کل جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ در حال پیکار، به دو طبقهی بزرگ که مستقیما رو در روی یکدیگر قرار گرفته اند، یعنی به بورژوازی و پرولتاریا تقسیم شده است. از سرفهای قرون وسطاء شهروندان آزاد زبورگرها نخستین شهرهای منشوردار پدید آمدند و از این شهروندان نخستین عناصر بورژوازی پا گرفتند .. نظام فئودالی صنعت که در آن تولید صنعتی در انحصار صنفهای بسته بود، اکنون دیگر پاسخگوی نیازهای رشد یابندهی بازارهای جدید نبود. نظام مانوفاکتوری جای آن را گرفت. طبقهی متوسط صنعتگر استادکاران صنفها را کنار زد.
تقسیم کار میان صنفهای رسته های متفاوت در رویارویی با تقسیم کار درون هر کارگاه برچیده شد. در همان حال، بازارها پیوسته گسترش و تقاضاها دم به دم افزایش می یافتند. (دیگر) حتی نظام مانوفاکتوری نیز کفایت نمیکرد. نیروی بخار و ماشین تولید صنعتی را دگرگون کرد. صنایع عظیم جدید جایگزین مانوفاکتورها و میلیونرهای عرصهی صنعت و رهبران کل ارتش های صنعتی، یعنی بورژواهای امروزی، جایگزین طبقهی متوسط صنعتی شدند. صنعت معاصر بازاری جهانی را بنیاد نهاد که کشف آمریکا راه آن را هموار کرده بود. بازار جهانی موجب رشد شگرف بازرگانی، دریانوردی و ارتباطات زمینی شد. این رشد نیز بر گسترش صنعت تأثیر گذاشت. با گسترش صنعت، تجارت، دریانوردی و راه آهن، بورژوازی نیز به همان نسبت رشد کرد، بر سرمایه های خویش افزود و تمام طبقات بازمانده از قرون وسطا را از میدان به در کرد. بدین سان، شاهد آن هستیم که بورژوازی جدید خود نیز زادهی تحولی درازمدت و مجموعه ای از دگرگونی ها در شیوههای تولید و داد و ستد بوده است.... بورژوازی بدون ایجاد انقلاب دائمی در ابزارهای تولید، و از این رهگذر، بدون ایجاد انقلاب در مناسبات تولید، و همراه با آنها کل مناسبات جامعه، نمی تواند به حیات خویش ادامه دهد. برعکس، نخستین شرط هستی تمام طبقات صنعتی پیشین حفظ شیوه های کهن تولید به شکل ثابت بوده است.
ایجاد انقلاب پیاپی در تولید، آشفتگی بی وقفهی تمام اوضاع اجتماعی، ناپایداری و بی قراری بی پایان دوران بورژوازی را از تمام دوران های پیشین متمایز میکند. تمام مناسبات تثبیت شده و سخت منجمد، همراه با زنجیره ای از پیش داوری ها و نظرات کهنه و مقدس، فرو می پاشند، و هر آن چه به تازگی شکل گرفته است پیش از آنکه قوام گیرد منسوخ می شود. هر آنچه سفت و سخت است ذوب میشود و به هوا می رود، آن چه مقدس است نامقدس می گردد، و سرانجام آدمی ناگزیر می شود با دیدگانی هشیار با شرایط واقعی زندگی و مناسبات خویش با نوع خود روبه رو شود...
دوران فرمانروایی بورژوازی
بورژوازی، در دوران فرمانروایی اش که به زحمت به صد سال می رسد، نیروهای تولیدی عظیم تر و غول آسا تری از مجموع تمام نسلهای گذشته آفریده است. فرمانبرداری نیروهای طبیعت از انسان، استفاده از ماشین آلات، کاربرد علم شیمی در صنعت و کشاورزی، کشتیرانی با نیروی بخار، راه آهن، تلگراف برقی، تسطیح سراسر قاره ها برای زراعت، کانال کشی رودخانه ها، کل جمعیتی که گویی از ژرفای زمین احضار شده اند . در کدام یک از سده های پیشین حتی حدس زده می شد که چنین نیروی تولیدی در بطن کار اجتماعی نهفته است؟ بنابراین، می بینیم که ابزارهای تولید و داد و ستد، که بورژوازی بر شالودهی آن خود را استقرار بخشید، در جامعهی فئودالی ایجاد شده بود.شرایطی که براساس آن جامعهی فئودالی تولید و داد و ستد میکرد، یعنی سازمان فئودالی کشاورزی و صنعت مانوفاکتوری و، خلاصه، مناسبات فئودالی، در مرحلهی معینی از تکامل این ابزارهای تولید و داد و ستد، با نیروهای تولیدی که پیش تر رشد و تکامل یافته بودند دیگر سازگار نبود؛ این مناسبات غل و زنجیری گران شده بودند. باید خرد و نابود می شدند و خرد و نابود هم شدند. رقابت آزاد و سازمان اجتماعی و سیاسی سازگار با آن همراه با سلطهی اقتصادی و سیاسی طبقهی بورژوا پا جای آن مناسبات فئودالی گذاشت.. اما بورژوازی نه تنها سلاح هایی را به وجود آورد که مرگش را موجب می شوند، بلکه انسان هایی را هستی بخشید که این سلاحها را به کار می برند - طبقهی کارگر جدید - پرولترها. به نسبتی که بورژوازی، یعنی سرمایه، رشد میکند، پرولتاریا، طبقهی کارگر جدید، نیز رشد میکند: طبقه ای از رنجبران که تا زمانی زنده هستند که کار بیایند و زمانی کار می یابند که کارشان بر سرمایه بیفزاید. این رنجبران، که به اجبار خود را ذره ذره می فروشند، کالایی مانند هر کالای تجاری هستند و در نتیجه دستخوش تمام افت و خیزهای رقابت و نوسان های بازاراند. کار پرولتاریا، بر اثر استفادهی گسترده از ماشین آلات و تقسیم کار، تمام خصلت فردی خود را از دست داده است و در نتیجه هیچ جذابیتی برای انسان کارکن ندارد. او زائدهی ماشین میشود و بنابراین فقط ساده ترین، یکنواخت ترین و آسان ترین فوت و فنی را که می توان یاد گرفت از کارگر خواسته می شود.
بدین سان، هزینهی تولید کارگر، تقریبا تماما، به وسایل معاشی منحصر میگردد که برای حفظ او و زاد و رود نسل اش لازم است ... صنعت معاصر کارگاه کوچک استادکار پدر سالار را به کارخانهی عظیم سرمایه دار صنعتی تبدیل کرده است. توده های کارگر، گرد آمده در کارخانه، مانند سربازان سازمان داده می شوند. آنان چون گماشته های ارتش صنعتی زیر فرمان سلسله مراتبی از افسران و درجه داران قرار میگیرند. آنان نه تنها بردهی طبقهی بورژوازی و دولت بورژوازی هستند، بل ماشین آلات، مراقبها کارخانه و به ویژه خود بورژوای کارخانه دار هر روز و هر ساعت آنان را به بردگی وامیدارد. این استبداد هرچه آشکارتر جار زند که غایت و هدف اش سودورزی است، به همان اندازه تنگ چشم تر، منفورتر و ناگوارتر می شود پرولتاریا مراحل گوناگونی را از رشد و تکامل از سر می گذراند. پیکار او با بورژوازی از هنگام زایش او آغاز می شود. ابتدا کارگران منفرد، سپس کارگران یک کارخانه و آنگاه کارگران یک رشته ای تولیدی در یک منطقه، مبارزه را با بورژواهای منفردی که مستقیما آنها را استثمار میکنند پی می گیرند. آنها به شرایط بورژوایی تولید حمله نمی کنند، بلکه خود ابزارهای تولید را مورد تهاجم قرار میدهند، کالاهای خارجی را که با کار آنها رقابت میکند نابود می سازند، ماشینها را خرد می کنند، کارخانه ها را به آتش میکشند و می کوشند تا با اعمال زور جایگاه از بین رفتهی کارگر قرون وسطایی را دوباره برقرار سازند.
کارگران در این مرحله هنوز تودهی نامنسجمی را تشکیل میدهند که در سراسر کشور پراکنده و در اثر رقابت با یکدیگر متفرق هستند.... اما، با رشد صنعت، نه تنها شمار پرولتاریا افزایش می یابد، بلکه توده های انبوه آن متمرکز میشوند، قدرت آنها فزونی می گیرد و این قدرت را بیشتر حس می کنند. به همان نسبتی که [استفاده از] ماشین آلات تمام تمایزات کار را از میان برمی دارد و تقریبا در همه جا دستمزدها را بهیکسان تنزل می دهد، منافع گوناگون پرولتاریا و شرایط زندگی آن در بخشهای مختلف، بیش از پیش، یکسان می گردد. رقابت فزاینده میان بورژواها و بحران های تجاری ناشی از آن دستمزد کارگران را دستخوش نوسان به مراتب بیشتری میکند.
پیشرفت بی وقفهی ماشین آلات و تکامل پرشتاب آنها وسیلهی معاش کارگران را روز به روز ناپایدارتر میکند؛ درگیری های فردی میان کارگران و بورژواها رفته رفته خصلت درگیری میان دو طبقه را به خود می گیرد. کارگران ائتلافهایی (اتحادیه های کارگری) بر ضد بورژوازی تشکیل میدهند و برای حفظ سطح دستمزدهای خودگرد هم می آیند، انجمنهای دائمی برپا میکنند تا از قبل آمادگی های لازم را برای این برخوردهای اتفاقی داشته باشند؛ اینجا و آنجا درگیریها به شورش بدل می شود. گه گاه کارگران پیروز می شوند، اما این پیروزی چند صباحی بیشتر دوام ندارد. ثمرهی حقیقی پیکارهای آنان نتیجه ای نیست که بی درنگ حاصل شود، بل گسترش پیوستهی اتحاد کارگران است. بهبود وسایل ارتباطی، که خود آفریدهی صنعت جدید است و کارگران مناطق گوناگون را در ارتباط با هم قرار میدهد... تشکل پرولتاریا به صورت طبقه و در نتیجه به صورت حزب سیاسی دمادم در اثر رقابت میان خود کارگران گسیخته می شود.
اما این تشکل بار دیگر قوی تر، مستحکم تر و نیرومندتر سر برمی آورد.. از میان تمام طبقاتی که اکنون رو در روی بورژوازی قرار گرفته اند، فقط پرولتاریا طبقهی واقعا انقلابی است. طبقات دیگر در مواجهه با صنعت جدید فرو می پاشند و دست آخر نابود می شوند، حال آنکه پرولتاریا خود آفریدهی ویژه و ضروری صنعت جدید است ... شرط اساسی برای هستی و سلطهی طبقهی بورژوا تکوین و افزایش سرمایه است؛ شرط (هستی) سرمایه کار دستمزدی است. کار دستمزدی فقط بر پایهی رقابت میان کارگران استوار است. پیشرفت صنعت، که بورژوازی بانی اجباری آن است، اتحاد انقلابی کارگران را به علت گرد هم آمدن آنان جایگزین پراکندگی ناشی از رقابت آنها میکند. بنابراین، رشد صنعت جدید همان بنیادی را که بورژوازی براساس آن تولید میکند و محصولات تولید را به تصاحب خود در می آورد زیر پایش فرو می پاشد. بورژوازی پیش از هر چیز گورکنان خود را پدید می آورد. سقوط بورژوازی و پیروزی پرولتاریا بهیک اندازه ناگزیر است.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص314-309، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397