الگوي مدنيت ديني ده سال حکومت نبوي(2)

در شماره ي نخست اين کوتاه نوشت به بررسي وضعيت يثرب پيش از حضور پيامبر(ص) و زمينه هاي مهاجرت و علل و عوامل مهاجرت به يثرب پرداختيم. در اين شماره به بررسي رويدادهايي خواهيم پرداخت که پس از حضور پيامبر(ص) در مدينه رخ داد. يثربي ها پيامبر(ص) را براي ايجاد امنيت و انسجام به شهرشان فرا خوانده بودند، و اين امنيت مستلزم همکاري و همراهي مردماني بود که از ديرباز با آشفتگي و از هم
يکشنبه، 22 فروردين 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الگوي مدنيت ديني ده سال حکومت نبوي(2)
الگوي مدنيت ديني ده سال حکومت نبوي(2)
الگوي مدنيت ديني ده سال حکومت نبوي(2)

نويسندگان: حسين جمشيدي (*)، سيده نرگس تنهايي (**)




چکيده

در شماره ي نخست اين کوتاه نوشت به بررسي وضعيت يثرب پيش از حضور پيامبر(ص) و زمينه هاي مهاجرت و علل و عوامل مهاجرت به يثرب پرداختيم. در اين شماره به بررسي رويدادهايي خواهيم پرداخت که پس از حضور پيامبر(ص) در مدينه رخ داد.
يثربي ها پيامبر(ص) را براي ايجاد امنيت و انسجام به شهرشان فرا خوانده بودند، و اين امنيت مستلزم همکاري و همراهي مردماني بود که از ديرباز با آشفتگي و از هم پاشيدگي خو گرفته بودند. ساختار جديد سياسي و اجتماعي شايد چندان با باورها و افکار آنها سازگاري نداشته باشد. از سوي ديگر مهاجراني که از مکه به يثرب آمده بودند، کار تدبير امور را دشوار مي ساخت. بيکاري، وضعيت روحي و رواني، اختلاف فرهنگي و رفتاري مهاجران، راهکارهاي خاصي براي حل و فصل آنها مي طلبيد.
پيامبر(ص)، در آغاز ورود، دست به ابتکار سياسي زد و اقداماتي انجام داد که تا اندازه اي دل همگان را به دست آورد. با توجه به اين اقدامات، زمينه براي آيين و آداب شهروندي جديد فراهم آمد؛ همچون پذيرش اديان ديگر، استقلال گروه ها و قبايل، استقلال مهاجران و محوريت پيامبر(ص) در صورت بروز اختلافات، همکاري همگان با يک ديگر، آزادي و استقلال هر يک در حوزه ي شخصي و فردي، ايجاد پيوند عميق بين مهاجران و انصار با حفظ استقلال هر يک. هر يک از اين اقدامات زمينه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي را براي همبستگي اجتماعي بيشتر فراهم مي کرد.
در اين ميان پيامبر(ص) آيين و آدابي را به اجرا گذاشت و همگان بدان تن در دادند و پيروي کردند که امروزه بدان آيين شهروندي مي گويند. ما کوشيده ايم تا تجربه ي ده سال حکومت پيامبر(ص) را در مدينه، به عنوان ملاک شهروندي ديني، به محک تجربه درآوريم.
واژگان کليدي: نظم اجتماعي، هجرت، امت.

نظم اجتماعي

در جامعه شناسي با دو مسأله ي اساسي روياروي خواهيم بود؛ از يک سو «نظم اجتماعي» و از سوي ديگر دگرگوني هايي که رخ مي دهد. چگونه مي شود که علي رغم همه جنگ ها و کميابي ها و نفاق و تضاد ها، نظم اجتماعي به طور نسبي پايدار مي ماند؟ و يا چگونه مي شود که جامعه از هم مي گسلد و دچار از هم پاشيدگي مي گردد؟ (چلبي، 1375، 11) نظم اجتماعي نقطه ي مقابل تغيير نيست، بلکه نظم اجتماعي در برابر گست و از هم پاشيدگي و اضمحلال جامعه است. نظم اجتماعي چيزي در برابر جامعه ي آشوب زده و يا بحران زده است. جامعه اي که تغييرات و دگرگوني ها، چنان به لايه هاي ژرف آن نفوذ کرده که به ناچار بايد اين جامعه چيز ديگري بشود، غير از آن چيزي که پيش از اين بود.

هجرت

هجرت نقل مکان کردن از يک جا به جايي ديگر با توجه به ويژگي هاي مکان جديد است. به نظر مي رسد نقطه ي مقابل هجرت، تبعيد باشد. در هجرت، مقصد لزوماً هم رديف و يا برتر از مبدأ است، اما در تبعيد، که با اجبار و اکراه همراه است، مقصد لزوماً ضعيف تر و بدتر از مبدأ است. هجرت با رويکرد روانشناختي به دو گونه است:
1) مبتني بر تمايل و اختيار خود فرد؛
2) هجرت از روي اکراه.
در هجرت، شرط مهم اين است که مقصد نسبت به مبدأ برتري هاي چشمگير داشته باشد. در هجرت از روي تمايل، فرد با آگاهي و از روي اختيار اقدام به هجرت مي کند و مشکلات و مسائل آن را قبلاً بررسي کرده و خود را براي مواجه شدن با آن آماده مي کند؛ ولي در هجرت از روي اکراه، چنين آمادگي وجود ندارد و اين نوع مهاجرت مشکلات چندي را به همراه خواهد داشت، هم براي کس يا کساني که مجبور به هجرت مي شوند و هم براي مکان مهاجرپذير.

مشکلات پيش رو

ايجاد نظم و انسجام در يک جامعه ي پراکنده، بدون وجود موانع و مشکلات، امري گريزناپذير است، به ويژه اگر کساني بخواهند چنين نظمي بيافرينند، آن هم در جامعه اي که موقعيت هاي خاصي دارد؛ در اين صورت نارسايي ها و دشواري ها نمود بيشتري خواهد داشت؛ از آن جمله:
1) نداشتن طرح و برنامه ي پيشين جهت ايجاد نظم در جامعه؛
2) ايجاد نظم و انسجام خارج از محيط زندگي فرد باشد؛
3) مردم پيش از آن، پاي بند هيچگونه نظمي در زندگي خود نبوده باشند؛
4) نظم جديد با باورها و افکار مردم ناسازگار باشد.
پيامبر(ص) در بدو ورود به يثرب، جهت ايجاد نظم و سامان بخشي به نظام اجتماعي يثرب، با مسائل و مشکلاتي مواجه شد که تحت عنوان مشکلات پيش رو بررسي مي کنيم.
1) با توجه به شناختي که از يثربيان به دست آورديم، آنان قبل از ورود پيامبر(ص) پاي بند هيچ گونه نظم و قانوني نبودند و به صورت قبيله اي که اساس آن بر پراکندگي و قوم گرايي استوار بود، زندگي مي کردند. اوضاع اجتماعي آنان آشفته و نابسامان بود. وجود اديان و اعتقادات مختلف در يثرب بر تشتّت و پراکندگي مردم آن سامان مي افزود. بنابراين پيامبر(ص) با مردمي روبرو بود که پيش از وي به صورت خودسر عمل مي کردند و خود را ملزم به رعايت قانوني نمي دانستند. پس قانونمند کردن آنان امري ضروري بود.
2) نظمي که پيامبر(ص) در پي ايجاد آن در يثرب بود با باورهاي پيشين مردم يثرب و خرافاتي که در اجتماع آنان رخنه کرده بود، ناسازگاري داشت.

1) مسأله ي هجرت و مشکلات آن

گر چه هجرت پيامبر(ص) از روي تمايل نبود و در پي وقايعي که در مکه رخ داد، مجبور به هجرت شد، ولي نمي توان نام تبعيد را بر آن نهاد، چون مدينه به مراتب براي پيامبر اکرم(ص) زمينه ي فراهم تري داشت تا مکه، نکته ي اساسي در هجرت پيامبر(ص) اين است که به خلاف مردم مکه که حضور پيامبر را در شهرشان بر نمي تافتند مردم يثرب به شدت خواستار حضور ايشان در يثرب بودند.
همچنين در ماجراي هجرت عده اي از تازه مسلمانان به حبشه که به دستور پيامبر(ص) جهت رهايي از آزار و اديت کفار قريش صورت پذيرفت، اگر چه با اکراه همراه بود؛ اما در آن جا براي آنها شرايط مساعدتري نسبت به مکه فراهم بود.
به دنبال هجرت پيامبر(ص) به يثرب، ياران باقي مانده در مکه تحت آزار و شکنجه هاي طاقت فرسا قرار داشتند. بنابراين آنان نيز مجبور به هجرت به يثرب شدند که اين گروه با مشکلاتي چند مواجه بودند.

1-1) مشکلات اقتصادي

يثرب منطقه اي کشاورزي بود و ساکنان آن (به استثناي يهوديان) وضعيت اقتصادي مطلوبي نداشتند. از نظر روابط با ديگر قبايل، نسبت به مکيان، روابطشان گسترده نبود و در محيط بسته ي يثرب زندگي مي کردند و جنگ و درگيري بر زندگي آنان سايه انداخته بود. بنابراين يثرب که قرار بود گروه مهاجر را در خود جاي دهد، با مشکلات اقتصادي و اجتماعي روبه رو بود.
مسلمانان که به يثرب هجرت کردند، به جز عده ي معدودي، افرادي بودند که تمامي دارايي هاي خود را در مکه رها کرده و با دست تهي راهي يثرب شده بودند. بنابراين سامان دادن اين گروه، يکي از مشکلات اساسي پيامبر(ص) بود.

2-1) بيکاري

گروه مهاجر که در مکه بيشتر به تجارت مشغول بودند، با هجرت به يثرب شغل و منبع درآمد خود را از دست دادند و به نوعي سربار مردم يثرب شدند. علاوه بر اين سرگرم نبودن مهاجران به انجام کاري، خود سبب بروز مشکلاتي مي شد.

3-1) ناسازگاري آب و هوايي

با وجود آن که وضعيت آب و هوا در يثرب مساعدتر از مکه بود، ولي مهاجران به جهت عادت نداشتن به هواي آنجا، دچار مشکلاتي شدند به گونه اي که عده اي از آنان به شدت بيمار و از وضعيت پيش آمده نگران بودند(ابن هشام، 1361، ج1، 516).

4-1) مشکلات روحي و رواني

زماني که اسلام در مکه منتشر شد به گونه اي بود که از ميان يک خانواده تنها پدر و يا مادر و يا فرزند آنها مسلمان شدند و اين باعث جدايي و اختلاف بين خانواده ها و خويشان و گاهي بريدن از قبيله مي شد. به طوري که مشرکان به پيامبر(ص) لقب ساحر دادند، يعني کسي که با گفتار ساحرانه ميان مرد و همسر، فرزند و پدر و مادر و افراد خانواده و خويشاوندانش جدايي مي افکند (آيتي، 1366، 118)؛ چنان که اسامي مسلمانان در ابتداي بعثت پيامبر(ص)، بسيار پراکنده و متعلق به خانواده هاي گوناگوني بودند (مسعودي، ج1، 632). گروهي که به مدينه آمده بودند از همين افراد بودند که در ميان شان کساني بودند که از خانواده ي خود بريده و از سرزميني که عمري را در آنجا سپري کرده بودند و به آن دلبستگي و تعلق خاطر داشتند، هجرت کرده بودند. بنابراين از لحاظ روحي و عاطفي در وضعيت بدي قرار داشتند.(1) افراد ابتدا به صورت پراکنده و تک تک هجرت مي کردند، ولي بعدها گروهي هجرت کردند و تعداد روز افزون مهاجران به يثرب بر مشکلات دامن مي زد.

2) اختلاف فرهنگي و رفتاري

يکي از اساسي ترين مشکلات پيامبر(ص) در آغاز ورود به يثرب، اختلاف و پراکندگي بين هوداران ايشان باشد. گروه مهاجر و مردم يثرب از آن جا که پرورش يافته ي دو محيط مختلف بودند، در طرز تفکر و معاشرت فاصله ي زيادي با هم داشتند (سبحاني، 1367، ج1، 459). همين مسأله ممکن بود باعث بروز اختلاف بين آنان شود و متعاقب آن درگيري به وجود آيد. با توجه به ويژگي هاي ناپسند و نامطلوب اعراب که تعصب بي جا، جنگ جويي و تفاخر، که از خصوصيات بارز آنان بود، ممکن بود درگيري هايي را بين دو گروه به وجود آورد. مشکلات مهاجران آستانه ي تحمل آنان را کاهش داده بود، بنابراين با کوچک ترين اختلافي امکان درگيري بين آنان وجود داشت.
احتمال داشت که يثربيان مردم مکه را به اين خاطر که پيامبر(ص) را از شهر خود رانده اند، نکوهش کنند. اگر چه منظور آنان گروه مهاجر نبود، ولي آن گروه هر کدام به نوعي وابستگي و رابطه ي خويشاوندي با مکيان داشتند و ممکن بود خوي تعصب گرايي آنان تحريک شود و به دفاع از آنان بپردازند و اين منجر به درگيري بين آنان و يثربيان شود. خوي تعصب گرايي در اعراب به گونه اي بود که حتي پس از گذشت سال ها حضور پيامبر(ص) در ميان آنان و قرار گرفتن تحت تعليمات اسلام، اين خصلت نکوهيده گاهي ظهور و بروز مي کرد.(2)
ويژگي ناپسند ديگر اعراب تفاخر و اين خصلت سبب ايجاد بسياري از درگيري ها بين آنان بود. تفاخر در بين آنان به اندازه اي بود که حتي به مردگان خود هم فخر مي کردند "حتي زرتم المقابر" (تکاثر/2) بنابراين، يثربيان ممکن بود که به تعريف از خود بپردازند، که پيامبر(ص) را ياري دادند و او را به شهرشان دعوت کردند و مهاجران را پذيرفتند و در مقابل مهاجران نيز به اين دليل که اولين ياران پيامبر(ص) بودند، فخر فروشي کنند و همين مسائل باعث جدايي و اختلاف بين هواداران ايشان مي شود (ابن هشام، 1361، ج2، 1116)(3)

3) منافقان و يهوديان

در پي انتشار يک انديشه ي جديد و تغيير وضعيت موجود، ممکن است عده اي آن را نپذيرند و به مخالفت با آن برخيزند که انگيزه هاي متفاوت و گوناگوني مي تواند دليل اين امر باشد.
با ورود پيامبر(ص) به يثرب، اگر چه مردم يثرب قبل از ورود پيامبر (ص) اسلام را پذيرفته بودند، ولي در ميان آنان کساني بودند که چندان موافق وضعيت پيش آمده نبودند. بنابراين ممکن بود به واکنش عليه پيامبر(ص) بپردازند. انگيزه و علل مخالفان پيامبر(ص) موارد زير بود:
1) عده اي به اين دليل مخالفت مي کردند که موقعيت اجتماعي خود را از دست مي دادند.
2) عده اي بودند که موقعيت اقتصادي آنان به مخاطره مي افتاد، چون با مکيان دوست و هم پيمان بودند و به سبب پذيرش موقعيت جديد رابطه شان با مکه تيره مي شد.
3) عده اي بودند که موقعيت ديني خود را در خطر مي ديدند و موفقيت پيامبر(ص) را از روي حسادت نمي توانستند تحمل کنند(يهوديان).
4) عده اي بودند که بر کفر خود باقي مانده بودند.
گروه هاي مخالف به دو صورت نمود پيدا مي کنند؛ عده اي علناً به مخالفت برخاسته و اقداماتي را بر ضد آن انجام مي دهند، که مهار اين گروه تا حدي به راحتي انجام مي پذيرد، چون همه ي مردم بر ضد آنها قيام مي کنند، و عده اي هم از روي ناچاري و به خاطر حفظ منافع خود و قدرت دعوت جديد و ناتواني خود در برابر آن، دعوت را در ظاهر پذيرفته اند، ولي از هر فرصت ممکن براي ضربه زدن به آن بهره مي جويند، که اين گروه منافقان هستند که دفع شر آنها مشکل تر از گروه اول مي باشد، چون تنها کساني که از هوش بالاي سياسي برخوردار باشند مي توانند اين گونه افراد و دشمني آنها را تشخيص دهند. منافقان براي رسيدن به اهداف خود از شيوه هاي پنهان کاري استفاده مي کردند.(4)
يکي از مهم ترين دشمنان پيامبر(ص) در مدينه همين گروه منافقين بودند. عده اي از ثروتمندان اوس و خزرج رفتاري نفاق آميز داشتند و با دشمنان پيامبر(ص) و اسلام (مشرکان قريش و يهوديان) پيمان همکاري و همراهي جهت نابودي اسلام و مسلمين مي بستند. سردسته و رئيس آنها عبدالله بن ابي بود.
در يثرب پيش از حضور پيامبر(ص) افرادي بودند که موقعيتي ممتاز در ميان مردم داشتند. يکي از اين افراد، عبدالله بن ابي بود، قرار بر اين بود که مردم وي را جهت پايان بخشيدن به درگيري ها به عنوان رئيس و حاکم انتخاب کنند و حتي براي وي تاج درست کرده بودند (ابن هشام، 1361، ج2، 779 ؛ طبري، 1368، ج3، 1100)، ولي با آمدن پيامبر(ص) وي موقعيت اجتماعي خود را از دست داد و به همين خاطر کارشکني هايي را عليه پيامبر(ص) انجام داد، که نمونه هاي فراواني از کارشکني هاي وي عليه پيامبر(ص) در متون تاريخي موجود مي باشد.
با توجه به اين که اقليت هاي ديني يهود در يثرب ساکن بودند، اين گروه نيز به دليل از دست دادن موقعيت ديني خود تحمل حضور پيامبر(ص) و انتشار دين جديد را نداشتند و به شيوه هاي مختلف سعي داشتند تا مشکلاتي را براي پيامبر(ص) ايجاد کنند. با وجود اين که پيمان هايي با پيامبر(ص) داشتند، مدام عهد شکني مي کردند و به همين دليل پيامبر(ص) آنان را از مدينه اخراج کرد.

4) مشرکان

يکي ديگر از مشکلات پيامبر(ص) وجود کساني بود که در يثرب بر کفر خود باقي مانده بودند. اگر چه عده ي آنان زياد نبود و قدرت چنداني براي بر هم زدن نظم اجتماعي يثرب نداشتند، ولي همين گروه اندک مي توانستند با تباني و همراهي و همکاري مشرکان قريش مشکلاتي را ايجاد کنند. از طرف ديگر مشرکان قريش نيز از موفقيت پيامبر(ص) در يثرب نگران بودند، چون احساس مي کردند که مکه موقعيت خود را از دست خواهد داد، و اين گروه بيکار نمي نشستند و با همکاري کفار يثرب اقداماتي را عليه پيامبر(ص) انجام مي دادند.

راه کارهاي پيامبر(ص)

يکي از عوامل موفقيت و پيروزي فرد يا افراد در سامان بخشيدن به امور يک جامعه و ايجاد انسجام عمومي، داشتن هوش و ذکاوت سياسي است. اين عامل مي تواند به درک مشکلات و ارائه ي راه کارهاي مناسب در جهت حل آنها کمک شاياني کند. در اين ميان تشخيص اولويت ها نيز از اهميت ويژه اي برخوردار است که فرد بايد مسائل و مشکلات مهم تر را برگزيند و در جهت رفع آنها تلاش کند.
پيامبر(ص) پس از ورود به يثرب و روبه رو شدن با مشکلاتي که شرح آن گذشت، راه کارهايي را براي رفع مشکلات و نارسايي ها ارائه کرد که با بررسي آنها پي خواهيم برد که ايشان علاوه بر تلاش براي زدودن مشکلات، در پي ايجاد «نظم» و «نظام اجتماعي» و تحقيق آيين شهروندي در يثرب بوده است. بنابراين هر راه کاري که ايشان ارائه مي دهد، يکي از اصول شهروندي در آن نهفته است که با گذشت زمان در جامعه ي يثرب نهادينه مي شود.
پيامبر(ص) در ابتداي ورودش به يثرب، به وضعيت موجود توجه داشت و اولين و مهم ترين مشکل، که همان اختلاف و شکاف موجود در جامعه و نابساماني اوضاع اجتماعي بود، را به خوبي تشخيص داد و براي از ميان برداشتن آن راه کارهاي مناسبي را ارائه کرد، زيرا باور داشت تا زماني که در «درون» انسجام برقرار نشود قادر نخواهد بود در «بيرون» و در براربر تهاجم بيگانگان و دشمنان به دفاع بپردازد. پس براي ايجاد وحدت و امنيت، که از لوازم پيدايش نظم سياسي در جامعه است، دست به تلاش هايي زد.
اولين راه کار پيامبر(ص) براي ايجاد اتحاد و انسجام در يثرب پيماني بود که بين تمامي ساکنان يثرب بست، که تحت عنوان اولين قانون مکتوب شناخته شده است. اين قانون، راهبردي از سنت قبايلي به سوي روابط مؤمنانه و حقوقي با ديگران است که توجه به اين قرارداد و ابعاد آن مهم است. با بررسي صحيفه ي پيامبر(ص) و يا پيمان نامه بين ساکنان مدينه مي توان به تأثير عميق آن در رواج آيين شهروندي و ايجاد نظم اجتماعي و تحقق انسجام ملي، که مورد نظر پيامبر(ص) بود، پي برد. مهم ترين مؤلفّه هاي اين پيمان نامه که تأثير شگرفي در موفقيت پيامبر(ص) در جهت حل اختلافات و سامان بخشيدن اجتماع مدينه و تبديل آن به عنوان بهترين الگوي شهروندي داشت، عبارتند از:

1) همگرايي و همبستگي عمومي (5)

پيامبر(ص) براي ايجاد همگرايي و همبستگي در مدينه اقدامات زير را به انجام رساند.

1-1) پذيرش اديان ديگر

اولين نکته اي که در پيمان نامه به چشم مي خورد اين است که پيامبر(ص) در پيمان نامه تمامي ساکنان مدينه ـ يهوديان و مسلمانان (مهاجران و انصار) ـ را مورد خطاب قرار داده است (ابن هشام، ج1، 480) و اين بيان گر پذيرش اديان ديگر و داشتن زندگي مسالمت آميز در کنار آنهاست. يعني پيامبر(ص) نگفت فقط دين اسلام پذيرفته است و اديان ديگر بايد محو و نابود شوند، بلکه عنوان کرد که يهوديان به آيين خود و مسلمانان به آيين خود خواهند بود (ابن هشام، 1361، ج1، 481) و به اين ترتيب مخالفت اين گروه را در ابتداي ورودش فرو نشاند.

2-1) پيوند گسترده در ذيل واژه ي امت

يکي ديگر از نکات اساسي انتخاب واژه ي امت براي تمامي ساکنان مدينه مي باشد. «انّهُم امه واحده من دون النّاس» (ابن هشام، 1361، ج1، 480). ممکن است اين پرسش به ذهن برسد که چرا پيامبر(ص) با وجود واژه هاي رايج بين اعراب همچون طبقه، اجتماع، قوم، توده و... واژه ي امت را براي تمامي ساکنان يثرب برگزيد؟
مونتگمري وات مي گويد: مردم در طول تاريخ و نيز در عرض جغرافيا دسته دسته زندگي مي کنند. اين مجموعه ي افراد و آحاد انساني که مجمعي ساخته اند و در آن مي زيند جمع خويشتن را چه ناميده اند؟ نوع اسمي که براي اجتماع خود تعيين کرده اند، مبين بينش و تلقي آنها از زندگي اجتماعي و معناي تجمع آنهاست (شريعتي، 40) پيامبر(ص) با انتخاب واژه ي امت، به جمع خود معناي تازه اي بخشيد که با معناني واژه هاي ديگر متفاوت بود.(6)
پس انتخاب اين واژه در نگاه نخست خط بطلان کشيدن بر پيوندهايي بود که پيش از آن بر اساس خون و نژاد و زبان و خاک و... بود و به اين معني بود که مردم بدون توجه به تفاوت هاي نژادي، زباني، ملي و فرهنگي گرد هم آيند. ديگر اين که لفظ امت براي افراد تعهد آور است و اصل تعهد يکي از اصول مهم شهروندي است، يعني افراد متعهد مي شوند از رهبري واجد تبعيت کنند.

2) استقلال گروه ها (قبايل)

1-2) استقلال مهاجران

عنوان شد که يکي از عوامل پراکندگي در يثرب مهاجران بودند که با از دست دادن استقلال خود، ممکن بود اين احساس را داشته باشند که چون مستقل نيستند، هيچ مسئوليتي را هم بر عهده ندارند، و فکر کنند حالا که از نظر مالي چيزي ندارند که بخواهند در مقابل کشتن ديگران و پرداخت خون بها بپردازند، خود را فارغ از اين مسئوليت بدانند و به اين کار مبادرت ورزند و همچنين اعمال خلاف ديگري را مرتکب شوند، ولي پيامبر(ص) با دادن استقلال به مهاجران و مسؤول دانستن آنان در برابر کارهايشان و پرداخت خون بها و فديه ي اسيرانشان جلوي انحرافات و مشکلاتي که ممکن بود اين گروه به خاطر نداشتن استقلال به وجود بياورند را گرفت.

2-2) استقلال تک تک قبايل ساکن مدينه

پيامبر (ص) با نام بردن تک تک قبايل و مشخص کردن وظايف آنان هم به آنان هويت و استقلال بخشيد و هم آنان را در قبال کارهايشان مسؤول دانست و با اين کار به آنان امنيت فکري بخشيد و با به حساب آوردن آنان در جامعه حس همکاري و همراهي را در آنان به وجود آورد. اين کار را پيامبر(ص) بدون توجه به موقعيت و امتيازات قبايل ذکر کرد و حتي براي ضعيف ترين آنان نيز اهميت قائل شد و بدين ترتيب فکر جاهلي برتري طلبي در قبايل را از بين برد.

3-2) استقلال هر يک از پيروان اديان

پيامبر (ص) علاوه بر پيماني که با يهوديان اوس و خزرج منعقد کرد، در پيماني جداگانه با سه قبيله ي بني قينقاع و بني نضير و بني قريظه آنان را نيز به رسميت شناخت و آنان را در انجام مراسم ديني خود آزاد گذاشت.

4-2) پيامبر(ص) محل رجوع مردم در اختلافات

پيامبر(ص)، در راستاي استقلال بخشيدن به مردم يثرب، از آنان مي خواهد در صورت بروز اختلافات بين خود به ايشان رجوع کنند و وي را داور خود برگزينند.

3) مسؤوليت پذيري و متعهد بودن

يکي از مهم ترين اصول شهروندي مسؤوليت پذيري افراد است و در هر يک از افراد جامعه بايد اين احساس وجود داشته باشد. مسؤوليت در دو حوزه ي فردي و اجتماعي صورت مي پذيرد. بدين معني که هر فرد علاوه بر اين که مسؤول کردار و اعمال خود مي باشد، در برابر ديگران نيز مسؤول است. مسؤوليت پذيري در ميان اعراب پيش از اين وجود داشت، ولي به شکل نادرست آن و به گونه اي بود که هر کس خود را فقط در برابر دفاع از قبيله و عشيره ي خود مسؤول مي دانست و آن را با تعصب درآميخته بود که پيامدهاي زيان باري را براي آنان به همراه داشت.
پيامبر(ص) اين ويژگي را در آنان تعديل کرد و در مسير صحيح قرار داد و با عنوان اين مسأله که هر فرد در برابر کارها و اعمالش مسؤول است و هيچ کس را به خاطر گناه هم پيمانش مؤاخده و مجازات نمي کنند (ابن هشام، 1361، ج1، 483)، و پرداخت ديه، خون بها، نيز بر عهده ي هر فرد است و اين که هر فردي در برابر کشتن ديگران قصاص خواهد شد، حوزه ي مسؤوليت فردي را براي آنها مشخص کرد. نکات مطرح شده از سوي پيامبر(ص) سبب مي شد:
1) اقدام خود را در برابر اعمالشان مسؤول بدانند؛
2 ) اقدام به ترک اعمال ناشايست خود کنند؛
3 ) جلوي قتل و کشتار را تا حد زيادي گرفت و سدي شد در برابر اين فکر اعراب که به خود اجازه مي دادند در صورت تجاوز يک فرد به فردي از قبيله ي آنان و کشتن يک نفر، کل افراد آن قبيله را به خاک و خون بکشند و اين را حق طبيعي خود بدانند؛
4 ) به هر فرد جداي از قبيله و عشيره شخصيت بخشيد.
در حوزه ي اجتماعي نيز آنان را به مسؤوليت پذيري فراتر از قبيله و عشيره ي خود ملزم ساخت. از تمامي آنان خواست که در برابر ديگران احساس مسؤوليت داشته باشند و موارد زير را در اين زمينه برشمرد:
1) سد راه گناهکاران شوند؛
2) در برابر کساني که بخواهند دسيسه کنند به پا خيزند؛
3) در برابر کس يا کساني که بخواهند ستم روا دارند به پا خيزند، حتي اگر ستمگر پسر يکي از آنان باشد.
4) در مقابل دشمني ديگران به پا خيزند؛
5) جمع کساني که مي خواهند تباهي و فساد کنند را پراکننده سازند؛
6) در برابر قصاص قيام کنند؛
7) در برابر متجاوزان و دسيسه گران و توطئه گران به پا خيزند (ابن هشام، 1361، ج1، 482-483).

4) تساوي حقوق افراد

يکي ديگر از اصول شهروندي که پيامبر(ص) آن را در مدينه نهادينه کرد، تساوي و برابري حقوق براي هر يک از افراد بود، که اين امر شامل همه ي افراد، اعم از يهودي و مسلمان، زن و مرد، آزاد و برده، فقير و ثروتمند مي شد. اهميت اين اقدام پيامبر(ص) زماني آشکارتر مي شود که بدانيم پيش از اين چنين امري رواج نداشته است و افرادي با دارا بودن ملاک هايي همچون مرد بودن، ثروتمند بودن، منتسب بودن به قبيله ي سرشناس و... بر ديگران برتري داشته و از حقوق بالاتري برخوردار بودند.
پيامبر(ص) بر اساس آيه ي «يا أَيُّها النّاسُ إنّا خلقناكُم من ذكر و أُنثي‏ و جعلناكُم شُعُوبًا و قبائل لتعارفُوا إنّ أَكرمكُم عند اللّه أَتقاكُم ...» (حجرات، 13) عنوان کرد که ملاک فضيلت و برتري هر فرد در پرواداري است و در جامعه ي ايشان ديگر زبان و رنگ و نژاد و ثروت اهميتي در برتري افراد ندارد و همگان در حد يکساني از حقوق برخوردارند و حقوق هر فرد بايد محترم شمرده شود. پيامبر(ص) براي تحقق اين امر موارد زير را در پيمان نامه عنوان کرد.

1-4) پناه دادن

پيامبر(ص) از سنت هاي پسنديده اي که در بين اعراب رواج داشت بهره گرفت و از آنان در پيشبرد اهداف خود و حل مشکلات بهره جست. از سنت هاي اعراب، پناه دادن و پيمان بستن جهت ياري رساندن به افراد در برابر دشمنان بود. ولي اين مسئله به صورت همگاني نبود، يعني همه ي افراد حق چنين کاري را نداشتند و معمولاً افراد ضعيف در پناه افراد و قبايل قوي قرار گرفتند و اين حقي بود که اختصاص به عده ي خاصي داشت. پيامبر(ص) با عنوان اين مسأله که هر مسلماني کسي را پناه دهد، پناهش پذيرفته است، اين امر را به همگان تعميم داد. چند نکته در اين سخن نهفته است:
1 ) نفس ايمان آوردن به فرد شخصيت مي بخشد، چون عنوان مي کند که غير مسلمان حق پناه دادن ندارد؛
2) يکي از سنت هاي جاهلي را که فقط اشخاص متنفذ و ثروتمند يا منتسب به قبيله ي سرشناس، حق پناه دادن داشتند را نقض مي کند،
3) زنان نيز از اين حق برخوردار شدند (حقوق مساوي براي زنان و مردان)؛
4) اين نقض کردن ها به گونه اي است که کسي با آن به مخالفت بر نمي خيزد، چون به صورت يکدفعه نيست، بلکه در هر مرحله با جايگزين کردن يک رفتار مطلوب رفتارنامطلوبي را حذف کند. نکته ي اساسي در اين جاست که وقتي که رفتار ناپسند را بخواهيم محو کنيم بايد حتماً رفتار ديگري جايگزين آن کنيم تا افراد در مقام دفاع و مقابله برنيايند، بلکه با ديدن نتايج مثبت از رفتار جايگزين نه تنها با آن مخالفت نکنند، بلکه با ميل و رغبت آن را بپذيرند.

2-4) پذيرش اقليت ها در جامعه ي مدينه

بر اساس پيمان نامه پيامبر(ص)، يهوديان که جزو اقليت هاي ديني مدينه بودند، با مسلمانان از حقوق مساوي برخوردار شدند. از جمله دستور داده شد:
1) به آنان نيکي شود؛
2) آنان را ياري رسانند؛
3) بر آنان ستم نشود؛
4) بر ضد آنان کسي را ياري نکنند؛
5) هر قبيله به نوبت در جنگ شرکت کند؛
6) در ريخته شدن خونشان در راه خدا يکسان باشند، يعني قبايل يهود و مسلمان هر کدام به طور مساوي در جنگ و جهاد بايد شرکت کنند. به اين ترتيب پيامبر(ص) راه هاي اختلاف و پراکندگي را يکي يکي مي بندد و وحدت و انسجام را در جامعه ي مدينه به وجود مي آورد.

5) تعاون و همکاري

يکي ديگر از مؤلفه هاي شهروندي وجود حس همکاري و همياري بين مردم است. پيامبر(ص) جهت تحقق اين امر کارهايي را در طي پيمان نامه ارائه داد. از جمله مواردي که منجر به ايجاد اين امر گرديد مي توان موارد زير برشمرد:
1) ياري کردن به مؤمنان فقير در پرداخت ديه؛
2) به پا خاستن براي اجراي قصاص؛
3) مؤمنان بايد به فکر يکديگر باشندو فقيران را در پرداخت ديه کمک کنند؛
4) حفظ مصلحت عمومي؛
5) رعايت حقوق يگران؛
6) تعامل پسنديده با افراد؛
7) با هم پيماند و آزاد شده ي طرف مؤمن بدون اجازه پيمان نبندد.

6) پيوند برادري بين مهاجران و انصار

راه کار ديگري که پيامب (ص) پس از پيمان نامه ي عمومي براي تحکيم و تثبيت اوضاع اجتماعي ارائه کرد، ايجاد پيوند برادري بين مهاجران و انصار بود (ابن هشام، 1361، ج1، 485). پيامبر(ص) به آنان فرمود: «تأخوا في الله اخوين اخوين»؛ در راه خدا دو نفر دو نفر با هم برادري کنيد (ابن هشام، 1361، ج2، 123)؛ که بر اساس آيه ي 10 سوره ي حجرات «إنّما المُؤمنُون إخوه»؛ مسلمانان با يکديگر برادر ديني شدند. اين پيمان در حل برخي از مشکلات مؤثر واقع شد و چندين اصل شهروندي را به همراه داشت:
1) بهبود وضعيت مالي و عاطفي مهاجران؛ با توجه به اين که اين پيمان در ابتدا به گونه اي بود که بر اساس آن افراد هم پيمان از يکديگر ارث مي بردند (شهابي، 1366، 148)(7)، نکاتي چند را به همراه داشت. نخست اين که رابطه ي ديني و ايماني را فراتر از روابط ديگر، که بر اساس پيوند نسبي بود، قرار داد که اين امر در خنثي کردن روابط شديد قبيله اي موثر بود و ديگر اين که اين پيمان در حالي که مانع رشد حسادت مي شد، سبب شد تا رقابت سالم و هم چشمي عجيب براي کسب فضايل متعادليه مانند ايثار و سخاوت، گذشت و فداکاري را در جامعه ي نوين خود بنا نهد، تا ثابت شود که چه کسي در برابر خدا و رسولش بزرگ ترين قرباني را انجام مي دهد (جعفري فائزي، 1378، 90).
بنابراين بر اساس اين پيمان مشکلات مالي و عاطفي مهاجران، که قبلاً بدان اشاره شد، تا حدي برطرف مي گرديد. چنان چه در منابع آمده است انصار مهاجران را با روي باز پذيرفتند و در خانه هاي خود جاي دادند و حتي بعضي وقت ها سر مهماني يک مهاجر ميان انصار درگيري به وجود مي آمد و هر يک از آنها مي خواست منزل خودش را به او بدهد تا اين که با قرعه نزاع برطرف مي شد (شوشتري، 1362، 114). همچنين گفته شده است حمزه در جنگ احد وقتي کارزار آغاز مي کند وصيت مي کند که اگر کشته شد زيدبن حارث ميراث بر وي خواهد شد (ابن اسحاق، ج2، 150).
2) آزادي و استقلال فردي؛ با ايجاد اين پيمان آزادي و استقلال هر فردي به رسميت شناخته شد. اين که هر فرد بدون قبيله ي خود مي توانست با يک قبيله ي ديگر مرتبط شود، در صورتي که قبل از اين چنين امري غير ممکن بود و فرد بدون قبيله هيچ هويت و استقلالي نداشت. بنابراين افراد داراي استقلال و آزادي در عمل مي شدند که اين امر يکي از مهم ترين اصول شهروندي است. همچنين با اين اقدام، پيامبر(ص) توانست به اين باور و عقيده ي برتري طلبي اعراب خاتمه دهد.
3) تساوي حقوق بردگان و طبقات پايين جامعه؛ با نگاه به اسامي افرادي که با يکديگر پيمان برادري بستند پي خواهيم برد که پيامبر(ص)، بين افراد بدون در نظر گرفتن مقام و منصب و جايگاهشان پيوند برادري برقرار کرد. فضا به گونه اي بود که فرد آزاد با برده، فرد ثروتمند با فقير و فردي از يک قبيله با فردي از قبيله ي ديگر پيمان برادري بستند.(8) بدين صورت يکي ديگر از ارزش هاي جاهلي را که شرف و بزرگي را تنها در ثروت و نسب و... مي دانستند را محو کرد و براي اولين بار براي بردگان در جامعه ي عرب ارزش و اهميتي همانند ديگر افراد قائل شد و بردگان از حقوق مساوي برخوردار شدند.
4) پيوند عميق مهاجران و انصار؛ با توجه به رقابت و اختلاف شديدي که قبل از اسلام بين قبايل شمالي يا عدناني که مهاجران از آنان بودند و اعراب جنوبي يا قحطاني که همان ا وس و خزرج (انصار) بودند، وجود داشت، اين پيمان تا حد زيادي جلوي اختلافات بين اين دو گروه را گرفت، زيرا بين يک مهاجر و يک انصار پيوند برادري برقرار مي کرد(9) و علاوه بر اين، عناوين مهاجر و انصار که به آنها داده شد تأثير زيادي بر روحيه ي هر دو گروه بر جاي نهاد و بر اساس آيه ي 72 سوريه انفال (10) اين دو گروه را بر ديگر گروه ها ترجيح داده است و همين مسأله هم در تشويق آنان در همياري يکديگر بسيار مؤثر بود، و هم آنان را از کاري که انجام داده بودند خرسند مي کرد.

7) برخورد با منافقان

اگر چه با پيمان نامه ي پيامبر(ص) تا حدي مشکلات رفع گرديد و انسجام در جامعه ي مدينه به وجود آمد، ولي مشکل ديگري که همچنان وجود داشت منافقان مدينه بودند. پيامبر(ص) براي رفع خطر و شرارت اين گروه اقداماتي فوري انجام داد و شيوه هاي گوناگوني را براي سرکوبي آنان به کار بست. اين گونه نبود که پيامبر(ص) با اين گروه (منافقان) جنگ کنند؛ چون جنگ کردن با اين گروه خود باعث دامن زدن به اختلافات داخلي مي شد و مردم مدينه که از پيامبر(ص) براي پايان دادن به درگيري ها و اختلافات دعوت کرده بودند، و هدفشان از برگزيدن ايشان اين بود که در پرتوي تلاش هاي پيامبر(ص) به آرامش و امنيت برسند، سرخورده و نااميد مي شدند و چه بسا همراهي مردم با ايشان کم رنگ مي شد. بنابراين پيامبر(ص) از شيوه ي مبارزه ي منفي براي دفع اين گروه بهره جستند. بدين معنا که اين ها را به نحوي در جامعه ناديده مي گرفتند و اين روش شيوه ي مناسبي بود براي به انزوا کشاندن آنها. خداوند به پيامبرش مي فرمايد:
اي پيامبر(ص) (گر چه سيره ي تو آن است که در تشييع جنازه و دفن مسلمانان حاضر مي شوي لکن حساب مسلمان نماهاي منافق از ديگران جداست). بر مرده ي هيچ يک از آنها نماز مگزار و بر قبر آنان حاضر مشو (توبه، 84). در اين جا پيامبر(ص) با منافقان مبارزه منفي مي کند، يعني حتي جنازه ي منافق بايد تحقير شود(قرائتي، 1385، 114). نماز خواندن پيامبر(ص) بر جنازه ي يک فرد از دو جنبه حائز اهميت بود؛ يکي اين که براي فرد متوفقي از لحاظ اخروي با ارزش بود و از طرفي هم براي خانواده اش از لحاظ اجتماعي اهميت داشت. ولي امتناع پيامبر(ص) از نماز خواندن بر جنازه ي فردي همه را به فکر وا مي داشت که دليل اين رفتار پيامبر(ص) چه بوده است و بدين طريق وجهه ي اجتماعي اين گونه افراد براي ديگران مشخص مي شد و افکار عمومي را متوجه نفاق آنان مي کرد.
گاهي برخورد پيامبر(ص) با آنان به صورت علني و قاطع بود که ما شاهد نمونه هاي زيادي در متون تاريخي هستيم. از آن جمله موارد زير را مي توان نام برد:
منافقان به مسجد رسول خدا مي آمدند و مسلمانان و دينشان را مسخره مي کردند تا روزي رسول خدا(ص) آنها را ديد که نزديک به هم نشسته اند و آهسته آهسته با هم سخن مي گويند. فرمود تا از مسجد بيرونشان کنند. اصحاب رسول خدا بي درنگ به پا خاستند و منافقان را کشان کشان از مسجد بيرون راندند (ابن هشام، 1361، ج2، 150-152). منافقان در مدينه به بهانه ي دوري راه در مقابل مسجد پيامبر اکرم(ص) مسجدي را ساختند تا به اسم مسجد ميان مسلمانان تفرقه به وجود آورند، و از پيامبر(ص) خواستند تا با نمازي که در آن اقامه مي کند به آن رسميت دهند (ابن هشام، ج2، 979). آيه نازل شد که هدف بانيان اين مسجد ضرر رساني به امت اسلام و تفرقه ميان مسلمانان و کمين گاه دشمنان خارجي است، هرگز در آن اقامه نماز نکن (توبه، 106). در بازگشت از تبوک به چند نفر از مسلمانان دستور داد تا آن مسجد را خراب کنند و آتش زده و آن مکان را محل جمع آوري زباله قرار دهند (ابن هشام، 1361، ج2، 980).
مي بينيم که منافقان از عنصر دين براي ضربه زدن به خود دين بهره جسته و در صدد از بين بردن آن برآمدند، ولي با دستور قاطع پيامبر(ص) درباره ي تخريب مسجد نقشه هاي آنان ناکام ماند و با اين اقدام پيامبر(ص)، چهره ي واقعي آنان براي مردم نمايان شد و ايشان در جامعه سرخورده شدند و همچنين همراهي مسلمانان را از دست دادند. براي مسلمانان روشن شد، افرادي هستند که حتي در پوشش دين و انجام کارهاي به ظاهر ديني در پي رواج فساد و هرج و مرج در جامعه هستند. همچنين مأمورين اطلاعاتي پيامبر(ص) به او خبر دادند که گروهي از منافقان در خانه ي «سويلم» يهودي گرد مي آيند و طرح و نقشه مي ريزند تا مردم را از آماده شدن براي جهاد به سوي تبو باز دارند. پيامبر(ص) گروهي به سرپرستي «طلحه بن عبيدالله» را روانه ساخت و به او دستور فرمود که آن خانه را به آتش کشد و بر سر آنها خراب کند (ابن هشام، 1361، ج2، 963).

اقدامات پيامبر(ص)

پيامبر(ص) در يثرب اقداماتي را انجام دادند که ما آنها را تحت عناوين کارکردهاي عمراني و اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي بررسي خواهيم کرد.

1) کارکردهاي فرهنگي ـ اجتماعي

1-1) ساخت مسجد

کسي که بخواهد انديشه و جرياني را پيش ببرد به پايگاهي نياز دارد تا همفکران خود را در آنجا جمع کند. اين مرکز اگر به گونه اي باشد که از ديگر مراکز بازشناخته شود قدرت جمع کردن و به سامان کردن بيشتر همفکران خود را خواهد داشت. افرادي که در اين مجموعه جمع مي شوند احساس استقلال و همگرايي بيشتري خواهند داشت. اين مشکلي در شهر يثرب بود که پيامبر(ص) بايد براي آن فکري مي کرد. شايد نشود همچنان از اين خانه به آن خانه افراد را جمع کرد و به آنها امور ديني و تعليمات قرآني را آموزش داد. بنابراين يکي از اقدامات اوليه پيامبر(ص) در بدو ورود به مدينه ايجاد اين قرارگاه و محل اجتماع بود. اين قرارگاه جايي بود به نام مسجد که در زميني که شتر آن حضرت(ص) در آنجا زانو زد و متعلق به دو کودک يتيم بود و به ده دينار خريداري شد بنا گرديد (ابن سعد، 1388 هـ، ج1، 235).
ممکن است اين سؤال مطرح شود که چرا پيامبر(ص) در ابتداي ورود به مدينه دستور ساختن مسجد را صادر کرد، در صورتي که اگر به هر يک از انصار پيشنهاد مي داد که مسلمانان موقتاً در منزل يکي از آنان گرد هم آيند با جان و دل پذيرا مي شدند.
با توجه به خوي و خصلت برتري طلبي اعراب و افتخاراتي که هر قبيله براي خود بر مي شمرد و آن را وسيله اي براي برتري خود بر ديگر قبايل قرار مي داد، اگر پيامبر(ص) منزل يکي از انصار را براي اين کار انتخاب مي کرد، اين امر براي آن قبيله مايه ي فخر و مباهات بر ديگر قبايل مي شد و همين مسأله خود باعث بروز مشکلات مي شد و ممکن بود اختلافات زيادي بين قبايل پيش آيد. همچنين ايشان در ابتداي ورود خود با هوشياري که در انتخاب ميزبان خود انجام داد، جلوي هرگونه اختلاف را سد نمود. بنابراين پيامبر(ص)، که با روحيات اعراب و افتخارات قبيله اي آنان به خوبي آشنا بود، به ساخت مسجد به عنوان پايگاهي مرکزي و عمومي براي مسلمانان، اقدام نمود.
در اين جا لازم است که به نقش مسجد در آغاز حکومت اسلامي در مدينه اشاره شود. مسجد در زمان پيامبر(ص) و حتي ده ها سال بعد از پيامبر(ص) از اهميت بسزايي برخوردار بوده است.
اولين و عمده ترين کارکرد مسجد اين بود که مسلمانان براي انجام امور ديني و مذهبي خود مانند نماز جمعه و جماعات و نمازهاي عيد در اين مکان گردهم آيند. اين نقش مسجد هم باعث وحدت و تفاهم بين مسلمانان مي گرديد و هم اين که دشمنان از اجتماع مسلمانان و وحدت بين آنها به رعب و وحشت افتاده انديشه ي تجاوز به آنها و آزار و اذيت را از سر بيرون مي کردند.
يکي ديگر از کارکردهاي مسجد در آو دوره اين بودکه به صورت پايگاهي براي آموزش علوم ديني و بعدها ديگر علوم درآمده بود. بدين معنا که در آن به تعليم و آموزش قرآن به طالبان قرآن و تلاوت آن پرداخته مي شد و در همين مکان بود که خواندن و نوشتن نيز به ديگران آموزش داده مي شد. تا آغاز قرن چهارم هجري غالباً مساجد در غير اوقات نماز حکم مدارس را داشت. (ر.ک: بخاري، 1401 هـ، ج1، کتاب علم). گاهي مساجد به عنوان پايگاهي ادبي بود و شاعران شعرهاي خود را که در مدح پيامبر اکرم(ص) و دين مبين اسلام سروده بودند براي ديگران مي خواندند. «کعب بن زهير» قصيده ي معروف خود را که در مدح نبي اکرم(ص) سروده بود و در مسجد حضور پيامبر(ص) خواند و جايزه و خلعت بزرگي دريافت نمود. همچنين «حسان بن ثابت»، که با اشعار خود از حريم اسلام دفاع مي کرد، در مسجد سروده هاي خود را قرائت مي نمود (سبحاني، 1367، ج1، 452).
مساجد در ابتدا به عنوان يک پايگاه قضايي نيز ايفاي نقش مي کردند و در آنجا به امور قضايي مردم رسيدگي مي شد و پيامبر(ص) خود به حل و فصل امور مي پرداخت، و در همين مکان بود که مجازات مجرمان تعيين مي شد و دستورات قضايي صادر مي شد.
در مسجد بود که پيامبر(ص)، در باره ي برخي امور با ياران خود به شور و مشورت مي پرداخت و درباره ي امور اجتماعي و سياسي و جنگ و صلح تصميماتي اتخاذ مي نمود و همچنين در همين مکان بود که سپاه تجهيز مي گرديد و براي جنگ آماده و اعزام مي شد و همچنين غنايم نيز در مسجد تقسيم مي شد.

2-1) اختصاص جايگاه براي مهاجران

اگر چه با پيمان برادري تا حدي مشکل مالي مهاجران برطرف گرديد، ولي پيامبر(ص) براي حمايت از اين گروه و سرو سامان دادن به آنها اقدام به ساخت سکوهايي براي مهاجراني که خانواده به همراه آنان نبود کرد. اين اقدام پيامبر(ص) از جهاتي چند جهت داراي اهميت است:
1) اين گروه، که گرداگرد مسجد پيامبر(ص) ساکن بودند، همواره به عنوان نيرويي متمرکز در خدمت پيامبر(ص) بودند.
2) اين عمل پيامبر(ص) به نوعي اتحاد بين مهاجران ايجاد مي کرد.
3) احساس امنيت را در بين آنان به وجود مي آورد، چون مطمئن مي شدند که پيامبر(ص) به فکر آسايش آنان است که اصطلاحاً به آن تأمين اجتماعي گفته مي شود و از اقدامي که کرده بودند سرخورده و پشيمان نمي شدند.
4 ) احياناً اگر افرادي ديگري قصد داشتندکه به پيامبر(ص) ملحق شوند، اين اطمينان خاطر را داشتند که حداقل جايي براي سکونت خود دارند.
5) همچنين رفتار پيامبر(ص) با اين گروه که به ديدنشان مي رفت و به مشکلات آنان گوش فرا مي داد و از آنان دلجويي مي کرد و تسلي شان مي داد در تقويت روحيه ي آنان بسيار مؤثر بود.

3-1) تلاش براي ايجاد جامعه اي آگاه و باسواد

يکي از مهم ترين کارکردهاي فرهنگي پيامبر(ص) در مدينه بالا بردن سطح آگاهي و سواد مردم مدينه بود.
البته بايد توجه داشت آگاهي با سواد تفاوت هايي دارد. وقتي مي گوييم فردي با سواد است يعني توانايي خواندن و نوشتن دارد، ولي آگاهي به معناي درک مسائل مي باشد.
سواد در آگاهي تأثير گذار است، چون فرد با سواد جهان و طبيعت را جور ديگري مي بيند و مي تواند تحولاتي در جامعه ايجاد کند و رابطه ي سواد و آگاهي از لحاظ منطقي، عموم و خصوص مطلق است، بدين معني که هر فرد آگاهي باسواد است، ولي هر فرد با سوادي آگاه نيست.
يکي از خصوصيات برجسته ي پيامبر(ص) علاقه اي بود که ايشان به روشنگري و بالا بردن سطح آگاهي هاي مردم داشتند.
شايد به نظر برسد که اين يک موقعيت مناسبي بود، که هر زمامداري مي توانست از آن به نفع خود سود جسته و از ناداني مردم بهره جسته و اهداف خود را پيش برد، ولي پيامبر گرامي اسلام(ص) هيچ گاه از جهالت و ناداني مردم براي رسيدن به اهدافش بهره نگرفت و بيشتر در پي آن بود که مردم را از اين ناداني و بي خبري نجات دهد و هر آنچه را که مردم مي پذيرند با آگاهي و تدبر باشد.
در ابتداي بعثت نيز يکي از مهم ترين تلاش هاي پيامبر(ص) ايجاد روحيه ي انديشيدن در مردم بود همواره سعي ايشان بر اين بود که مردم را به تفکر و تدبر در آفرينش جهان و موجودات پيرامون خود فراخواند.
با توجه به شناختي که از ميزان سواد و آگاهي مردم مدينه به دست آورديم، در پي آن هستيم که چگونگي برخورد پيامبر(ص) را در رابطه با اين مشکل و ارائه ي راه کار بيان کنيم.
1) فراهم آوردن زمينه براي علم آموزي؛ اولين تلاش پيامبر(ص) براي بالا بردن سطح آگاهي مردم مدينه، قبل از هجرت ايشان به شهر مدينه بود. پس از پيمان عقبه ي اول (11) پيامبر(ص) يکي از اصحاب خود به نام مصعب بن عمير را همراه انصار به مدينه فرستاد تا قرآن و شريعت و معالم دين را به آنها بياموزد (ابن هشام، 1361، ج1، 432).
همچنين پيامبر(ص) پس از جنگ بدر، فديه ي اسرا را هزار تا چهار هزار درهم قرار داد و اکثر آنان با پرداخت اين مبلغ آزاد شدند، و کساني که قدرت حداقل فديه را نداشتند، ولي باسواد بودند، بنا به دستور پيامبر(ص) موظف شدند، هر يک ده تن از کودکان مدينه را خواندن و نوشتن بياموزند و اين به عنوان فديه ي آنان محسوب شود (ابن سعد، 1388 هـ، ج2، 16 و سبحاني، 1367، ج1، 427).
اين عمل پيامبر(ص)، اهميت علم و دانش را نزد مسلمانان روشن مي ساخت.
2) تأکيد هاي مکرر پيامبر(ص) در خصوص فراگيري علم و آگاهي؛ احاديث فراواني از پيامبر(ص) نقل شده است، که بر اهميت علم آموزي و عزيز و بزرگ داشتن علما دلالت دارد.(12)
ايشان در خصوص فراگيري علم و دانش مي فرمايد: اطلبوا العلم من المهد الي اللحد؛ از گهواره تا گور دانش بجوييد (پاينده،1360، 327).
همچنين اين حديث از ايشان است:
دانش را بجوييد اگر در چين باشد، زيرا طلب دانش بر هر مسلماني واجب است و فرشتگان بال خويش را براي طالب علم پهن مي کنند، زيرا از آنچه وي در طلب آن است خشنود هستند (پاينده،1360، 324)
3) تشويق و ترغيب ياران به تعلم و يادگيري، پيغمبر(ص) خود، در عمل، مسلمين را به آموختن تشويق بسيار مي کرد و همچنين زمينه را نيز براي اين امر مهيا مي نمود.
روزي رسول خدا(ص) وارد مسجد شد، ديد که از جمع حضار دو حلقه تشکيل شده است، يک حلقه به ذکر و عبادت مشغول و آن يکي به تعلم و تعليم سرگرم و چون نيک نگريست گفت: هر دو گروه کردار نيک دارند اما من براي تعليم فرستاده شده ام؛ «کلاهما علي خير و لکن بالتعليم ارسلت» و خود در حلقه اي که سخن از تعلم و تعليم بود نشست (مطهري، 1368، 437).
پيامبر(ص) با ورود به حلقه ي علم و دانش به آن ارزش و بها دادند و اهميت آن را براي ياران آشکار ساختند.
به تشويق پيامبر(ص) بود که زيدبن ثابت، زبان عبري يا سرياني ـ يا هر دو زبان ـ را فرا گرفت و اين تشويق و ترغيب سبب مي شد که صحابه به جستحوي علم روي آورند، چنان که عبدالله بن عباس بنا بر مشهور به کتب تورات و انجيل آشنايي پيداکرده و عبدالله بن عمرو بن عاص نيز به تورات و به قولي نيز به زبان سرياني و قوف پيدا کرده بود. اين تأکيد و تشويق پيامبر(ص) بود که هم علاقه ي مسلمين را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد (زرين کوب، 1369، 27).
پيامبر(ص) هنگامي که مي خواست فرستادگان خود را به دربار اميران و پادشاهان عصر اعزام کند، ياران خويش را به تعليم زبان تحريص مي کرد. به زيدبن ثابت گفت: خط يهوديان را تعليم گيرد، زيرا پيامبر(ص) از جانب آنها اطمينان نداشت (ابراهيم حسن، 1385، ج1، 486).
4) شاخص کردن علما و بهادادن به شخصيت آنها؛ در حکومت پيامبر(ص) علما و دانشمندان از اهميت ويژه اي برخوردار بودند.
پيامبر(ص) اهل فضل و دانش را همه وقت مي پذيرفت و به هر کس به مقدار دانش و بينشي که در دين داشت، احترام مي گذاشت؛ بعضي را به يک حاجت، بعضي را به دو حاجت و بعضي را بيشتر. پيامبر خدا(ص) به رسيدگي حوايج اهل فضل مي پرداخت و آنان را به اصلاح عيوبشان واداشت و درباره ي امت از آنان سؤال کرده و مطالب مهم را بر ايشان بازگو کرده و مي فرمود: بايد که حضار به گوش افراد غايب برسانند و نياز اشخاصي که به من دسترسي ندارند را به من ابلاغ کنند و آگاه باشيد هر کس که نياز شخص ناتواني را نزد سلطاني بازگو کند، خداوند نيز قدم هاي او را در روز قيامت محکم و استوار مي سازد(طباطبايي، 1384، 48).
5) توجه به علم آموزي زنان؛ پيامبر(ص) تعليمات خود را منحصر به مردان نمي کرد، بلکه علاقه داشت که زنان نيز از آن بهره مند شوند. ايشان مردان را ترغيب مي کرد که اعضاي خانواده و کسان خود را تعليم دهند. از جمله گفت کسي که کنيز خود را تربيت کند و او را تعليم دهد سپس آزادش کند و به عقد خود در آورد دو پاداش دارد (ابراهيم حسن، 1385، ج1، 487).
پيامبر(ص) به «شفا» که از زناني بود که در دوره ي جاهليت مقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن مي دانست، دستور داد که به حفصه همسرپيامبر(ص) کتابت بياموزد (بلاذري، 459-458).
همچنين خباب بن الارت از جانب پيامبر(ص) مأمور بود که به خواهر عمر و داماد او قرآن بياموزد (ابن هشام، 1361، ج1، 330).
جلساتي که زنان با پيامبر(ص) داشتند تلاش ديگري است که از طرف پيامبر(ص) جهت بالا بردن سطح آگاهي زنان. روايت شده است که زنان به پيامبر(ص) گفتند: مردان در استفاده از محضر شما بر ما پيشي گرفته اند، پس خود، روزي را به ما اختصاص بده. آن حضرت(ص) قبول کرد و روزي را به ايشان اختصاص داد و در آن روز به وعظ و ارشاد زنان پرداخت (بخاري، 1401 هـ، ج1، 30). بهترين دليل براي اين که بدانيم زنان در زمان پيامبر(ص) داراي دانش و منزلت علمي بودند. گفتگوي يکي از زنان مدينه با عمر است.(13)

4-1) مبارزه با مفاسد اخلاقي

يکي ديگر از کارکردهاي فرهنگي و اجتماعي پيامبر(ص)، مبارزه با مفاسد اخلاقي بود که در جامعه ي مدينه وجود داشت. مهم ترين مسأله اي که پيامبر(ص) از مردم مي خواهد اين است که به حقوق اجتماعي يکديگر احترام بگذارند و در اين زمينه دستوراتي را ارائه مي کند. از جمله از آنان مي خواهد:
1) نسبت به اخبار حساس باشند؛ در مدينه افراد فاسد و تبهکاري بودند که بر عليه شرايط اقداماتي را انجام مي دادند که اين گروه نه تنها با اعمال خود شهر را به تباهي مي کشيدند، بلکه با خبرهاي دروغ که مي گفتند اوضاع را به هم مي ريختند. بنابراين پيامبر(ص) مردم را آگاه مي کند که نسبت به اخباري که مي شنوند حساس باشند و بدون تحقيق آن را نپذيرند.(14)
2 ) ايجاد صلح بين مؤمنان (صلح جويي)؛ يکي ديگر از دستورات اخلاقي پيامبر(ص) تلاش براي ايجاد رابطه ي صلح و دوستي بين افراد است و از مردم مي خواهد در تلاش جهت برقراري صلح بين يکديگر باشند.(15)
3) پرهيز از غيبت؛ غيبت يعني در غياب کسي درباره ي او چيزي بگويند که وقتي بشنود ناراحت مي شود (طباطبايي، ج18، 512).
غيبت از مهم ترين عواملي است که باعث بر هم زدن شيرازه ي اجتماع مي شود. بنابراين پيامبر(ص) براي رفع اين منکر اخلاقي دستوراتي را ارائه داد.(16)
4) پرهيز از سوء ظن و پندار بد؛ دليل ندارد که مهاجرين انصار را مخل به جامعه ي مدني بدانند و انصار هم مهاجرين را و اين ناشي از سوء ظن هر يک به ديگري است، چنان چه اتفاق بعد از درگذشت پيامبر(ص) رخ داد (ماجراي سقيفه) و حال آن که اين گروه بايد تلاش کنند با توجه به روشي که دارند هر چه بهتر و بيشتر امور دين در جامعه تحقق پيدا کند.
5) پرهيز از تجسس در زندگي ديگران (17) ؛ تجسس يعني وارد زندگي خصوصي افراد شدن. کي ما به تجسس مي پردازيم؟ وقتي که به طرف يا گروه رقيب سوء ظن داشته باشيم، لذا ابتدا سوء ظن را بايد ريشه کن کرد و پيامبر(ص) هم همين کار را انجام مي دهد، سپس امر مي کند که به تجسس نپردازيد.
6) پرهيز از مسخره کردن ديگران (18)؛
7) پرهيز از دادن القاب زشت به ديگران (19).
آثار و فوايد اجتماعي بر هر يک از اين دستورات مترتب است که در زندگي شهري بسيار مهم است.

5-1) بر هم زدن نظام طبقاتي

پيش از ورود پيامبر(ص) به مدينه، ملاک هايي همچون آزاد بودن، ثروتمند بودن، داشتن قبيله ي سرشناس، و همچنين داشتن سن بالا، شاخص و معيار منزلت اجتماعي افراد بود و به ميزان دارا بودن هر يک از اين ملاک ها، افراد از احترام برخوردار مي شدند و به تبع آن مناصبي به آنها واگذار مي گرديد. اما پيامبر(ص) نظام طبقاتي اعيان و اشرافي را در هم کوبيد.
1) براي همه ي افراد احترام قائل شد.
2) به ميزان توانايي و دانايي به افراد پست و موقعيت داد.
3) در اجراي عدالت تفاوتي بين آقا و بنده و زن و مرد نگذاشت.
4) اعلام کرد ملاک برتري افراد فقط تقوي (20) است و تفاخر به انساب و پدر و مادر و قبيله جايگاهي ندارد.
پست و منصب غير از احترام اجتماعي است. پيامبر(ص) به دختر حاتم احترام مي کند، چون پدرش صفت بزرگي داشت، ولي به او پست و منصب نمي دهد. اما افراد طبقه ي پايين را هم احترام مي کند، هم پست و منصب مي دهد، يعني به همه ي افراد جامعه احترام مي کند.

6-1) اهميت دادن به بردگان

در نظام اجتماعي مدينه گروهي به عنوان برده بودند که داري هيچ گونه حقوقي نبودند. پيامبر(ص) به اين عده بها داد و حتي برخي پست هاي حساس را به آنان واگذار کرد؛ از جمله بلال را مؤذن مخصوص خود قرار داد(21) و همچنين او را به عنوان خزانه دار خود انتخاب کرد.پيغمبر(ص) مسلمانان و خانواده هاي فقير را پيش بلال فرستاد تا از محل بيت المال آنها را خوراک و طعام داده و براي ايشان لباس و پوشاک تهيه نمايد (جوده السحار، 83).
همچنين پيامبر(ص) وقتي مي شنود يکي از ياران به بلال اهانت کرده و او را پسر زن سياه خوانده است به شدت خشمگين مي شود و به صحابي عزيز و فداکاراش چنان اعتراض مي کند که او بر زمين مي خوابد و با التماس و اعتذار به بلال ميگويد بيا و به جرم چنين جسارتي که به تو کردم صورتم را لگد مال کن (جوده السحار، 14). پيامبر(ص) در حق بلال فرمود: بلال از جمله کساني است که جايش در بهشت است.
يکي ديگر از کارهاي اجتماعي پيامبر(ص) جهت بر هم زدن نظام طبقاتي جامعه ي مدينه ماجراي ازدواج زينب دختر عمه ي پيامبر(ص)، که از دودمان اصيل هاشم بود، با زيد غلام و آزاد کرده ي پيامبر(ص)، که از طبقه ي پايين جامعه محسوب مي شد، مي باشد. پيامبر(ص) به مرور زمان و در موقعيت هاي مختلف برابري و مساوات را بين افراد به وجود آورد.
همچنين پيامبر(ص) جويبر را که از سياهان سوداني، ولي مردي مؤمن بود به ازدواج زلفا دختر زيادبن لبيد که از بزرگان طايفه ي بني بياضه بود، درآورد (علامه مجلسي، 1403 هـ، 117/22) .
اقدام ديگر پيامبر(ص) انتخاب اسامه بن زيد که جواني 18 ساله بود و پدرش ـ زيدبن حارثه ـ که از جمله موالي به شمار مي رفت به فرماندهي سپاه اعزامي به شام بود که اين بر خلاف اعتقاد و نظر ديگران بود (ابن هشام، 1361، ج2، 1093). همچنين پيامبر(ص) پس از فتح مکه «عتاب بن اسيد» را، که جواني 21 ساله بود، به فرمانداري شهر مکه برگزيد و اين امر مخالفت بزرگان شهر را به دنبال داشت. ولي پيامبر(ص) در جواب آنان فرمود: هيچ يک از شما به دليل جوان بودن نبايد با او مخالفت کنيد، چون هر کس سن بيشتري دارد لزوماً لايق تر و شايسته تر نيست، بلکه هر کس که شايسته تر است، هم او بزرگ تر است (معالم الحکومه، 387).
پيامبر(ص) در اجراي عدالت همچنين تفاوتي بين افراد نمي گذاشت و روايت شده است فاطمه «بنت اسود» از طائفه ي بني مخزوم ،که طائفه ي اشرافي بودند، مرتکب سرقت شد. پيامبر(ص) دستور داد بلال انگشتان او را قطع کند. طائفه بني مخزوم نگران نزد «اسامه بن زيد»، که مورد توجه پيامبر(ص) بود، آمدند تا او را شفاعت کرده شايد انگشتان اين زن قطع نگشته و آبروي طائفه ي آنها ريخته نشود. وقتي اسامه جريان را با پيامبر(ص) در ميان گذاشت، حضرت(ص) فرمود: « ملت هاي پيشين بدين جهت سقوط کردند و هلاک شدند که اگر فرد سرشناسي دزدي مي کرد آزادش مي گذاشتند و اگر از مردم ناتوان و ضعيف کسي دزدي مي کرد مجازاتش مي کردند. در حدود الهي شفاعت محکوم است. به خدا قسم اگر دخترم مرتکب چنين خلافي مي شد، حکم خدا را درباره ي او اجرا کردم. بنابراين پيامبر(ص) در عمل به مردم اين نکته را مي آموزند که همه ي افراد به طور يکسان از حقوق برخوردار هستند و شفاعت هيچ کس در اين مورد پذيرفته نيست» (ابن شهر آشوب، ج2، 14).

7-1) حقوق زنان

در جامعه ي مدينه حقوق زنان ناديده گرفته مي شد و دختران زنده به گور مي شدند (تکوير، 8) (22) و بدترين خبرها براي يک مرد شنيدن دختردار شدن بود (زخرف، 17؛ طباطبايي، ع، ج 4، 153). بنابراين پيامبر(ص) گام هايي را در رابطه با اين معضل اجتماعي برداشت که با توجه به شرايط زنان در آن روزگار بسيار مؤثر واقع شد.
1) از کشتن آنها بازشان داشت (23)؛
2) خود به زنان احترام گذاشت(24)؛
3) آنان را برگزيده ي خود دانست (25)؛
4) مردان را به داشتن چهار همسر محدود کرد؛
5) براي آنان سهم الارث قرار داد.
پيش از ظهور اسلام زنان عرب نه تنها از ارث محروم بودند، بلکه خود نيز مانند کالا و به عنوان ميراث شوهر به شمار مي آمدند و بعد از فوت همسر به وارث او تعلق مي گرفتند (شهابي، 1366، 146).
پيامبر(ص) بر اساس آيه ي 8 از سوره ي نساء (26) براي زنان ارث قرار داد و بدين ترتيب زنان در اين زمينه شرايطي بهتر از قبل پيدا کردند.

8-1) مبارزه با خرافات

يکي از معضلات جامعه ي مدينه رواج انواع خرافات در ميان مردم بود. بنابراين پيامبر(ص) در مدينه از هر فرصتي براي محو خرافات بهره مي جست و در موقعيت هاي گوناگون نه تنها با گفتار بلکه در عمل نيز از مردم مي خواست که خرافات را کنار بگذارند. در متون تاريخي به اين تلاش پيامبر(ص) اشاره شده است. از جمله:
1)ازدواج پيامبر(ص) با زينب؛ پيش از اسلام رسم بر اين بود که پسر خوانده حکم پسر نسبي را داشت و قانون حکم براي او مانند پسر نسبي اجرا مي شد. مثلا پسر خوانده اگر زنش را طلاق مي داد پدر خوانده نمي توانست با او ازدواج کند، ولي پيامبر(ص) با زينب که پيش از آن همسر زيد، پسر خوانده ي پيامبر(ص) بود ازدواج کرد تا اين رسم جاهلي را منسوخ اعلام کند.
2 ) ماجراي فوت ابراهيم فرزند پيامبر(ص)؛ در سيره ي پيامبر(ص) آمده است که پسرش ابراهيم (در سال 6 هجرت) در مدينه از دنيا رفت. در آن روز آفتاب گرفت، مردم گرفتگي خورشيد را نشانه بزرگي پيامبر(ص) دانستند و گفتند: خورشيد نيز در مرگ ابراهيم غمگين شد. هنگامي که پيامبر(ص) اين سخن دور از حقيقت را شنيد، هنوز جنازه ي ابراهيم را دفن نکرده بود. مردم را به سوي مسجد فرا خواند. و بر فراز منبر رفت و به آنها فرمود: «خورشيد و ماه دو نشانه ي بزرگ از قدرت خدا هستند، هرگز براي زندگي يا مرگ کسي نمي گيرند، هر وقت خورشيد يا ماه گرفته شد نماز آيات بخوانيد» (27) آنگاه از منبر پايين آمده و با مردم نماز آيات خواندند.
3) ماجراي دفن ابراهيم پسر پيامبر(ص)؛ جالب اين که در همين واقعه، پيامبر(ص) به علي(ع) فرمود: «در ميان قبر برو و جنازه را در ميان لحد بگذار». علي(ع) به اين دستور عمل کرد، بعضي از حاضران گفتند: بنابراين حرام است که انسان وارد قبر فرزندش شود، چنان که پيامبر(ص) به همين دليل وارد قبر فرزندش نشد. پيامبر(ص) بي درنگ اين سخن بيهوده را نيز رد کرد، تا بدعتي در جامعه پديدار نگردد، و به آنها فرمود: «ورود شما به داخل قبر فرزندتان حرام نيست، علت اين که من داخل قبر فرزندم نشدم از اين رود که مبادا با باز کردن گره کفن، چشمم به چهره فرزندم بيفتد و به شدت ناراحت شوم، و شيطان مرا به بي تابي وادارد، و پاداشم در نزد خدا تباه گردد.» به اين ترتيب پيامبر(ص) با امور بيهوده و غير واقعي مبارزه مي کرد (حر عاملي، ج22، 155).
4) حادثه فلکي؛ شبي رسول خدا(ص) با گروهي از ياران خود در جايي گرد هم آمده بودند. ستاره اي درخشيدن گرفت و پس از طي فاصله اي، خاموش شد. پيامبر(ص) از ياران خود پرسيد: در گذشته (ايام جاهليت) راجع به اين حادثه چه عقيده اي داشتند؟ پاسخ دادند: اين حادثه نشان از زاده شدن بزرگي و يا مرگ بزرگي است. پيامبر(ص) فرمود: اين حادثه اي فلکي است و به مرگ و زندگي کسي ربط پيدا نمي کند (جعفري، 13621، 31).

2) سياست هاي اقتصادي پيامبر(ص)

هر دولت و حکومتي از راه هاي گوناگون هزينه هاي مملکت خود را تأمين مي کند. در اين بخش ما در پي بررسي منابع درآمد دولت پيامبر(ص) هستيم تا بتوانيم شيوه ي هزينه ي آنها و سياست هاي اقتصادي پيامبر(ص) را بيابيم. منابع درآمد دولت پيامبر(ص) از راه هاي زير تأمين مي شده است:
1) غنايم: اموالي را که مسلمانان از طريق جنگ با کفار به دست مي آورند را غنيمت مي گفتند.
2) في ء: اموالي که از کفار، بدون درگيري نظامي به تصاحب مسلمانان در مي آمد (طبرسي، ج2، 543) و به «مال خالص» پيامبر(ص)، تعبير شده است (حر عاملي، ج6، 374).
3) انفال: انفال اراضي اي که بدون لشکرکشي به تصرف مسلمين در آمده، اراضي موات، معادن و ارث بدون وارث را شامل مي شود، که بر اساس آيه ي 1 سوره ي انفال از آن پيامبر(ص) است.
4 ) جزيه: مالي که اهل کتاب مانند زردتشتيان، يهوديان ومسيحيان هر ساله به دولت اسلامي مي دادند.(ابراهيم حسن، 1385، 439).
5) زکات: يا صدقه مالي بود که از ثروتمندان مسلمان گرفته مي شد (ابراهيم حسن ، 1385، 439)
موارد مصرف زکات: در قرآن کريم براي زکات هشت مورد مصرف بيان گرديده است (توبه، 60). مصرف زکات مخصوص اين موارد است: فقرا، مساکين و بينوايان، کارمندان دولت اسلامي، که مسؤول جمع آوري زکاتند، مؤلفه القلوب، در راه آزادي بردگان مقروضين و ورشکستگان، في سبيل الله (کارهاي عام المنفعه مانند ساختن پل، بيمارستان، کتابخانه و...)، ابن سبيل، يعني کساني که در حين مسافرت و دور از وطنشان پول خود را تمام کرده و به آن نياز دارند (شکوري، ج2، 488).
6) خمس: براساس آيه ي 41 از سوره ي انفال، مسلمانان هر گونه غنيمتي که به دست مي آورند، خمس (يک پنجم)آن براي خدا و براي پيامبر(ص) و براي ذي القربي و يتيمان و مسکينان و در راه ماندگان است.
از نظر فقه شيعه، خمس اختصاص به غنايم جنگي ندارد و به همه ي درآمدها، از معادن گرفته تا تلويد، تجارت و کشاورزي تعلق مي گيرد (سروش، 229).
پيامبر(ص) اين درآمدها را چگونه و در چه راه هايي به مصرف مي رساندند؟

1) تأمين هزينه هاي جهاد

غنايم، که بخش مهمي از درآمد دولت محسوب مي شد، به طور کلي و يا بيشترين قسمت آن صرف هزينه هاي جهاد مي شد.
در زمان پيامبر(ص) نيروي متمرکزي به عنوان نيروي نظامي وجود نداشت (ابراهيم حسن، 1385، ج1، 460)، بلکه ساکنان مدينه همگي در جنگ شرکت مي جستند و به نسبت از غنايم بهره مند مي شدند.
مقداري از درآمد آن نيز صرف خريد اسلحه و تجهيزات نظامي مي گرديد. پس از پيروزي بر بني قريظه، پيامبر(ص) خمس اموال را به زيد داد تا به نجد برود و با فروش آنها اسب و سلاح و ساز و برگ جنگ تهيه نمايد (سبحاني، 1367، ج 2، 556). با اين اقدام، پيامبر(ص) امنيت و آرامش را به وجود مي آورد.

2) آموزش علمي مسلمانان

بخشي از درآمدهاي دولت پيامبر(ص) صرف آموزش هاي علمي و ديني به مسلمانان مي شد. بدين صورت که عده اي از عالمان از سوي پيامبر(ص) مأمور بودند که به ديگران قرآن و تعاليم ديني را بياموزند و پيامبر(ص) حوايج آنها را از درآمدهاي موجود تأمين مي کرد.
پيامبر(ص) گاهي به دانشمندان و اديبان و شاعران جوايزي مي داد تا آنان را در اين راه تشويق کند. از جمله به حسان، که از شاعران برجسته ي آن دوران بود، صله مي داد و او را تشويق مي کرد و مي فرمود: بعضي بيان ها سحر است و بعضي شعرها حکمت است و به منزله ي جهاد در راه خدا و ياري حق محسوب مي شود (ابراهيم حسن، 1385، 451).

3) تأليف قلوب

پيامبر(ص) بخشي از درآمد دولت خود را در راستاي تبليغ دين اسلام صرف مي کرد. تأليف قلوب، که از طرف پيامبر(ص) صورت پذيرفت، نيز گامي مهم در جهت تحقق اين امر بود که بر اثر آن عده اي از تازه مسلمانان دل هايشان نرم گرديد و به اسلام متمايل شدند.

4) رسيدگي به فقرا

پيامبر(ص) به تأمين نيازهاي فقرا توجه خاصي داشت و همواره بخشي از درآمد دولت را جهت حل مشکلات اقتصادي فقرا صرف مي کرد. بارزترين نمونه ي آن سکوهايي بود که براي مهاجران مدينه ساخت.
سروسامان دادن به زندگي جويبر که اهل يمامه و از مسلمانان فقير بود و همسري اختيار نکرده بود که پيامبر(ص) علاوه بر فراهم آوردن زمينه ي ازدواج وي، يک صاع از خرماي تقسيمي فقرا را براي او قرار داد، همچنين دو ردا به او بخشيد (علامه مجلسي، 1403 هـ، 117/22).
خداوند پسري به اسامه بن زيد داد و او آن بچه را در خانه ي ام سلمه به حضور پيامبر(ص) آورد. پسرک سياه بود. ام سلمه گفت: اين رسول خدا اگر اين بچه دختر بود، در خانه مي ماند. پيامبر(ص) فرمود: چنين نيست در آن صورت هم به هزينه ي مسلمانان دو دستبند نقره و دو گوشواره برايش ساخته مي شد و مانند طلا آب مي شد (واقدي، ج3، 860)

5) ساخت بازار براي مسلمانان

چنان که عنوان شد اقتصاد مدينه پيش از ورود پيامبر(ص) در دست يهوديان بود و بيشتر اهالي عرب مدينه به کار کشاورزي اشتغال داشتند و هميشه زير سلطه ي اقتصادي ملت يهود بودند، آنان با استفاده از قدرت مالي خود، مسلمانان مدينه را زير سيطره سياسي و اقتصادي قرار داده بودند. پيامبر(ص) براي رفع اين مشکل دستور داد تا در کنار مسجد بازارچه اي براي مسلمانان ساخته شود با اين اقدام:
1) وابستگي اقتصادي مسلمانان به يهوديان تا حدي برطرف مي شد و کم کم اقتصاد شهر را از انحصار يهود خارج مي ساخت.
2) اين که مسلمانان، که دست خالي از مکه به مدينه پناهنده شده بودند و بسياري از آنان در تجارت بين المللي آن روز که در دست قريش مکه بود بسيار چيره دست و ماهر بودند مانند عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان که در مکه همکار عموي خود ابوسفيان بود و ابوسفيان بزرگ ترين تاجربين المللي در مکه بود، اين ها الان بيکار شده بودند، پيامبر(ص) با شناخت تجربيات و استعداد هاي اين گروه زمينه هاي تجارت براي آنها به وجود آورد (جعفري فائزي، 1378، 239).

6) تأمين آب براي مردم

يکي ديگر از کارهاي اقتصادي پيامبر(ص)، که در بهبود اوضاع يثربيان تأثير داشت، رسيدگي ايشان جهت تأمين آب و مسأله ي آب رساني به مردم شهر بود. آب شرب مردم مدينه از چاه رومه تأمين مي شد، ولي مالک اين چاه شخصي يهودي بود که آب آن را به مسلمانان مي فروخت. پيامبر(ص)، مسلمانان را به خريدن چاه ترغيب کرد و گفته شده است عثمان چاه را خريد و وقف کرد (قره چانلو، 1362، 120). در واقع پيامبر(ص) در تلاش جهت عمران و آبادي و به تبع آن آسايش و رفاه براي مردم مدينه بود.

سخن پاياني

چنان که گفته آمد هدف و غرض نخست پيامبر(ص) از مهاجرت به يثرب در پي دعوت و اصرار بزرگان آنها، براي ايجاد امنيت بود. پيامبر(ص) براي تحقق امنيت بايد سراغ بسترها و علل و عوامل ناامني مي رفت. و اقداماتي به انجام مي رساند تا ديگر آنها رو در روي هم قرار نگيرند. شرط نخست اجرايي شدن امور، دروني شدن قوانين و دستورات است. پيامبر(ص) تلاش کرد تا آنچه در مدينه اتفاق مي افتد را از زاويه چشم انداز ايمان به خداوند نشان دهد، و امور را در رابطه ي با خداوند معنا ببخشد و تفسير کند، و مردمان يثرب پيشين، که اينک به مدينه تغيير نام يافته است، در همه ي امور خود، خدا را شاهد و ناظر ببنند. مردمان براي اجراي دستورات پيامبر(ص) فقط در پي منافع خود نبودند، بلکه باور داشتند که پيروي از دستورات ايشان، پاداش اخروي در پي دارد، ضمن آنکه به تجربه نيک در يافته بودند که پيامبر خدا(ص)، که اينکه حاکم شهر مدينه است، هيچ منفعت و سودي در اين ميان براي خود نمي خواهد. ده سال تلاش سخت و جان کاه در مدينه سبب شد که آن ده سال براي هميشه براي جامعه ي مسلمين و جهان اسلام به عنوان يک آرزو و حکومت رؤيايي تجلي بيابد.

پي نوشت ها :

*مدير گروه فلسفه جهاد دانشگاهي واحد مشهد
**کارشناس تاريخ و پژوهشگر جهاد دانشگاهي واحد مشهد
1) از جمله ي اين افراد ابوسلمه بن عبدالاسد بود که قصد داشت همراه خانواده ي خود به يثرب هجرت کنند که قبيله ي همسرش ـ بني مغيره ـ مانع از بردن زن و فرزند وي شدند و ابوسلمه تنها هجرت کرد (ابن هشام، ج1، 450) برخي از مهاجران به صورت قبيله اي و يا با خانواده مهاجرت کردند که عبدالله بن جحش از افرادي بود که با خانواده هجرت کرد (ابن هشام، ج1، 451).
2) نمونه هاي فراواني در متون تاريخي بيان گر اين ويژگي اعراب است. از جمله پسر عبدالله بن ابي پس از کارشکني پدرش در غزوه ي بني مصطلق خدمت پيامبر(ص) رسيد و به ايشان گفت شنيده ام که دستور قتل پدرم را داده ايد، اگر چنين است اجازه دهيد خودم اين کار را انجام دهم، چون مي ترسم اگر ديگري اين کار را انجام دهد، او را به قتل برسانم و کافر شوم و دين خود را تباه سازم (ابن هشام، 1361 ، ج2، 781؛ طبري، 1368، ج3، 1101). اين ماجرا اوج تعصب ورزي آنان را نشان مي دهد به گونه اي که فرزندي حاضر است حکم قتل پدرش را اجرا کند، ولي ديگري اين کار را نکند.
3) عليرغم همه ي تلاش پيامبر(ص)، اين خصلت ناپسند، از مهاجران و انصار رفع نشد و همين امر سبب اختلاف در خلافت پيامبر(ص) و ماجراي سقيفه گرديد و مسلمانان را به چند مايگي سوق داد.
4) پنهان کاري عبارت است از مخفي کردن هدف ها و انگيزه هاي اقدام سياسي در پشت نقاب هدف نمايي و انگيزه هايي که بيشتر مردم مي پسندند، بدين جهت از پشتيباني گسترده ي افکار عمومي بهره مند مي باشند( دو ورژه، 350).
5) همگرايي convergence به معناي تقارب است. در فرهنگ آکسفورد همگرايي مترادف با تقارب دو خط، دو شيء يا دو عقيده به همديگر تعريف شده است. همگرايي واژه هاي بسيار نزديک، بلکه همخانه با همبستگي است که عربي آن وفاق است. وفاق بر وزن فعال، مصدر عربي معادل موافقه است (دهخدا). مصدر باب مفاعله بر وزن مفاعله، فعال و فيعال مي باشد. باب مفاعله مربوط به فعل هايي است که بين دو نفر رخ مي دهد. بنابراين وفاق و موافقت عملي است که بين دو طرف انجام مي گيرد وفاق به معناي سازگاري کردن، سازواري کردن، همراهي کردن، يک دلي، يک دلي و يک جهتي، ضد نفاق، سازش (دهخدا). فرهنگ معين ذيل کلمه وفاق، چنين آورده است: وفاق عربي، 1 ـ مصدر متعدي سازواري کردن، همراهي کردن 2 ـ اسم مصدر سازواري، همراهي، يکدلي، مقابل نفاق، تا باشد که به برکت اين وفات و اتفاق، دام از جاي برگرفته شود. در بيان کلمه ي وفق آورده است: تداول ـ وفق عربي (اسم مصدر) موافقت بين دو چيز، سازواري، سازگاري. وفق دادن (عربي ـ فارسي): 1 ـ (مصدر متعدي) مطابق کردن ـ سازگار کردن 2 ـ مصدر لازم مطابق شدن ـ سازگار بودن (جمشيدي، 6).
6) مفهوم «امت» مفهومي عقيدتي است و از ريشه «ام» به معني قصد و هدف و عزيمت کردن است. اطلاق «ام» به مادر، در زبان عربي نيز بدان جهت که کودک در زمينه ي نيازمندي هاي خود به جهت احساس آرامش او را قصد مي کند. اگر دقت کافي داشته باشيم، به زمين نيز مادر و يا ام گفته مي شود، از آن جهت که از زمين به وجود مي آييم و يا از آن جهت که در دامن آن آرامش مي يابيم، و اين که دامن طبيعت گفته مي شود به جهت حيثيت مادري و ام بودن آن است. بر اين اساس «امت» به مجموعه اي از انسان ها اطلاق مي شود که هدف و مقصد واحدي آنان را گرد هم جمع نموده باشد. همچنين گفته شده اين معني ترکيبي است از سه معني «حرکت»، «هدف» و «تصميم خودآگاهانه» و چون در ريشه ي «ام» مفهوم «جلو، پيش روي» نيز نهفته است، چهار عنصر اين معني مرکب را مي سازند:
1) انتخاب؛
2)حرکت؛
3) پيش رو ؛
4) مقصد.
با حفظ همه ي اين معاني کلمه ي «امت» در اصل به معني «الطريق الواضح» است، راه روشن، يعني جامعه يا گروهي انساني به معني «راه» (شريعتي، 40).
7) حکم توارث، با نزول آيه ي أُولُوا الأرحام بعضُهُم أولي‏ ببعض في كتاب اللّه (احزاب ،6)، بعد از جنگ بدر منسوخ شد.
8) حمزه عموي پيامبر(ص)که از قبيله ي سرشناس قريش بود با زيد که غلام پيامبر(ص) بود برادر شد (ابن هشام، ج1، 485).
9) ابوبکر که از مهاجرين بود با خارجه بن زهير از انصار، عمربن خطاب با عتبان بن مالک، ابوعبيده بن جراح با سعدبن معاذ (ابن هشام، ج1، 485).
10) إنّ الّذين آمنُوا و هاجرُوا و جاهدُوا بأَموالهم و أَنفُسهم في سبيل اللّه و الّذين آووا و نصرُوا أولئك بعضُهُم أولياءُ بعض.
11) که دوازده تن از انصار مشرف به دين اسلام شدند و با پيامبر(ص) بيعت کردند.
12) وقتي مرگ طالب علم فرا رسد شهيد مي ميرد.(نهج الفصاحه، 194) کاري که با دانش قرين است اندک آن سودمند است و کاري که با ناداني قرين است نه اندک آن سود مي دهد و نه بسيار.(نهج الفصاحه ، 389)، اگر روزي بر من بگذرد و در آن روز دانشي نياموزم که مرا به خداوند نزديک کند، طلوع آفتاب بر من مبارک مباد (نهج الفصاحه، 126).
13) عمربن خطاب به مسلمانان گفت که مهر زنان خود را از مهر زنان پيامبر(ص) بيشتر نکنند. زني گفت پس درباره ي گفتار خدا چه مي گويي و آتيتُم إحداهُنّ قنطارًا فلا تأْخُذُوا منهُ شيئًا (نساء ،20) اگر به يکي از زنان خود يک قنطار طلا و نقره داده ايد چيزي از آن را پس نگيريد. عمر گفت زني به راه صواب رفت و عمر خطا کرد(ابراهيم، حسن، 455).
14) يا أَيُّها الّذينَ آمنُوا إن جاءكُم فاسق بنبإ ... (حجرات، 6)، اي مؤمنان اگر بزهکاري برايتان خبري آورد بررسي کنيد مبادا نادانسته به گروهي زيان رسانيد، آنگاه از آنچه کرده ايد پشيمان گرديد(ترجمه ي گرمارودي)
15) و إن طائفتان من المُؤمنين اقتتلُوا فأصلحُوا...(حجرات، 9)
16) لا يغتب بعضُكُم بعضًا (حجرات، 12)، بعضي از شما ننشينيد گروه گروه پشت سر يکديگر حرف بزنيد، هم بعد فردي و هم بعد اجتماعي را در بر دارد.
17) و لا تجسّسُوا ... (حجرات، 12).
18) لا يسخر قوْمٌ من قومٍ ... (حجرات، 11)، قومي قوم ديگر را مسخره نکنند.
19) و لا تلمزُوا أَنفُسكُم و لا تنابزُوا بالألقاب...(حجرات، 11) القاب زشت به يکديگر ندهند...
20) إنّ أَکرمَكُم عندَ اللّه أَتقاكُم (حجرات، 13).
21) هنگامي که پيامبر(ص) موفق به فتح مکه شد بر خلاف نظر شيوخ مکه، به بلال فرمان داد تا بر بالاي کعبه رود و اذان بگويد (واقدي، ج2، 646).
22 ) تکوير، 8.
23) بأَيّ‏ِ ذنبٍ قُتلَت ؛ (تکوير، 9).
24) احترام به مادرش آمنه، احترام به همسرش خديجه، احترام به دخترش زهرا (س)
25) چنان که مي فرمايد زن را و عطر را و نماز را برگزيدم.
26) للرِّجال نَصيبٌ ممّا تَركَ الْوالدان وَ الأقربُون وَ للنِّساء نصيبٌ ممّا تركَ الوالدان وَ الأقربُون
27 ) يا ايها الناس ان الشمس و القمر آيتان من آيات الله تعالي انهما لايکسفان لموت احد و لا لحيوته فاذا اردتم ذلک فادعوا الله و کبروا ...(الدر المنثور، ج3، 20).

منابع و مآخذ
1) قرآن کريم، ترجمه ي مهدي فولادوند.
2) آرين پور، فرهنگ، انتشارات امير کبير.
3) آيتي، محمد ابراهيم (بي تا)، تاريخ پيامبر اسلام(ص)، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم.
4) ابن اثير، عزالدين (1385 هـ)، الکامل في التاريخ، ج2، بيروت، دارصادر.
5) ابن زهره، سيد ابوالمکارم (1388 هـ)، فقه استدلالي، ترجمه و تحقيق و تحشيه سيد مهدي انجوي نژاد.
6) ابن اسعد (1388هـ)، طبقات الکبري، ج2، بيروت، دارصادر.
7) ابن شبه (1380)، تاريخ مدينه منوره، ترجمه ي حسين صابري، تهران، نشر مشعر.
18) ابن شهر آشوب، محمدبن علي (بي تا)، مناقب آل ابيطالب، قم ، انتشارات علامه.
9) ابن کثير (1396)، السيره النبويه، تحقيق مصطفي عبدالواحد، بيروت، دارالمعرفه، چاپ اول.
10) ابن هشام (1361)، سيرت رسول الله، ترجمه ي رفيع الدين بن اسحق بن محمد همداني قاضي ابرقوه، مقدمه و تصحيح: اصغر مهدوي، ج1، تهران، انتشارات خوارزمي، چ دوم.
11) ابن هشام (1360 )، سيره النبي، ج1، ترجمه ي رفيع الدين اسحق بن محمد همداني قاضي ابرقوه، تهران، انتشارات خوارزمي، چاپ اول.
12) ابومنذر، هشام بن محمد کلبي (1348هـ)، الاصنام، ترجمه ي محمد رضا جلالي نائيني.
13) ارسطو (بي تا)، سياست، ترجمه ي احمد لطفي، انتشارات سپهر.
14) اصفهاني، عمادالدين حسين (بي تا)، زندگاني چهارده معصوم، ج1، نشريه مکتب قرآن.
15) افلاطون (1360)، جمهور، ترجمه فؤاد روحاني، تهران، انتشارات علمي ـ فرهنگي، چاپ چهارم.
16) الامام ابي عبدالله محمدبن اسماعيل بن ابراهيم (1401هـ / 1981 م)، صحيح البخاري، دارالطباعه العامره باستانبول، دارالفکر.
17) الزبيدي، محمد مرتضي (بي تا) تاج العروس من جواهر القاموس الحياه، بيروت.
18) الظالمي، محمد صالح (1359)، فقه سياسي در اسلام، ترجمه ي رضا رجب زاده، تهران، پيام آزادي.
19) العلي، صالح احمد (1381)، دولت رسول خدا(ص)، ترجمه ي هادي انصاري، قم، پژوهشکده ي حوزه و دانشگاه.
20) امام علي (بي تا)، نهج البلاغه، ترجمه ي دينوري.
21) امامي و ديگران (1367)، درس هايي از نظام دفاعي اسلام، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي.
22) اميرعلي (1366)، روح الاسلام؛ ترجمه ي ايرج رزاقي، مشهد، انتشارات آستان قدس.
23) بلاذري، احمدبن جابر (1394 هـ )، انساب الاشراف، ج1، بيروت، مؤسسه ي الاعلمي.
24) بلاذري، احمدبن جابر (1379 هـ)، فتوح البلدان، قاهره، مکتب النهضه المصريه.
25) پاينده، ابوالقاسم (1360)، نهج الفصاحه، تهران، سازمان انتشارات جاويدان، چاپ پانزدهم.
26) پورت، ديون (بي تا)، عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن، ترجمه ي غلام رضا سعيدي، تهران، شرکت انتشارات.
27) جعفريان، رسول (1374)، آثار اسلامي مکه و مدينه، نشر مشعر، چاپ دوم.
28) جعفريان، رسول (1369)، تاريخ سياسي اسلام تا سال چهلم هجري، ج2، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.
29) جعفري، سيدمحمد مهدي (1362)، نهضت بيدارگري در جهان اسلام، تهران، شرکت سهامي انتشارات فرهنگ.
30) جعفري فائزي، سيد غضنفرعلي (1378)، سياست خارجي پيامبر اسلام(ص)، نشر زائر، چاپ اول.
31) جمشيدي، حسن (بي تا)، چيستي امنيت، جهاد دانشگاهي واحد مشهد، گروه فلسفه.
32) جمشيدي، حسن و عليرضا مهربان (1385)، تأثير دولت در همگرايي و واگرايي ملي با رويکرد به دولت ايران، گروه فلسفه، جهاد دانشگاهي مشهد.
33) جواد علي (1976 م)، المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، ج 7، جامعه بغداد.
34) جوده السحار، عبدالحميد (بي تا)، بلال سخنگوي نهضت پيامبر(ص)، ترجمه ي علي منتظمي، انتشارات بعثت.
35) چلبي، مسعود (1375)، جامعه شناسي نظم، نشرني.
36) حتي، فليپ خوري (بي تا)، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چ دوم، انتشارات علمي و فرهنگي.
37) حسن ابراهيم حسن (1385)، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ي ابوالقاسم پاينده، انتشارات بدرقه جاويدان.
38) حسيني عاملي، محمد (بي تا)، مفتاح الکرامه في شرح القواعد العلامه، ج4، قم.
39 ) حميد الله، محمد (1363)، رسول اکرم در ميدان جنگ، ترجمه ي سيد غلامرضا سعيدي، انتشارات محمدي.
40) دو ورژه، موريس (1369)، جامعه شناسي سياسي، ترجمه ابوالفضل قاضي، تهران، دانشگاه تهران.
41) رهنما، محمدرحيم (بي تا)، جزوه درسي برنامه ريزي مناطق مرکزي شهرها، دانشگاه فردوسي مشهد.
42) زرگري نژاد، غلامحسين (1378)، تاريخ صدر اسلام، تهران، انتشارات سمت.
43) زرين کوب، عبدالحسين (1343)، تاريخ ايران بعد از اسلام، تهران، اداره کل نگارش وزارت کل آموزش وپرورش.
44) زرين کوب، عبدالحسين، (1369)، کارنامه اسلام، تهران، انتشارات امير کبير، چاپ چهارم.
45) زيدان، جرجي (1356)، تاريخ تمدن، ترجمه علي جواهر کلام، تهران، انتشارات امير کبير، چاپ پنجم.
46) سبحاني، جعفر (1367)، فروغ ابديت، ج1، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي.
47) سروش، محمد (1378)، دين و دولت در انديشه ي اسلامي، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول.
48) سروش، محمد (1385)، سنت عليه خشونت و خشونت عليه سنت، ماهنامه ي پيام زن، شماره يازدهم و دوازدهم.
49) سعيديان، عبدالحسين (1383)، دايره المعارف شهرهاي جهان، انتشارات علم و زندگي، چاپ اول.
50) سمهودي، نورالدين (1326هـ )، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي، مصر، مطبعه الادب.
51) سيد قطب (1358)، زيربناي صلح جهاني، ترجمه خليل خليليان، تهران، انتشارات اسلامي.
52) شريعتي، علي (1357)، امت و امامت، انتشارات قلم.
53) شوشتري، عباس (1362)، خاتم النبيين (تاريخ زندگي پيامبر اسلام(ص) )، مؤسسه ي مطبوعاتي عطايي، چاپ چهارم.
54) شوقي، محمدبن ابراهيم مکي (1372)، اطلس مدينه منوره، ترجمه ي پرويز ذکايي، نشر مشعر.
55) شهابي، محمود (1366)، ادوار فقه، ج1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم.
56) شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه(1372)، ج6، قم، مؤسسه ي آل البيت.
57) صدوق، محمدبن علي بن الحسين بن بابويه (1404هـ)، عيون اخبار الرضا، تحقيق شيخ حسين اعلمي، بيروت، مؤسسه اعلمي للمطبوعات.
58) صديق اورعي، غلامرضا (1382)، بررسي ساختار نظام اجتماعي در اسلام، اداره کل پژوهش هاي سيما.
59) طباطبايي، سيد محمدحسين (1360)، آموزش دين، سيد مهدي آيت اللهي، قم، جامعه ي مدرسين.
60) طباطبايي، محمدحسين (1384)، سنن النبي، ترجمه ي عباس عزيزي، انتشارات صلاه، چاپ پنجم.
61) طبرسي، فضل الله (1415هـ)، مجمع البيان، ج2، بيروت، مؤسسه ي الاعلمي.
62) طبري، محمدبن جرير (1368)، تاريخ طبري، ج3، ترجمه ي ابوالقاسم پاينده، انتشارات اساطير، چاپ چهارم.
63) طوسي، محمدبن حسن (1377-1382)، کتاب الخلاف في الفقه، ج2، تهران.
64) عاصف الزين، سميح (1379)، محمد در مدينه، ترجمه ي مسعود انصاري، تهران، انتشارات جامي.
65) فارسي جلال الدين (1363)، پيامبري و جهاد، مؤسسه ي انجام کتاب، چاپ دوم.
66) فياض، علي اکبر (1380)، تاريخ اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
67) قرائتي، محسن (1385)، سيره پيامبر(ص) با نگاهي به قرآن کريم، انتشارات وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي.
68) قره چانلو، حسين (1362)، حرمين شريفين (مکه و مدينه)، تهران، انتشارات اميرکبير.
69) قنوات، عبدالرحيم (1377)، تاريخ اسلام از آغاز تا سال يازدهم هجري، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهي.
70) مجلسي، محمد باقر (1403هـ)، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه ي وفاء، چاپ دوم.
71) مستوفي، قزويني، حمدالله (بي تا)، نزهه القلوب، به کوشش محمد دبير سياقي، انتشارات طهوري.
72) مسعودي، ابوالحسن علي بن حسين (بي تا)، مروج الذهب، ترجمه ي ابوالقاسم پاينده، ج1، انتشارات علمي و فرهنگي.
73) مطهري، مرتضي (1368)، خدمات متقابل ايران و اسلام، انتشارات صدرا، چاپ پانزدهم.
74) مطهري، مرتضي (1368)، سيري در سيره نبوي، تهران، انتشارات صدري، تهران، چاپ هفتم.
75)معاديخواه، عبدالمجيد (1377)، تاريخ الاسلام (عرصه دگرانديشي و گفت و گو)، تهران، نشر ذره.
76) منتظر القائم، اصغر (1384)، تاريخ اسلام تا سال چهلم هجري، انتشارات دانشگاه اصفهان، چاپ اول.
77) واقدي، محمدبن عمر (1366)، مغازي، ج2، ترجمه ي محمود مهدوي دامغاني، تهران، مرکز نشر دانشگاهي، چاپ اول.
78) ولايي، عيسي (1377)، مباني سياست در اسلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد.
79) يعقوبي، ابن واضح (1366)، تاريخ يعقوبي، ترجمه ي محمد ابراهيم آيتي، انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پنجم.
منبع: انديشه حوزه- ش 72




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.