سلام به شکوفه ‌، سلام به بهار !

سالي نو مي‌آيد با تمام شادابي‌هايش با سبزي و جوانه با شکوفه‌هايي که شوق مي‌آفرينند و انسان را از معجزه خلقت بي‌تاب مي‌کنند. اين همه نظم و آراستگي که هر سال نو مي‌شود به ما چه مي‌آموزد؟ اگر رمز و راز طبيعت رابا ديده دل ببينيم و به درک پيام آن سروش که از خاک تيره و سرد سبزينه‌هايي را جان مي‌دهد تا رشد کنند و غذاي جهانيان را با تنوع بسيار به فراواني نياز همه سلول‌‌هاي جانداران زمين عرضه کند،درک کنيم مي‌توان گفت که حرمت اين رويش و زايش را پاس داشته‌ايم.
يکشنبه، 23 اسفند 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلام به شکوفه ‌، سلام به بهار !
سلام به شکوفه ‌، سلام به بهار !
سلام به شکوفه ‌، سلام به بهار !

نویسنده : دکتر ربابه شيخ‌الاسلام/ متخصص بهداشت عمومي و اپيدميولوژي تغذيه



سالي نو مي‌آيد با تمام شادابي‌هايش با سبزي و جوانه با شکوفه‌هايي که شوق مي‌آفرينند و انسان را از معجزه خلقت بي‌تاب مي‌کنند. اين همه نظم و آراستگي که هر سال نو مي‌شود به ما چه مي‌آموزد؟ اگر رمز و راز طبيعت رابا ديده دل ببينيم و به درک پيام آن سروش که از خاک تيره و سرد سبزينه‌هايي را جان مي‌دهد تا رشد کنند و غذاي جهانيان را با تنوع بسيار به فراواني نياز همه سلول‌‌هاي جانداران زمين عرضه کند،درک کنيم مي‌توان گفت که حرمت اين رويش و زايش را پاس داشته‌ايم.
مي‌توان شاد و سالم زيست. بخشنده بود و نظم را در همه عرصه‌هاي حياط رعايت کرد. شايد براي درک راز حيات بايد بيشتر و بيشتر در کنار طبيعت و با طبيعت زندگي کرد. در بهار امسال به شکوفه‌ها نگاه کنيد. شايدکوچک‌ترين پيام شکوفه‌ها زيبا بودن ودر عين زيبايي رشد و بالندگي است که ثمري را مژده مي‌دهد. ثمري که نصيب ديگران مي‌شود و نهايتا جانداراني را جان مي‌بخشد. آفريدني که گرچه دستان زيادي براي چيدن آن مشتاق‌اند ولي درخت از آن ثمر نصيبي ‌نمي‌برد ولي باز سال ديگر سرشارتر غرق شکوفه مي‌شود. فلسفه درخت حتي بي‌ثمرايجاد سايه ساري دلچسب است. آيا ما انسان‌ها در زندگيمان به اندازه يک درخت بي‌بار به خودمان و ديگران سايه‌اي رايگان بخشيده‌ايم؟

سلام به شکوفه ‌، سلام به بهار !

به عنوان يک انسان با تمام عظمتي که خلقت به او بخشيده است به خودمان کمک کرده‌ايم؟ مراقب تن و بدن خود بوده‌ايم؟ شايد يکي از راه‌هاي ستايش معبود حفظ چيزي است که او آفريده است. آيا به خود، به جسم و جان خود، به روح و روان خود کمک کرده‌ايم؟ آيا خودمان را دوست داشته‌ايم تا بتوانيم ديگران را دوست داشته باشيم؟ آيا حسد به دلمان راه نداشته است و روحمان را با افزون‌خواهي مکدر و رنجور نکرده‌ايم؟ کودکانمان را در مقايسه‌هاي بي‌منطق آزرده نکرده‌ايم و آنان را در مسابقه بهترين بودن‌ها و برترين بودن‌ها براي عقده گشايي خود فدا نکرده‌ايم؟ ريه‌هاي خود را با انواع دود رنج نداده‌ايم؟
قلب خود را دوست داشته‌ايم و به خاطر لذتي آني طعمي‌ و عطري و اشتهايي... مصيبتي بزرگ را براي عروق زحمتکش بدن خود فراهم نکرده‌ايم؟ استخوان‌هاي محکم خود را که هر روز بار بدن مارا با صبوري مي‌کشند، خوب تغذيه کرده‌ايم و آنها را با بي‌اعتنايي به الفباي زيستن سالم، پوک و فرسوده نکرده‌ايم؟ زياد نخورده‌ايم که وزن سنگينمان زانوهايمان را بيازارد و براي راه رفتن بر زمين خدا سنگين باشيم و نالان؟ با طبيعت آشتي بوده‌ايم و رنگ و روي بخشنده طبيعت به ما بخشندگي آموخته است؟ ياد گرفته‌ايم که کارمان را با شوق انجام دهيم و آن را دوست داشته باشيم؟ واکنش‌هايمان نسبت به رويدادها منطقي بوده است و به خاطر يک دستمال قيصريه را به آتش نکشيده‌ايم؟ آيا محيط زندگيمان، کوچه و خيابان را مانند منزل خود پاک نگه داشته‌ايم و طرفدار اين ضرب المثل نبوده‌ايم که با يک گل بهار نمي‌شود؟
منبع: www.salamat.com




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.