد فورد، در اين زمينه ميگويد: "عامل عمده ادامه جنگ از جانب ايران، جريان صدور نفت توسط اين كشور است و تا موقعي كه نفت از ايران صادر ميشود جنگ ادامه خواهد يافت. بنابراين بايد جريان صدور نفت ايران را قطع كرد.
عراق در آغاز سال 1984 به منظور فروپاشي توان اقتصادي ايران و منطقهاي و بينالمللي كردن جنگ با استفاده از هواپيماهاي سوپز اتاندارد و موشكهاي اگزوسه حملات گستردهاي را به پايانههاي نفتي ايران در خاك و نفت كشها و كشتيهاي حامل كالاهاي كشورهاي حاشيه خليج فارس انجام داد و تهديد به بستن تنگه هرمز كرد. تهران اعلام داشت: "اگر ما از صادرات نفت محروم شويم تمامي خليج فارس نيز محروم خواهد شد. "
تهديد به بستن تنگه هرمز و حمله به كشتيهاي كشورهاي بي طرف ايران را در مقابل جامعه بينالمللي و كشورهاي منطقه قرار داد. رونالد ريگان رئيس جمهوري آمريكا در پاسخ به تهديد ايران هشدار داد: "آمريكا هرگز اجازه نخواهد داد آبراه بر روي كشتيراني بسته شود. " به دنبال اين هشدار ناوگانهاي آمريكا به همراه ناوگانهاي ناتو بر گشت زني خود در آبهاي منطقه افزودند. همزمان با آن فشارهاي شديد سياسي از سوي جامعه بينالمللي از طريق سازمان ملل و سازمانهاي منطقهاي و جهاني به دليل "خودداري از مذاكره باعراق " و در نتيجه ادامه جنگ بر ايران تحميل شد. در ماه مه 1984 وزيران خارجه اتحاديه عرب با انتشار بيانيهاي "بمباران كشتيها در خليج فارس از جانب ايران و خودداري اين كشور از مذاكره با عراق " را محكوم كردند. يك ماه ، شش كشور عضو شوراي همكاري خليج فارس در نامهاي به رئيس شوراي امنيت "تجاوز ايران به ازادي كشتيراني را تهديد عليه ثبات و امنيت منطقه و خطر جدي نسبت به صلح و امنيت بينالمللي " دانسته، خواستار تشكيل جلسه فوري شورا شدند. شوراي امنيت نيز با تصويب طرح قطعنامه پيشنهادي شش كشورشوراي همكاري در قالب قطعنامه 552 حمله به كشتيهاي تجاري را محكوم كرد و به طور تلوحي ايران را مسئول اين حملات و ادامه جنگ دانست. در ادامه اين فشارها در اواخر زمستان 1985 و در پي به نتيجه نرسيدن فعاليتهاي رزمندگان اسلام در رسيدن به رودخانه دجله و تسلط بر جاده بصره - العماره در علميات بدر، عراقت حملات گستردهاي را عليه شهرها، مراكز اقتصادي - صنعتي و پايانههاي نفتي در خليج فارس، به منظور در هم شكستن آخرين مقاومتهاي تهران آغاز كرد. مقارن با حملات هوايي و موشكي عراق، تلاشهاي بسياري از سوي سازمان ملل متحد (بيانيه 25 آوريل 1985)، كشورهاي عضو بازار مشترك دولتهاي منطقه و آمريكا در جهت ترغيب ايران به برقرراري صلح در منطقه آغاز شد. در بهار 1985 فشارهاي سياسي وارد بر ايران چندان زياد بود كه حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس در توصيف آن گفت: "اين مقدار فشار در تاريخ جنگ بيسابقه است. اين فشارها از لحاظ نظامي نيست بلكه بيشتر از لحاظ سياسي است. "
فشارهاي سياسي به همراه حملات سنگين موشكي و هوايي عراق به مراكز غير نظامي و مهمتر از همه شكست استراتژي نظامي ايران در تصرف بصره، ترديدهايي را نسبت به ادامه جنگ و نتايج آن بوجود آورد و به تغيير استراتژي نظامي و سياست خارجي ايران منجر شد.
آمريكا با پيدايش موقعيت جديد، تلاش كرد تا با تشويق متحدان اروپايي و منطقهاي خود به برقراري مناسبات دوستانه با ايران، ظرفيت نفوذ غرب بر رفتار جمهوري اسلامي را افزايش دهد. نشريه واشنگتن پست در اين باره مينويسد: "تركيه و پاكستان در طبقهبندي اول و ايتاليا و المان غربي دو طبقه دوم بايد ظرفيت نفوذي خود را در رفتار ايران افزايش داده، جانشيناني براي نفوذ شوروي فراهم كنند. ژاپن نيز داراي اهميت است. ايالات متحده بايد پنهاني توسعه اينگونه روابط را تشويق نمايد. در كنار اقدامات وزارت خارجه، شوراي امنيت ملي آمريكا براي "جستجوي يك نفوذ استراتژيكي " به طور پنهاني براي نزديكي براي نزديك به ايراناقدام كرد و مك فارلين مشاور امنيتي ريگان را به تهران گسيل داشت. هدف از اين عمل، "تجديد روابط با ايران، پايان دادن به جنگ ايران و عراق، از بين بردن تروريسم دولتي و سرانجام تسريع در آزادي گروگانهاي آمريكايي در لبنان اعلام شد. امام مهمترين هدف شوراي امنيت ملي آمريكا و ريگان از شروع "طرح استراتژيك " در برابر ايران تقويت ميانه رويهاي مخالف ادامه جنگ بود. اما با اين حال ابتكاري كه ريگان آن را منفذي استراتژيك به سوي ايران به منظور ايجاد رابطه با افرادي كه ممكن است پس از دولت امام خميني رهبري را به دست گيرند ميناميد، در نوامبر 1986 فاش شد و ضربهاي شديد و استراتژيك بر سياست خارجي آمريكا وارد آورد. افشاي ماجراي ايران - گيت، موقعيت و اعتبار سياسي واشنگتن را نزد متحدان اروپايي و منطقهاي به شدت كاهش داد و دولت ريگان را با بحران عظيم داخلي و بينالمللي روبرو ساخت. كميته روابط خارجي سناي آمريكا در مورد تاثيرات افشاي ماجراي ايران - گيت بر موقعيت جهاني آن كشور مينويسد: "از نظر اصولي، طرح استراتژيك رونالد ريگان نمايانگر تسليم آمريكا در مقابل رفتار خشمآگين ايران بود. اين طرح فقط ايراني را تغذيه ميكرد و سلاح در اختيار آن ميگذاشت كه تمامي منطقه را در معرض خطر قرار دهد و سرانجام اينكه از ديدگاه وسيعتر بخاطر مسئوليتهاي جهاني آمريكا، اين طرح در ميان هم پيمانان دموكراتيك و ميانهرو در سراسر جهان عرب ترديدهاي عميق و گستردهاي را در مورد قابل اطمينان بودن آمريكا به عنوان رهبر غرب بوجود آورده است.
پس از افشاي ماجراي مك فارلين، هدايت سياست خارجي آمريكا به دست جناج راديكالتر دولت ريگان يعني واينبرگر و شولتز افتاد. آنها پس از رفع تشتت و اشفتگي از سياست خارجي اين كشور به منظور جبران افتضاح ايران - گيت و تجديد موقعيت و اعتبار آمريكا در نزد ملتحدان و جلوگيري از گسترش نفوذ شوروي "طرح تهاجم همه جانبه " را عليه ايران براي پايان بخشيدن به جنگ در پيش گرفتند اما موفقيت كامل اين طرح، مستلزم كسب موافقت ابرقدرت شوروي خصوصا در شوراي امنيت سازمان ملل و اعطاي امتياز مورد نياز مسكو در افغانستان بود. زمينههاي توافق بين دو ابرقدرت از مارس 1985 پس از به قدرت رسيدن ميخائيل گورباچف و اعلام سياست پرسترويكا و گلاسنوست در شوروي فراهم شده بود.
ادامه دارد ........
/خ