مراقبت و توجه به فرزندان، بدون دخالت در امور آنان
به محض اين كه كودكى متولد مىشود، نقش اصلى والدين نيز آغاز مىگردد. همان طور كه نيازهاى كودكان و مسئوليتهاى والدين در طول سالها تغييراتى پيدا مىكند، ارتباط بين فرزندان و والدين نيز دستخوش تحولاتى مىگردد. در شرايط طبيعى، ارتباط بين اين دو نسل، بيشتر در حول و حوش روابط عاطفى و احساسى است ولى در شرايط حاد و بحرانى، ارتباطات دگرگونه و مشكل مىشود.
اين بخش، والدينى را كه فرزندان بالغ دارند و يا فرزندانى كه در آينده قرار است پدر يا مادر شوند مورد خطاب قرار مىدهد. هم اكنون در اين بخش از كتاب به نقطهاى رسيديم كه هر فردى در زندگى به آن خواهد رسيد. به اين معنى كه در اين مرحله از زندگى، حقيقتا والدين و فرزندان به جايى مىرسند كه از مسئوليتهاى يكسان برخوردارند و همچنين تأثير يكسانى به روى يكديگر خواهند گذاشت. اين بخش از كتاب، به مسائل هدايت، آموزش و كمك به والدين نمىپردازد، بلكه بيشتر در مورد پذيرش و حمايت دو جانبه صحبت به ميان مىآورد و در مورد موارد مشكلزا نيز مطالبى را مطرح مىكند. هنگامى كه آموزش كمك كردن و يا حتى حمايت در روابط بين والدين و فرزندان، معناى اصلى خود را از 25 به اين موضوع مىپردازد كه ارتباط واقعى والدين و فرزندان بايد به چه گونهاى باشد كه توجه پدر و مادر، امرى نابجا از جانب فرزندان تلقى نگردد و يا اين كه در چه مرحلهاى اين توجهات از جانب والدين، ممكن است به نظر فرزندان مزاحمت و دخالت به حساب آيد.
يكى از لذتهاى والدين اين است كه بتوانند در زندگى كودكان خود نقشهايى را ايفا نمايند و بخشى از زندگى آنان را تشكيل دهند. ما به عنوان پدر و مادر، شاهد بزرگ شدن فرزندانمان هستيم، در كودكى پوشك آنها را عوض مىكنيم، وقتى خون دماغ مىشوند، بينى آنان را پاك مىكنيم، در شادىهاى آنها هنگام يادگيرى و كشف حقايق شريك مىشويم، به خاطر مشكلات و دردهاى آنان نگرانيم و موفقيتهاى آنها را جشن مىگيريم. ما در زندگى با آنها هستيم و مرتبا درگير مسائل مربوط به آنان مىگرديم. اين نقشها، با بزرگ شدن فرزندان و تشكيل خانواده توسط آنان، تغييراتى عميق و اساسى مىكنند زيرا با رشد فرزندان و پذيرش مسئوليتها، والدين احساس مىكنند كه نياز آنها به پدر و مادر كمتر مىشود.
گهگاهى مشاهده مىشود كه حتى از بلوغ فرزندان، اين وابستگى و زنجيرهى محكم گسسته نشده است. اين موضوع سبب ايجاد مشكلاتى براى هر دو آنان خواهد گرديد.در واقع در اين جاست كه موضوع مداخلهى والدين به ميان مىآيد و عواقب زيانآور خود را به همراه مىآورد. بعضى از والدين آرزو دارند كه در زندگى فرزندان خود تأثير بگذارند، زيرا جدا از فرزند خود نمىتوانند زندگى كنند و مرتبا در تلاشند كه روى امور مربوط به فرزند كنترل داشته باشند.از طرف ديگر بعضى از فرزندان نيز هستند كه تمايلى براى جدايى از زنجيرهى وابستگى به والدين خود ندارند. آنها خود را كاملا وابسته به پدر و مادر مىدانند و پيرامون توانايى زندگى مجزا و مستقل از پدر و مادر، دچار شك و ترديدند و به طور كلى خود را باور ندارند. هيچ كدام از اين موقعيتها رضايت بخش نيست و به جلسات درمانى و بحث و مناظره نيازمند است.
به هر جهت يكى از مهمترين وظايف والدين، كمك كردن به فرزندان و حامى آنان بودن است. گاهى اوقات نيازهاى كودكان بسيار روشن است و برقرارى ارتباط ميان والدين و فرزندان امرى ساده. بعضى مواقع فرزندان دچار مشكلاتى هستند كه از بيان آنها خوددارى مىكنند زيرا اين مشكلات شخصى است و از اظهار آن مسائل، دچار شرم و تقصير هستند، همچون روى آوردن به مواد مخدر. به هر حال والدين بايد همواره آگاه باشند و در مواقع ضرورى به فرزندان خود يارى رسانند، ولى نكتهى مهم اين جاست كه چطور به فرزندان كمك كنند كه مشكلات را از سر راه بردارند، بدون آن كه مداخلهاى صورت گيرد؟ در اين ميان داشتن خود آگاهى و خلاقيت در والدين، امرى مهم است كه به آنان كمك مىكند تا بتوانند ارتباط سالم و منطقى با فرزندان خود برقرار كنند.
در اين قسمت، به 11 اصل مهم، پيرامون چگونگى ارتباط ميان فرزندان و والدين در دوران پس از بلوغ مىپردازيم. اين اصول از اهميت بسيارى برخوردار است ولى لازم به ذكر است كه نياز به تحقيق و مطالعه همچنان وجود دارد.
1- سوء استفاده از كودك 2- خطر خودكشى يا آدم كشى 3- افسردگى شديد و يا مشكلات روحى 4- استفاده از مواد مخدر.
دخالت والدين در امورى كه به آن اشاره داشتيم امرى ضرورى محسوب مىگردد. بهرهكشى از كودكان و خشونت هرگز قابل تحمل نيست. همچنين فردى كه در معرض خودكشى يا قتل قرار دارد بايد به سرعت از لحاظ روان شناسى مورد معاينه قرار گيرد و پيگيرىهاى مستمرى براى درمان او صورت پذيرد.
/س
اين بخش، والدينى را كه فرزندان بالغ دارند و يا فرزندانى كه در آينده قرار است پدر يا مادر شوند مورد خطاب قرار مىدهد. هم اكنون در اين بخش از كتاب به نقطهاى رسيديم كه هر فردى در زندگى به آن خواهد رسيد. به اين معنى كه در اين مرحله از زندگى، حقيقتا والدين و فرزندان به جايى مىرسند كه از مسئوليتهاى يكسان برخوردارند و همچنين تأثير يكسانى به روى يكديگر خواهند گذاشت. اين بخش از كتاب، به مسائل هدايت، آموزش و كمك به والدين نمىپردازد، بلكه بيشتر در مورد پذيرش و حمايت دو جانبه صحبت به ميان مىآورد و در مورد موارد مشكلزا نيز مطالبى را مطرح مىكند. هنگامى كه آموزش كمك كردن و يا حتى حمايت در روابط بين والدين و فرزندان، معناى اصلى خود را از 25 به اين موضوع مىپردازد كه ارتباط واقعى والدين و فرزندان بايد به چه گونهاى باشد كه توجه پدر و مادر، امرى نابجا از جانب فرزندان تلقى نگردد و يا اين كه در چه مرحلهاى اين توجهات از جانب والدين، ممكن است به نظر فرزندان مزاحمت و دخالت به حساب آيد.
يكى از لذتهاى والدين اين است كه بتوانند در زندگى كودكان خود نقشهايى را ايفا نمايند و بخشى از زندگى آنان را تشكيل دهند. ما به عنوان پدر و مادر، شاهد بزرگ شدن فرزندانمان هستيم، در كودكى پوشك آنها را عوض مىكنيم، وقتى خون دماغ مىشوند، بينى آنان را پاك مىكنيم، در شادىهاى آنها هنگام يادگيرى و كشف حقايق شريك مىشويم، به خاطر مشكلات و دردهاى آنان نگرانيم و موفقيتهاى آنها را جشن مىگيريم. ما در زندگى با آنها هستيم و مرتبا درگير مسائل مربوط به آنان مىگرديم. اين نقشها، با بزرگ شدن فرزندان و تشكيل خانواده توسط آنان، تغييراتى عميق و اساسى مىكنند زيرا با رشد فرزندان و پذيرش مسئوليتها، والدين احساس مىكنند كه نياز آنها به پدر و مادر كمتر مىشود.
گهگاهى مشاهده مىشود كه حتى از بلوغ فرزندان، اين وابستگى و زنجيرهى محكم گسسته نشده است. اين موضوع سبب ايجاد مشكلاتى براى هر دو آنان خواهد گرديد.در واقع در اين جاست كه موضوع مداخلهى والدين به ميان مىآيد و عواقب زيانآور خود را به همراه مىآورد. بعضى از والدين آرزو دارند كه در زندگى فرزندان خود تأثير بگذارند، زيرا جدا از فرزند خود نمىتوانند زندگى كنند و مرتبا در تلاشند كه روى امور مربوط به فرزند كنترل داشته باشند.از طرف ديگر بعضى از فرزندان نيز هستند كه تمايلى براى جدايى از زنجيرهى وابستگى به والدين خود ندارند. آنها خود را كاملا وابسته به پدر و مادر مىدانند و پيرامون توانايى زندگى مجزا و مستقل از پدر و مادر، دچار شك و ترديدند و به طور كلى خود را باور ندارند. هيچ كدام از اين موقعيتها رضايت بخش نيست و به جلسات درمانى و بحث و مناظره نيازمند است.
به هر جهت يكى از مهمترين وظايف والدين، كمك كردن به فرزندان و حامى آنان بودن است. گاهى اوقات نيازهاى كودكان بسيار روشن است و برقرارى ارتباط ميان والدين و فرزندان امرى ساده. بعضى مواقع فرزندان دچار مشكلاتى هستند كه از بيان آنها خوددارى مىكنند زيرا اين مشكلات شخصى است و از اظهار آن مسائل، دچار شرم و تقصير هستند، همچون روى آوردن به مواد مخدر. به هر حال والدين بايد همواره آگاه باشند و در مواقع ضرورى به فرزندان خود يارى رسانند، ولى نكتهى مهم اين جاست كه چطور به فرزندان كمك كنند كه مشكلات را از سر راه بردارند، بدون آن كه مداخلهاى صورت گيرد؟ در اين ميان داشتن خود آگاهى و خلاقيت در والدين، امرى مهم است كه به آنان كمك مىكند تا بتوانند ارتباط سالم و منطقى با فرزندان خود برقرار كنند.
قوانين مبتنى بر منطق، جهت راهنمايى والدين
در اين قسمت، به 11 اصل مهم، پيرامون چگونگى ارتباط ميان فرزندان و والدين در دوران پس از بلوغ مىپردازيم. اين اصول از اهميت بسيارى برخوردار است ولى لازم به ذكر است كه نياز به تحقيق و مطالعه همچنان وجود دارد.
تصديق فرزندان و پى بردن به ارزش واقعى او
توجه نسبت به فرزندان پايان ناپذير است ولى مسئوليتها روزى به پايان مىرسد
به خاطر خطاها و شكستهاى فرزندان، خود را مقصر قلمداد نكنيد
وسيلهى نظر سنجى باشيد نه بلندگوى دستى
هر آنچه را كه داريد در طبق اخلاص بگذاريد
تفاوتها را بپذيريد و براى آنها ارزش قائل شويد
زخمهاى كهنه را تازه نكنيد و نگرانىهاى گذشته را در قالب تازهاى تكرار ننماييد
اجازه ندهيد فرزندان در زندگى شما مداخله نمايند
در موقعيتهايى كه زندگى فرزند دچار خطر و تهديد مىگردد، مداخله نماييد
1- سوء استفاده از كودك 2- خطر خودكشى يا آدم كشى 3- افسردگى شديد و يا مشكلات روحى 4- استفاده از مواد مخدر.
دخالت والدين در امورى كه به آن اشاره داشتيم امرى ضرورى محسوب مىگردد. بهرهكشى از كودكان و خشونت هرگز قابل تحمل نيست. همچنين فردى كه در معرض خودكشى يا قتل قرار دارد بايد به سرعت از لحاظ روان شناسى مورد معاينه قرار گيرد و پيگيرىهاى مستمرى براى درمان او صورت پذيرد.
به عنوان پدربزرگ و مادربزرگ به مقررات و قوانين اتخاذ شده توسط والدين احترام بگذاريد
مسئوليتها را در زندگى تقسيم كنيد تا ارتباطات شما سازندهتر گردد
/س