واکاوی رابطه آیت‌الله طالقانی و مجاهدین خلق در سالروز رحلت ایشان در 19شهریور1358

آیت الله طالقانی پسری مجاهد، پدری روحانی

اعتبار آیت الله طالقانی میان قشر مذهبی و اعضای سازمان غیرقابل انکار است. لذا میانجی‌گری او در مناقشات با نیت رفع معضلات موجود و هدف اعتلای انقلاب انجام می‌شد، نه جانب‌گیری و جناح بندی. با مرگ او کمبود یک شخصیت مؤثر و مبارز که مورد قبول همه طیف‌های مبارز باشد نمایان شد. شخصیت برجسته او حتی پس از مرگ نیز دارای قدرت جذب بود. گروه‌های مبارز با علم به این مسئله سعی در مصادره شخصیت و جملات وی به نفع خود را داشتند.
چهارشنبه، 19 شهريور 1399
تخمین زمان مطالعه:
نویسنده : بهنام علی‌پور
موارد بیشتر برای شما
آیت الله طالقانی پسری مجاهد، پدری روحانی

آغاز ارتباط با مجاهدین

با تاسیس «نهضت آزادی» در 27 اردیبهشت 1340 فصل جدیدی از مبارزات‌ اسلامی علیه رژیم پهلوی آغاز شد. به شهادت تاریخ، بنیانگذاران «سازمان مجاهدین خلق» متأثر از «مؤسسین نهضت آزادی» بوده و ارتباط ویژه‌ای با «آیت‌الله طالقانی» و «مهدی بازرگان» داشتند.  
 
مهندس بازرگان در این خصوص می‌گوید: «مجاهدین خلق، شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال 1343 که در زندان بودم به دنیا آمدید و راه خود را در پیش گرفتید».(1) «علی شیرخانی» در کتاب «شورا و آزادی» می‌نویسد: «آغاز ارتباط طالقانی با مجاهدین به واسطه عضویت فرزند او در این سازمان بود»(2)

ارتباط مجاهدین با آیت‌الله طالقانی موجب فراز و نشیب در زندگی وی شد. این رابطه برداشت و سوء برداشت‌هایی از زندگی او در پی داشت. آغاز ارتباط مجاهدین با آیت‌الله طالقانی به سخنرانی‌های او در مسجد هدایت باز می‌گردد. «حنیف نژاد» و «سعید محسن» از مستمعین سخنرانی‌های او در مسجد هدایت بودند. علاوه بر این دو، اعضای دیگر سازمان تحت تاثیر فضای فکری و معنوی او قرار داشتند، از این رو عنوان «پدر» بر وی نهاده و خود را فرزندان فکری او می‌دانستند. ارتباط گسترده و تنگاتنگ طالقانی و سازمان موجب دلبستگی و اعتماد حداکثری آیت‌الله به مجاهدین شده بود.
 
عدم دستیابی به نتیجه مطلوب از قیام 15 خرداد 1342 برخی گروه‌های مبارز را به مبارزه مسلحانه سوق داد. علاوه بر آن جذابیت مبارزات مسلحانه و تشدید اختناق در جامعه موجب کشش مخالفین حکومت پهلوی به مبارزات مسلحانه بود. اعضای سازمان مجاهدین خلق نیز از این قاعده مستثنی نبودند. آنها با هدف کسب تاییدیه (شفاهی یا کتبی) و مشورت در سال 1348 به دیدار آیت‌الله طالقانی و عده‌ای از سران نهضت آزادی رفتند؛ پس از ارائه توضیحات و بیان مواضع فقط تعدادی از کادر نهضت آزادی و «پدر» آنها را تایید کردند. طالقانی همواره از مبارزات ‌مسلحانه جوانان مسلمان در زمانه‌ای که سکوت و رکود بر عرصه مبارزات ‌مسلحانه حاکم بود، دفاع می‌کرد.(3)
 
«محمدحسین میرابوالقاسمی (یکی از اعضای مجاهدین) در خاطراتش می‌گوید: اولین عملیاتی که گروه ما داشت در سال1348 بود. بچه‌ها رفته بودند خدمت آقا (طالقانی)، ایشان برای آزمایش جرات و توان عملیاتی ما گفتند: «یک کاری به شما بگویم می‌کنید؟» بچه‌ها گفتند به روی چشم. فرمودند: «در مدخل ورودی مسجد هدایت عکسی است (عکس شاه با لباس احرام در کعبه) این عکس را بیندازید تا مقدمه ای باشد که ببینم میتوانید خودش را هم بیندازید یا نه؟»(4)

مجاهدین که برای پیشبرد اهداف خود نیازمند آموزش نظامی و تهیه اسلحه بودند، با ارتباط با دفتر سازمان‌ الفتح در قطر و فرانسه درصدد دستیابی به این مهم برآمدند. پس از نتیجه ‌دادن مذاکرات، تعدادی از مجاهدین با پاسپورت جعلی به دبی رفتند، اما دستگیری آنها باعث تغییر برنامه شد. دولت امارات در تاریخ 18آبان 1349 قصد استراد این افراد به ایران را داشت که با هواپیما ‌ربایی مجاهدین و فرود آن در بغداد این استرداد ناقص ماند. فرود هواپیما در بغداد ابتدای یک معضل جدید بود. علاوه بر امتناع مجاهدین از ارائه مدرک شناسایی، اختلاف دولت عراق و ایران موجب دستگیری این افراد توسط نیروهای امنیتی عراق شد. نیروهای عراق تصور می‌کردند، این افراد از اعضای ساواک هستند و برای عملیات در خاک عراق آمده‌اند. سران سازمان با دریافت توصیه نامه‌ای از آیت‌الله طالقانی که با جوهر نامرئی بر جلد سیگار برای امام نوشت، قصد داشتند تا امام را واسطه آزادی دستگیر شدگان کند. بدین منظور «تراب حق‌شناس» با گرفتن نامه از «پدر» و «سید ابوالفضل زنجانی» راهی نجف شد و با واسطه گری «سید محمود دعایی» خدمت امام رسید.
 
سید محمود دعایی که واسطه دیدار «تراب حق‌شناس» و امام است در خاطرات خود می‌نویسد: «ایشان نامه را با آیه (انهم فتیته امنو بربهم و زدناهم هدی) شروع کرده بودند. و تعبیر آقای طالقانی از این آیه این بود که جوان‌هایی که گرفتار شدند مثل اصحاب کهف می‌مانند که به غار پناه برده اند».(5)

در نهایت امام به این درخواست پاسخ منفی داد. اما حمایت معنوی آیت‌الله طالقانی و وجهه او در میان مبارزین مذهبی از جمله روحانیون باعث شد تا کمک‌های مالی و معنوی به مجاهدین افزایش یابد.
 
دعایی می‌گوید: «من ارث پدری خود را هم به سازمان بخشیدم. یعنی 5/1 دنگ خانه پدری در یزد به من رسیده بود. من آن را به اخویم به مبلغ 21000 تومان فروختم، با 7000 تومان آن مادر را به حج بردم و 14000 تومان آن را به تراب حق‌شناس دادم تا به سازمان برساند»(6)

تراب حق‌شناس و «حسین روحانی» برای اخذ تاییدیه جلساتی با امام داشتند. آنها با گفتگو و ارائه کتابچه‌های تهیه شده توسط اعضای سازمان به دنبال گرفتن تایید از امام بودند. به شهادت دعایی توصیه نامه‌هایی جهت تسریع در روند تایید از جانب مطهری، رفسنجانی، طالقانی و منتظری در جلسات قرائت شد که راه به جایی نبرد. هاشمی رفسنجانی در نامه‌ای به امام که در سال 1350 نوشته است، مجاهدین را اینگونه توصیف می‌کند: «مجاهدین، جوانان تحصیل‌کرده، فداکار، مومن، پاک، متعبد و آشنا به معارف اسلامی و جهان بینی اسلام و صد در صد مذهبی هستند»(7)

آیت الله طالقانی پسری مجاهد، پدری روحانی
 

تغییر ایدئولوژی سازمان

بنیاد سازمان مجاهدین خلق تکیه بر مرام التقاطی داشت. در مرام و عمل سازمان مرز میان مذهب‌ و مارکسیست مشخص نبود به همین دلیل تشخیص حق و باطل وابسته به نگرش افراد کادر مرکزی، زمان و وابستگی‌های سازمانی داشت. تبعیت از نهضت آزادی علی‌الخصوص از اندیشه، کتب و سخنرانی‌های طالقانی در ابتدای تاسیس سازمان به زعم بسیاری از محققان ضامن عدم انحراف و مقابله با انسداد و بحران فکری در سازمان بود. شهادت بنیانگذاران اولیه سازمان و فاصله گرفتن اعضای بعدی از این فضا موجب بروز تزلزل در بدنه فکری و عملی اعضای سازمان شد.    
 
محسن نجات از اعضای مجاهدین خلق در کتاب خاطرات خود در این خصوص می‌نویسد: «این فرهنگ مختلط نه ماتریالیستی بود و نه مذهبی. در آموزش های ناهمگن سازمان، هر کجا که مذهب از پاسخ منطقی به سوالی عاجز بود، با توسل به ماتریالیسم علمی جواب داده می‌شد و هر وقت که مسئله ای احساسی و عاطفی مطرح بود که در قالب ماتریالیسم نمی‌گنجید، با توجیح مذهبی و وظیفه شرعی پاسخ می‌گرفت»(8)
 
زمزمه تغییر مواضع ایدئولوژیک در سال 1353 شایع شد. این امر موجب تزلزل در حمایت مادی و معنوی اقشار مذهبی علی‌الخصوص روحانیون شد. طرح چنین مسئله‌ای بدون در نظر گرفتن مقدمه‌ چینی و آینده ‌نگری، موجب بحران در حوزه مشروعیت و مقبولیت سازمان مجاهدین می‌شد. علاوه بر آن ریزش نیرو و کاهش جذب (محدودیت در جذب افراد) را در پی داشت. این مسئله باعث شد تا سازمان دیدارهایی را با هدف جلب رضایت و اقناع روحانیون از جمله آیت‌الله طالقانی تدارک ببیند. دیدار «تقی شهرام» و آیت‌الله طالقانی که به واسطه حاج مهدی غیوران (سمپات مجاهدین خلق) برگزار شد یکی از این تلاش‌های ناکام است.
 
تقی شهرام در این رابطه می‌گوید: «ظرف نیم ساعت ماجرای تغییر ایدئولوژی را شرح دادم در طول این مدت آقای طالقانی ساکت بود و حرفی نزد وقتی حرف من تمام شد، با صدایی که آشکارا می لرزید، پرسید: حالا اسم خودتون و سازمان را چی گذاشته اید؟ گفتم: هیچ؛ همان سازمان مجاهدین خلق ایران که برافروخته شد و گفت: شما حق نداشتید این کار را بکنید. بنا به اعترافات وحید افراخته اعضا در واکنش به مخالفت و اعتراض شدید آیت الله طالقانی به وی گفتند که اگر صدایش دربیاید او را خواهند کشت و قتلش را گردن رژیم خواهند انداخت».(9) فرزند آیت‌الله طالقانی در خصوص عدم کارایی مذهب در مبارزه با رژیم شاه به پدر نامه می‌نویسد او در این نامه ذکر می‌کند: «مذهب به هیچ وجه و واقعا به هیچ وجه نمی‌توانست کوچک‌ترین مشکل سیاسی_استراتژیک و ایدئولوژیک ما را حل کند».(10)
 
این تغییر نگرش و ایدئولوژی از مدت‌ها قبل در اندیشه اعضا وجود داشت، اما بدنه سنتی سازمان حاضر به پذیرش و همکاری با مارکسیست‌ها نبود. سید محسن سید خاموشی (عضو سازمان) خواندن کتاب‌هایی مانند «مالکیت در اسلام» نوشته آیت‌الله طالقانی را توصیه نمی‌کرد و آنها را کهنه و فاقد مطالب موثر برای مبارزه می‌دانست در حالی که مجاهدین اولیه با خواندن کتاب «پرتوی از قرآن» اثر طالقانی را به شدت توصیه می‌کردند. این مسئله بیانگر تغییر نگرش نسبت به «الگوی مبارزه» و «مبارزه» به مثابه راهی برای آزادی است.(11)
 
سازمان مجاهدین خلق  در سال 1354 تغییر ایدئولوژی خود را رسما اعلام کرد. آنها با حذف مشی اسلامی، مشی مارکسیستی را برگزیدند. عده‌ای از علما در مقابله با این تصمیم، فتوای نجاست را صادر کردند، با صدور این فتوا همکاری، حمایت و هم‌سفرگی با مجاهدین خلق حرام اعلام شد.
 
محمد محمدی (عضو سازمان مجاهدین خلق) که در زمان صدور فتوا به همراه طالقانی در زندان بوده است در این رابطه می‌گوید: «من خیلی ناراحت شدم که چرا آقایانی که مشکلات و مسائل ما را نمی‌دانند اقلا یک مشورت از ما نمی‌گیرند. اول رفتم سراغ آقای طالقانی و گفتم حاج آقا شما چرا این کار را می‌کنید؟ آخر چه لزومی دارد شما بیایید بگویید مارکسیست‌ها نجس هستند؟ شما که حکم تازه‌ای نداده‌اید. این حکم توی رساله‌ها هم هست. شما در‌ واقع با این مسئله برخورد سیاسی می‌کنید. آقایان فکر می‌کنند دلیل مارکسیست شدن بچه‌ها نشست و برخاست با مارکسیست‌ها است. به او گفتم: آقا این چه فضایی است؟ با ناراحتی گفت: «من این موارد را پیش بینی نمی‌کردم و موافق هم نیستم.» به او گفتم شما حسینی شکنجه‌گر را نجس نمی‌دانی بعد عباس مفتاحی را فتوا می‌دهی که نجس است. طالقانی گفت: «باشد من حرف شما را قبول دارم ولی حال و توان ندارم بروم آنها را قانع کنم، تو برو و قانعشان کن».(12)
 
آیت الله طالقانی پسری مجاهد، پدری روحانی

اکثریت مجاهدینی که در زندان بودند معتقد به مشی اسلامی بوده و با تغییر ایدئولوژی مخالف بودند. صدور اعلامیه نجاست، انشقاق گروه‌ها و عدم وحدت را میان مخالفین رژیم به همراه داشت لذا حربه مناسبی برای ساواک، جهت کنترل بهتر زندان و ایجاد دشمنی میان گروه‌های مبارز در جامعه شد. این مهم از چشم طالقانی دور نبود و ظاهرا مخالفتش با «فتوای نجاست» به خاطر تسلط ساواک بر مبارزین در این اختلافات بود، اما فضای ناشی از این تغییر ایدئولوژی و کسالت او مانع موضع‌گیری قاطع وی در این زمینه شد.
 
حسین طالقانی (فرزند آیت‌الله طالقانی) در مصاحبه با «روزنامه شهروند»؛ سوال: فتوای ضد هم‌سفره بودن با مارکسیست‌ها در زندان صادر شد. ظاهرا ایشان (آیت‌الله طالقانی) زیر فتوایی که درباره همسفره نشدن با مارکسیت‌ها بوده، امضا کرده است. این در جهت همان اظهاراتش درباره مجاهدین بوده؟ جواب: ایشان همیشه همسفره بود (همسفره گروه‌های چپ)، یعنی می‌نشست با آنها غذا می‌خورد، اما یک فتوایی در زندان اوین دادند که همه علما امضا کردند، ایشان هم به احترام سایر دوستان امضا کرد.(13)
 
ملاک و معیار آیت‌الله طالقانی تا پیش از سقوط حکومت پهلوی اشتراک بر سر مبارزه با دشمن واحد (رژیم پهلوی) است. از این‌رو در زمان استقرار حکومت پهلوی (قبض ید) همکاری و حمایت از تمامی گروه‌های مبارز را مدنظر دارد.
 
«طالقانی معتقد بود افرادی که علیه استعمار، امپریالیسم و دیکتاتوری مبارزه می‌کنند در راه تکامل (تقرب به خدا) گام برمی‌دارند اعم از آنهایی که به خدا آگاهی دارند(صدیقین) که خوشا به حال آنها که همانا رستگارند، یا آنهایی که به خدا آگاهی ندارند (مارکسیست‌های مبارز) که بی آنکه به خدا و راه تکاملی که خداوند به عنوان امانت بر دوش انسان گذاشته است آگاهی داشته باشند، ناخدآگاه در این راه گام بر می‌دارند».(14)
 
پس از پیروزی انقلاب آیت‌الله طالقانی همچون گذشته ارتباط خود را با مجاهدین حفظ کرد. 
 
او در اولین دیدار خود با رهبران از قید رها شده مجاهدین خلق در منزل پدر رضایی‌ها گفت: «ما به آخر خط رسیده ایم، شما باید تا پایان آن را ادامه دهید»(15)
 

بازداشت پسران آیت الله طالقانی به علت ارتباط با مجاهدین خلق

در تاریخ 23فروردین 1358 «هانی‌ الحسن» مسئول دفتر سازمان آزادی بخش فلسطین در ایران  با آیت‌الله طالقانی تماس می‌گیرد و به او می‌گوید حامل پیامی از «یاسر عرفات» برای شما می‌باشم. صبح روز 23فروردین طالقانی فرزندان خویش را برای دریافت نامه راهی دفتر او می‌کند. پس از دریافت پیام «ابولحسن طالقانی» و «مجتبی طالقانی» به همرای «هدی» همسر فلسطینی مجتبی طالقانی دستگیر شده و به مقر سپاه در سلطنت آباد منتقل شدند. این مسئله واکنش آیت‌الله را در پی داشت. او پس از آزادی فرزندان خویش دفتر خود را تعطیل کرده و به مسافرت رفت در 28 فروردین طی پیامی اعلام کرد موضوع، جنبه شخصی ندارد و مسئله «آزادی» و «استقلال» کشور در میان است.(16) با دلجویی مسئولین و مذاکرات امام با آیت‌الله طالقانی دفاتر وی از تاریخ 30 فروردین 1358 آغاز به کار کردند.(17)
 

دستگیری «محمد رضا سعادتی» به جرم جاسوسی

روز 6 اردیبهشت 1358 قرار ملاقاتی میان «فیسنکو» ( مامور شوروی در تهران) و «محمدرضا سعادتی» (عضو سازمان مجاهدین خلق)  صورت می‌پذیرد. سعادتی در این قرار مجموعه ای از اسناد ساواک در رابطه با «سرلشگر مقربی» را به مامور شوروی تحویل می‌دهد. مامورین انقلاب سعادتی را دستگیر کرده و مورد بازجویی قرار می‌دهند. این مسئله اعتراض سران سازمان را در پی داشت. آیت الله طالقانی معتقد است او با این کار قصد معاوضه اسامی جاسوسان آمریکایی با شوروی را داشته است.(17) اعتراض مجاهدین مبنی بر عدم تشکیل دادگاه سعادتی، واکنش دادستان کل انقلاب را در پی داشت. او اظهار داشت، علت تشکیل نشدن دادگاه عدم حضور نماینده مجاهدین بوده است.(18)
 
مجاهدین با نامه ای سرگشاده به امام، ضد انقلاب را عامل تعرض به مجاهدین معرفی کرده و از وجود توطئه‌گران خبر می‌دهند. در این اثنا آیت الله طالقانی طی پیامی تاکید بر هوشیاری مردم و عدم جانب گیری گروهی دارد. او معتقد است این دست از اظهار نظرها و فعالیت‌ها باعث تخریب چهره اسلام می‌شود.(19) آیت الله طالقانی در اطلاعیه خود در تاریخ 16 تیر 1358  از مردم درخواست می‌کند تا از راهپیمایی، تظاهرات و تحصن خودداری کنند و به خانه های خویش بازگردند.(20) یکی از دلایل این راهپیمایی حمایت از محمد رضا سعادتی بود. بنی صدر در رابطه با موضوع دستگیری سعادتی در شورای انقلاب می‌گوید: «پیشنهاد می‌کنم آقایان مسئولِ این کار، مسئولین سازمان را بخواهند تار در حضور آقایان بگویند ادامه تماس با روس‌ها بدون کسب مجوز از امام خطا بوده و آقای طالقانی از آنها بخواهد که این کار دیگر تکرار نشود»(21) این مسئله علاوه بر اینکه بیانگر اعتماد طیف مذهبیِ انقلاب به آیت‌الله طالقانی است، نفوذ کلام «پدر» میان مجاهدین را نیز نشان می‌دهد.

آیت الله طالقانی پسری مجاهد، پدری روحانی


فوت آیت‌الله طالقانی و مجاهدین

همسر آیت الله طالقانی پس از فوت آیت الله طالقانی در 19 شهریور 1358 طی یک نامه به امام می‌گوید: «من احساس می‌کنم که روح طالقانی از بی توجهی به سعادتی آزرده است. چرا که در زمان حیاتش صریحتا گفته بود که جریان سعادتی اصلا جاسوسی نیست»(22)

در نهایت محمدرضا سعادتی به  10 سال زندان محکوم شد. فوت آیت‌الله طالقانی موجب بهره برداری‌های سیاسی از شخصیت وی شد. نسبت دادن جملات، دیدگاه ها و مواضع مختلف به او، با هدف پیشبرد اهداف شخصی یا ارگانی صورت می‌گرفت. این مسئله موجب تخریب وجهه آیت‌الله در بعضی از محافل می‌شد. لذا همسر وی (بتول اعلایی) طی بیانیه‌ای از مردم خواست تا برای او مراسم یادبود و بزرگداشت نگیرند. او علت این درخواست را نسبت‌های ناروایی دانست که به همسرش نسبت می‌دهند از جمله عبارت «فریب خورده».(23)
 
به طور کلی روابط آیت الله طالقانی با مجاهدین خلق را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد. 1- دوره حیات بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق 2- اعلام تغییر ایدئولوژی 3- پس از انقلاب.
 
در زمان حیات بنیانگذاران سازمان رابطه مراد و مرشدی میان اعضای سازمان با آیت الله برقرار بود. به نحوی که آنها مجری‌ سخنان طالقانی بودند. در این دوره پیوستگی اصول سازمان با مذهب بیش از دوره‌های دیگر است. با اعلام تغییر ایدئولوژی در سازمان ارتباط روحانیت با سازمان به حداقل می‌رسد. در این دوره آیت‌الله طالقانی با تکیه بر اشتراک‌ها و نادیده گرفتن اختلاف‌ها سعی در پیشبرد مبارزه علیه رژیم دارد. دستیابی به این مهم، بدون وحدت گروه‌های مبارز ممکن نیست. از سویی دیگر، طرد مجاهدین خلق توسط نیروهای مذهبی موجب گرایش هرچه بیشتر آنها به جریان چپ شده و راه بازگشت را مسدود می‌کرد.

«پدر» با در نظر گرفتن این مسائل به ارتباط خود با سازمان ادامه داد، هرچند کیفیت این ارتباط با گذشته یکسان نبود. پس از پیروزی انقلاب فضای احساسی حاکم بر جامعه موجب بروز افراط و تفریط در امور شد. این فضا بر روابط مجاهدین و طیف مذهبی نیز تأثیرگذار بود. آیت‌الله طالقانی با حس مسئولیت و دلسوزی درصدد کاهش مناقشات و جلوگیری از تنش‌های احتمالی بود. اعتبار او میان قشر مذهبی و اعضای سازمان غیرقابل انکار است. لذا میانجی‌گری او در مناقشات با نیت رفع معضلات موجود و هدف اعتلای انقلاب انجام می‌شد، نه جانب‌گیری و جناح بندی. با مرگ او کمبود یک شخصیت مؤثر و مبارز که مورد قبول همه طیف‌های مبارز باشد نمایان شد. شخصیت برجسته او حتی پس از مرگ نیز دارای قدرت جذب بود. گروه‌های مبارز با علم به این مسئله سعی در مصادره شخصیت و جملات وی به نفع خود را داشتند. پسر مجاهد و پدر روحانی قصد داشت تا رابطه آیت‌الله طالقانی به عنوان پدر فکری مجاهدین را با سازمان مجاهدین خلق به مثابه مولود و فرزند این جریان فکری بررسی کند.

پینوشت:
[1] کردی، علی، آیت الله طالقانی و گروه های سیاسی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1392، ص138.
[2] شیرخانی، علی، شورا و آزادی، تهران: نشر آفتاب سبا،1381، ص114.
[3]  ملائی توانی، علیرضا، زندگینامه سیاسی آیت الله طالقانی، تهران: نشر نی، 1396، ص221.
[4] عزیزی، حشمت الله، زندگی و مبرزات آیت الله طالقانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1388، ص119.
[5] گوشه ای از خاطرات  حجت الاسلام سید محمود دعایی (یادها_35)، تهران: عروج، 1387، ص102.
[6] همانجا، 109.
[7] رفسنجانی، هاشمی، دوران مبارزه،ج2، تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1376، ص1197.
[8] خضاب، وحید، مروری برتاریخچه و تفکرات سازمان مجاهدین خلق، تهران: سوره مهر، 1396، ص67.
[9] موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، ج 1، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی،1385، ص642_641.
[10] نامهء مجتبی طالقانی به پدرش آیت الله طالقانی، بی نا، بی تا، صص13-12.
[11] آیت الله طالقانی و گروه های سیاسی، ص 139. گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام سید محمود دعایی (یادها_35)، ص 119_118.
[12] محمدی (گرگانی)، محمد، خاطرات و تاملات در زندان شاه، تهران: نشر نی، 1397، 295_293.
[13] روزنامه شهروند، 15/6/1396، شماره 1217، گفتگو الهه محمدی با مهدی، حسین و ابوالحسن طالقانی.
[14] افتخاری راد، امیر هوشنگ، زمان بازیافته (خاطرات سیاسی بهمن بازرگانی)، تهران اختران، 1397، ص69.
[15] روزنامه اطلاعات، 31/6/1358، شماره، 15958، ص13.
[16] روزنامه کیهان، 28/1/ 1358، شماره 10685، ص2.
[17]  روزنامه کیهان، 30/1/1358، شماره 10687، ص1.
[18] افراسیابی، بهرام، دهقان، سعید، ، بی جا، بی نا، 1359، صص484_483.
[19] روزنامه جمهوری اسلامی، 13/4/1358، صص 2و3.
[20] روزنامه کیهان،16/4/1358، ص3.
[21] طالقانی و تاریخ، ص488.
[22] مذاکرات محرمانهء شورای انقلاب.
[23] نشریه مجاهد (ویژه نامه سعادتی)، بدون تاریخ، ص 2.
[24] مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی سند 126010000000017.


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط