آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (5)

همه ي انسان ها با فطرت و گرايش الهي و توحيدي آفريده شده و خالقيت و ربوبيت و کمالات خداي خويش را از درون احساس کرده و نسبت به او و کمالاتش تمايل و محبت دارد و نياز به ارتباط با او را در پرتو اطاعت و عبادت در عمق جان خود مي يابد؛ بنابراين صحنه دل و روح، عرصه گاه توحيد و حرم الهي و کانون محبت خداوندي است.
سه‌شنبه، 29 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسیب شناسی شخصیت  و  محبوبیت زن (5)
آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (5)
آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (5)

نويسنده: محمدرضا کوهي




پيامدهاي ناگوار لاقيدي و بدحجابي بر فرآيند رشد وتکامل انسان

قسمت پنجم : آسيب بر فطرت توحيدي و استعداد پرستش

فطرت خدا دوستي

همه ي انسان ها با فطرت و گرايش الهي و توحيدي آفريده شده و خالقيت و ربوبيت و کمالات خداي خويش را از درون احساس کرده و نسبت به او و کمالاتش تمايل و محبت دارد و نياز به ارتباط با او را در پرتو اطاعت و عبادت در عمق جان خود مي يابد؛ بنابراين صحنه دل و روح، عرصه گاه توحيد و حرم الهي و کانون محبت خداوندي است.
اطاعت و پرستش خداوند متعال و سير توحيدي بر پايه ي اين گرايش فطري بوده و عشق و پرستش حقيقي آن کمال مطلق تنها عامل آرامش، اعتلاي شخصيت و تکامل آدمي است؛ انسان در پرتو اطاعت و عبادت، اتصال به خداي جميل و کامل بي نهايت پيدا کرده و احساس عظمت و بزرگواري مي کند. چنين احساس کرامتي موجب مي شود که خود را شريف تر از آن بداند که تن به ذلّت گناه و بزهکاري و ظلم و رذيلت بدهد و لباس خواريِ نافرماني از دستورهاي الهي را بپوشد؛ کما اين که با عبادت احساس مي کند که همواره در محضر آن ذات مقدس بوده و از اين که در پيشگاه او با دستورهاي ديني اش مخالفت نمايد، شرم مي کند و بدين ترتيب در برابر گناهان و انحرافات بيمه مي گردد.
از سوي ديگر، هدف از زندگي را درمي يابد و خود را مسافري مي داند که از سوي خداوند سبحان آمده و روزي به سوي او برمي گردد و بايد براي سفر آخرت توشه برگرفته و خود را براي ديدار و وصال الهي و اولياي او و ضيافت ابدي مهيا سازد؛ به همين جهت احساس پوچي و بي هدفي نکرده و دل در گرو محبوب مي نهد و از دل بستگي به دنيا و اسارت هاي آن نجات مي يابد و به حقيقت آزادي که همانا آزادي معنوي است مفتخر مي گردد.
بنابراين عبادت هاي ديني و اسلامي ضمن اين که محتوا و حقيقت آنها منبع عظيمي براي تحصيل معرفت و آگاهي و بيداري است و درس هاي توحيدي، اخلاقي و ارزشي را به انسان ها مي آموزد، اين گونه استعدادهاي والاي انساني را نيز پرورش و غرايز را تعديل مي نمايد، مشروط بر آن که از روي آگاهي و بصيرت،(1) خلوص نيت و حضور قلب باشد و به جنبه هاي تعليمي و سازنده بودنشان توجه و عمل نمايد و گرنه نتايج پرورشي و تربيتي چنداني نخواهد داشت.
با اين که تمام دستورهاي عبادي و غير عبادي اسلام حيات بخش بوده و به انسان حيات معنوي و مادي مي بخشد و خرد را رشد و قلب را سرشار از عشق به خداوند جميل و حرکت به سوي او مي کند، تا اين که به وصال لذت بخش غير قابل توصيف او برسد و به سعادت و خوشبختي و نعمت هاي جاويدان بهشتي نائل آيد.
نتيجه اين که: حقيقت عبادت و بندگي، ياد خداوند متعال و درک عظمت او و احساس ناتواني و فقر محض خويش و قرار گرفتن در مسير تکامل و حرکت عاشقانه به سوي آن کمال برين است. چنين عبادتي هدف خلقت مي باشد؛ چنان که خداوند تبارک و تعالي مي فرمايد:
«و ما خلقتُ الجنَّ والإنسَ إلا لِيعبُدُون»؛ (2) جن و انس را جز براي عبادت و اطاعت نيافريدم.
و کسي که با عبادات و اطاعات ياد خداوند تبارک و تعالي باشد، همواره خداي سبحان نيز ياد او بوده و او را در دنيا و آخرت مورد لطف خاص خود قرار مي دهد:
«فَاذکروني أذکُرکُم». (3)

برترين عشق و يگانه معشوق حقيقي انسان

معيار و ميزان ارزش محبت ها و عشق ها، خود محبوب و معشوق است؛ هر چه معشوق با ارزش تر و نقش او در تأمين نيازهاي واقعي و تکامل انسان بيشتر باشد، ارزش عشق بيشتر خواهد بود، محبت و عشق به زن، شوهر، فرزند، مال و غير اينها به آن اندازه ارزش دارند که در تأمين نيازها و تعالي انسان تأثير گذارند؛ هم چنان که ارزش انسان به ميزان ارزش محبت و عشق واقعي اوست.
برترين عشق ها، عشق به خداوند جميل مي باشد، چرا که او موجودي نامتناهي بوده و وجودش ذاتي و داراي جميع کمالات و زيبايي هاي اخلاقي بي نهايت مي باشد و علت حدوث و بقاي نظام آفرينش است و تمام نيازهاي انسان را تأمين و او را به کمال مطلوب خود مي رساند.
بنابراين اولاً آن ذات بي همتا هستي اش را از غير نگرفته و کمال محض است. ثانياً انسان را به عنوان برترين مخلوق، خليفه و جانشين خود در زمين آفريده و همه مخلوقات را به خدمتش واداشته است، او را از نعمت هاي بي شمار بهره مند نموده و به کمک عقل، فطرت و وجدان از درون، وحي و دين از بيرون او را هدايت نموده است و تنها تأمين کننده ي نيازها و کمال بخش واقعي انسان مي باشد و غير او، مجراي فيض اويند. لذا تنها محبوب ذاتي و معشوق حقيقي انسان است.
به همين جهت دل تمام انسان ها با بينش و گرايش توحيدي و محبت به خداوند تبارک و تعالي آفريده شده است که بايد در سايه ي قرار گرفتن در ولايت خاصه و تسليم در برابر فرمان هاي او پرورش يابد؛ چنان که افراد با ايمان به اندازه ي معرفت و اطاعت و ايمانشان اين نور فطري را در جان خود شعله ور ساختند و بعضاً قلب خود را از عشق او آکنده ساختند، قرآن کريم مي فرمايد:
«والّذينَ آمنُوا أشدُّ حُبّاً لله»؛ کساني که ايمان آوردند محبت شديد به خداوند دارند. (4)
بر اين اساس بالاترين لذت براي انسان انس با چنين معشوقي است و اين که قلب او فقط جايگاه محبت او باشد و ديگران را نيز به خاطر او دوست بدارد. تمام محبت ها و عشق ها در صورتي صادق و واقعي هستند که بر محور محبت الهي باشند، هم چنان که محبوب راستين بودن هر انساني به ميزان اتصاف او به زيبايي هاي اخلاقي و کمالات الهي است، در اين صورت محبوبيتش از محبوبيت خداوند ناشي شده و مظهر محبوبيت او مي باشد و گرنه معشوق بودن او صوري و از سرِ تمايلات جنسي و نفساني است که روزي نه چندان دور بر عاشق غافل روشن خواهد گشت.
قرآن کريم در اين باره تعبير بسيار لطيفي دارد:
«هُو الحيُّ لا إله إلا هو فُادعوهُ مخلصينَ لهُ الدّين»؛ خداوند حيّ مطلق و زنده حقيقي است که معبودي جز او وجود ندارد، پس او را بخوانيد و دين خود را براي او خالص کنيد.(5)
يعني آن حقيقتي شايسته محبت و عشق ورزيدن است و انسان بايد جان و هستي اش را در طبق اخلاص و عشق به او گذاشته و نثارش کند، که پاسخ گوي نياز فطرت و جان و حيات بخش روح و احيا کننده ي انسان و استعدادهاي او بوده و آدمي را به حيات طيبه برساند و اين منحصر به ذات اقدس الله است، زيرا تنها حي مطلق مي تواند حيات آفرين و احيا کننده ي انسانيت آدمي باشد، لذا ارتباط با او نه تنها حيات واقعي و معنوي مي بخشد، بلکه به اندازه اتصال به او، انسان را مظهر حيات بخشي قرار مي دهد؛ به گونه اي که ديگران به وسيله او به حيات حقيقي دست مي يابند.
بنابراين مهم ترين نياز انسان شکوفايي اين فطرت است تا محبّ و عاشق خداوند بزرگ و محبوب او گردد؛ چنان که شکوفايي ساير فطريات و استعدادها براي پرورش و به فعليت رسيدن اين استعداد فطري و تأمين اين نياز عالي است.

معيار همسر شايسته

بر همين اساس رمز موفقيت و خوشبختي دختر يا پسر جوان اين است که همسري را براي خود انتخاب نمايد که اين صفت الهي در او باشد؛ يعني پرتوي از حياب آفريني خداي حيّ باشد؛ به گونه اي که در پرتو ارتباط با او در نظام خانواده به شخصيت انسان اعتلا بخشيده و آدمي را به کمال و سعادت برساند.
به ديگر سخن، همسر شايسته کسي است که مظهر حيات بخش الهي و باعث بالندگي شخصيت آدمي بشود، نه مظهر خمودي و مايه سير قهقرايي شخصيت؛ چنين همسري به راستي محبوب و شايسته محبت و عشق ورزيدن و خدمت کردن به اوست.
دختري که شخصيت خود را در نمايش جاذبه هاي زنانه خلاصه کرده و با خودآرايي و عشوه گري در جامعه شيطنت مي کند و بدين وسيله نه تنها آتش به خرمنِ استعدادهاي انساني و گنج هاي نهفته در نهاد خود مي زند، بلکه استعدادهاي معنوي افراد جامعه را نابود مي سازد و اخلاق و انسانيت را در معرض سقوط و تباهي قرار مي دهد، تا از اين طريق بتواند نظر يک جوان را به خود جلب و قلبي را به عنوان همسر بربايد و با او ازدواج کند، يا پسري که در مسير گناه و انحراف حرکت مي کند و با حيله ها و نيرنگ هاي شيطاني، در صدد اغفال دختري عفيف است تا با او پيوند مشترک خانوادگي برقرار کند، هيچ کدام شايستگي براي همسري ندارند.
چه آن دختر و چه اين پسر اغفالگر هر دو شخصيت ذاتي و هويت ملکوتي خود را زير لجن زار خودخواهي ها و هوس هاي نفساني خويش زنده به گور کرده اند، لذا نمي توانند مظهر حيات بخشي الهي و احياگر شخصيت همسر و حتي فرزندان آينده خود باشند، مگر اين که با توبه ي نصوح، به دامن رحمت و عنايت الهي برگردند.
بنابراين نبايد دختران و پسران با ايمان معيارهاي اصولي و ارزشي را براي انتخاب شريک زندگي فراموش کنند، بلکه بايد همسري انتخاب کنند که در سايه ي آراستگي به زيبايي هاي اخلاقي و معنوي پرتوي از آن معشوق برين باشد، تا بتواند جلوه اي از حيات آفريني حيّ مطلق گردد. در چنين حالتي است که شبستان زندگي آنها با چراغ همسر شايسته پرفروغ گشته و به آن جلوه ي خاصي مي بخشد و دورنماي زندگي آنها روشن و سرشار از صفا و معنويت و برکت خواهد بود، که پرورش فرزندان صالح، گل هاي زيبا و معطر چنين بوستاني است. در غير اين صورت دچار خسارت عظيمي خواهند شد.

برترين لذت و بدترين عذاب

اگر خداوند، جميل محض و تنها معشوق راستين است و محبوبيت ديگران ـ در صورتي که صادق باشدـ پرتوي از آن محبوبيت الهي مي باشد، برترين لذت ها در دنيا انس و گفتگو با چنين معشوق بي نظير است و بالا ترين لذت در آخرت لذت وصال با او است که حتي انس ها و لذت هاي بهشتي در برابر آن اندک است.
در مقابل، بدترين عذاب در دنياـ همان گونه که در روايات نقل شده ـ اين است که بنده اي در اثر گناه زياد و غفلت، از لذت عبادت و شيرين مناجات با آن جميل محض محروم گردد و دردناک ترين عذاب در آخرت براي جهنميان دوري از لقاءالله و محروميت از وصال جمال و شهود قلبي خداوند مهربان است؛ به همين جهت مالاي عارفان پرچم دار عاشقان، امام علي (ع) در دعاي شريف کميل به هنگام مناجات با معشوق خويش ناله و ضجه مي زند و مي فرمايد:
«فَهَبني يا إلهي و سيّدي و مولاي و ربّي صَبرتُ علي عَذابک فَکيفَ أصبِرُ علي فِراقِک»؛ اي معبود و آقا و مولا و پروردگارم، گيرم که من بر عذاب تو صبر کنم. اما چگونه بر فراق دوري تو طاقت آورم. (6)

عوامل سلب لذت برين

بنابراين اگر ما از عبادت و راز و نياز با آن جذابيت ملکوتي اش لذت نمي بريم ـ با اين که لذت بخش ترين ساعت هاي ما بايد لحظه ي عبادت و خلوت با چنين معبودي باشدـ بايد علت آن را در خود جست و جو کنيم، با به خاطر زنگارهاي گناهان و رذايل اخلاقي و حرام خواري است که قلب و روح را پوشانده و آن را بيمار نموده است؛ همانند کسي که به بيمار جسمي دچار گشته و اشتها به غذا ندارد و با بي ميلي تناول مي کند بدون اين که از آن لذت ببرد و بدتر از آن اين است که به مرضي گرفتار باشد که موجب تنفرش از غذا گردد. کسي که قلبش به هوس آلوده و شخصيت حقيقي اش بيمار گشته، هرگز نمي تواند از اطاعت و عبادت که تغذيه روح مي باشد، لذت ببرد؛ چنان که امير مؤمنان علي (ع) مي فرمايند:
کَيف يَجدِ لذّه العِباده مَن لا يصُومُ عَن الهوي؛ چگونه لذت عبادت را بيابد کسي که از هوا و هوس امساک و اجتناب نمي کند.(7)
مگر اين که اول قلب خود را با آب توبه شست و شو داده و از سلامت شخصيت برخوردار گردد، در غير اين صورت زنگ خطري خواهد بود که اگر خود را مداوا نکند و بر ارتکاب گناهان اصرار و در شقاوت ايستادگي نمايد، چه بسا بدان جا منتهي شود که در عبادت سست گشته و از معصيت لذت ببرد و چون حقيقت و باطن گناهان ذلت و خواري است لذا کسي که از گناهان لذت ببرد، لباس خواري و فرومايگي به اندام خود پوشانده و روزي ذلت او آشکار مي شود، حضرت امام علي (ع) مي فرمايد:
مَن تَلذّذَ بُمعاصي الله أورَثهُ اللهُ ذِلاّ؛ کسي که با نافرماني و معاصي الهي لذت ببرد خداوند ذلت را ميراث او مي کند. (8)
آن حضرت نيز معبوض ترين فرد در نزد خداوند متعال را کسي مي داند که در اثر تجاوز از راه حق، به حال خود رها شده و هنگامي که به کشت و کار دنيوي خوانده شود به حرکت مي افتد، اما اگر به کشت و کار اُخروي دعوت شود، کسل و سست مي گردد:
إنّ مِن أبغض الرجال إلي الله تعالي لَعبداً و کَلهُ اللهُ إلي نفسه جائراً عن قَصد السبيل سائراً بغير دليلٍ إن دُعيَ إلي حَرثِ الدنيا عَمِلَ و إن دُعي إلي حرثِ الاخره کَسِل. (9)
گاهي ممکن است علت لذت نبردن از مناجات اين باشد که در اثر ضعف معرفت و آگاهي ديني، عظمت عبادت و اطاعت الهي را درک نکرده و آنها را مشقت آور بدانيم، نه تشريف و شرافت آور، در حالي که اگر نظام تشريع با نظام تکوين هماهنگ است، يعني تمام دستورها و عبادت هاي دين مقدس اسلام در جهت تأمين نيازها و پرورش استعدادها و گنج هاي مکنون در وجود انسان و وصول به مقام انسان کامل است، بايد تکاليف ديني را تشريفات و اسلام را مايه ي کرامت بدانيم و گرنه خداوندي که کمال محض است، نياز به عبادت و اطاعت ندارد.
بر همين اساس، سن بلوغ سن تکريم مي باشد و بايد جشن تشريف گرفت نه جشن تکليف، چرا که نوجوان به مرحله اي از سن رسيده که شايستگي خطاب الهي و سخن گفتن با خالق و پروردگار خويش را پيدا کرده و مي تواند موجوديت خويش را در اثر انقياد و اطاعت او در ميدان جاذبه ي آن معشوق يکتا قرار داده و به کمال و وصال او برسد. عدم حضور قلب و توجه باطني در موقع عبادت نيز علت ديگري است. هم چنين اگر به معناي اذکار و کلمات و حالات عبادت جاهل باشد و نفهمد که چه مي گويد و چه انجام مي دهد، از عبادت هاي خود لذتي نمي برد. اما غالباً همه اين عوامل دست به دست هم داده و حال مناجات و حلاوت عبادت را از ما سلب کرده است.
شگفتا که با اين وجود، بسياري از ما ادعاي پاکي و صفاي قلب هم مي کنيم! حتي گاهي مصيبت بدان جا رسيده که برخي با شرکت در جلسات چندين ساعته ي انس و شادي و چه بسا گناه آلود هيچ احساس خستگي نمي کنند؛ به گونه اي که از گذراندن ساعت ها غافل مي شوند، اما به هنگام ساعتي بلکه دقايقي انس با معبود خويش حالت بي حالي و چرت بر آنان عارض مي شود! گذشته از سلب توفيقات الهي ديگر از آنان که مستلزم محروميت از مزايا و برکات آنهاست.
حضرت امام سجاد (ع) در تبيين بيشتر علل اين امر در فرازهايي از دعاي شريف ابوحمزه ثمالي با لحن بسيار زيبا مي فرمايند:
بار الها هر وقت خواستم آماده براي نماز و مناجات با تو شوم، چرت را بر من افکندي و حال مناجات را از من ربودي، چرا هر وقت اراده کردم خود را اصلاح نمايم، و بر مجالس توبه کنندگان نزديک شوم، گرفتار سستي و لغزش قدم هايم شده و بين من و خدمت تو حايل گشت، اي آقاي من! شايد مرا از درگاه خويش رانده اي و از خدمتت برکنار کرده اي، يا شايد مرا سبک شمار حقّت ديدي پس دور کرده اي، يا شايد روي گرداني مرا از خودت ديدي پس دشمن داشته اي، يا شايد مرا در جايگاه دروغ گويان يافتي پس رهايم کرده اي، يا شايد ديدي که شکرگزار نعمت هايت نيستم پس محرومم ساخته اي، يا شايد مرا در مجالس علما نيافتي پس خوارم کرده اي، يا شايد مرا در زمره ي غافلان ديده اي پس از رحمتت نااميدم کرده اي، يا شايد ديدي با مجالس بيهودگان انس دارم پس بين من و آنها به حالم واگذاشته اي، يا شايد دوست نداشتي دعايم را بشنوي پس دورم کرده اي، يا شايد به جرم و گناهم کيفرم داده اي يا شايد به کم شرميم از تو مجازاتم کرده اي.
تنها راه چشيدن حلاوت ايمان و اطاعت، بزرگداشت و حرمت نهادن بدان هاست که باطنشان حيات و راحتي، خوش بويي به رايحه حقيقت ايمان و مواهب روح افزا، و بهشت انسانيت و معنويت شدن، مي باشد: «فَروحٌ و ريحانٌ و جَنّتُ نَعيم» (10)، و اين جز در سايه معرفت عقل و تقواي قلب حاصل نمي شود، چرا که تا عظمت چيزي درک نشود و دل پاک نباشد حرمت آن پاک نشود و حلاوتش احساس نگردد.
لذا قرآن کريم از دستورهاي ديني به «شعائر و علامت ها»، «حدود و مرزها» و «حريم ها»ي الهي (11) ياد نموده و هشدار داده که مبادا مخالفت با آنها را حلال و روا بدانيد:
«لا تُحِلّوا شعائِر الله» (12) و تعظيم و حفظ آنها را نشانه تقوا و پاکي قلب و سلامت و اعتلاي شخصيت و از مؤمنان حقيقي شمرده است(13) و شکستن حريم آنها و تجاوز از حدود و ورود به منطقه هاي ممنوعه را ظلم به خويشتن (14) و حاکي از بيماري و ضعف شخصيت و از تجاوزکاران دانسته و مي فرمايد: «إنّ اللهَ لا يُحبُّ المعتَدين»؛ خداوند متجاوزان را دوست نمي دارد. (15)

محبت و عشق به خداي جميل مهم ترين نياز انسان

اصيل ترين و مهم ترين نياز رواني انسان برخورداري از محبت است. همه افراد بشر در تمام دوران زندگي تشنه محبت اند و مي خواهند محبّ باشند و محبوب. اين نياز به واسطه ي پدر و مادر، برادر و خواهر، همسر و فرزندان، خويشاوندان و دوستان و از همه بالاتر و برتر به وسيله ي خداوند متعال تأمين مي شود.
تأمين اين نياز حياتي باعث اعتماد به نفس، آرامش، احساس بزرگواري، شکوفايي استعدادها و خوش بيني به عالم مي شود و انسان را با عاطفه و محبت مي کند و عدم تأمين آن سبب تشويش خاطر و اضطراب و ترس، غم و اندوه و افسردگي، اساس حقارت و خودکم بيني، انزوا و گوشه نشيني، خودفراموشي و انحرافات و غير اينها شده، زيان هاي دردناکي را در جسم و روح افراد به وجود مي آورد و روابط آنها را با ديگران تحت تأثير قرار مي دهد.
لذا زن و شوهر اگر از محبت واقعي متقابل برخودار نشوند، نسبت به يکديگر و زندگي سرد شده و در تأمين عواطف و تربيت فرزندان، کم توجه و کم حوصله و چه بسا بي تفاوت مي شوند. نوجوان و جوان نيز اگر در کانون خانواده از محبت والدين در حد اعتدال و خداپسندانه سيراب نشوند، آن را در خارج از خانه و خانواده جست و جو مي کنند که زمينه ي بسياري از انحرافات و فريب ها از همين جا فراهم مي شود.
دختران و زناني که در کوچه و خيابان و مجالس عمومي حرمت خود را شکسته، به خودنمايي و جلوه گري مي پردازند به خاطر کمبود محبت و فقدان محبّ و يا ضعف شخصيت و معرفت است؛ آنان مي خواهند احساس حقارت خود را بدين وسيله جبران کنند و نياز به محبت خويش را در اثر به دست آوردن يک محبّ تأمين نمايند.
کسي که کمبود محبت دارد و کمتر درس محبت و عاطفه آموخته است، نمي تواند اهل محبت باشد و از اين که بتواند به همسر و فرزندان آينده ي خويش محبت بکند، عاجز خواهد بود، مگر اين که در پرتو تدين و پاي بندي به دين اسلام درس محبت بياموزد، آن گاه به ديگران محبت بورزد، چون دين جز محبت به خدا و آن چه که به او مرتبط است چيز ديگر نيست: «هَلِ الذّينُ إلاّ الحُبُّ». (16)
نياز انسان به محبت الهي بيش از هر محبت ديگر است، زيرا انسان در پرتو وجدان، عقل و انديشه از هستي و نيازهاي خود و دنيايي که در آن زندگي مي کند آگاه است. از يک سو آگاهي از مشکلات و نابساماني هاي زندگي، ناامني ها و بي اعتمادي ها، تقلب ها و خون ريزي ها، انحرافات و گمراهي ها و از سوي ديگر احساس تنهايي و درماندگي در برابر اين امور و احساس عجز کردن در برابر حوادث طبيعي و نيروهاي اجتماعي و از سوي سوم احساس گرسنگي و نيازمندي به حقايق ماوراي طبيعت ـ وحي و دين ـ و فرياد بقاطلبي و فناپذيري از عمق جان که به حسب ظاهر مرگ منافي آن است، اينها باعث مي شود که درون انسان تبديل به يک زندان تاريک و سوزان شود و اين خود موجب آزار روح و پيدايش بيماري هاي رواني، اضطراب، نگراني و چه بسا پوچ گرايي و در نتيجه منشأ ايجاد وسوسه هاي شيطاني و تن دادن به آلودگي ها و زشتي هاست. لذا عميق ترين نياز انسان حل اين مشکلات و نجات از اين بن بست هاست.
شيوه ي تأمين اين نياز و نجات از تنهايي و درماندگي مبتني بر نگرش فرد از زندگي و انسان است. آنهايي که از نگرش مادي برخوردارند و زندگي را منحصر به شکم و شهوت مي پندارندـ هم چون جوامع غربي ـ به عوامل تخدير کننده و غفلت زا و لذت هاي کاذب نامشروع پناه مي برند و عده اي هم متحد و هماهنگ و هم نوا با دوست، گروه و حزب مي شوند و بدين وسيله خود را نجات يافته مي پندارند، در حالي که اين شيوه ها کاذب و ناپايدار است و ناکارآمدي و شکست اين راه ها با دردناک ترين فجايع بسيار تلخ در همان جوامع غربي تجزيه شده و براي همگان روشن شده است.
اما آنهايي که از جهان بيني توحيدي و نگرش صحيح و عالي از زندگي برخوردارند، تنها را ه را، در حرکت بر اساس فطرت که همانا ايمان و عشق به خداوند متعال و عمل به دستورهاي اوست مي دانند و با مشي بر طبق اين منطق خردمندانه، خود را از آن مشکلات و بن بست ها حفظ و نجات مي بخشند. به همين جهت در نوجواني نياز به عبادت و عشق به خداوند متعال و دين در کانون وجود انسان بيشتر شکوفا و احساس مي شود.
قرآن کريم نيز مي فرمايد: «قُل إن کُنتُم تُحبّون فَتّبِعوني يُحبِبکمُ اللهُ و يَغفِر لَکم ذُنوبَکُم واللهُ غفورٌ رحيمٌ»؛ـ اي پيامبر به مردم ـ بگو اگر خداوند را دوست مي داريد از منِ پيامبر تبعيت و پيروي کنيد تا اين که محبوب خداوند بشويد و گناهانتان را ببخشد و خدا آمرزنده و رحمت خاصش مختص اهل ايمان است.(17)
بنابراين نشانه و ميوه محبت الهي تبعيت است و پاداش پيروي و اطاعت، محبوبيت نزد خداوند متعال و بخشش و مغفرت اوست و پروردگار عالم محبوب خود را به خصوص در مشکلات به حال خود رها نمي کند؛ چنان که اگر کسي محبوب حق تعالي گشت، مجراي فيض او شده و خداوند عالم در مقابل فعل، کارهاي خود را به دست او انجام مي دهد و اين راه براي همگان اعم از زن و مرد باز و مورد تشويق و ترغيب اسلام عزيز قرار گرفته است.
انسان با ايمان و با تقوا در پرتو فطرت و شريعت احساس مي کند خدايي که از علم و آگاهي، قدرت و توانايي بي نهايت برخوردار است، پيوسته همراه و مأنوس و نگهدار انسان بالاخص افراد با تقوا است: «هُو مَعکُم أينما کُنتُم» (18) و «إنّ الله مَع المُتّقين». (19) خزائن مادي و معنوي به دست خداست: «ولِلهِ خَزائنُ السّمواتِ والأرض». (20) و تمام مخلوقات هستي لشکريان مطيع او هستند: «ولِلهِ جُنُودُ السّمواتِ والأرض». (21) او مقلب القلوب است و کليد قلب ها و محبت ها و عزت ها به دست اوست: «مَن کانَ يُريدُ العِزّه فَللهِ العِزّهُ جميعاً» (22) حلّال مشکلات و نابساماني هاي بندگان با تقواست: «مَن يَتّقِ اللهَ يَجعل لَهُ مَخرجاً و يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحسِبُ و مَن يَتوَکّل علي اللهِ فهُو حسبُه...» (23) و مبدأ سلامتي و نشاط و آرامش است: «يَهدي بِهِ اللهُ مَنِ اتّبعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السّلام» (24) رب هستي و پرورش دهنده استعدادها و تکامل بخش انسان است: «ألحمدُ لِلهِ ربّ العالمين». (25) حقيقت مرگ فنا و نابودي نيست، بلکه پايان مرحله ي زندگي دنيوي و سرآغاز حيات حقيقي و زندگي برتر و زيباتر و اولين منزل آخرت و دريچه اي به سوي عالم بقا و نعمت ها و لذت هاي جاويد است: «والآخرهُ خيرُ و أبقي»، (26) «ألموتُ بابُ الآخره». (27)
لذا چنين انساني هرگز در زندگي و در برابر مشکلات و نابساماني ها احساس تنهايي و درماندگي و يأس نمي کند و با توفيق و استمداد از خداوند متعال در ابعاد مختلف حيات، از قدرت روحي و آرامش و نشاط برخوردار است؛ چنان که قرآن مجيد مي فرمايد: «ألا بِذِکر الله تَطمَئنُّ القُلُوب»؛ آگاه باشيد که فقط در سايه ذکر و اطاعت خدا دل ها آرامش پيدا مي کند. (28) چرا که صاحب خانه ي اصلي دل، اوست و هر خانه و حرمي با صاحب خانه خود آرام مي گيرد و بدون او در اضطراب و ناامني و تحيّر به سر مي برد. اين است عظمت قرآن و اسلام که هماهنگ با نظام آفرينش انسان است.
بر اين اساس سزاوار است که انسان در پيشگاه الهي کاملاً خاضع و خاشع باشد و در وقت عبادت با تمام وجود رهسپار کوي محبوب گردد و با نور اطاعت و عبادت قلب و سراسر کانون وجودش را نوراني نمايد که همين نورانيت ـ در قيامت در چهره انسان ظهور کرده و صحنه قيامت و راه بهشت را براي او روشن و هموار مي سازد:
«يومَ تَري المؤمينَ والمؤمناتِ يَسعي نُورُهُم بَينَ أيديهم و بِأيمانِهم بُشري لکُمُ اليوم جنّاتٌ تجري مِن تَحتِها الأنهارُ خالدينَ فيها ذلکَ هُو الفوزُ العظيم»؛ روزي که مردان و زنان با ايمان را مي نگري که نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت مي کند (و به آنها مي گويند:) بشارت باد بر شما امروز به باغ هايي از بهشت که نهرها زير درختان آن جاري است؛ جاودانه در آن خواهيد ماند و اين همان رستگاري بزرگ است. (29)

نقش خودنمايي و بدحجابي در تضعيف نور فطرت توحيدي

عقل سليم و وحي مُنزل با هر چيزي که انسان را از حقيقت عبادت و اطاعت الهي محروم و از هويت و هدف خلقت خويش غافل کند و نور فطرت را تضعيف و به تدريج خاموش نمايد مخالف است. نظر به اين که فطرتِ توحيدي و ساير فطريات امانت الهي در درون انسان است و آدمي امين پروردگار عالم در آن مي باشد، لذا نبايد در اين امانت ملکوتي خيانت و به آن ظلم نمايد.
تحقق اين امر در صورتي ممکن خواهد بود که قواي غضبيه، شهويّه و وهميّه، در سايه ي عقل و وحي کنترل و تعديل گشته و در قلمرو معقول و مشروع خود فعاليت کنند، تا آن جا که اين قوا مادي و جسمي در حيطه ي مسئولت خود انجام وظيفه مي کنند، نيکو و حلال است، ولي اگر بخواهند از حدّ خود تجاوز کرده و به حريم فطرت تعدّي و ظلم کنند و نور هدايتگرانه آن را کم فروغ و در نهايت خاموش نمايند، قبيح و حرام مي باشد. تمام محرمات الهي و رذيلت هاي اخلاقي که پديده ي بدحجابي و خودنماي زن در برابر نامحرمان از جمله آنها مي باشد از اين قبيل اند: به همين جهت قرآن کريم در باره احکام خداوند سبحان مي فرمايد:
«... و تِلکَ حُدودُ اللهِ و مَن يَتعدَّ حُدودُ اللهِ فَقد ظَلمَ نَفسَه»؛ اينها حدود و مرزهاي الهي است و هر کس از حدود الهي تجاوز کند به خويشتن ستم کرده است.(30)
در جاي ديگر هشدار داده مي فرمايد:
«يا أيّها الّذين آمنوا لا تَخُونوا اللهَ والرّسول...»؛ اي کساني که ايمان آورده ايد خيانت به خدا و رسولش نکنيد. (31)
اين خيانت با ارتکاب معصيت حاصل مي شود؛ چنان که امام محمد باقر (ع) در تفسير اين آيه فرمودند: فَخِيانَهُ اللهِ والرّسولِ مَعصيتُهُما و أمّا خيانَهُ الأمانَهِ فَکُلُّ انسانُ مَأمونٌ علي ما افتَرضَ اللهُ عزّوجَلّ عليه؛ خيانت به خدا و رسول به نافرماني آن دو مي باشد و اما خيانت در امانت، هر انساني امين واجبات خداوند عزوجل است. (32)
از سوي ديگر براي شکوفايي فطرت، نيز به وجود شرايط مساعد و فقدان موانع مي باشد؛ هر محيطي اعم از خانواده، مدرسه، جامعه، نقش مهمي در رشد يا سقوط شخصيت آدمي دارد؛ وجود محيط پاک از عوامل شهواني و انحرافي از مهم ترين شرايط تربيت و محيط ناسالم از بدترين موانع است، لذا از منظر دين و خرد آن چه که محيط را آلوده و افراد آن را غافل و به فطرت آنها لطمه بزند ممنوع مي باشد.
بر اين اساس، حضور زنان بدون حجابِ خداپسندانه و يا با چهره هاي مزيّن شده در مجامع عمومي، يکي از بدترين عوامل عفلت آفرين و موانع پرورش فطرت توحيدي و کارآمدترين سلاح دشمن براي تخريب اخلاق و معنويت است، زيرا غريزه شهوانيِ افراد جامعه خصوصاً نسل نوخاسته را شعله ور نموده و آنها را از ياد خدا و اطاعت يا حقيقت عبادت و عشق به او غافل، و به شهوات و دوستي هاي نابخردانه دختر و پسر که سرآغاز انحرافات و آلودگي ها و از دست رفتن سرمايه ي دوشيزگي است، و دل دادگي به جيفه ي دنيا که ريشه ي همه ي گناهان و بدبختي هاست سوق مي دهد.
هم چنان که بعضي از جوانان و نوجوانان به همين علت خود را از عبادت به ويژه نماز محروم کرده و در اطاعت الهي سستي مي ورزند. يا عبادت هاي اکثر ما مسلمانان از حقيقت و روح عبادت تهي گشته و هم چون پيکريي جان يا نيم مرده، خاصيت اثر بخشي و حيات آفريني خود را از دست داده است؛ مثلاً نماز حقيقتش ياد الهي و احساس حضور در محضر اوست و به انسان آگاهي و معرفت، هشياري و نورانيت مي بخشد، از اين رو انسان را در برابر فحشا و بدحجابي و خودنماي و محرمات ديني بيمه مي نمايد:
«إنّ الصّلاه تَنهي عنِ الفحشاء والمُنکَر»؛ محققاً نماز انسان را از زشتي ها و گناه باز مي دارد. (33)
منکر يعني هر چيزي که عقل و وحي آن را به رسميت نمي شناسد و با نظام خلقت آدمي و نظام شريعت اسلامي سازگار نيست، اما اين فريضه ي بزرگ به گونه اي به جا آورده مي شود که مرده و بي روح و يا نيم جان است، آموزه هاي حياتبخش آن فراموش گشته و اثرات عالي تربيتي آن از دست رفته است.
بنابراين زنان خودنما و دل ربا، با اين عمل ضد ديني و اخلاقي خويش به دين، ايمان و فطرت خود و افراد اجتماع آسيب رسانده و نور محبت الهي را در قلب خود و ديگران تضعيف نموده و طعم گواراي مناجات و لذت انس با خداي جميل را از بين مي برند و مانع گسترش آيين توحيدي و تابش آفتاب روان پرور اسلام به دلها مي شوند و ظلمت شهوات و محبت دنيا را جايگزين آن مي نمايند.
اصولاً محبت دنيا و شهوات، انسان را نابينا و ناشنوا مي سازد؛ لذا ديدن و شنيدن آيات و دستورهاي الهي در او تأثير نمي گذارد و فرد و جامعه ي انساني را به فجايع بزرگ از جمله بحران معنويت و هويت و اخلاق گرفتار مي سازد. چه ظلم و خيانتي بدتر از اين که انسان با عمل و رفتار خود ظلم به خويشتن و جامعه و خيانت به خداوند و رسولش بکند؟!
آيا اين بانوان مي توانند خود را مسلمان حقيقي بدانند، در حالي که با اعمال خويش مردم را از راه خدا و آيين روح پرور او بازمي دارند. اين همان کاري است که معاندان حق و حقيقت مي کنند: «و تَصُدّون عن سَبيل الله» و قرآن مجازاتشان را حبط اعمال و عذاب دردناک بيان نموده است و به اهل ايمان نيز هشدار مي دهد که مواظب باشند از راه و رسم آن جاهلان پيروي نکنند و به اين خصلت ناپسند هر چند با انجام عمل زشت و آشکار او فسادبرانگيز در اجتماع آلوده نشوند که به برخي از مجازات بدانديشان گرفتار خواهند شد.(34)

حقيقت دل ربايي

«دل ربايي» حکايت از يک حقيقت بسيار مهم توأم با هشدار مي کند؛ يعني ربودن دل و به سرقت بردن قلب، کدام دل؟ همان حقيقت ملکوتي که از آغاز خلقت انسان به نور محبت خداوند جميل، عجين و منور شده و هدف اعلاي زندگي، قرار گرفتن آن در جاذبه آن محبوب ترين است؛ از اين رو دل از آنّ خداوند و نظرگاه اوست:
القَلبُ حرمُ اللهِ فلا تُسکِن حرمَ الله غيرَالله؛ قلب حرم خداست و غير او در حرم الهي جا مده.(35)
در عظمت و شرافت دل همين بس که استعداد و توانايي آن را دارد که جلوه گاه خداوندي و آيينه تمام نماي او گشته و جمال و جلال و کمالات او را نشان دهد. در پرتو اين قلب الهي است که با پروردگار عالم ارتباط برقرار کرده و به او تقرّب مي جوييم و به اوج مقام انسانيت نائل مي شويم. در سايه ي نورانيت اين دل است که حرمتش از حرمت کعبه مکرمه بالاتر مي شود.
بنابراين عظمت و فضيلت انسان بستگي به اين قلب دارد؛ هم چنان که اخلاق و رفتار آدمي نيز بر پايه اين مرکز فرماندهي استوار است. اگر صاحب خانه اصلي در آن حکومت کند صفات و اعمال و حرکات انسان زيبا و نوراني مي شود . خانواده و جامعه انساني را روشنايي مي بخشد، اما اگر اين دل غصب شد و حبّ دنيا و شهوات در آن جايگزين گشت اخلاق فاسد و رفتار ناشايست مي گردد.
حقيقت رفتار ناهنجار بدحجابي و دل ربايي زنان چيزي جز ربودن دل هاي ملکوتي و غصب کردن حرم هاي الهي نيست! روشن است که اين عمل بدترين ربودن هاست؛ آيا صاحب خانه را بيرون کردن و بيگانه را وارد کردن بزرگ ترين غضب نيست؟! آيا محبت خداوند مهربان را از دل افراد گرفتن، و خود و شهوات را در آن قرار دادن دردناک ترين فاجعه نيست؟!
تنها خداوند متعال مي داند که اين چه جنايت بزرگي است که براي اين زنان خسارت معنوي عظيم و براي جامعه جنايات و فجايع زيادي به دنبال دارد؛ لذا جرم و گناه آن بسيار سنگين و بزرگ است که عقوبت و عذاب آن را فقط خداي سبحان مي داند.
او مي داند که اگر اجل اين زنان با وجود اين لکه ننگين بر دامنشان فرا رسد چه بر سرشان در قبر و قيامت خواهد آمد؛ بهتر است که از سخن خداوند بشنويم که مي فرمايد:
«وقُلِ اعملُوا فَسَيرَي اللهُ عَملَکُم و رسولهُ والمؤمنونَ و سَتُردّونَ إلي عالم الغيبِ و الشّهاده فَنُنبّئُکُم بما کُنتُم تَعملون»؛ بگو عمل کنيدـ و هر چه مي خواهيد انجام دهيدـ خدا و پيامبرش و اهل بيت عصمت و طهارت اعمال شما را مي بيند و به زودي به سوي خدايي که داناي نهان و آشکار است بازگردانده مي شويد و شما را به آن چه عمل مي کرديد خبر مي دهد. (36)
اميد است که اين بانوان هر چه زودتر به خويشتن بازگشته و با آب توبه و قرار گرفتن در صدف حجاب عفيفانه، اين لکه ننگ و گناه بزرگ را از وجود آسماني خويش پاک نمايند.

تضعيف معشوقيت زن در اثر تضعيف نور فطرت

گذشته از اينها محبوبيت زن که خواسته ي شديد طبيعت و جان اوست، متزلزل مي گردد، زيرا محبوبيت راستين زن در سايه ي عشق به خداوند جميل است؛ مرداني که در سايه ي دين اسلام و تديّن به آن، قلوب خود را به محبت الهي اختصاص داده اند، قلب هاي شان مرکز عواطف پاک انساني و محبت به ديگران، به ويژه عشق ورزيدن به همسران پاک خود مي باشد.
به بيان ديگر، با شکوفايي اين استعداد توحيدي است که انسان به سجاياي اخلاقي و مکارم انساني و الهي متخلق مي شود؛ در نتيجه از يک سو در سايه ي جاذبه ي زيبايي اخلاق، محبوب ديگران مي شود و از سوي ديگر به کساني که سنخيت روحي و اخلاقي با او دارند عشق مي ورزد. بر اين اساس زن هاي آسيب زا چون اين فطرت خويش را در حد شايسته پرورش نداده اند و به فضايل اخلاقي و الهي آراسته نگشته اند، از چنين جاذبه ي اخلاقي و روحي برخوردار نيستند تا بتوانند محبوب راستين ديگران و معشوق حقيقي همسر حال و آينده خويش باشند؛ گر چه از مهر و محبتي که بيشتر روي ملاک هاي مادي
و بر محور مال و جمال دور مي زند بهره مند مي شوند و لکن به فاصله ي کوتاهي شعله ي سوزان آن در کانون وجود همسرانشان رو به خاموشي گذارده و از بين خواهد رفت، چرا که زيبايي و ثروت و نظاير اينها سايه هايي است رفتني و ايمان و جاذبه هاي باطني حقايقي است ماندگار.

پی نوشت ها :

1- بحارالانوار، ج78، ص138،75،63.
2- ذاريات (51) آيه 56.
3- بقره (2) آيه 152.
4- بقره (2) آيه 165.
5- غافر (40) آيه 65.
6- مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
7- غررالحكم، ج2، ص93.
8- ميزان الحكمه، ج3، ص463، موضوع ذنب.
9- نهج البلاغه، خطبه 103.
10- واقعه (56) آيه 89.
11- بقره (2) آيه 229،230،158؛ مائده (5) آيه 2؛ حج (22) آيه 30.
12- مائده (5) آيه 2؛ بقره (2) آيه 187.
13- حج (22) آيه 32،30؛ توبه (9) آيه 112.
14- طلاق (65) آيه 1؛ بقره (2) آيه 229.
15- مائده (5) آيه 87.
16- الخصال، باب الاول، ح74.
17- آل عمران (3) آيه 31.
18- حديد (57) آيه 4.
19- توبه (9) آيه 36.
20- منافقون (63) آيه 7.
21- فتح (48) آيه 4.
22- فاطر (35) آيه 10.
23- طلاق (65) آيه 2-3.
24- مائده (5) آيه 16.
25- فاتحه (1) آيه 1.
26- اعلي (78) آيه 17.
27- غررالحكم، ج1، ص23.
28- رعد (13) آيه 28.
29- حديد (57) آيه 12.
30- طلاق (65) آيه 1.
31- انفال (8) آيه 27.
32- تفسير نورالثقلين، ج2، ص144.
33- عنكبوت (29) آيه 45.
34- ابراهيم (14) آيه 3؛ محمد (47) آيه 33-32؛ نحل (16) آيه 88؛ رعد (13) آيه 34-33، و...
35- بحارالانوار، ج70، ص25.
36- توبه (9) آيه 105.





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.