ولایت فقیه در کشف اسرار
به نظر می رسد امام خمینی (ره ) نخست بر این عقیده نبودند که فقیه در رأس حکومت و در صدر امور قرار گیرد ، بلکه به اجرای احکام به اجرای احکام خدا بیش از شکل حکومت و به نظارت فقیه و نه ولایت فقیه می اندیشیدند . معظم له در این باره می فرمایند :« هیج فقیهی تاکنون نگفته و در کتابی ننوشته که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ما است ، آری ، آن طوری که ما بیان کردیم ، اگر سلطنتی و حکومتی تشکیل شود ، هر خردمندی تصدیق می کند که آن خواست و مطابق مصالح کشور و مردم است .... این ها [علما] هم با این تشکیلات مخالفت نکرده ...و اگر گاهی هم با شخص سلطانی مخالفت کرده اند ، مخالفت با همان شخص بوده ازباب آن که بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص داده اند ، و گرنه با اصل اساس سلطنت تاکنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده ، بلکه بسیاری از علمای بزرگ عالی مقام در تشکیلات مملکتی با سلاطین همراهی ها کرده اند ؛ مانند : خواجه نصیر الدین و علامه حلی .... در تواریخ مذکور است .»(2)
« ما چنانچه پیش تر گفتیم ، نمی گوییم حکومت باید با فقیه باشد ، بلکه می گوییم حکومت باید با قانون خدایی ، که صلاح کشور و مردم است ، اداره شود » . (3)
« این که می گویند حکومت باید به دست فقیه باشد نه آن است که فقیه باید شاه و وزیر و سرلشگر و سپاهی .... باشد ، بلکه فقیه باید نظارت در قوه ی مقننه و در قوه ی مجریه ی مملکت اسلامی داشته باشد . » (4)
اما در حقیقت ، حضرت امام خمینی ( ره ) در همان دوره به ولایت فقیه و نه نظارت فقیه معتقد بودند ، ولی شاید آن را به علت نامساعد بودن فضای اجتماعی - سیاسی حاکم و یا فقدان زمینه ی پذیرش عمومی ، به صراحت مطرح نساختند . در تأیید این سخن ، می توان به برخی از مطالب همین کتاب (کشف اسرار ) اشاره کرد .
« [خداوندی را که با بعثت پیامبر (ص) ] پایه ی عدل را در جهان با فداکاری های مسلمانان استوار نمود و ازستمکاری ها و بی عفتی ها آن طور جلوگیری کرده به مردم امر کند که باید هم اطاعت کنید از آتاترک که می گوید دین در مملکت رسمیت ندارد ... باید از پهلوی اطاعت کنید که همه دیدید چه کرد و برای ریشه کن نمودن دین اسلام چه کوشش ها کرد » .(5)
« تشکیل حکومت های امروزی در جهان از روی سر نیزه و زور است . سلطنت ها و دولت هایی که امروز در کشورهای عالم سراغ داریم هیچ یک از روی یک اساس عدالت و پایه ی صحیحی که فرد آن را بپذیرد نیست . این اساس همه پوشالی و در عین حال، اجباری و از روی فشار و سر نیزه است و فرد هیچ گاه با این همراه نیست » . (6)
« البته تشکیلاتی که بر اساس احکام خدا و عدل الهی تأسیس شود بهترین تشکیلات است ، لکن اکنون که آن را از آن ها[علما] نمی پذیرند این ها هم با این تشکیلات هیچ گاه مخالفت نکرده و اساس حکومت را نخواستند به هم بزنند.»(7)
«اولوالامر [(= اولی الامر] باید کسی باشد که در تمام احکام ، از اول امارتش تا آخر کارهایش ، یک کلمه برخلاف دستورات خدا و پیغمبر نگوید و عمل نکند و حکومت او همان حکومت الهی که پیغمبر داشت ، باشد . » (8)
« فقط کسی می تواند اولوالامرباشد که درتمام دوره ی مأموریت هیچ حکمی برخلاف گفته ی خدا و پیغمبرنکند . »(9)
« جز سلطنت خدایی ، همه ی سلطنت ها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی ، همه قوانین باطل و بیهوده است . » (10)
« تنها حکومتی که فرد حق می داند و با آغوش گشاده و چهره ی با ز آن را می پذیرد حکومت خدا است . »(11)
« به همان دلیل که اطاعت خدا لا زم است ، اطاعت فرستاده ی او لازم است و به همان دلیل اطاعت اولوالامر نیز لازم است . پس اول اولوالامر را باید با نام و نشان بشناسد ، سپس اطاعت او کند .... همه ی مسلمانان بیایند آنچه پیغمبر گفته درباره ی اولوالامر از ما بپذیرند » .(12)
همچنین امام در صفحه ی 187 این کتا ب ، چهار حدیث ازکتاب عوائد عراقی ، معانی الاخبار شیخ صدوق ، مقبوله ی عمر بن حنظله و تحف العقول در تأیید دلیل حکومت فقیه در زمان غیبت ، اقامه می کند .
ولایت فقیه در کتاب حکومت اسلامی
حضرت امام خمینی (ره) بحث درباره ی ولایت فقیه را در کتاب الرسائل (1332 ش) تحریر الوسیله (1343 ش) پی گرفتند . اما بحث 60 صفحه ای ایشان در کتا ب البیع ( 1348 ش ) مهم ترین اثر مکتوب ایشان درباره ی نظریه « ولایت فقیه » است . این کتاب که به همراه نوارهای درس خارج معظم له تحت عنوان « ولایت فقیه » و گاه به نام « حکومت اسلامی » به چاپ رسیده است ، به تفضیل ، از نظریه ی لزوم و لایت فقیه سخن می گوید .از نظر گاه امام خمینی ( ره ) ، تنها قانون برای اصلاح اجتماعی کافی نیست ، بلکه اصلاح جامعه نیازمند قوه ی مجریه ، و آن هم محتاج ولی امر است . ولی امر « بعد از رسول اکرم (ص) ائمه اطهارند ..... ؛ پس از ایشان فقهای عادل .... هستند . » به دیگر سخن ، فقهای عادل مانند پیامبر اکرم ( ص ) باید رئیس و حاکم باشند . فقیه عادل ، فقیهی است که « از کمال اعتقادی و اخلاقی برخوردار باشد .... ودامنش به معاصی آلوده نباشد . » . همچنین فقیه عادل باید عالم به قوانین و احکام اسلام و عامل به آن باشد . (13)
چرا باید فقیه در رأس امور قرار گیرد ؟ امام خمینی ( ره ) در پاسخ به این سؤال می نویسند :
1- « چون در گذشته ، برای تشکیل حکومت و بر انداختن تسلط حکام خائن و فاسد ، به طور دسته جمعی و بالاتفاق قیام نکردیم و بعضی سستی به خرج دادند و حتی از بحث و تبلیغ نظریات و نظامات اسلامی مضایقه نمودند ، بلکه به عکس ، به دعاگویی حکام ستمکار پرداختند؛ این اوضاع به وجود آمد : نفوذ و حاکمیت اسلام در جامعه کم شد ، ملت اسلام دچار تجزیه و ناتوانی گشت ، احکام اسلامی بی اجرا ماند و در آن تغییر و تبدیل واقع [شد] ، استعمارگران برای اغراض شوم خود به دست عمال سیاسی خود قوانین خارجی و فرهنگ اجنبی را در بین مسلمانان رواج دادند و مردم را غرب زده کردند . این ها همه برای این بود که ما قیم و رئیس و تشکیلات رهبری نداشتیم . »(14)
2- آیاتی از قرآن بر لزوم ولایت فقیه تأکید می ورزد ؛ مانند :
« ... لاینال عهدی الظالمین »(15) امام باید فاضل و عالم به احکام و قوانین و در اجرای آن عادل باشد » .(16)
« ... یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ...»(17) اطاعت از ولی امر واجب شمرده شده است . اول الامر [اولی الامر ] بعد از رسول اکرم ( ص ) ائمه اطهارند ... پس از ایشان فقهای عادل عهده دار این مقامات هستند . » (18)
« .... النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم ...»(19) مراد از اولویت ، ولایت و امارت است ... همان امارت و ولایتی که برای نبی اکرم ( ص ) است ، برای علما نیز ثابت می باشد . (20)
3- احادیث ذ یل ، ولایت فقیه را مورد تأیید قرار می دهد :
«.... الفقهاء حکام علی السلاطین ». سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را از فقها بپرسند و اجرا کنند . در این صورت ، حکام حقیقی همان فقها هستند. پس بایستی حاکمیت رسماً به فقها تعلق بگیرد ، نه به کسانی که به علت جهل و قانون مجبورند از فقها تبعیت کنند . »(21)
« .... الفقهاء امناء الرسل» ؛ یعنی : کلیه ی اموری که به عهده ی پیغمبران است فقهای عادل موظف و مأمور انجام آنند . گرچه عدالت از امانت است و ممکن است کسی در امور مالی امین باشد ، اما در عین حال ، عادل نباشد ، لکن مراد از« اُمناء الرسل» کسانی هستند که از هیچ حکمی تخلف نکنند. »(22)
« ... مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء ... از این روایت ، دو مطلب مهم به دست می آید : یکی « ولایت فقیه » و دیگری این که فقها باید با جهاد خود و با امر به معروف و نهی از منکر ، حکام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بیدار گردانند تا نهضت عمومی مسلمانان بیدار و حکومت جائر را سرنگون ... سازند . »(23)
طرح مجدد بحث ولایت فقیه
حضرت امام خمینی ( ره ) از 1357 ش . به طرح مجدد مباحث ولایت فقیه پرداختند . این روند حتی پس از پذیرش همگانی جمهوری اسلامی ( 12 فروردین 1358 ش .) و همه پرسی تأیید قانون اساسی (11 و 12 آذر 1358 ش. ) که هر یک به نحوی به ولایت فقیه مرتبط بود ، نیز ادامه یافت . اما با کاهش تنش ها و مخالفت های جزئی ، که علیه اصل جمهوری اسلامی و اصل ولایت فقیه وجود داشت ، مرحله ی دیگری در طرح اندیشه ی ولایت فقیه به پایان می رسد . در واقع ، طی دوران مذکور ، طرح مباحث ولایت فقیه از سوی امام خمینی (ره ) ، فراز و نشیب هایی را پیموده است :1- حضرت امام خمینی (ره) در آغاز ، بحث ولایت فقیه را در پاسخ به سؤال خبرنگارانی که می کوشیدند تا دریابند ایشان چه نقشی در دولت آینده خواهند داشت ، مطرح ساختند . به طور کلی ، معظم له در همه ی این مصاحبه ها ، حضور خویش را در رأس نظام آتی رد می کردند و در مقابل ، بر لزوم نظارت فقیه بر امور کشور پافشاری می نمودند :
« من خود نمی خواهم حکومت را در دست بگیرم ، اما مردم را برای انتخاب حکومت ، هدایت خواهم کرد و شرایط آن را به مردم اعلام می کنم » ( 10 آبان 1357 ش . )(24)
« کراراً گفته ام نه میل و رغبت من ، نه سن و موقعیت من اجازه ی چنین چیزی [دررأس امور قرار گرفتن ]را می دهد. » ( 17 آبان 1357 ش . )(25)
« من برای خودم نقشی جز هدایت ( ملت و حکومت ) برنمی گیرم. » ( 20 آبان 1357 ش )(26)
2- از اواخر پاییز 1357 ش . حضرت امام خمینی ( ره ) درمقابل سؤال مذکور ، به صورت دیگری پاسخ دادند . این پاسخ ها حاکی از آن بود که ایشان نقش بیش تری برای ولایت فقیه قایل هستند :
« بعداً معلوم می شود [چه کسی رهبری را پس از خلع شاه بر عهده خواهد داشت . ]به عللی اکنون نمی توانم نام ببرم . » ( 11 آذر 1357 ش . )(27)
«از اجزا ی حکومتی نخواهم بود ، لکن دخالت درامور مملکت و هدایت دولت را باید بکنم.»(20دی 1357 ش.)(28)
« من شخصاً چنین مقامی [رهبری کشور ] را نمی پذیرم » . ( 23 دی 1357 ش . )(29)
3- در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی و اندکی پس از آن ، امام خمینی ( ره ) ایفای نقش بیش تری برای ولایت فقیه ، ترسیم کردند :
« من به پشتیبانی این ملت ، دولت تعیین می کنم ، .... به واسطه ی این که ملت مرا قبول دارد . » ( 12 بهمن 1357 ش . ) (30)
« من خدمتگزار شما هستم ... من خدمتگاز ملت هستم » ( 14 بهمن 1357 ش ) .(31)
« من که ایشان را حاکم کردم [نصب مهندس بازرگان به نخست وزیری ] ، یک نفر آدمی هستم که به واسطه ی ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم ، ایشان را قرار دادم . » ( 15 بهمن 1357ش. )(32)
4 - امام خمینی ( ره ) از اوایل شهریور 1358 ش . تا اواسط دی 1358 ش . ضمن تبیین مغایرت ولایت فقیه با حکومت استبدادی ، نقش مؤثر ، ویژه و عمیق تری را برای آن به تصویر کشیدند :
« شمایی که الان درکردستان دست به خرا بی زده اید و مع ذلک می گویید ما سنی هستیم ، شما اگر اهل سنت هستید ، به حسب فتوای علمای بزرگ اهل سنت ، واجب است اطاعت کنید از اولی الامر .اولی الامر امروز دولت ما و ما هستیم . » ( 2 شهریور 1358 ش . )(33)
« دولت اسلامی اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد ، آسیبی بر این مملکت وارد نخواهد شد .... دیکتاتوری به وجود نمی آورد ، کاری که بر خلاف مصالح مملکت است انجام نمی دهد . ( 28 شهریور 1358 ش . ) (34)
« اگر چنانچه فقیه در کار نباشد ، ولایت فقیه در کار نباشد ، طاغوت است ... رئیس جمهور با نصب فقیه نباشد ، غیر مشروع است . وقتی غیر مشروع شد ، طاغوت است . » ( 12 مهر 1358 ش . )(35)
اسلام اطاعت فقیه را واجب دانسته است و من امر می کنم به شما که اطاعت کنید از مافوق های خود .... ولایت فقیه مجری قانون و مخالف دیکتاتوری است . » . ( 2و3 آبان 1358 ش . )(36)
« قانون اساسی ... به نظر من ، یک قدری ناقص است و روحانیت بیش تر از این در اسلام اختیارات دارد . » ( 7 دی 1358 ش . )(37)
« شخصی ... که .... در مقابل قانون اساسی خاضع است و [به ] اصل صد و دهم که راجع به ولایت فقیه است ، معتقد است و وفادار است ، او [را] انتخاب کنید . » ( 9 دی 1358ش .)(38)
پس از این، امام خمینی ( ره ) درباره ی ولایت فقیه بحث نکردند و ولایت فقیه را در حدود قانون اساسی پذیرفتند .
پی نوشت ها :
1- « خطوط کلی اندیشه سیاسی امام خمینی ( ره ) » کاظم قاضی زاده ، مجله راهبرد ، ش 3 ( بهار 1373 ) ، ص 8 و 27.
2- کشف اسرار ، امام خمینی ( ره ) ، 186 - 187 .
3- همان ، ص 222 .
4- همان ، ص 232 .
5- همان ، ص 110 .
6- کشف اسرار ، امام خمینی ( ره ) ، ص 221 .
7- همان ، ص 181 .
8- همان ، ص 112 .
9- همان ، ص 285 .
10- همان ، ص186 .
11-همان ، ص 223 .
12-همان ، ص176 .
13- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ، ص 23 ، 25 ، 51 ، 55 ، 80 .
14- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ، ص 43 - 44 .
15- بقره ( 2 ) ، آیه ی 124 .
16- همان ، ص 53 .
17- نساء ( 4) ، آیه ی 59 .
18- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ، ص 24 - 25 .
19- احزاب ( 33 ) ، آیه 56 .
20- ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ،ص 116 - 117 .
21-ولایت فقیه « حکومت اسلامی » ، امام خمینی ( ره ) ،ص 52 .
22- همان ، ص 79 .
23- همان ، ص 127 .
24- صحیفه ی نور ، امام خمینی ( ره ) ، ج 2 ، ص 262 .
25- همان ،ج 3 ، ص 75 .
26-همان ، ص107 .
27- همان ، ج 4 ، ص 12 .
28- همان ، ص 198 .
29- همان ، ص 216 .
30-صحیفه ی نور ، امام خمینی ( ره ) ج 2 ، ص 285 .
31- همان ، ج 5 ، ص 26 .
32- همان ، ص 31 .
33- همان ، ج 8 ، ص 266 .
34- همان ، ص 170 .
35- همان ، ج 9 ، ص 251 .
36- صحیفه ی نور ،امام خمینی ( ره ) ، ج 10 ، ص 44 ، و 53 .
37- همان ، ج 11 ص 132 .
38- همان ، ص 152 .