مرگ جز اين نيست
«يا صاحب الزمان ادرکنا»
مرگ پايان زندگاني انسان نيست، بلکه آغاز مرحله اي جديد از زندگاني او است.
مرگ دروازه اي گشوده به سوي حيات آخرت است (1).
مرگ پاسخگويي به دعوت ناگزير خداي هستي بخش، در انتقال از سراي فاني و ناپايدار، به منزلگاهي باقي و پاينده است (2).
مرگ سفري نزديک به ديار جاودانگي است (3).
مرگ براي انساني که دل به خدا داده و با ايمان و ياد قيامت، عمل صالح را ره توشه ي سفر آخرت خويش قرار داده است، شادماني و آسايش و بازگشتي خجسته به سوي بهشت برين است. (4).
مرگ براي او بشارتي به نعمت هاي جاودانه است (5).
مرگ براي او بالاترين شادماني است (6).
مرگ پلي براي عبور دادن مؤمن از شدايد و ناگواري ها به سوي بهشت بيکرانه و نعمت هاي هميشگي است(7).
مرگ براي مؤمن، چونان کندن جامه اي چرکين و پوشيدن لباسي فاخر به جاي آن، چونان باز کردن بندها، شکستن زنجيرها و سوار گشتن بررام ترين مرکب ها، چونان انتقال از منزلي ويران و وحشت زا به سرايي ايمن و مأنوس است (8).
مردن براي مؤمن همچون بوييدن بهترين و دلپذيرترين رايحه ها است، از کثرت خوبي اين بو خوابي آرام به سراغش مي آيد و همه ي درد و رنج هايش پايان مي پذيرد (9).
مردن براي مؤمني که زاد سفر برگرفته و به حق آماده ي مرگ شده، نافع تر از دوايي است که دردمندي براي معالجه ي خويش استعمال مي کند، آري! اگر آنان نعمت هايي را که مرگ سبب وصول به آنها است مي شناختند، آن را طلب مي کردند و دوستش مي داشتند بيشتر از آنکه انسان عاقل دور انديش، براي دفع آفت ها و جلب سلامت ها، دارو را مي طلبد و دوست مي دارد (10).
مردن براي مؤمن چونان وارد شدن به حمامي است که آخرين باقيمانده ي کثافت معاصي را ازجان او مي زدايد و آلودگي گناهان را از پيکره ي هستي او پاک مي کند (11).
به راستي وقتي مؤمن، خود را در دنيا غريب مي بيند و حصار بسته ي زندگي دنيايي را زندان روح ملکوتي خويش مي شمارد، مرگ را که آغاز سفرش به وطني آشنا، و سکوي پروازش به آسمان ملکوت است، چه سعادتي مي شمارد و چه ملتهبانه چشم انتظارش مي ماند!
و چه زيبا است تعبير بليغ رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم که درباره ي کيفيت جان دادن شيعيان فرمود:
«هر يک از شيعيان ما که محبت بيشتري نسبت به ما داشته باشد بيرون آمدن روح از بدنش همانند آن است که يکي از شما در گرماي سوزان روزي تابستاني، آبي سرد و گوارا بنوشد که دل تفتيده اش به آن جلا يابد» (12).
و چنين است که مرگ، گل خوشبوي مؤمنان (13)، هديه ي ارزنده ي ايمان آوردگان (14)، آرامش دهنده سعادتمندان (15)، غنيمت و بهره ي (بي پايان) (16)، و کفاره ي گناهان مسلمانان ( 17) به شمار آمده است.
اما اگر مرگ اين است، چرا مردم اين مقدار از مردن مي ترسند و چرا تا اين حد از مرگ هراسانند؟
عوامل ترس از مرگ ازديدگاه اهل بيت
فرمود: آيا تو را ثروتي هست؟
عرض کرد: آري!
فرمود: آيا آن را پيش فرستاده اي؟
گفت: خير.
فرمود: به همين خاطر است که مردن را دوست نداري (18).
و نيز رسول خدا صلي الله و عليه و آله و سلم در جواب مردي ديگر که از او چنين پرسشي داشت فرمود: «مالي را که داري - براي آخرتي که در انتظار تو است - پيش فرست. دل انسان همراه مال او است، اگر آن را پيش فرستاده باشد، دوست مي دارد که به آن ملحق گردد. و اگر آن را پس انداز کرده باشد، دوست مي دارد که با آن بماند» (19).
کسي از امام مجتبي عليه السلام پرسيد: از چه رو مرگ براي ما ناخوشايند است و دوستش نمي داريم؟
فرمود: از آن رو که آخرت خويش را خراب نموده و دنياي تان را آباد ساخته ايد. به همين خاطر انتقال از آبادي به خرابي را ناپسند مي داريد (20).
به راستي چه چيزي جز ترس از حساب و کتابي سخت و عقوبتي دردآلود مي تواند شيريني مرگ را درکام انسان تلخ گرداند؟
چه چيزي جز گناهان و خطاهايي که در گذشته مرتکب شده ايم، مي تواند مرگ را در نظرمان مکروه و ناخوشايند جلوه دهد؟ (21)
آيا شگفت نيست که انسان مرگ را به خاطر کثرت گناهان خويش مکروه شمارد و با اين همه باز هم به آنچه که مرگ را به خاطر آن ناخوش مي دارد، ادامه دهد؟ (22)
آيا هنگام آن نرسيده است که با فراهم ساختن ره توشه ي آخرت، خود را براي کوچ ناگزيري که در پيش داريم آماده کنيم؟ (23)
آيا هنگام آن نرسيده است که از ملاحظه ي عمر رو به کاهش خويش و از ديدن مردن ديگران پرده ي فراموشي و غفلت را درهم بدريم و به خود آييم و براي سفر مرگ خويش زاد و توشه برگيريم؟ (24)
آيا هنگام آن نرسيده است که بانگ رحيل کاروان آخرت را بشنويم و به هوش آييم و بدانيم که اين دنيا سراي ماندن نيست و بايد آن را به آخرت فروخت؟ (25)
خوشا به حال بنده اي که از پروردگارش بترسد، خويشتن را اندرز دهد، توبه را مقدم دارد و بر شهوات خويش پيروز گردد.
مرگ از نظر انسان پنهان است، آرزويش وي را فريب دهد، شيطان هميشه همراه او است، گناه و معصيت را در نظر او زينت بخشد تا انجامش دهد. و او را در آرزوي توبه نگهدارد تا آن را به تأخير اندازد و در حالت غفلت کامل مورد هجوم مرگ قرار گيرد. افسوس بر آن انسان غافلي که لحظه لحظه ي عمرش دليلي بر محکوميت او به شمار مي آيد، و شقاوت و بدبختي، فرجام کار و عاقبت روزگار او است. بياييد از خدا بخواهيم که ما و شما را از کساني قرار دهد که هيچ نعمتي آنان را به مستي و بي خبري نمي کشاند، و هيچ هدفي آنان را از اطاعت پروردگار باز نمي دارد، و هيچ پشيماني و اندوهي پس از مرگ به وجود آنان راه نمي يابد» (26).
پی نوشت ها :
1- «الموت باب الآخره» اميرالمؤمنين عليه السلام، غرر الحکم، ج 1، ص 84، چاپ دانشگاه تهران.
2- «...و استحضرتنا دعوتک التي لابد منها و من اجابتها...» امام سجاد عليه السلام، صحيفه سجاديه، دعاي يازدهم.
3- «الرحيل و شيک» علي عليه السلام، نهج البلاغه فيض الاسلام، حکمت 178.
4- «الموت...جاء بالروح و الراحه و الکره المبارکه الي جنه عاليه». رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم، فروع کافي، ج 3، ص 257.
5- «...بشاره بنعيم الأبد...» امام جواد عليه السلام، از اميرالمؤمنين عليه السلام. بحارالانوار، ج 6، ص 154.
6- «...اعظم سرور يرد علي المؤمنين...» امام مجتبي عليه السلام، مدرک پيشين.
7- «فما الموت الا قنطره تعبربکم عن البؤس و الضراء الي الجنان الواسعه و النعيم الدائم».
امام حسين عليه السلام، معاني الاخبار، چاپ نجف، افست ايران، مکتبه المفيد، ص 274.
8- امام سجاد عليه السلام، بحارالانوار، ج 6، ص 155، معاني الأخبار، ص 274.
9- «الموت للمؤمن کأطيب ريح يشمه فينعس لطيبه و ينقطع التعب و الألم کله عنه».
امام صادق عليه السلام، مدرک پيشين، ص 152، معاني الأخبار، ص 272.
10- «ان من استعد للموت حق الاستعداد فهو انفع له من هذا الدواء لهذا المتعالج، اما انهم لو عرفوا ما يؤدي اليه الموت من النعيم لاستدعوه و احبوه اشد ما يستدعي العاقل الحازم الدواء لدفع الآفات و اجتلاب السلامات». امام جواد عليه السلام، معاني الاخبار، ص 276.
11- «...فذاک الموت، هو ذلک الحمام و هو آخر ما بقي عليک من تمحيص ذنوبک و تنقيتک من سيئاتک...» امام عسکري عليه السلام، مدرک پيشين.
12- «ان اشد شيعتنا لنا حبا يکون خروج نفسه کشرب احدکم في يوم الصيف الماء البارد الذي ينتفع به القلوب». رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، بحارالانوار، ج 6، ص 162.
13- «الموت ريحانه المؤمن». رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، کنز العمال، خبر 42136.
14- «افضل تحفه المؤمن، الموت». علي عليه السلام، غرر الحکم، ج 2، ص 483.
15- «في الموت راحه السعداء». علي عليه السلام، غررالحکم، ج 4، ص 406.
16- «الموت غنيمه» رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، کنز العمال، خبر 44144.
17- رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم، مدرک پيشين، خبر 42122.
18- امام باقر عليه السلام، بحار الانوار، ج 6، ص 127.
19- «فقدم مالک بين يديک، فان المرء مع ماله، ان قدمه أحب أن يلحقه و ان خلفه احب أن يتخلف معه».کنز العمال، خبر 42139.
20- «انکم اخربتم آخرتکم و عمرتم دنياکم، فانتم تکرهون النقله من العمران الي الخراب». بحار الانوار، ج 6، ص 129.
21- «هيهات ما تناکرتم الا لما قلبکم[فيکم] من الخطايا والذنوب». اميرالمؤمنين عليه السلام، غرر الحکم ج 6، ص 201، بحارالانوار، ج 77، ص 383.
22- يکره الموت لکثره ذنوبه، و يقيم علي ما يکره الموت له». اميرالمؤمنين عليه السلام، نهج البلاغه فيض، کلمات قصار، حکمت 142.
23- «ترحلوا جد بکم و استعدوا للموت فقد اظلکم». با استفاده از فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام، نهج البلاغه فيض، خطبه 63.
24- «عجبت لمن نسي الموت و هو يري من يموت».
«عجبت لمن يري انه ينقص کل يوم في نفسه و عمره و هو لايتأهب للموت». با استفاده از فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام، غرر الحکم، ج 4، ص 336.
25- «وکونوا قوما صيح بهم فانتبهوا و علموا أن الدنيا ليست لهم بدار فاستبدلوا». با استفاده از فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام، نهج البلاغه فيض، خطبه 63.
26- اميرالمؤمنين عليه السلام، نهج البلاغه فيض، خطبه 63.