مبارزه پيامبرصلّي الله عليه و آله با آداب و رسوم خرافي(1)
نويسنده:دكترفتحيه فتاحي زاده (استاديار دانشگاه الزهراء)
چكيده
با توجه به گستردگي دامنه ي خرافات، به طور كلي مي توان خرافات عصر جاهلي را در سه فصل اعتقادي، احكام، شرايع ديني و عادات و آداب اجتماعي دستهبندي كرد. از آنجا كه طرح تمامي اقسام خرافه در اين نوشتار نميگنجد، تنها نمونههايي از خرافات مربوط به عادات اجتماعي به بحث گذارده شده است. فال نيك و بد، آويختن اشياي جادويي براي دفع چشم زخم، خوشيمني و بديمني روزها، عطسه زدن و آتش افروزي براي بارش باران، از مهم ترين جلوههاي آداب و رسوم خرافي است كه تعداد قابل توجهي از افراد جامعه ي جاهلي بدان پايبند بوده، بعضاً امروزه نيز بدان اعتقاد دارند. شيوه ي برخورد آن حضرت با اين قبيل خرافات و رهنمودهايي كه در اين باره ارائه فرموده است، در جهت اصلاح افكار و انديشهها بسيار مؤثر است.
كليدواژهها: پيامبر اعظم صلّي الله عليه و آله، خرافه زدايي، فال نيك وبد، خوش يمني و بديمني روزها.
مقدّمه
بر اساس برخي از آيات قرآني- كه بعضي دين پژوهيها نيزآن را تأييد مي كنند- بشر ابتدا يكتاپرست بوده و پرستش بت، ماه، ستاره يا انسان از نوع انحرافهايي است كه به تدريج به وجود آمده است (قائمي نيا،[ بي تا]،ص40/ مطهري، 1372،ج 4،ص26).
در تاريخ فرهنگ بشري به ويژه در عصر جاهلي، خرافات نمودها و جلوههاي متعددي داشته است. هم اكنون نيز در كشورهاي مختلف حتي در كشورهاي پيشرفته با وجود رشد علمي و فني، باز در فرهنگ و سنن اجتماعي آنها، نشانههايي از خرافات وجود دارد. بازار مشاغلي چون رمالي و جادوگري، طالع بيني و كف بيني رونق بسياري دارد(كينگ، 1353، ص7/جاهودا، 1363، صص33 و37)؛ زيرا رشد عقلي توأم با رشد علمي صورت نگرفته است.
نظر به شرايط عصر كنوني كه خرافه، بزرگ ترين مانع در مسير انديشه ي بشر
است و انديشمندان خرافهزدايي را مهم ترين عامل رشد فكري جوامع ميدانند، تحقيق درباره ي مهترين اقدام پيامبر صلّي الله عليه و آله در جهت زدودن خرافات، ضروري مينمايد؛ به ويژه كه آن حضرت به پشتوانه ي وحي در جهت رشد حيات فكري- عقلاني جامعه تلاش نموده است، مردم را به خردورزي فراخوانده و دينداري بدون آگاهي را بيارزش دانسته است.
گفتني است روايات نبوي و رهنمودهاي آن حضرت در كتب روايي و تفسيري پراكنده است و به طور مستقل و به يك ميزان مورد توجه قرار نگرفته است؛ از اين رو نگارنده بر آن شد گامي هر چند ناچيز در اين زمينه بردارد.
در مسئله خرافه و نقش پيامبراعظم صلّي الله عليه و آله در خرافهزدايي، با چند پرسش جدي روبرو هستيم: 1. خرافه چيست؟ 2. پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله چگونه با خرافات مبارزه كرده است؟ 3. جلوهها و نمودهاي خرافه در عصر جاهلي كدام است؟ اين نوشتار در پي يافتن پاسخي براي اين پرسشهاست.
خرافه چيست؟
برخي كتب لغت، خرافه را كلام باطل، بيهوده، پريشان و افسانه معنا كردهاند (دهخدا، 1341، ذيل ماده «خرافه»)؛ بر اين اساس، خرافه به معناي حكايت يا قصه يا عقيده فاسد و رأي باطل، معادل "superstition" است؛ پس خرافات عبارت است از: عقايد باطل و بي اساس كه به كلي خلاف منطق و واقعيات است(نوري، 1354، ص480).
البته ارائه ي تعريفي كه براي همه ي مردم- با اديان و فرهنگهاي مختلف- پذيرفتني باشد، كاري بس دشوار است؛ زيرا دينداران متهم به خرافي بودن هستند، در حالي كه افراد بي دين به دليل كوتهفكري، بسياري از حقايق جهان هستي را درك نميكنند و از اين جهت، نسبت به افكار و عقايد خرافي آسيبپذيرتر هستند. به هر حال، هر گروهي براي نامعقول و غيرمنطقي جلوه دادن افكار و انديشههاي ديگري، تعبير خرافه و خرافاتي را به كار ميبندد (جاهودا، 1363، ص1). در تعريف خرافه گفته شده است:
خرافه، يعني رويدادهايي را كه انتظار نداشتهايم رخ دهند، به پديدههايي نسبت دهيم كه هيچ رابطه ي منطقياي ميان آنها يافت نميشود؛ مثل اينكه گمان كنيم گذشتن از زير نردبان، سبب بروز فلان حادثه ي رانندگي چند روز پس از آن ميشود... در صورتي كه اين رويدادها هيچ اثري بر هيچ چيز ديگر ندارند (مالرب، [بيتا]، ص291).
علامه طباطبايي اعتقادات بي اساس را خرافه ميداند: «اعتقاد به آنچه علم به حقيقت آن نداريم و نميدانيم خير ست يا شر، جزو خرافات است» (علامه طباطبايي، 1391، ج1، ص422).
شايد بهترين تعريفي كه بتوان ارائه كرد و مورد پذيرش اديان باشد، اين است: «خرافه، ترس بيهوده از عوامل و مرتبط دانستن پديدههاي نامربوط به يكديگر است كه رابطه ي بين آنها نه از نظر علم و عقل ثابت شده و نه از سوي دين تأييد شده است» (علوينژاد، 1383، ص250).
نقش پيامبر اعظم صلّي الله عليه و آله در خرافهزدايي
قرآنكريم، رسالت آن بزرگوار را در اينباره بيان ميفرمايد: «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إصْرَهُمْ وَ الأغْلاَلَ الَّتِيٍْ كَانَتْ عَلَيْهِمْ» (اعراف: 157): و از [دوش] آنان قيد و بندهايي را كه برايشان بوده است، برميدارد.
«اصر» به معناي نگهداري و محبوس كردن است و به كار سنگيني كه انسان را از فعاليت باز ميدارد، «اصر» گفته ميشود؛ و به دليل محدوديتهايي كه براي انسان ايجاد ميشود، به عهد و پيمان، مجازات و كيفر «اصر» ميگويند (دهخدا، 1341، ذيل ماده«اصر»).
يكي از مصاديق «اصر» در عرب جاهلي، خرافات بود كه پر و بال انديشه ي آنها را بسته بود. آنان به جاي ريشهيابي علتها و دست يافتن به راهحلها به اوهام و خرافات معتقد بودند. رسول خدا صلّي الله عليه و آله اين غل و زنجيرهاي بازدارنده را از دست و پاي فكر و انديشه ي آنها گشود و از همين مردم با اين كجانديشيها و خرافات، ملتي صاحب انديشه و متمدن پديد آورد (ر.ك به: مكارم شيرازي و ديگران، 1373، ج6، ص400).
پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله يكي از برنامههاي تبليغي اسلام را مبارزه با خرافات اعلام فرمود. وقتي معاذ بن جبل را به يمن فرستاد، به او سفارش كرد: «و امت امر الجاهليه الا ما سنةالاسلام و اظهر امرالاسلام كلهُ صغيره و كبيره» (ابنهشام، 1375ق، ج3، ص412): آثار جاهليت (افكار و عقايد خرافي) را از ميان مردم نابود كن؛ مگر آنچه را اسلام سنت قرار داده است و سنن اسلام را از خرد و كلان زنده نما.
همچنين آن حضرت به مردم فرمود: «كلّ مأثره في الجاهليه تحت قدمي» (همان): تمام آثار [باطل و نادرست] دوره جاهليت زير قدم من قرار دارد (و فاقد اعتبار است).
انديشمندان خرافهزدايي را مهم ترين عامل رشد فكري ميدانند. بدين ترتيب، ذهني كه گرفتار خرافه باشد، نميتواند به رشد و باروري برسد. خرافه، بزرگ ترين مانع درستانديشي است. مهم ترين اقدامي كه پيامبراسلام صلّي الله عليه آله در جهت رشد و اعتلاي فكري جامعه انجام داد، برقراري صحيح رابطهها بود؛ چه اينكه هرگز اجازه نميداد پندار، جايگزين حقيقت شود؛ بر اين اساس، در برخورد با نمودهاي عيني و مصاديق خرافه، رهنمودهاي لازم را بيان ميفرمود. در اين بخش، نمونههايي از آن را ارائه مينماييم:
انواع و اقسام خرافات
مقصود از خرافات اعتقادي، آن دست از انديشههاي موهومي است كه ريشه در مباني اعتقادي دارد. لغزش در گرايش فطري بشر در پرستش (بتپرستي)، مؤثر دانستن نيروها و قواي مرموز و وطنپرستي نمونههايي از آن است (ابنكلبي، 1924، ص37/ قطب، 1400، ج5، ص3174)؛ همچنين آميختگي احكام و دستورات ديني با مسائل بياساس و خرافي، جلوه ي ديگري از خرافات است. مردم جاهلي، اعمال عبادي نماز، آداب و مناسك حج و برخي از احكام ديني را از جانب خود دچار تحريف كرده، به خرافاتي آميخته بودند (ابنكثير،ج2، ص512/ قمي، 1404، ج1، صص229 و282/ علي، 1977، ج4، ص358). درنهايت، بخشي از خرافات عصر جاهلي مربوط به آداب و عادات اجتماعي آنان است. اين گونه خرافات، افكار و عقايد واهي را در بر ميگيرد كه تعداد معتنابهي از افراد جامعه بدان پايبند هستند. گرچه زيان، رفتارهاي ناهنجار آنان مستقيماً به خرافهپرستان مي رسد، اما به صورت غيرمستقيم دامن ساير افرد را نيز ميگيرد؛ از اين رو در آيات و روايات نبوي با اين دسته از خرافات مبارزه شده است.
از آنجا كه مجال طرح تمامي اقسام خرافه در اين مقال نميگنجد، اين نوشتار به نمونههايي از خرافات، مربوط به عادات و آداب اجتماعي اختصاص يافته است.
1. فال نيك و بد (تفأل و تطيّر)
تطير به فال بد گرفتن و نحس دانستن چيزي است. در اصل به معناي سخن، فعل يا چيز ديدني است كه مورد پسند نباشد. عربها با به پرواز درآوردن پرندگان فال ميزدند: اگر پرندگاني كه به پرواز در ميآوردند به سمت راست ميرفتند، آن را نيك دانسته و كارهاي مورد نظر خويش را انجام ميدادند، اما اگر آن پرنده به سمت چپ ميرفت، آن را شوم پنداشته، از كار مورد نظر باز ميماندند» (ابن منظور، 1426، ج3، ص2441).
پديده ي تطير سابقهاي ديرينه دارد و در ميان اقوام و ملل مختلف رواج داشته است و ريشه ي آن ناآگاهي نسبت به علل واقعي حوادث بوده است. امتها، پيامبران را عامل گرفتاريها و مصائب خود ميدانستند و حضور آنان را شوم ميپنداشتند؛ به هميندليل به آنان ايمان نميآوردند. آنان در مواجهه با حضرت صالح عليه السّلام (نمل:47) و حضرت موسي عليه السّلام (اعراف:131)، اين عقيده را بر زبان جاري ساختهاند.قرآن كريم به بشريت تذكار ميدهد كه مصدر نيكي و بدي، خود شما هستيد و بيجهت به موجودات ديگر فال نيك و بد ميزنند (يس: 19).
پس هر نحوست و شومي كه وجود دارد، خارج از وجود بشر نيست. شومي در اخلاق فاسد، در جهالت و ناداني و در اعمال زشت آدمي است. چاره ي اين شومي در وجود انسان است؛ چون تبديل سرنوشت انسان، تنها به دست خودش ميباشد.
روش برخورد پيامبر صلّي الله عليه و آله با تطير
به بيان ديگر، ميتوان گفت: باورها چيزهايي نيستند كه فقط درون كاسه ي سر آدمي قرار داشته باشند، بلكه نيروهايي هستند كه رفتارهاي ما را نيز تحت تأثير قرار ميدهند؛ مثلاً اگر تعداد قابل توجهي از مردم ايمان راسخ داشته باشند كه چهارشنبه ي آخر هر ماه، روز نحسي است، همين اعتقاد ممكن است در آن روز به خصوص، در رفتار آنان اثر بگذارد و آنها را مرددتر، حساستر و مضطربتر سازد؛ در نتيجه ممكن است اين روحيات، باعث بروز تصادفات بيشتر رانندگي در آن روز گردد؛ درحالي كه بالا رفتن ميزان تصادف رانندگي در اين روز در واقع پيامدهاي يك چنين عقيدهاي است. چنين فرآيند علت و معلولياي را در روانشناسي، اصطلاحاً «پيشگويي خودكامبخش» ناميدهاند (جاهودا، 1363، ش14).
بدين ترتيب، كسي كه به فال بد و امور نحس معتقد باشد، زندگي را بر خود دشوار نموده، همواره منتظر عواقب آن است؛ لذا پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله ناديده انگاشتن فال بد را راهكاري پيشنهاد ميكند و ميفرمايد: هنگامي كه فال بد زدي، بگذر و چون گمان بردي، بر اساس آن داوري مكن و آن گاه كه حسد بردي، تجاوز مكن (حراني، 1398 ص50).
نظير اين روايت، حديث نبوي است كه از طريق اهل سنت وارد شده است (عسقلاني، 1408، ج10، ص180)؛ چنان كه در روايات آمده است: مردم از فال بد آسوده نيستند؛ به همين دليل، پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله توكل به خدا را چاره ي نهايي ميداند؛ چون در صورت توكل، تأثير امور به خداوند نسبت داده ميشود و فرد او را تنها مؤثر ميداند؛ لذا ديگر فال بد، دل انسان هاي سادهلوح را نميلرزاند.
در حديثي، پيامبر صلّي الله عليه و آله فرموده است: خداوند اثر فال بد را با توكل از ميان ميبرد (همان) و در جاي ديگر مي فرمايد: كفاره فال بد زدن، توكل به خدا است (حر عاملي، 1391، ج15، ص584).
پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله دور ماندن از انديشههاي خرافي را در قالب دعا مطرح نموده و فرموده است: «خدايا! هيچ نحوستي نيست مگر نحوستي كه تو بخواهي و هيچ خيري نيست، مگر خيري كه تو بخواهي و هيچ خدايي جز تو نيست و كسي جز تو نيكيها را محقق نميكند و بدي ها را از بين نميبرد و نيرو و تواني جز به وسيله ي خداوند بلندمرتبه و بزرگ نيست» (كليني، 1404، ج4، ص285).
درمقابل تطير، تفأل (فال نيك) مطرح است و در روايات، فال نيك نه تنها مورد نهي و سرزنش واقع نشده، بلكه به آن توصيه و سفارش نيز شده است. در حديث نبوي آمده است: «تفألوا بالخير تجدوه» (قمي، 1363، ج2، ص340): فال نيك بزنيد، آن را بيابيد.
فال نيك همانند فال بد، به هيچ وجه، اثر طبيعي ندارد؛ اما از لحاظ رواني، روح اميدواري را در افراد، تقويت كرده، آنان را به سوي تلاش بيشتر سوق ميدهد. انس از پيامبر صلّي الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: «لا عدوي و لاطيره و يعجبني الفال الطيبه و الكلمه الصالحه» (متقي هندي، 2005، ح28597)؛ فال بد اساس ندارد، اما فال نيك، يعني سخن دلانگيز و شايسته، مرا شگفتزده و خوشحال ميكند.
بدينترتيب، اسلام با تفاوت گذاردن بين فال نيك و بد، از مردم ميخواهد همواره فال نيك بزنند. اين دستور گواه آن است كه تأثير فال نيك و بد مربوط به نفس فالزننده است.
سيره ي عملي پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله نيز مؤيد ديگري است. در روايات بسياري وارد شده كه آن حضرت فال نيك ميزده است. در جريان برخورد مسلمانان با كفار مكه در سرزمين حديبيه، وقتي نماينده ي كفار به نام سهيل بن عمرو نزد پيامبر صلّي الله عليه و آله آمد، حضرت فرمود: «قد سهل عليكم أمركم» (همان، ح30149): حالا ديگر امر بر شما سهل و آسان شد.
2. چشم زخم (آويختن اشياي جادويي)
علاوه بر انكار تأثيرات جادويي و مافوق طبيعي اين اشياء در روايات نبوي، پيامبر گرامي صلّي الله عليه و آله آنها را با روح خداپرستي ناسازگار دانسته، معادل شرك معرفي كرده است (ر.ك به: طريحي، 1395، ج6، ص22/ ابنحنبل، 1389، ج3، بابالرقي و التمائم).
دربين جاهليت، كاربرد اشياي جادويي به همين جا ختم نميشود. آنان رشتههاي زه را بر گردن و پيشاني اسبان و شتران ميآويختند و معتقد بودند اين عمل، در حفظ اين حيوانات در برابر ارواح خبيثه و چشمزخم به ويژه هنگام
غارتگري و حمله به دشمن مؤثر است (نوري، 1354، 491).
در رواياتي، مبارزه ي پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله با اين خرافه به صورت جدي مطرح شده است. جابرانصاري از آن حضرت نقل ميكند كه فرمود: پيشاني اسبان به خير و بركت گره خورده است. به صاحبان خود هرگونه كمكي ميرسانند، آنها را افسار كنيد، ولي اوتار بر آنها نياويزيد (زمخشري، 1417، ج4، ص40).
يكي از اصحاب پيامبر صلّي الله عليه و آله ميگويد: با آن حضرت در سفر بوديم كه در بين راه فرستادهاي از طرف پيامبر صلّي الله عليه و آله اين حكم را ابلاغ كرد: بر گردن شتران شما، وتر يا زه نباشد؛ آنها را پاره كنيد (بخاري، 1410، ج2، ص1094).بدين ترتيب رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله افكار و انديشههاي خرافي را اصلاح نموده، آنان را به سوي پذيرش واقعيتها سوق داده است.
عرب جاهلي براي دفع چشمزخم به خرافه ي ديگري پناه برده است. آنان هرگاه تعداد شترانشان به يكصد ميرسيد، براي خنثي كردن اثر چشمزخم، چشم يكي از شتران نر را كور ميساختند! و اگر عدد شتران به يك هزار ميرسيد، هر دو چشم يكي از شتران نر را كور ميساختند!
خرافه ي كور كردن چشم حيوان- كه از سر جهل صورت ميگرفت- جز اذيت و آزار حيوان ثمري نداشت؛ لذا در آموزههاي ديني هر گونه آزاررساني به حيوان ممنوع گرديده است.
پيامبر گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله ميفرمايد: بستن ريسمان سخت به گردن حيوان و سوراخ كردن بيني و سيخ زدن به حيوان در اسلام نهي شده است (ميرزا نوري، 1408، ج16، ص106)؛ همچنين حضرت صلّي الله عليه و آله براي دفع چشمزخم هر گاه خانهاي خريداري مي كرد يا چشمهاي جاري ميساخت، گوسفندي ذبح مينمود و نام اين عمل «ذبائح الجن» بوده است. امروزه نيز در ميان ما رسم است كه وقتي
خانهاي جديد يا وسيله ي نقليه و مانند آن را خريداري ميكنيم، گوسفندي قرباني ميكنيم.
دانشمندان نيز تأثير خاص بعضي از چشمها را پذيرفتهاند. آنها معتقدند: در برخي از چشمها نيروي مغناطيسي خاصي نهفته است كه كارايي زيادي دارد و با تمرين ميتوان آن را تقويت كرد. هيپنوتيزم نيز از طريق همين نيروي مغناطيسي صورت ميگيرد.
در روايات آمده است: رسول خدا صلّي الله عليه و آله براي امامحسن و امامحسين عليه السّلام «رقيه»(2) گرفت و اين دعا را خواند: «شما را به تمام كلمات و اسماي حسناي خداوند- از شر مرگ و حيوانات موذي و هر چشم بد و حسود، آنگاه كه حسد ورزد- ميسپارم» (طبرسي، 1408، ج10، ص866).
3. سعد و نحس ايام (خوشيمني و بديمني روزها)
نحوست ايام به اين معناست كه در آن زمان، حوادث شر و ناخوشايند رخ مينمايد و اعمال انسان به ويژه برخي از اعمال، نتيجه ي خوبي نخواهد داشت و سعادت ايام، بر خلاف آن است.
بر سعد و نحس ايام نميتوان برهاني اقامه كرد، زيرا اجزاي زمان به لحاظ طبيعت مانند هم هستند و تفاوتي ميان يك روز با روز ديگر نيست تا يكي را سعد و ديگري را نحس بدانيم.
اما عواملي كه ممكن است در پيدايش حوادث مؤثر باشد، از حيطه ي علم بشر خارج است و نميتوان اجزاي زمان را با عوامل تأثيرگذار سنجيد. تجربه هم نميتواند كارگشا باشد؛ زيرا تجربه وقتي مفيد است كه انفكاك زمان از عوامل امكانپذير باشد و هر عاملي با آن زمانِ معين سنجيده شود. حال آنكه زمان جداي از عوامل نداريم و عوامل هم براي ما معلوم نيست.
انكار سعد و نحس ايام هم نياز به اقامه ي برهان دارد كه چنين چيزي امكان ندارد؛ البته سعد و نحس ايام به لحاظ عقلي امري بعيد تلقي ميشود؛ گرچه بُعد عقلي به معناي محال بودن نيست (طباطبايي، 1391، ج19، ص71).
در قرآن كريم ضمن بيان داستان قوم عاد، در دو مورد از نحوست ايام ياد شده است (قمر: 19/ سجده: 16)؛ اما از سياق آيات بر ميآيد كه نحوست مربوط به عذابي است كه بر آن قوم نازل شده است؛ چون عمل و فكر آنها در مسير طغيان قرار گرفته و دچار نكبت و بدبختي شدهاند. درمقابل، نامي از زمان سعد در قرآن آمده است (دخان: 3). مبارك بودن شب قدر به دليل نزول قرآن كريم و نيز نزول ملائكه است و اينكه عنايت الهي، شامل بندگان خالص خدا ميشود.
اما در جوامع حديثي، روايات بسياري در سعد و نحس ايام وارد شده است (مجلسي، 1403، 56). آلوسي روايات متعارض در سعد و نحس ايام را برشمرده و به تصنيف آنها پرداخته است. وي روزها را با هم برابر و يكسان ميداند كه براساس نوع حادثهاي كه در آنها واقع شده است، به بديمني يا خوشيمني توصيف ميشوند؛ براي مثال در روايت آمده است: فرود آمدن ابليس به زمين، كشته شدن هابيل، وفات موسي و هارون و ابتلاي ايوب در روز سهشنبه رخ داده است.
آلوسي اين روايت را (با فرض صحت) دليل بر بديمني روز سهشنبه نميداند، بلكه نشان دهنده ي نوع واقعهاي ميداند كه در اين روزها اتفاق افتاده است؛ زيرا در مقابل، روايتي ميگويد: روزيِ مردم در روز سهشنبه پديد آمده است. پس زمان به خودي خود ويژگي خاصي ندارد و گرنه ما بايد همه ي روزها را نحس بدانيم؛ چون عذاب قوم عاد يك هفته به طول انجاميد (الوسي، 1405، ج27، ص86).
علامه طباطبايي بيشترِ اين احاديث را ضعيف دانسته و معتقد است: برخي از اين روايات مرسل و بدون سند بوده يا اينكه قسمتي از سند را ندارند؛ گرچه سند برخي از روايات خالي از اعتبار نيست (طباطبايي، 1391، ج19، ص72).
البته در روايات مربوط به نحوست ايام، علت نحوست حوادث ناگواري مانند رحلت رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله، شهادت سيدالشهداء، افكندن ابراهيم در آتش و نزول عذاب بر برخي امتها برشمرده شده است.
نحس شمردن چنين ايامي، به معناي حفظ حرمت اين ايام، روحيه ي تقوا را در افراد تقويت ميكند؛ برعكس اگر هيچ حرمتي براي اين ايام قائل نباشند و بدون توجه به اين حوادث، سرگرم برآوردن خواستههاي نفساني خود شوند، در اين صورت حرمت دين را پاس نداشتهاند. پس برگشت نحوست اين ايام، به جهاتي از شقاوتهاي معنوي است و بياعتنايي به آن علل، سبب نوعي شقاوت ديني ميشود.
در برخي از روايات براي دفع نحوست اين ايام، پناه بردن به خداوند و توكل بر او، روزه گرفتن، دعا كردن و تلاوت قرآن پيشنهاد شده است (همان).
در رواياتي ملاك در نحوست ايام تطير مردم انگاشته شده است و طي آن تلاش شده مردم از شر آن نجات يابند؛ مانند روايتي كه طي آن از امام هادي عليه السّلام درباره ي مسافرت در چهارشنبه آخر ماه سؤال ميشود، امام عليه السّلام نيز ميفرمايد: «كسي كه عليرغم خرافهپرستان در چهارشنبه آخر ماه، سفر كند، از هر آفتي ايمن خواهد بود و از هر گزندي محفوظ مانده، خداوند حاجتش را نيز برآورده ميسازد» (حراني، 1391، ص382)؛ و يا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ميفرمايد: «لا تعادوا الأيام فتعاديكم» (مجلسي، 1403، ج36، ص413): با ايام اعلام دشمني نكنيد كه آنان دشمن شما ميشوند.
بنابر آنچه آمد، اين معنا فهميده ميشود كه سعادت و نحوست ايام و روايات، ريشه در حوادث دينياي دارد كه بر اساس ذوق ديني يا تأثير نفوس در فلان روز ايجاد يمن و بركت كرده يا باعث بديمني يا نحوست آن شده است. بيش از اين، از روايات برداشت نميشود.
4. عطسه كردن
با مطالعه تاريخ گذشته، به اين نكته پي ميبريم كه به اثرگذاري عسطه بسيار توجه شده است، به طوريكه در توصيف دلاوري و شجاعت جنجگويي ميگفتند: او آنچنان دلاوري است كه عطسه، او را از به كام شير رفتن و نبرد باز نمي دارد(اندلسي، 1404ق، ص35). اسلام با اين پندار خرافي مبارزه كرده، عسطه را نعمتي براي بدن برشمرده است كه مستلزم حمد و شكر پروردگار است. پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله ميفرمايد: خداوند عطسه را دوست ميدارد و خميازه را مكروه ميداند. هرگاه كسي عطسه كند، حمد خدا گويد و هر مسلماني كه عطسه را ميشنود، او را دعا گفته و از خداوند مزيد رحمت طلب كند(بخاري، 1410، ج5، ص2290).
در ادامه ي روايت، عطسه رحماني، و خميازه كه حاكي از كسالت است، شيطاني شمرده شده است، و نيز روايتي از قول آن حضرت وارد شده كه هرگاه كسي عطسه كند، حمد خدا گويد و كسي كه بر او ميگذرد، براي او طلب رحمت كند و عطسهكننده نيز در پاسخ، هدايت و عاقبت به خيري او را طلب كند(همان).
5. آتشافروزي براي بارش باران
هشام بن كلبي اين مراسم را با بيان آداب آن، در قالب شعر گزارش كرده است(نوري، 1354، ص505).
با ظهور اسلام بساط اين خرافه نيز برچيده شد. رسول گرامي اسلام صلّي الله عليه و آله با هدايت مردم به اسباب و علل، آنها را از كجانديشي نجات داد و با كندن چاه و قنات، زمينهاي باير و موات را احيا كرد.
آنجا كه اسباب و علل مادي در اختيار نيست، براي توسل معنوي «نماز استسقاء» تشريع شده است. در زمان پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله جمعي، از كميِ باران و خشكي صحراها به ستوه آمدند؛ از حضرت خواستند تا دعايي فرمايد. رسول خدا صلّي اللهعليه و آله فرمان داد تا مسلمانان به جايي گسترده بروند و از آنان خواست دعا كنند
و نماز استسقاء بخوانند. حضرت دعا ميكرد و مردم آمين ميگفتند. فرشته ي وحي نازل شد و از استجابت دعا خبر داد (فيض كاشاني، 1375ق، باب صلوة الاستسقاء).
ابن عباس نقل ميكند: در يكي از سفرها، همراهان پيامبر صلّي الله عليه و آله گرفتار تشنگي شديد شدند. پيامبر صلّي الله عليه و آله دعا كرد باراني نازل شد و همه سيراب شدند؛ ولي در اين ميان، حضرت رسول صلّي الله عليه و آله شنيد كه مردي ميگويد: به بركت طلوع فلان ستاره باران نازل شد (سيوطي، 1414، ج6، ص163)؛ و اين يكي از مظاهر ستارهپرستي و بتپرستي بود.
نتيجه
2. هم اكنون نيز در جوامع بسياري، خرافه، بزرگترين مانع در مسير انديشه ي بشري است.
3. پيامبر اسلام صلّي الله عليه و آله با شيوههاي مختلف فكري و عملي با خرافه مبارزه نموده است.
4. آن حضرت در جهت اصلاح آداب و عادات اجتماعي مردم، با پشتوانه وحي، گامهاي جدي و مؤثري برداشته است.
5. رهنمودهايي كه پيامبر صلّي الله عليه و آله در برخورد با خرافه ارائه فرموده است، زمينه ي رشد حيات فكري- عقلاني جامعه را فراهم نموده است.
منابع
1. آلوسي، محمود شكري؛ روحالمعاني في تفسيرالقرآن العظيم و السبع المثاني؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1405ق.
2. ابناثير، عليبن ابي الكرم الشيباني؛ النهايه في غريب الحديث و الاثر؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، [بيتا].
3. ابنحنبل، احمد؛ المسند؛ بيروت: دار صادر، 1389ق.
4. ابنكثير، اسماعيل؛ تفسير القرآنالعظيم؛ بيروت: دارالمعرفه، [بيتا].
5. ابنكلبي، هشامبن محمد؛ الصنام؛ تحقيق احمد زكي پاشا؛ قاهره: [بينا]، 1924م.
6. ابنمنظور، محمد بن مكرم؛ لسانالعرب؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي، 1426ق.
7. ابنهشام، عبدالملك؛ السيرة النبويه؛ مصر: مصطفي البابي، 1375ق.
8. اندلسي، ابن عبدربه؛ عقد الفريد؛ بيروت: [بينا]، 1404ق.
9. بخاري، محمد بن اسماعيل؛ الجامع الصحيح؛ دمشق: اليمامه، 1410ق.
10. جاهودا، گوستاو؛ روانشناسي خرافات؛ ترجم محمد تقي براهني؛ تهران: نشر نو، 1363ش.
11. حرّاني، حسنبن شعبه؛ تحف العقول عن الرسول؛ تهران: كتابفروشي اسلاميه، 1398ق.
12. حر عاملي، محمدبن حسن؛ وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه؛ تحقيق عبدالرحيم رباني شيرازي؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1391ق.
13. دهخدا، علياكبر؛ لغتنامه؛ تهران: مهر، 1341ش.
14. زبيدي، سيد محمد مرتضي؛ تاجالعروس؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1396ق.
15. زمخشري، محمود بن عمر؛ الفائق في غريب الحديث؛ بيروت: دارالفكر، 1417ق.
16. سيد قطب؛ في ظلال القرآن؛ بيروت: دارالشروق، 1400ق.
17. سيوطي، جلالالدين، الدُّرالمنثور في التفسير بالمأثور؛ بيروت: دارالفكر، 1414ق.
18. صدوق، محمد بن علي؛ خصال؛ تصحيح علياكبر غفاري؛ تهران: صدوق، 1389ق.
19. طباطبايي، سيد محمد حسين؛ الميزان في تفسيرالقرآن؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي، 1391ق.
20. طبرسي، فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسيرالقرآن؛ تصحيح رسول محلاتي و يزدي طباطبايي؛ بيروت: دارالمعرفه، 1408ق.
21. طريحي، فخرالدين؛ مجمعالبحرين؛ تهران: مكتبة المرتضويه، 1395ق.
22. عسقلاني، ابنحجر؛ فتح الباري بشرح صحيح البخاري؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1408ق.
23. علوي نژاد، سيد حيدر؛ «قرآن و خرافهباوري»؛ مجله پژوهشهاي قرآني، ش37-38، 1383ش.
24. علي، جواد؛ المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام؛ بيروت: دارالعلم، 1977-1978.
25. فيض كاشاني، محمد بن مرتضي؛ الوافي؛ تهران: كتابفروشي اسلاميه، 1375ق.
26. قائمينيا، عليرضا؛ درآمدي بر منشأ دين؛ تهران: نشر معارف، [بيتا].
27. قمي، علي بن ابراهيم؛ تفسير القمي؛ تصحيح سيد طيب جزايري؛ قم: مؤسسه دارالكتاب، 1404ق.
28. كليني، محمد بن يعقوب؛ الكافي؛ تصحيح علياكبر غفاري؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1404ق.
29. كينگ، لوتر؛ نداي سياه؛ ترجمه منوچهر كيا؛ تهران: دريا، 1353ش.
30. مالرب، ميشل؛ انسان و اديان؛ ترجمه مهران توكلي؛ تهران: ني، [بيتا].
31. متقي هندي، علاءالدين علي؛ كنزالعمال؛ عمان: بيتالافكار الدوليه، 2005م.
32. مجلسي، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1403ق.
33. مطهري، مرتضي؛ مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي؛ تهران: صدرا، 1372ش.
34. مكارم شيرازي، ناصر و ديگران؛ تفسير نمونه؛ تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1373ش.
35. نوري، ميرزاحسين؛ مستدرك الوسائل؛ بيروت: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408ق.
36. نوري، يحيي؛ جاهليت و اسلام؛ تهران: مجمع مطالعات و تحقيقات اسلامي، 1354ش.
37. هدايت، صادق؛ فرهنگ عاميانه مردم ايران؛ تهران: چشمه، 1378ش.
پي نوشت:
1.تاريخ وصول:1386/11/20؛تاريخ تصويب نهايي:1387/3/13.
2.مقصود دعاهايي است که براي دفع چشم زخم نوشته مي شود و به آن تعويظ هم مي گويند.