کوشش مصلحان به سمت تقریب مذاهب اسلامی
کوشش های علما و اندیشمندان و مصلحان، گرایشی عمومی به سمت و سوی تقریب مذاهب اسلامی" و چیرگی زبان گفتگوی منطقی و ترجیح آن بر هر زبان دیگری را در راستای همسویی با گرایش های اصیل اسلامی و هماهنگ با گرایش های جهانی به این شیوه و گفتگوی تمدنها و فرهنگ و ادیان به بار آورده است. واقعیت این است که همه متون اسلامی و مفاهیم و احکام شرعی و اظهارات و سخنان پیشوایان و علما و نیز رفتار آنان در جهت به کارگیری این شیوه و ایجاد زمینه ای برای تحقق چنین نتایجی است.ما ضمن به فال نیک گرفتن این موضوع، معتقد به لزوم ژرفا بخشیدن آن در اذهان و جانها هستیم؛ زیرا آن را گرایشی علمی، روانی و اخلاقی تلقی می کنیم که در پی فراتر رفتن انسان مسلمان از اختلاف نظرهای خود با دیگران و چشم پوشی از پیامدهای این اختلافها و مقتضیات تنوع در رفتار و نیل به مواضع یگانه در برابر چالش های بزرگ فراروی امت است.
این روند ژرفابخشی، مستلزم آن کارهایی است که می تواند تمایل به نزدیکی و از آنجا تفاهم و همدلی را به اخلاق اجتماعی اصیل و عامی تبدیل سازد که با وجود آن، هر صدای ضد "تقریبی" و "دور ساز" را به حالتی غیر عادی و خروج از جمع و سازی خارج از نت و حرکتی نامأنوس و مشمئز کننده جلوه گر سازد.
این هدف زمانی محقق می شود که علما و اندیشمندان، در وهله نخست این ایده را اولا کاملا درک کنند و با آن خو بگیرند و ثانیة تاریخ و پیامدهای آن بر روند حرکت تاریخی و تمدنی امت را مورد بررسی قرار دهند و ثالثا توده های مردم را نسبت به آن و آثاری که در پی دارد، آگاه سازند و ایده را به اقدام عملی ملموس و روزانه ای تبدیل نمایند تا آن ملکه و خصوصیت روحی را تحقق بخشد و اخلاق مطلوب را فراگیر سازد. و ای بسا این مسئله نیازمند اجرای طرحهای اجتماعی مشترکی در عرصه های مطالعاتی، اجتماعی و غیره باشد. در این میان، دو نکته مهمی که باید بر آنها انگشت گذارد عبارتند از:
بهره برداری از انگیزه های دینی و اجتماعی به عنوان مقتضیات حرکت به سوی "تقریب"
به کار گیری و بهره برداری از انگیزه های دینی و اجتماعی و حتی سیاسی به عنوان مقتضیات حرکت به سوی "تقریب" در اندیشه و وحدت در عمل و بازیابی آن حالتهایی که در آن همکاری و نزدیکی میان علما در مشترکات - که گستره وسیعی هم دارند صورت گیرد؛ چنانکه برخی ها را بر آن می دارد که از اختلاف داشتن در مسائل با دیگران، عذرخواهی کنند.
شناخت موانع و دشواری هایی که فرا راه این امر قرار می گیرد.
نکته نخست به رغم اهمیتی که دارد چندان مورد توجه ما نیست و البته می توان از شیوه های متنوع قرآنی در سوق به وحدت با یاری گرفتن از فراخوان مستقیم و انگشت گذاردن بر رفتارهای عقلانی و گفتگوی منطقی با دیگران و یادآوری وحدت دشمنان - به رغم تناقضها و تضادهایی که با هم دارند- در جبهه رویارویی با امت اسلامی و نیز نتایج مثبت وحدت و پیامدهای منفی تفرقه و پراکندگی و امثال آن که مفصل است و باید در جای خود بدان پرداخت یاری گرفت. ولی آنچه مورد توجه ماست، نکته دوم یعنی شناخت موانع موجود بر سر راه این تقریب و همسویی است. گواینکه به لحاظ محدودیت زمانی، نمی توانیم به طور مفصل و گسترده به این موضوع بپردازیم.
چالش هایی که "تقریب" با آنها روبه روست
برخی از این چالش ها که فراوان و سخت هستند، از سوی دشمنان و برخی برخاسته از درون امت اند و مهمترین آنها عبارتند از:عامل خارجی
کاملا روشن است که دشمنان این امت، شرایطی را ایجاد می کنند که منجر به پراکندگی و تفرقه آن شود و در برابر هر آنچه به وحدت آن انجامد، می ایستند. پیش از این هم دیدیم که استعمار غربی طی دوره اشغال جهان اسلام و بویژه در زمانی که تقریبا همه جهان اسلام را به اشغال خود در آورده بود و در نیمه اول قرن بیستم میلادی، آخرین دولت اسلامی قدرتمند [عثمانی] را از پای درآورد، سیاستی با هدف های سه گانه زیر را در پیش گرفت:١- باقی نگاه داشتن امت بر عقب ماندگی های علمی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی و غیره.
۲- اشاعه لائیسم غربی و چیره ساختن آن بر روح اسلامی حاکم بر جهان اسلام و تحریک گرایش های ملی و نژادی که البته این طرح خیلی زود با شکست مواجه شد و یکی از نویسندگان معاصر را بر آن داشت تا از آن به عنوان "پیروزی بسیار بی دوام الائیسم (۱۹۲۰-۱۹۷۰)" یاد کند.
٣- پاره پاره کردن جهان اسلام و تقسیم آنها به کشورها و ملل پراکنده و برانگیختن نعره های مذهبی، جغرافیایی، ملی و نژادی و حتی تاریخی؛ به طوری که هر بخش از آن را تشویق کرد تا بر تاریخ پیش از اسلام یا تاریخ پس از اسلام ویژه خویش انگشت بگذارد. و حتی دیدیم که برخی ملل آسیای میانه را تشویق می کرد تا طاغوتهایی چون تیمور لنگ را به عنوان قهرمان ملی مورد ستایش قرار دهند و جنایات وحشیانه اش علیه ملل اسلامی را به فراموشی بسپارند و اینها همه بر اثر هراس از وحدت اسلامی بود که مرتبا از سوی رهبران و اندیشمندان و نویسندگان غربی از آن سخن می رفت و برای نبرد دائمی با جهان اسلام تئوری پردازی می شد. بر این اساس است که نویسنده غربی خانم شیرین هانتر در پیشگفتار کتاب خود آینده اسلام و غرب چنین می گوید:
رمانی را که "جان بوشان" - که در سال ۱۹۱۶م سرگرد اطلاعات در ارتش بریتانیا بود- تألیف کرد مبتنی بر فرضیه تحقق یک انقلاب اسلامی بود که می توانست در صورت بروز، مسیر جنگ جهانی اول را به زیان نیروهای متفق دگرگون سازد.
بوشان در این رمان با عنوان عبای سبز (The Green Mantle) نوشت: اسلام، اعتقادی مبارزه جویانه و جنگی است؛ چه هنوز شیخ یا رهبر دینی آن در محراب می ایستد و در یک دست قرآن و در دست دیگر شمشیر حمل می کند. حال اگر فرض کنیم که امیدی به نجات باشد که به کشاورزان مناطق عقب افتاده دهد و رؤیاهای آنان در مورد بهشت را وسوسه کند، می دانی چه اتفاقی خواهد افتاد دوست من؟ به زودی درهای جهنم در این جهان باز خواهد شد. گزارش هایی از علما از همه جا به دستم رسیده است؛ از بازرگانان کوچک در جنوب روسیه، بازرگانان اسب در افغانستان، تجار ترکمن، حجاج در سر راه به مکه و "اشراف" (سادات) شمال آفریقا و پوستین پوشان مغولی و فقرای هند و تجار یونانی در خلیج و نیز کنسول های محترمی که از کد استفاده می کنند، همه و همه در روایاتی که برای ما ارسال می کنند، بر همین نکته اتفاق نظر دارند که شرق در انتظار اشاره ای الهی است.
پس از حدود سه چهارم قرن، "چارلز کراوثمر" مفسر سیاسی آمریکایی، از بیم ها و نگرانی های مشابهی سخن گفت و یادآور شد که ایالات متحده آمریکا با دو خطر ژئوپولیتیک احتمالی روبه روست که یکی از آنها از همان منطقه ای سرچشمه می گیرد که "جان بوشان" در رمان خود (عبای سبز) یاد کرده و به صورت «جهان اسلام متحدی زیر پرچم بنیادگرایی به شکل ایرانی آن در می آید که علیه غرب کافر به جنگ مرگ و زندگی می پردازد.»(1)
در اینجاست که ما شاهد ایفای نقش دست های بیگانه ای هستیم که درگیری های فرقه ای را در پاکستان و عراق و افغانستان و لبنان و دیگر کشورها و مناطقی که پیروان مذاهب مختلف با یکدیگر همزیستی دارند، تحریک می کنند و ای بسا برای تحقق همین هدف بوده که از همه رسانه های گروهی و قلم ها و زبانهای مزدور بهره گرفته و از نفوذ ایرانی (و شیعی) و هراساندن توهمی و از آنجا پراکندن امت و به باد دادن نیروها و امکانات آن صحبت می کند تا امت اسلامی، وحدت خود را به فراموشی بسپرد و مسئله اصلی و دشمن واقعی خویش را از یاد ببرد و مسئله به صورت درگیری های عربی - فارسی یا عربی - کردی درآید و وانمود شود که مبارزه ای میان خیزش اسلامی و استعمار و استکبار جهانی و دردانه آن صهیونیسم جهانی مطرح نیست.
منافع شخصی برخی زعما و حکام
مسئله ای است که ما در دورانهای سیاه گذشته و امروز شاهد آنیم؛ به گونه ای که برخی ها از نفوذ خود برای تحریک عموم مردم و بویژه برخی وابستگان به اهل علم برای برانگیختن نعره ها و درگیری های فرقه ای و طایفهای، سوء استفاده می کنند. یکی از مورخان در توصیف یکی از جنگهای فرقه ای با تحریک مقامات حاکمه می گوید: «هیچ سالی بدون خشونت میان آنچه که به فرقه های سنی و فرقه های شیعی در سایر سرزمین های مناطق عربی اسلامی توصیف می شد، نمی گذشت. ترکها در سال ۱۲۴۹ هجری قمری عملیات سرکوب فرقه ای علیه شیعه را بر عهده گرفتند و بیشتر قربانیان این عملیات از منطقه الشاکریه در بغداد بودند که در پی آن، به زندان مرکزی بغداد حمله شد و یکی از دو پل ارتباطی میان دو طرف "کرخ" و "رصافة" به آتش کشیده شد...» او به سخن درباره نقش حکومت های فرقه ای و طایفه ای در فتنه انگیزی در مصر، در درگیری های فرقهای پس از شکل گیری جنبش سیاهان در جنوب عراق و کشیده شدن درگیری ها به مدینه منوره و طبرستان و شمال آفریقا ادامه می دهد.(2) کتاب های دیگری نیز وجود دارد که درباره این پدیده سخن می گویند؛ از جمله مقدمه ابن خلدون.کافی است نقش درگیری های عثمانی - صفوی را - که به مدت چهار صد سال به درازا کشید- در ایجاد فتنه های فرقه ای داخلی و تضعیف امت اسلامی و از آنجا از دست رفتن شوکت و عزت و قدرت امت اسلام در برابر چالش های گوناگون، خاطرنشان سازیم.
در اینجا مایلم عین گفته های آقای "الباز العرینی" مترجم کتاب (الحروب الصلیبیةِ- جنگهای صلیبی) نوشته نویسنده غربی "ارنست پارکر" را نقل کنم که می گوید: با علت اصلی در موفقیت صلیبی ها [مسیحیان] تنها به فراوانی شمار ایشان و کمکهای دریافتی ایشان از دولت بیزانس باز نمی گردد بلکه اساسا مبتنی بر تفرقه مسلمانان و عدم وحدت سیاسی و دینی آنها بود. در همان زمان که نیروهای صلیبی راه شرق را در پیش گرفتند، درگیری میان برادران "دقاق" و "رضوان"- از امرای سلاجقه - برای دستیابی به حکومت سوریه، تشدید یافت و در حالی که صلیبی ها در حال نزدیک شدن به شام بودند میان آن دو جنگ در گرفت. اختلاف های دینی و سیاسی خلافت عباسی در بغداد و خلافت فاطمی در قاهره نیز از دید صلیبی ها پنهان نبود و هنگامی که امرای سنی در شام کوشیدند با خلیفه فاطمی تماس بگیرند و از او برای متوقف ساختن پیشرفت صلیبی ها یاری جویند، خلیفه فاطمی را آماده تحقق این هدف نیافتند.
در حالی که موفقیت صلیبی ها ناشی از اختلاف های سیاسی و دینی در جهان اسلام بود، سران مسلمانان کوشیدند بر عوامل این تفرقه چیره شوند؛ بنابراین جنبش جهاد دینی را اعلام کردند و پیروزی هایی به دست آوردند که به وحدت مصر و شام و شمال الجزیره (شبه جزیرة العرب) انجامید و بدین ترتیب، صلیبی ها در سواحل دریا مورد محاصره قرار گرفتند. پس از آن، خلافت فاطمی از میان برداشته شد و دیار مصر به مذهب سنی فراخوانده گردید و وحدت معنوی نیز تحقق یافت و صلاح الدین الایوبی توانست صلیبی ها را شکست دهد و بخش اعظم سرزمین هایی را که برآن چیره شده بودند باز پس گیرد و این سیاست همچون قاعده و شالودهای شد که "ایوبی ها و "ممالیک" بدان عمل کردند و در سال ۱۳۹۱ میلادی، پای صلیبی ها به طور کامل بریده شد و علاوه بر آن، سرزمین های اسلامی در پی شکست های پی در پی مغولها، از خطر این قوم نیز به دور ماند.
این کتابی که به زبان عربی برگردانده ام، تصویری از همگامی جنبش صلیبی با هدفهای استعماری ارائه می دهد و عوامل مختلفی را که در سمت و سو دهی به جنگهای صلیبی دخیل بودند روشن می سازد و نشان میدهد که دشمنی میان غرب و شرق ریشه در قرنهای متمادی گذشته دارد و غرب با یاری گرفتن از شیوه های استعماری سعی کرده آرزوها و اهداف استعماری خود را در شرق تحقق بخشد. در پیوستی که به این کتاب افزوده ام به توضیح هشیاری جهان عرب در آن زمان و درک اینکه جز با اتحاد و شکیبایی در جهاد با دشمن نمی توان نیروهای دشمن را از پای در آورد، پرداخته ام.
رویارویی با صلیبی ها
گو اینکه شایسته است این نکته را یادآور شویم جهاد دینی که رهبران و سران مسلمانان آن را سر دادند از سوی همه مردم در سرتاسر جهان عرب مورد پذیرش و پاسخ مثبت قرار گرفت. مؤلف کتاب در فصل سوم آن و هنگام سخن از درگیری های مسلمانان - که زمینه را برای موفقیت حمله صلیبی فراهم آورد می گوید:«وضع آسیای صغیر [ترکیه کنونی] و سوریه در سال ۱۰۹۷ میلادی، از نقطه نظرهای متعددی، متناسب با موفقیت صلیبی ها بود؛ چه سلجوقیان فقط به اشغال نظامی فتوحات خود اقدام می کردند. نیروهای سلجوقی در برخی شهرها از جمله "نیقیه" و "انطاکیه" مستقر شدند و آماده رویارویی با صلیبی ها و مقاومت جانانه در برابر آنها گشتند. همچنین در سرتاسر سرزمین های اسلامی، لشکریان سلجوقی چه به صورت حضور پایدار در جاهای معین یا به شکل گذرایی و انتقالی، مستقر گشتند ولی مردم آن دیار و ساکنین آنجا، همواره دشمن اردوگاههای نظامی سلجوقی بودند؛ همچنان که در مناطق بسیار گسترده ای اصولا هیچ نیروی نظامی ای حضور نداشت. در این میان، فاطمیها تردیدی در بهره گیری از این درگیری ها و تضادها به خود راه نمی دادند؛ چون شکاف دینی بزرگی، خلیفه فاطمی در قاهره و رهبر مذهب شیعی را از خلیفه عباسی در بغداد و رهبر مذهب سنی، جدا می ساخت. این اختلاف را می توان با اختلاف و نزاعی که میان دو کلیسای یونانی و لاتینی وجود داشت، مقایسه کرد و حتی به دلیل وجود جنبه های سیاسی در این اختلافها، بر آن برتری هم داشت. به هر حال، این اختلافها و درگیری ها منجر به فلج شدن حرکت مسلمانان گردید؛ همچنان که حسادت ها و کین توزیهای میان "الکسیوس" و "لاتین"، حرکت جنگهای صلیبی را فلج کرد. امرای صلیبی به طور کامل متوجه شکاف و رخنه ای که میان خلیفه قاهره و امرای سنی مذهب در سوریه وجود داشت شدند و از طریق فرستادگان خود کوشیدند تماس هایی با خلیفه قاهره برقرار سازند؛ به این امید که به یاری کمکهای وی، بر بیت المقدس که در آن زمان "سقمان" فرزند امیر "ارتق" به نیابت از ترکها بر آن حکمرانی می کرد، دست یابند.(3)
ولی خلیفه فاطمی بر آن شد تا خود به تنهایی عمل کند. او از جنگ و ستیز موجود میان امرای سوریه و بیم و هراسی که پیشروی صلیبی ها ایجاد کرده بود، سوءاستفاده کرد و در اوت سال ۱۰۹۸ بر بیت المقدس چیره شد و این به رغم عدم بهره گیری رهبران حمله صلیبی از درگیری های موجود میان مسلمانان و استفاده از آن در موفقیت های خود و رسیدن به خواستهایی که در نظر داشتند، بود. در واقع، موفقیت های به دست آمده آنها عمدتا ناشی از همین درگیری ها بود. تفرقه پدید آمده میان امرای شام و شکافی که میان عباسی ها به وقوع پیوست، زمینه چیرگی بر بیت المقدس و تشکیل مملکت بیت المقدس را برای صلیبی ها فراهم ساخت. ولی سرنوشت مسیحیت لاتینی در شرق زمانی رقم خورد که در حدود سال ۱۹۳۰ میلادی نیروی جدیدی پا به عرصه گذاشت که توانست شام را متحد گرداند و پس از اتحاد به سوریه بپیوندند و آنها یکجا در اختیار صلاح الدین ایوبی قرار گرفتند.
نویسنده از پیشنهادهای ارائه شده از سوی "پییر دبوا" در نامه خود با عنوان (بازگرداندن سرزمین مقدس) برای جبران شکست های جنگهای صلیبی سخن به میان آورده می گوید:
«می دانیم که زوال نظام های موجود تنها پس از گذشت مدت زمان دراز، به رسمیت شناخته می شود لذا مردم را بر آن می دارد تا کوشش های جدیدی به کار گیرند و ریشه های خشک شده را زندگی جدیدی بخشند. مثال آن نیز "پیر دبوا" (fierreDubois) در رساله معروف خود با نام بازگرداندن سرزمین مقدس (Derecuperatione Sanctae Terrae) است که آن را در سال ۱۳۰۷ میلادی خطاب به "ادوارد اول" پادشاه انگلستان نگاشت و طی آن بر تشکیل مجمعی در اروپا برای تثبیت صلح و منع درگیری هایی که همچون حوادث سال ۱۹۹۲ میلادی منجر به ناکامی جنگهای صلیبی شد، پافشاری کرد. همزمان با این دفاع جهانی (گروهی)، دفاع از تجربه کلیسا و درآمدهای آن و در نظر گرفتن شالودهای برای تأمین مالی جنگهای صلیبی آینده، مطرح گردید. در میان این پیشنهادها، مواردی بود که از سوی کسانی مطرح شد که در شناخت و آشنایی با شرق شهره بودند و به لحاظ عملی نیز این پیشنهادها اهمیت فوق العاده ای داشتند؛ گواینکه جنبه سیاسی نداشتند. به عنوان مثال، تشکیل ناوگان بین المللی که به محاصره دریایی مصر بپردازد و انجام ائتلافی با مغولها و اتحاد دو طایفه دینی بزرگ یعنی "داوی ها" و "اسپارتها"، سه اساس بزرگ این پیشنهادها را تشکیل می داد.»(4)
تکفیر
این پدیده از جمله مهمترین موانع در برابر "تقریب" است و به رغم اینکه اسلام حد و مرز میان کفر و ایمان را با روشنی تمام بیان کرده و دقیقا این مرز را مشخص ساخته است، چنین حالت شگفتی با قدرت تمام مطرح شده است.در حدیثی به نقل از عبادة بن الصامت روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «هر کس شهادت "لا اله الا الله وحده لا شریک له و محمدا عبده و رسوله و عیسى عبدالله و رسوله و کلمة القاها إلى مریم و روح منه" دهد و اذعان کند که بهشت حق است و آتش دوزخ حق است، با هر کاری که کرده باشد خداوند او را وارد بهشت می کند.»
و در روایتی، خداوند او را از درهای هشتگانه بهشت- هر کدام را بخواهد- وارد بهشت می سازد و دو شیخ و "ترمذی" روایت کرده اند: «هر کس شهادت "لا اله الا الله و محمد رسول الله" گوید، خداوند آتش دوزخ را بر وی حرام می سازد.(5)
و از امام صادق (علیه السلام) شنیده شده که فرمود: «اسلام شهادت "لا اله الا الله و تصدیق پیامبری خداست و بدان از ریختن خونها پیشگیری شده و نکاح ها و ارثها، جاری شده است و بر ظاهر آن، جماعت مردم شکل گرفته است.»؟(6)
قرآن کریم و پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز پیروان خود را به برخورد عقلانی، گفتگوی منطقی و پذیرش تعدد اجتهادی در صورت پی ریزی بر پایه های منظبط شرعی، فراخوانده اند؛ ولی با این حال، این پدیده در پرتو شرایط تعصب آمیزی، ابتدا در مسئله خوارج رخ نمود. و به رغم اینکه امت، این حالت را سپری کرد و در دوران پیشوایان مذاهب، اوضاع به روال منطقی خود بازگشت و این پیشوایان با شکوهترین چهره منطقی را ارائه و پیروان خود را بر اساس آن پرورش دادند، عوامل فراوانی باعث بازگشت مجدد این نغمه شوم شد. . به نظر من مهمترین چیزی که ما را با این پدیده روبه رو ساخت، چیزی است که می توان آن را نکوهش دیگران نسبت به پیامدهای سخن ایشان به رغم عدم باور مطلق آنان به چنین پیامد یا ملازمتی دانست.
مثلا در گذشته، خوارج حضرت على (علیه السلام) را تکفیر کردند چون معتقد بودند لازمه موضع وی در برابر داوری، العیاذ بالله کفر آن حضرت است. آنها یاد آور شدند که وقتی آن حضرت به هر دو داور گفت: «بینید اگر معاویه بر حق بود او را تثبیت کنید و چنانچه من به حق بودم، مرا تثبیت کنید.» به خود شک کرد. «و بنابر این او به خودش شک کرد چون نمی دانست که او با معاویه بر حق است و ما نسبت به او شک و تردید جدی تری داریم.»
ولی امام (علیه السلام) با این سخن، پاسخشان داد: «این هرگز شک به خودم نبود ولی می خواستم منصفانه سخن گویم. خداوند متعال نیز می فرماید: « قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قُلِ اللَّهُ ۖ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَىٰ هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ » (من یا شما بر راه هدایت یا در گمراهی آشکاری هستیم) و این هرگز شک نبود و خداوند می دانست که پیامبرش بر حق است.»(7)
پس از دوره پیشوایان مذاهب، این حالت گستردگی بیشتری یافت و در مورد "افزودن صفات بر ذات الهی" و "تحسین و تقبیح عقلى" شاهد آن بودیم که طرفین متنازع بر آن بودند که دیدگاههای یک طرف، او را به کفر می رساند. ما همچنین این پدیده را در مسائل فراوانی از جمله در "توسل"، "شفاعت" و "البداء" و حتی در مواردی چون: "استحسان" و "قیاس" و "مصالح مرسلة" و غیره می یابیم. حال آنکه اگر همگان به گفتگوی منطقی روی آورند خواهند دید که دست کم طرف دیگر، توجیهاتی برای ایمان به این یا آن مسئله دارد و ای بسا در آن صورت متوجه شوند که این نزاعها لفظی است و حقیقتی ندارد. و ای بسا به عنوان مثال نزاع در خصوص مسئله ای فقهی، بدان انجامید که مخالفان به گمراهی و بدعت گذاری متهم شوند. مثلا مسلمانان اتفاق نظر دارند که اسلام از طلاق زن بالغ همبستر شده ولی غیر حامله در صورتی که پاک نباشد یا در حین پاکی با او نزدیکی شده باشد، نهی کرده است ولی در تأثیر آن بر افساد طلاق اختلاف نظر دارند. برخی برآنند که به مجرد حصول گناه، طلاق تحقق می یابد و دیگران قائل به بطلان طلاق در این حالت هستند ولی برخی ها اینان را به گمراهی و بدعت گذاری توصیف می کنند.(8)
حملات متقابل به سطح بسیار عجیبی رسیده است. مثلا مرحوم "تقی الدین السبکی" در کتاب خود طبقات الشافعیة الکبری در حق استاد خویش "الذهبی" که عالم معروفی است، می گوید: این استاد ما "الذهبی" (رحمة الله علیه) از این قبیل است: علم و دیانت دارد و در مورد اهل سنت (یعنی اشاعرة) تحمل مفرطی دارد و بنابراین جایز نیست به وی اعتماد شود... و به چنان حدی از تعصب افراطی رسیده که باعث تمسخر شده است.» (9) و در بارۀ "ابن حزم" می گوید: «کتابش الملل و النحل از بدترین کتاب هاست.»(10)
جهل و تعصب نیز کار را بدتر کرده است؛ چون کسانی وارد عرصه فتوا شده اند که هرگز شایستگی و اهلیت آن را ندارند و به جز آنچه خداوند نازل فرموده، فتوا می دهند و این چیزی است که در جنبش های تکفیری دوران ما شاهد آنیم که به طور گسترده ای منجر به ریخته شدن خونهای بی گناه به نام دفاع از دین و امت شده است؛ حال آنکه دین و امت از آن، بری هستند.
تردید در نیت شرکت کنندگان در گفتگو
این کار به ایجاد فضای آرام و مطلوب یاری نمی رساند و به نوعی گریز یا تعلل و بهانه گیری و ممانعت از تحقق نتایج مطلوب می انجامد. ما این وضع را در روند گفتگوی پیروان ادیان با یکدیگر دیدیم؛ چون هر طرف در پی تحمیل رسوبات ذهنی خویش بر طرف دیگر است. مثلا طرف مسیحی تمام کینه های صلیبی و الهامات خاورشناسان در خصوص "بدعت اسلامی" و نگرانی های خود از خیزش اسلامی را که رقیبی برای طرح های توسعه و سلطه طلبانه غرب به شمار می روند- با خود حمل می کند و طرف اسلامی نیز تمامی سوابق ذهنی سترگ خود از خدمت تبشیر مسیحی به استعمار را طی قرنهای متمادی با خود یدک می کشد.ولی کار و تلاش جدی و توجه به آموزه های هدایت گرانه و فراخوان اسلام به خوش گمانی نسبت به برادر مسلمان، مانع از آن می شود که این عامل نقش خود را در منع "تقریب" بویژه اگر در سطح علمای دست اندر کاری که در عرصه های علم و اخلاص و کوشش در راه تمامی امت، یکی از دیگری بهترند، ایفا نماید.
جنجال و به رخ کشیدن گذشته و حمله علیه مقدسات و بی احترامی به یکدیگر هر کدام از موارد فوق می تواند در حد خود مانعی در جهت تحقق گفتگوی مطلوب و از آنجا رسیدن به "تقریب" باشد. ما متون اسلامی فراوانی یافته ایم که جملگی بر منع این موارد، تأکید دارند: آیه کریمه: « قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» (11) (بگو: تنها شما را به سخن یگانهای اندرز می دهم و آن اینکه دو تن دو تن و تک تک برای خداوند قیام کنید؛ سپس بیندیشید در همنشین شما دیوانگی نیست....) مانع از گفتگو در فضایی انفعالی و ساختگی است.
و آیه شریفه « قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ » (12) بگو: نه آنچه ما گناه کرده ایم از شما می پرسند و نه آنچه شما می کنید، از ما پرسیده می شود.) مانع از درگیر ماندن با گذشته می شود و احترام به دیگری را تحمیل می کند. این امر در آیه ای که از دشنام گفتن حتی به خدایان مشرکان نهی می کنند نیز کاملا مشهود و روشن است.
علاوه بر آنچه گفته شد، اختلاف در شیوه های استدلال و راههای استنباط، مانع از "تقریب" و نزدیکی در نتایج حاصله است؛ لذا باید سعی کرد موارد زیر رعایت گردد:
1- تهی گشتن از فرضیه های قبلی و پیش فرض ها، پیش از آغاز روند گفتگو.
2- توافق بر شیوه واحدی برای استنباط که البته این کار، چندان دشوار نیست.
٣- تعریف دقیق موضوع گفتگو تا هر طرف به مسئله و مفهومی مغایر با دیدگاه طرف دیگر نگرد.
سایر موانع بر سر راه تقریب
موانع دیگری بر سر راه "تقریب" وجود دارد از جمله:
۲- اطلاع از دیدگاههای مذهب از زبان دشمنان آن مذهب؛ که این نیز به دور از منطق است زیرا دشمنان گاه می کوشند برای محق جلوه دادن مذهب خود، اوهامی را به مذهب مورد نظر نسبت دهند.
٣- ورود نااهلان به روند گفتگو؛ این کار را قرآن و منطق رد می کند. خداوند متعال در خطاب به اهل کتاب که ادعایی دارند که نسبت به آن اطلاعی ندارند می فرماید: « هَا أَنْتُمْ هَٰؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (13) (هان! شما همان کسانی هستید که در آنچه بدان دانشی داشتید، چون و چرا کردید. دیگر چرا در آنچه بدان دانشی ندارید چون و چرا می کنید؟)
۴- پیروی از شیوه های پیچ در پیچ برای چیره شدن بر طرف دیگر؛ کاری که گفتگو را به بازی بی نتیجه تبدیل می کند. و دیگر موارد و موانعی که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست ولی باید آنها را از میان برداشت تا بتوان به "تقریب" مطلوب و بلکه ضروری در جهان آشفته کنونی نایل آمد.
پینوشتها:
١- شیرین هانتر، مستقبل الاسلام والغرب (آینده اسلام و غرب) ترجمه به عربی: زینب شوربا، صفحه ۱۱۱.
2- فاضل الأنصاری، قصة الطوائف (داستان فرقه ها)، صفحه ۲۳۳.
3- نگاه کنید به: حبشی، الحرب الصلیبیة الاولى (جنگ صلیبی اول) قاهره ۱۹۰۸م، صفحات ۱۲7 و ۱۲9.
224-223 William of tyre trans krey 1943 vol.1 .pp
4- رسالة التقریب، شماره 19، صفحات ۲۲۹ تا ۲۳۹.
5- این روایت را "صحاح" در ابتدای روایات نقل شده خود، آورده اند و صاحب جمع الفوائد آنها را در ابتدای کتاب خود، گرد آورده است.
6- الکافی، جلد دوم، صفحه ۲۵.
7- سبا -24 ؛ علامه طبرسی، الاحتجاج، جلد اول، صفحه 444.
8- الفقه على المذاهب الخمسة، صفحه ۶۱۱.
9 - طبقات الشافعیة الکبری، جلد دوم، صفحات: ۱۳-۱۵.
10- همان منبع، جلد اول، صفحه ۹۰.
11- سوره سبأ- ۴۶
12- سوره سبأ - ۲۵
13- سوره آل عمران - ۶۶
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی، چالشها، راهبردها»، نویسنده: آیت الله محمد علی تسخیری، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1390 ش، صص 72-59.