ويژگي هاي تفسير الميزان
نويسنده:آيت الله محمد هادي معرفت (رحمت الله عليه)
اگرچه تفسير نويسان بسياري در گذشته داشته ايم و اكنون نيز داريم، اما درميان آثار آنان، تفاسير معدودي، چشم گير و قابل توجه هستند. از آن جمله، «تفسير الميزان » نوشته ي استاد علامه طباطبايي است كه در تاريخ معاصر، گوي سبقت از همگان ربوده و جايگاه بلندي در جوامع علمي به خود اختصاص داده است. اين توفيق در پي ارزش هاي چندي است كه در اين تفسير گرد آمده و به مطالب عاليه و مباحث شگرف آن، رونق ديگري بخشيده اند. در اين مقال، به گوشه اي از آن ارزش ها كه ويژگي هاي اين تفاسير پر ارج را نشان مي دهند، اشاره مي شود:
امروزه مسلم شده كه تفسير موضوعي از اهميت به سزايي برخوردار است و عالمان و محققان، بيشتر توجهشان معطوف اين جهت مي شود كه محتويات قرآن چيست و چه مطالبي را بر جهانيان عرضه داشته كه از روز نخست، مورد اعجاب و شيفتگي همگان شده و علاوه بر تسخير جان ها بر پهناي گسترده ي جهان سايه افكنده است.
استاد علامه طباطبايي به اين نكته توجه فراوان داشته است و تا آن جا كه قلم تواناي آن بزرگ مرد فرصت يافته، مقاصد عاليه و معارف جليله قرآن را دسته بندي كرده، آماده و كامل بر پژوهشگران روشن ضمير عرضه داشته، و روان تشنه ي آنان را با آبي زلال و گوارا سيراب كرده است. قابل توجه آن كه استاد علامه بحث هاي وارده را كاملا قرآني مطرح كرده، از طفره رفتن و گريز به مطالب بيروني پرهيز نموده، و صرفا مطالب را از ديدگاه قرآن و با عرضه كردن آيات بر يكديگر، ارزيابي نموده است. اين نكته ي ظريفي است كه از نظر تيزبينان دور نمانده است.
هم چنين، از جنبه ي تفسير ترتيبي نيز، هر آن چه طالبين تفسير، از نكته ها و ظرافت هاي ادبي، اشارت هاي علمي و ارزش ها، و نيز شرح وتفسيرو رفع ابهام ها كه به آن نياز دارند، برآورده نساخته و با ذوقي سرشار و قدرتي شگفت آميز، تمامي ابعاد آن را مورد بررسي قرار داده است.
اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه: آيا مي شود كلامي با مقدمه اي زيبا و خاتمه اي شيوا، مقصودي بس والا در ميان نداشته باشد؟ اين نكته اي است كه علماي متأخر به آن پي برده اند. از جمله استاد بزرگوار علامه طباطبايي بر اين نكته اصرار دارند كه هر سوره مجموعه اي از آيات پراكنده نيست، بلكه وحدتي فراگير در هر سوره وجود دارد كه ضامن پيوستگي آيات آن است.
مسئله ي وحدت موضوعي يا حدت سياق در هر سوره كه از « قرائن كلاميه » است، از همين جا نشأت گرفته است. در اين زمينه مي فرمايد: « ان لكل طائفه من هذه الطوائف من كلامه تعالي (التي فصلها قطعا قطعا و سمي كل قطعه سوره، نوعا من وحده التاليف و الالتئام لا يوجد بين ابعاض من سوره و لا بين سوره و سوره. و من هنا نعلم ان الاغراض و المقاصد المحصله من السور مختلفه و ان كل واحده منها مسوقه لبيان معني خاص و لغرض محصل لانتتم السوره الابتمامه... » [ تفسير الميزان، ج1: 14 ]. هم چنين پيشاپيش هر سوره، فشرده اي از مطالب گسترده آن را بيان داشته و با اين اقدام استوار، از راز بزرگي كه در متن سوره ها نهفته، پرده برداشته و جهشي بس سترگ به جهان تفسير بخشيده است.
« و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا » [ شوروي /52 ].
« و انه في ام الکتاب لدينا لعلي حکيم » [ زخرف/4].
« انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا المطهرون » [ واقعه /79-77].
در همين زمينه استاد علامه مي نويسد: « فالمحصل من الآيات الشريفه ان وراء ما نقرأ و نعقله من القرآن امرا هو من القرآن بمنزله الروح من الجسد و المتمثل من المثال و هو الذي يسميه تعالي بالکتاب الحکيم و هو الذي تعتمد عليه معارف القرآن و ليس من سنخ الالفاظ و لا المعاني » [ تفسير الميزان، ج3 :55 ].
و پيش از آن نيز نوشته است: « و اما لکون الکتاب ذا حقيقه اخري وراء ما نفهمه بالفهم العادي الذي يقضي بالتفرق و التفصيل و الانبساط و التدريج هو المصحح لکونه واحدا غير تدريجي و نازلا بالانزال دون التنزيل... و هذا الاحتمال هو اللائح من قوله تعالي » کتاب احکمت آياته ثم فصلت » [ هود/1 ]. فان هذا الاحکام مقابل التفصيل »
فالاحکام کونه بحيث لا يتفصل فيه جزء من جزء و لا يتميز بعض من بعض لرجوعه الي معني واحد لا اجزاء فيه و لا فصول و ان هذا التفصيل المشاهد في القرآن انما هو شييء طرأ عليه بعد کونه محکما غير مفصل - الي ان يقول - فالکتاب المبين الذي هو اصل القرآن و حکمه، الخالي عن التفصيل امر وراء هذا المنزل و انما هذا بمنزله اللباس لذاک » [ تفسير الميزان، ج2: 16-15]: همانا قرآن حقيقتي وراي آن چه ما با فهم عادي مي فهميم، دارد. اقتضاي فهم ما پراکندگي، فصل بندي و بسط و تدريج است، در حالي که آن حقيقت (قرآن) چنين نيست. شايد آيه ي « کتاب احکمت »، اشاره بدين معني داشته باشد... «احکام» در مقابل تفصيل است. در حالت احکام محکم کردن فصل بندي و جزء جزء نشده است و معني واحدي را ارائه مي کند. اين حالت فصل بندي شده که درقرآن مشاهده مي شود، بعد از اين مرحله محکم سازي است که تعبير به کتاب مبين شده است... .
بر اين اساس، مسئله ي وحدت سياق عموما در تمامي قرآن وجود دارد و يکپارچگي قرآن را مي رساند. لذا مي توان از هر گوشه ي قرآن براي فهم يا رفع ابهام در گوشه ي ديگر آن استفاده کردو شبهه ي «عدم تناسب»، به استناد جدا جدا نازل شدن آيات ديگر موردي ندارد. زيرا بر اين مبنا تمامي آيات قرآن به منزله ي کلام واحدي است. «و للمتکلم ان يلحق بکلامه ما شاء مادام متکلما. » بنابراين تمامي آيات نسبت به يکديگر، «قرائن کلاميه» به شمار مي روند.
البته رجوع به قرآن براي فهم قرآن و استشهاد از آياتي براي آيات ديگر، سابقه ي طولاني دارد و به عهد اول برمي گردد. زيرا بهترين راه براي فهم مطالب، رجوع به ديگر سخنان هر متکلمي است و قرآن از اين لحاظ قطعي ترين و اولي ترين سند رسمي براي مراجعه و مطمئن ترين وسيله براي راه يافتن به حل مشکلات تفسيري است. ولي مشکل اين کار عدم احاطه و نبود آگاهي کامل در شناخت آيات مرتبط با يکديگر است.
شايد بيشتر مفسران، هنگام تفسير يک آيه ندانند يا غفلت کنند، کدام آيات براي حل ابهام آيه ي حاضر مفيد و قابل استفاده است. اما مفسر عالي قدر علامه طباطبايي، در اين زمينه قدرت عجيبي از خود نشان داده است که احاطه کامل ايشان را مي رساند ؛ تا آن جا که از ويژگي هاي اين تفسير عظيم الشأن به شمار مي آيد. استاد علامه، براي تفسير يک آيه، به چندين آيه ي ديگر استشهاد مي کند که انسان را به تعجب وا مي دارد ؛ زيرا غالبا از آن ها غفلت شده است.
« و لکن جعلناه نورا نهدي به من نشاء من عبادنا » [ شوري / 52 ].
« ومن لم يجعل الله نورا فما له من نور » [ نور / 40 ].
فقط پاک سرشتان و پاک انديشانند که آمادگي بهره گيري از قرآن را دارند و مي توانند پرده از چهره اين گوهر تابناک بردارند:
« انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا المطهرون » [ واقعه /79-77].
مفسر عالي قدر ما با همين تيز بيني و با همتي والا، پايه هاي تفسير گران مايه ي خود را پي ريزي کرده و کاملا در اين راه موفق بوده، و حقايقي گران بها به دست آورده است ؛ چيزي که ديگران کم و بيش از آن محروم بوده اند. ايشان در زمينه ي تفسير به رأي مي فرمايد: « و البيان القرآني غير جار هذا المجري (اي اعمال القواعد المعموله في کشف المراد الکلامي) بل هو کلام موصول بعضها ببعض في عينه انه مفصول.
ينطق بعضه بعضا يشهد بعضه علي بعض کما قال علي عليه السلام - فلا يکفي ما يتحصل من آيه واحد باعمال القواعد المقرره في العلوم المربوطه في انکشاف المعني المراد منها دون ان يتعاهد جميع الآيات المناسبه لها و يجتهد في التدبر فيها....» [ تفسير الميزان، ج 3: 76 ]: بيان قرآن غير از روش هاي جاري است که با قواعد معمول به مقصود کلام پي مي بريم، بلکه بعضي آيات با بعضي ديگر دريافت مي شوند و يکديگر را توضيح مي دهند. چنان که حضرت علي (ع) فرموده است: قواعد جاري در علوم مربوطه در فهم معني يک آيه کفايت نمي کند، بدون اين که در آيات ديگر مربوط به آن تدبر شود.
لذا در خصوص آيه ي تدبر [ نساء/82 ] مي فرمايد: و قد تبين من الايه - اولا -: ان القرآن مما لا يناله الفهم العادي و ثانيا: ان الايات القرآنيه يفسر بعضها بعضا.... [ تفسير الميزان، ج5: 20 ].
منبع: مجله آموزش قرآن
/خ
1. تفسير ترتيبي و موضوعي
امروزه مسلم شده كه تفسير موضوعي از اهميت به سزايي برخوردار است و عالمان و محققان، بيشتر توجهشان معطوف اين جهت مي شود كه محتويات قرآن چيست و چه مطالبي را بر جهانيان عرضه داشته كه از روز نخست، مورد اعجاب و شيفتگي همگان شده و علاوه بر تسخير جان ها بر پهناي گسترده ي جهان سايه افكنده است.
استاد علامه طباطبايي به اين نكته توجه فراوان داشته است و تا آن جا كه قلم تواناي آن بزرگ مرد فرصت يافته، مقاصد عاليه و معارف جليله قرآن را دسته بندي كرده، آماده و كامل بر پژوهشگران روشن ضمير عرضه داشته، و روان تشنه ي آنان را با آبي زلال و گوارا سيراب كرده است. قابل توجه آن كه استاد علامه بحث هاي وارده را كاملا قرآني مطرح كرده، از طفره رفتن و گريز به مطالب بيروني پرهيز نموده، و صرفا مطالب را از ديدگاه قرآن و با عرضه كردن آيات بر يكديگر، ارزيابي نموده است. اين نكته ي ظريفي است كه از نظر تيزبينان دور نمانده است.
هم چنين، از جنبه ي تفسير ترتيبي نيز، هر آن چه طالبين تفسير، از نكته ها و ظرافت هاي ادبي، اشارت هاي علمي و ارزش ها، و نيز شرح وتفسيرو رفع ابهام ها كه به آن نياز دارند، برآورده نساخته و با ذوقي سرشار و قدرتي شگفت آميز، تمامي ابعاد آن را مورد بررسي قرار داده است.
2. وحدت موضوعي هر سوره
اكنون اين پرسش پيش مي آيد كه: آيا مي شود كلامي با مقدمه اي زيبا و خاتمه اي شيوا، مقصودي بس والا در ميان نداشته باشد؟ اين نكته اي است كه علماي متأخر به آن پي برده اند. از جمله استاد بزرگوار علامه طباطبايي بر اين نكته اصرار دارند كه هر سوره مجموعه اي از آيات پراكنده نيست، بلكه وحدتي فراگير در هر سوره وجود دارد كه ضامن پيوستگي آيات آن است.
مسئله ي وحدت موضوعي يا حدت سياق در هر سوره كه از « قرائن كلاميه » است، از همين جا نشأت گرفته است. در اين زمينه مي فرمايد: « ان لكل طائفه من هذه الطوائف من كلامه تعالي (التي فصلها قطعا قطعا و سمي كل قطعه سوره، نوعا من وحده التاليف و الالتئام لا يوجد بين ابعاض من سوره و لا بين سوره و سوره. و من هنا نعلم ان الاغراض و المقاصد المحصله من السور مختلفه و ان كل واحده منها مسوقه لبيان معني خاص و لغرض محصل لانتتم السوره الابتمامه... » [ تفسير الميزان، ج1: 14 ]. هم چنين پيشاپيش هر سوره، فشرده اي از مطالب گسترده آن را بيان داشته و با اين اقدام استوار، از راز بزرگي كه در متن سوره ها نهفته، پرده برداشته و جهشي بس سترگ به جهان تفسير بخشيده است.
3. وحدت كلي قرآن
« و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا » [ شوروي /52 ].
« و انه في ام الکتاب لدينا لعلي حکيم » [ زخرف/4].
« انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا المطهرون » [ واقعه /79-77].
در همين زمينه استاد علامه مي نويسد: « فالمحصل من الآيات الشريفه ان وراء ما نقرأ و نعقله من القرآن امرا هو من القرآن بمنزله الروح من الجسد و المتمثل من المثال و هو الذي يسميه تعالي بالکتاب الحکيم و هو الذي تعتمد عليه معارف القرآن و ليس من سنخ الالفاظ و لا المعاني » [ تفسير الميزان، ج3 :55 ].
و پيش از آن نيز نوشته است: « و اما لکون الکتاب ذا حقيقه اخري وراء ما نفهمه بالفهم العادي الذي يقضي بالتفرق و التفصيل و الانبساط و التدريج هو المصحح لکونه واحدا غير تدريجي و نازلا بالانزال دون التنزيل... و هذا الاحتمال هو اللائح من قوله تعالي » کتاب احکمت آياته ثم فصلت » [ هود/1 ]. فان هذا الاحکام مقابل التفصيل »
فالاحکام کونه بحيث لا يتفصل فيه جزء من جزء و لا يتميز بعض من بعض لرجوعه الي معني واحد لا اجزاء فيه و لا فصول و ان هذا التفصيل المشاهد في القرآن انما هو شييء طرأ عليه بعد کونه محکما غير مفصل - الي ان يقول - فالکتاب المبين الذي هو اصل القرآن و حکمه، الخالي عن التفصيل امر وراء هذا المنزل و انما هذا بمنزله اللباس لذاک » [ تفسير الميزان، ج2: 16-15]: همانا قرآن حقيقتي وراي آن چه ما با فهم عادي مي فهميم، دارد. اقتضاي فهم ما پراکندگي، فصل بندي و بسط و تدريج است، در حالي که آن حقيقت (قرآن) چنين نيست. شايد آيه ي « کتاب احکمت »، اشاره بدين معني داشته باشد... «احکام» در مقابل تفصيل است. در حالت احکام محکم کردن فصل بندي و جزء جزء نشده است و معني واحدي را ارائه مي کند. اين حالت فصل بندي شده که درقرآن مشاهده مي شود، بعد از اين مرحله محکم سازي است که تعبير به کتاب مبين شده است... .
بر اين اساس، مسئله ي وحدت سياق عموما در تمامي قرآن وجود دارد و يکپارچگي قرآن را مي رساند. لذا مي توان از هر گوشه ي قرآن براي فهم يا رفع ابهام در گوشه ي ديگر آن استفاده کردو شبهه ي «عدم تناسب»، به استناد جدا جدا نازل شدن آيات ديگر موردي ندارد. زيرا بر اين مبنا تمامي آيات قرآن به منزله ي کلام واحدي است. «و للمتکلم ان يلحق بکلامه ما شاء مادام متکلما. » بنابراين تمامي آيات نسبت به يکديگر، «قرائن کلاميه» به شمار مي روند.
4. تفسير آيه به آيه
البته رجوع به قرآن براي فهم قرآن و استشهاد از آياتي براي آيات ديگر، سابقه ي طولاني دارد و به عهد اول برمي گردد. زيرا بهترين راه براي فهم مطالب، رجوع به ديگر سخنان هر متکلمي است و قرآن از اين لحاظ قطعي ترين و اولي ترين سند رسمي براي مراجعه و مطمئن ترين وسيله براي راه يافتن به حل مشکلات تفسيري است. ولي مشکل اين کار عدم احاطه و نبود آگاهي کامل در شناخت آيات مرتبط با يکديگر است.
شايد بيشتر مفسران، هنگام تفسير يک آيه ندانند يا غفلت کنند، کدام آيات براي حل ابهام آيه ي حاضر مفيد و قابل استفاده است. اما مفسر عالي قدر علامه طباطبايي، در اين زمينه قدرت عجيبي از خود نشان داده است که احاطه کامل ايشان را مي رساند ؛ تا آن جا که از ويژگي هاي اين تفسير عظيم الشأن به شمار مي آيد. استاد علامه، براي تفسير يک آيه، به چندين آيه ي ديگر استشهاد مي کند که انسان را به تعجب وا مي دارد ؛ زيرا غالبا از آن ها غفلت شده است.
5. جايگاه پاک دلي در رسيدن به مفاهيم
« و لکن جعلناه نورا نهدي به من نشاء من عبادنا » [ شوري / 52 ].
« ومن لم يجعل الله نورا فما له من نور » [ نور / 40 ].
فقط پاک سرشتان و پاک انديشانند که آمادگي بهره گيري از قرآن را دارند و مي توانند پرده از چهره اين گوهر تابناک بردارند:
« انه لقرآن کريم في کتاب مکنون لا يمسه الا المطهرون » [ واقعه /79-77].
مفسر عالي قدر ما با همين تيز بيني و با همتي والا، پايه هاي تفسير گران مايه ي خود را پي ريزي کرده و کاملا در اين راه موفق بوده، و حقايقي گران بها به دست آورده است ؛ چيزي که ديگران کم و بيش از آن محروم بوده اند. ايشان در زمينه ي تفسير به رأي مي فرمايد: « و البيان القرآني غير جار هذا المجري (اي اعمال القواعد المعموله في کشف المراد الکلامي) بل هو کلام موصول بعضها ببعض في عينه انه مفصول.
ينطق بعضه بعضا يشهد بعضه علي بعض کما قال علي عليه السلام - فلا يکفي ما يتحصل من آيه واحد باعمال القواعد المقرره في العلوم المربوطه في انکشاف المعني المراد منها دون ان يتعاهد جميع الآيات المناسبه لها و يجتهد في التدبر فيها....» [ تفسير الميزان، ج 3: 76 ]: بيان قرآن غير از روش هاي جاري است که با قواعد معمول به مقصود کلام پي مي بريم، بلکه بعضي آيات با بعضي ديگر دريافت مي شوند و يکديگر را توضيح مي دهند. چنان که حضرت علي (ع) فرموده است: قواعد جاري در علوم مربوطه در فهم معني يک آيه کفايت نمي کند، بدون اين که در آيات ديگر مربوط به آن تدبر شود.
لذا در خصوص آيه ي تدبر [ نساء/82 ] مي فرمايد: و قد تبين من الايه - اولا -: ان القرآن مما لا يناله الفهم العادي و ثانيا: ان الايات القرآنيه يفسر بعضها بعضا.... [ تفسير الميزان، ج5: 20 ].
منبع: مجله آموزش قرآن
/خ