برخي از انديشه هاي کلامي شيخ ابوالفتوح رازي (قسمت اول)
مقدمه
تفسير او با سبک واعظانه بيانگر تبحرش در نحو، قرائات، حديث، فقه، اصول فقه و تاريخ است. ابوالفتوح بخش بزرگي از کتاب را به بيان احکام فقهي اختصاص داده است و کمتر به مباحث کلامي پرداخته و چون در آن وارد شده، به مباحثي چون توحيد، صفات خدا، تکليف، جبر و اختيار، قضا و قدر، گناهان، توبه، شفاعت، ايمان و کفر، ثواب و عقاب، سؤال و جواب در گور، امر به معروف و نهي از منکر توجه کرده است. آن گونه که افندي از تفسير ابوالفتوح استنباط کرده، وي به تصوف و کلام صوفيان نيز گرايش داشته است، چنان که شيوه ي واعظانه نيز در تفسير ابوالفتوح رازي براي ما بر جاي مانده است جز بيان طرحوارهاي کلي از انديشه هاي کلامي او با استناد به کتاب بسيار ارزشمندش به نام روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن امکان پذير نخواهد بود.(1)
دو روش کلامي
روش کلامي ابوالفتوح
توحيد
خداوند در آيه «إن في خلق السموات و الارض...»(6) هفت دليل براي وحدانيت خود ذکر کرده است: خلق آسمان و زمين؛ اختلاف شب و روز؛ کشتي دريا؛ باران زمين زنده کننده؛ انواع جانوران زمين؛ گردانيدن بادها؛ ابر مسخر از ميان آسمان و زمين. هر يک از اين نعمت هاي خداوندي دليل بر وجود وحدانيت اوست.(7)
وي مي افزايد متکلمان دليل تمانع را از دو آيه ي شريفه «لو کان فيهما ءاله الا الله لفسدتا»(8) و «و ما کان معه من اله إذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علي بعض»(9) اخذ کرده اند که گويند خدا يکي است چون اگر مثلا دو خدا يا بيش از آن داشتيم ميان خواست و اراده ي آنها تمانع و تزاحم پيش مي آمد و مراد آنها ضد و مخالف يکديگر مي گشت که در اين صورت اگر مراد هر دو با هم حاصل شود مستلزم اجتماع نقيضان و محال است و اگر مراد هيچ کدام حاصل نشود هر دو عاجز و ناتوان خواهند بود و اگر تنها مراد يکي حاصل شود آن ديگري عاجز و ناتوان و ناقص خواهد بود، عجز و نقصي که در ذات خدا راه ندارد. (10)
صفادت خدا
اراده خدا زائد بر ذات خدا و حادث است
اين آيه ي شريفه که ايمان آنها به اراده ي خدا موقوف شده است بر اين دلالت دارد که خدا مريد به اراده محدث است. آنچه موقوف بر محدث باشد نمي تواند قديم باشد، ايمان آنها در وجود خود موقوف به اراده خداست، پس چگونه مي توان گفت که اراده خدا قديم است و ايمان آنها محدث؟ اين آيه قول به اراده ي ذاتي يا اراده ي قديم را باطل مي کند. پس اراده ي خداوند از صفات فعل و زائد بر ذات و حادث است.(14)
تعلق نگرفتن اراده خداوند به معصيت و افعال مباح و قبيح
مجبره گفته اند که لشايء در آيه ي «ولا تقولن لشايء إني فاعل ذلک غدا، الا أن يشاءالله»(17) عموميت دارد و شامل اطاعت و معصيت و مباح مي شود. پس همه ي طاعات و معاصي و افعال مباح آدميان با اراده خدا حاصل مي شود و انسان در تمامي افعال خود مجبور است. شيخ در رد نظر اشاعره مي گويد: منظور از أن يشاءالله طاعت است، چنان که فراء هم گفته است. به علاوه اين آيه درمورد خضوع و خشوع و فزع نازل شده است و به معصيت و مباح با خدا فزع نکنند. بنا به اجماع امت بر هيچ مسلماني روا نيست که بگويد من فردا معصيت کنم ان شاءالله. کلمه ي شايء در آيه ي فوق شامل معصيت نمي شود و معصيت مراد خداوند نيست.(18)
خدا قابل رؤيت نيست
در ابصار نيز که مترادف با رؤيت است وضع بر همين منوال است.نظر مقدمه ي ابصار است و پس از نظر ممکن است ابصار حاصل شود يا حاصل نشود، چنان که در آيه 198 سوره ي اعراف آمده است «وان تدعوهم الي الهدي لايسمعوا و تريهم ينظرون اليک و هم لا يبصرون».(24)
متکلم بودن خدا
کلام خدا حادث است
متکلمان صدر اسلام درمورد حدوث و قدم قرآن اختلاف داشتند. ابوالفتوح در تفسير آيه شريفه «هو الذي انزل عليک الکتاب»(28) براي اثبات حادث بودن قرآن که نظر شيعه در مقابل نظر اهل سنت است مي گويد: خداوند متعال در قرآن کريم هر آنچه قرآن را به آن خوانده و توصيف مي کند از انزال و تنزيل و وحي و احکام و کلام و کتاب و نظاير آن همه دليل حدوث است و هيچ محتمل قدم نيست.(29)
برخي از آيات قرآن بر حدوث و مخلوق بودن آن دلالت دارد که ابوالفتوح به برخي از آنها استدلال مي کندف از قبيل «ما يأتيهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون».(30) شيخ در تفسير اين آيه مي گويد: مقصود از ذکر قرآن است و مفسران در آن اختلافي ندارند و اين آيه به حدوث قرآن دلالت دارد چون لفظ محدث به صورت مطلق به آن نسبت داده شده است و محدث با قديم متناقض مي شد. اما قول برخي از اشاعره که گفتند مقصود از ذکر در اين آيه محمد (ص) است از روي تعصب است. آنها از قرينه استماع در اين آيه غافل گشته اند، چرا که پيامبر مرئي است نه مسموع.(31)
و همچنين آيه «إنا جعناه قرآنا عربيا»(32)بر حدوث قرآن دلالت دارد چون آنچه که کرده و مجعول باشد نمي تواند قديم باشد به علاوه اين که فرمود بر لغت عرب نهادم؛ لغت وضعي و حادث است نه قديم و آنچه بر چيزي سازند و بر منهاج او نهند مؤخر از او خواهد بود. لغت عرب که مقدم بر قرآن است حادث است، پس قرآن که متأخر از آن است قطعا حادث خواهد بود.(33)
يکي از نام هاي قرآن کريم حديث است «الله نزل احسن الحديث»(34) يعني خداوند نيکوترين سخن نو را فرو فرستاد... و حديث ضد قديم است.(35)
«فبأي حديث بعده يؤمنون»(36) يعني بعد از اين حديث به کدام حديث ايمان خواهند آورد دليل بر حادث بودن قرآن است چون حديث در مقابل قديم است.(37)
«ما يأتيهم من ذکر من الرحمن محدث»(38) دليل بر حدوث قرآن است.(39)
«وتمت کلمه ربک صدقا و عدلا ...»(40) بر حادث بودن کلام خدا دلالت دارد.(41)
تکليف
آيه ي «و علي الذين هادوا حرمنا کل ذي ظفر و من البقر و الغنم...ذلک جزيناهم ببغيهم و انا لصادقون»(44) در مقام جواب از اين سؤال مقدر است که اگر چارپايان حلالند، پس چرا خداوند متعال همين انعام را بر يهود حرام کرد. پاسخ اين است که اگر خداوند طيباتي را بر يهود حرام کرد به سبب ظلمي بود که ايشان روا داشتند و اين در واقع يک نوع گوشمالي بود که با حليت ذاتي منافات ندارد.(45) شيخ ابوالفتوح در تفسير اين آيه مي گويد: اين چيزها در شرع موسي بر جهودان حرام شد و در شرع اسلام منسوخ گشت. اگر بگويند شرايع تابع مصلحت است و اينها همه تکليف هستند و تکليف مستوجب ثواب است نه عقاب، پس چگونه اين تکليف، جزا و عقاب خوانده شده است. در پاسخ گوييم خداوند اين را جزا و عقاب خواند که آنها دست به تحريف و تصحيف و تحليل محرمات زدند و لذا بر ايشان حرام شد. تحريم اين چيزها بر جهودان پيشين بر سبيل عقوبت و بر متأخران جهود تا نسخ شرع موسي بر سبيل مصلحت است.(46)
پي نوشت :
1-دائره المعارف، ج 6، ص112-113؛ رازي، مقدمه ي مترجم، ص 15.
2-ابن خلدون، مقدمه، ج2، ص 947و948؛ حلبي، تاريخ علم کلام در ايران و جهان اسلام، ص 65و66.
3-رازي، تفسير روض الجنان و روح الجنان، تصحيح شعراني و...، ج1، ص 24و25، سال 2536.
4-نور(24)آيه 64؛ ر. ک: رازي، تفسير روض الجنان، تصحيح شعراني و ج8، ص 248و تصحيح محمدجعفر ياحقي و ...، ج14، ص 188، سال 1368.
5-بقره(2) آيه 163.
6-همان(2)آيه 164.
7-رازي، تفسير روض الجنان، تصحيح شعراني، ج1، ص399-401، سال 2536و تصحيح ياحقي، ج2، ص265و266،سال 1378.
8-انبياء(21)آيه 22.
9-مؤمنون(23)آيه 91.
10-پيشين، ج8، ص17و156،سال 1398و تصحيح ياحقي و ...، ج13، ص 215، سال 1378.
11-اعراف(7)آيه 180.
12-پيشين، ج5، ص340و341، سال 1398 و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج9، ص 36، سال 1378.
13-انعام (6) آيه 111.
14-پيشين، ج5، ص37، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و...، ج9، ص5، سال 1376.
15-يونس(10)آيه 49.
16-پيشين، ج 6، ص 194، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج11، ص156،سال 1367.
17-کهف (18)آيه 23 و 24.
18-پيشين، ج7، ص322و323، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج12، ص 337و338، سال 1368.
19-قيامت(75)آيه 22 و 23.
20-حلبي،تاريخ علم کلام در ايران و جهان اسلام، ص 2-40؛ رازي، تفسير روض الجنان، تصحيح شعراني و ...، ج11، ص330تا332، سال 1398.
21-طباطبايي، الميزان، ج8، ص241،سال 1971/1390.
22-اعراف(7)آيه 143.
23-رازي، تفسير روض الجنانف تصحيح شعراني و ...، ج5، ص 272، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج9، ص 389، سال 1376.
24-حلبي، تاريخ علم کلام در ايران و جهان اسلام، ص 42؛ رازي، تفسير روض الجنانف تصحيح شعراني و ...، ج5، ص 357، سال 1398.
25-نور(24)آيه 40.
26-رازي، تفسير روض الجنان، تصحيح شعراني و ...، ج8، ص 230، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و...، ج14، ص 161، سال 1368.
27-بدوي، تاريخ انديشه هاي کلامي در اسلام، ج2، ص190.
28-آل عمران (3)آيه 7.
29-رازي، تفسير روض الجنان، تصحيح شعراني و ...، ج2، ص 431، سال 2536.
30-انبياء(21)آيه 2.
31-پيشين، ج8، ص 4و5، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و...، ج13، ص 205، سال 1378؛ حلبي، تاريخ علم کلام در ايران و جهان اسلام، ص 160.
32-زخرف(43)آيه 2.
33-پيشين، ج10، ص 73و74، سال 1398 و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج17،ص150، سال 1366؛حلبي، تاريخ علم کلام در ايران و جهان اسلام، ص160.
34-زمر(39)آيه 23.
35-رازي، تفسير روض الجنان، تصحيح شعراني و ...، ج1، ص 7، سال 2536.
36-اعراف (7)آيه 185.
37-پيشين، ج5، ص 344، سال 1398 و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج9، ص 30و31، سال 1378.
38-شعراء(26)آيه 5.
39-پيشين، ج8، ص 327، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج14، ص 303، سال 1368.
40-انعام(6) آيه 115.
41-پيشين، ج5، ص42، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و...، ج8، ص13، سال 1376.
42-نحل(16)آيه 84و85.
43-پيشين، ج7، ص 133و134، سال 1398و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج12، ص 79، سال 1368.
44-انعام(6)آيه 146.
45-طباطبايي، الميزان، ج7، ص366، سال 1971/1290.
46-رازي، تفسير روض الجنان، تصحيح شعراني و ...، ج5، ص 81تا83، سال 1398، و تصحيح جعفر ياحقي و ...، ج8، ص74و75، سال 1376.