متون مقدس و انحرافات اعتقادی در شخصیت یهودیان (1)

علم النفس یا به تعبیر امروزی آن روان شناسی از علوم مطرح و کاربردی دنیای امروز است.به جرات می توان گفت که روان شناسی یکی از پر کاربرد ترین علوم در راستای پیشرفت انسان امروزی است.امروزه با تاکیدی که بر دیدگاه های انسان محور وجود دارد طبیعی است که با شناخت هر چه بیشتر امیال و طبیعت انسانی بهتر و راحت تر می توان او را در راستای اهداف خود سوق داد.به همین دلیل در علوم غربی جایگاه ویژه ای را برای روان شناسی قائل هستند.تا جایی که در این مسیر گاهی به
شنبه، 18 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
متون مقدس و انحرافات اعتقادی در شخصیت یهودیان (1)
متون مقدس و انحرافات اعتقادی در شخصیت یهودیان (1)
متون مقدس و انحرافات اعتقادی در شخصیت یهودیان (1)

نويسنده: سلمان قاسمی




با رویکردی بر روان شناسی اسلامی
اشاره و پیش سازمان دهنده

علم النفس یا به تعبیر امروزی آن روان شناسی از علوم مطرح و کاربردی دنیای امروز است.به جرات می توان گفت که روان شناسی یکی از پر کاربرد ترین علوم در راستای پیشرفت انسان امروزی است.امروزه با تاکیدی که بر دیدگاه های انسان محور وجود دارد طبیعی است که با شناخت هر چه بیشتر امیال و طبیعت انسانی بهتر و راحت تر می توان او را در راستای اهداف خود سوق داد.به همین دلیل در علوم غربی جایگاه ویژه ای را برای روان شناسی قائل هستند.تا جایی که در این مسیر گاهی به افراط کشیده شده اند.
در مکتب اسلام با تاکیدی که بر جایگاه متعالی انسان وجود دارد به تبع آن شناخت او و تحقیق در مورد خصوصیات او نیز از جایگاه ویژه ای بر خوردار است.اما تفاوت فاحشی که بین این دیدگاه و دیدگاه قبلی وجود دارد به خدامحوری این علم در مکتب اسلام مربوط می شود.در این تحقیق که با محوریت انحرافات اعتقادی در شخصیت یهود نگاشته شده است در ابتدا با بیان تاریخچه ای اجمالی از تاریخ روان شناسی به بیان تفاوت های آن با روان شناسی اسلامی پرداخته می شود و در ادامه با تعاریف شخصیت در متون اسلامی و سایر مکاتب به بخش اصلی تحقیق وارد می شود.هم چنین سعی شده است که منابع مورد استفاده بیشتر از خود آنان باشد.لازم به ذکر است که این تحقیق یک بخش از پایان نامه نگارنده در رشته روان شناسی با عنوان "شخصیت یهود در متون مقدس با رویکردی بر روان شناسی مرضی" می باشد.

مقدمه

در فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد در ارائه یک تعریف جامع از واژه یهودی بر سه عنصر تکیه شده است :
1. او یکی از افراد نژاد عبری است.
2. در استعمال رایج به عنوان ربا خوار،کسی که معاملات گران انجام می دهد،شخصی که اموال دیگران را بالا می کشد.
3. این واژه به معنای فعل متعدی فریب دادن و تقلب کردن نیز به کار می رود.
تعریف یک فرهنگ از یک لغت همان طور که از نامش پیداست،بر خاسته داشتن سالها پیشینه یک معنا و مفهوم در حافظه تاریخی آن فرهنگ است،و فرهنگ آکسفورد که حداقل فرهنگ جامعی در میان انگلیسی زبانان اروپاست،خصوصیات بارز یک یهودی را در اعصار تاریخ در این سه عنصر می داند:عبری بودن؛مال پرستی و فریب دادن.در این نوشتار مختصر به تحقیق در مورد صدق و کذب این صفات در مورد یهودیان پرداخته ایم.و همان طور که ملاحظه خواهید کرد،عبری بودن یا وحدت نژادی برای یهودیانی که امروزه ادعای آن را دارند و از صدها کشور با توسل به زور خود را در کشور فلسطین جای داده اند و حتی برای آنانی که در اقصی نقاط دنیا پراکنده اندو این ادعا را دارند فقط یک طنز تاریخی است که حتی خود آنها هم به آن بارها خندیده اند.
موید ما سخن اصطلاحاً پیامبر صهیونیسم تئودورهرتسل به دوستش اسرائیل زانگویل داستان نویس انگلیسی و رهبر صهیونیست یهودی که مانند سیاه پوستان بینی بزرگ و موهای فر مشکی داشت می باشد که می گفت یک نگاه به وی(زانگویل) برای رد هرگونه نگرش نژادی به یهودیان کافی است.و پخش اخبار رادیو اسرائیل به زبانهای عبری، عربی، انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی، یدیشی، آلمانی، روسی و....آن هم در خود اسرائیل در همین راستا است.و مهم تر از همه این ها طبقه بندی یهودیان اسرائیل به شهروندان درجه یک و درجه دو برای خدمات دهی به آنان نیز در همین رابطه است.در این رابطه لورانس مایر می نویسد:جامعه اسرائیل با یک خط مستقیم به دو بخش کاملاً مجزا تقسیم شده است.بخش نخست اسرائیل غربی است که ثروتمند،متخصص و مسلط بر دستگاههای اجرایی رژیم است.بخش دوم اسرائیل شرقی که فقیر و محروم بوده و از تخصصی برخوردار نیست.که اکثریت شهروندان اسرائیلی از این دسته اند.
با این حساب ناگفته پیداست که رهبران لائیک اسرائیل برای ایجاد وحدت و جلوگیری از تشتت یهودیان چه آنهایی که در اسرائیل اند و چه آنهایی که خارج از آن،مجبور به ساختن چنین اسطوره ای برای تکیه کردن بر عامل نژادی در کنار دین هستند.چرا که در متن تعالیم دینی آنان به صورت خاص بر نژاد و قومیت آنان تاکید شده است.که البته آن هم جای بسی بحث و بررسی دارد.البته ناگفته نماند که یکی از شگردهای مجرب آنان برای زندگی انگلی در کنار سایر ملتها همین صنعت اسطوره سازی شان می باشد.اما در مورد دو صفت دیگر یعنی مال پرستی و فریبکاری آنان نه تنها آن را نفی نمی کنیم بلکه سعی کرده ایم با موید هایی از خودشان در مورد خواستگاههای آن نیز تحقیق کنیم که ملاحظه خواهید فرمود.

بخش اول : در آمدی بر روان شناسی

فصل اول : روان شناسی اسلامی و روان شناسی معاصر

آغاز روان شناسی

دانش روان شناسی تاریخچه ای طولانی و باستانی دارد،که آغاز آن را باید از زمان خود شناسی بشر و آشنایی او با کیفیات و حالات رفتاری خود از یک سو و شناخت محیط پیرامون خویش و تاثیر متقابل این دو در یکدیگر در نظر گرفت .
البته این تاریخچه جنبه کاملا" فلسفی دارد . تاریخچه روان شناسی را باید از عصر ارسطو ، بزرگترین مغز متفکر یونان باستان و سر آمد فیلسوفان عهد قدیم در نظر گرفت و هم چنین حکیم بزرگ سقراط با آن پند حکیمانه اش و دعوت انسان به خود شناسی که مبنایی بس شگرفت و عمیق در روان شناسی محسوب می شود .
اساساً اعتقاد بر اینکه آدمی از دو عنصر روان وتن به وجود آمده است از قدیمی ترین ایام تا عصر حاضر وجود داشته است . عنصری که پس از مرگ از بدن خارج می شود و تا ابد جاویدان خواهد ماند.

تاریخچه روان شناسی جدید

روان شناسی جدید به مثابه علمی سازمان یافته به مفهوم کنونی خود دارای سابقه طولانی نیست در روان شناسی جدید اعتقاد بر اینکه علاوه بر انگیزه های برونی که موجب تحریک موجود زنده و تحرک وی می شود گوهری جدا از این نفس و انگیزه هایی درونی در حرکت موجود زنده تاثیر گذار باشد وجود ندارد،وانسان را جز یک ابزار پیچیده و کم و بیش ناشناخته چیز دیگری نمی دانند و آنچه که در مورد بررسی قرار می گیرد رفتار بیرونی آن مانند یک حیوان فاقد عقل و شعور است و به خاطر همین اوصاف روان شناسی جدید اسمی بی مسمی است چرا که همان طور که در مطا لب بالا گذشت غیر از رفتار آن هم رفتار ظاهری و قابل مشاهده چیز دیگر را مورد سنجش قرار نمی دهد و بدتر از همه این ها آنکه معیار و ملاک در این سنجش ها رفتار سایر حیوانات است به همین خاطر هم بعضی ها پیشنهاد داده اند تا مو قعی که متعلَق سنجش رفتار است آنرا رفتار شناسی حیوانی بنامیم تا روان شناسی انسانی . به سخن دیگر از وقتی که روان شناسی جدید در پی مطالعه فرایندهای روانی از اعتقاد به وجود نفس فاصله گرفت و از طرف دیگر روانشناسان به تبعیت از شیوه بررسی دانشمندان علوم طبیعی از اعتقاد به وجود جوهر و حقیقت اشیاء روی گردان شدند اولین گام انحرافی را در مسیر تکامل این علم بر داشتند . و با این طرز تفکر و تلقی نسبت به انسان کم کم تمام جنبه های غیر مشهود و غیر قابل مشاهد و تجربه را از عرصه مطالعه و تحقیقات خویش حذف کردند تا آنجا که تمام یافته های خود را در مورد حیوانات آزمایشگاهی به انسان هم تعمیم دادند و با انسان نیز مانند یک موجود فاقد شعور و مقهور طبیعت خود،رفتار کردند.

تفاوت های روان شناسی اسلامی وروان شناسی معاصر

در این قسمت ویژگیهای روان شناسی اسلامی یا علم النفس در دیدگاه دانشمندان مسلمان را با نظریات روانشناسان معاصر مورد بررسی قرار می دهیم.

ویژگی های روان شناسی علمی یا معاصر

الف:علمی بودن؛روان شناسی جدید یا کلاسیک با بکارگیری روش علمی از مادر خود یعنی فلسفه جدا شد و آغاز این حرکت با افتتاح اولین آزمایشگاه روان شناسی توسط ویلهم وونت در شهر لایپزیک آلمان در سال 1879م به وقوع پیوست.با این رویکرد علمی در روان شناسی تمام خصوصیات امروزی علم از جمله تجربی بودن،قابل مشاهده بودن،قابلیت تکرار در پدیده های مورد مشاهده،جدایی از مسائل متافیزیکی و پرداختن صرف به پدیده های مادی مد نظر روانشناسان تجربی معاصر می باشد.البته لازم به ذکر است که علم در این گونه موارد منکر وجود ماوراء الطبیعه نیست بلکه فقط مطالعه آن را خارج از حوزه خود می داند.اما اشکال عمده ای که علم روان شناسی با این روش در اذهان ایجاد کرده است،القای غیر مستقیم ماده گرایی یا ماتریالیسم علمی می باشد.چرا که هر چند صریحاً به این مساله اذعان نمی کند اما این راهی است که به غیر قابل شناخت بودن پدیده های غیر مادی منجر می شود.
ب؛رفتاری بودن:روانشناسان با به کار گرفتن روش علمی مجبور شدند تا موضوع مورد مطالعه خود را نیز مطابق با ابزاری که در دست داشتند محدود کنند. تا آنجا که هر چیزی را که ابزار آنان نتوانست بسنجد آنرا از حوزه مطالعاتی خود کنار گذاشتند،و این کار تا جایی پیش رفت که موضوع مورد مطالعه علم روان شناسی جدید به رفتار قابل مشاهده و بیرونی موجود زنده محدود شد،وبسیاری از حالات روانی انسان از دایره سنجش و تحقیق علم روان شناسی جدید بدور ماند.این جاست که وقتی موضوع این علم را در نظر داشته باشیم اطلاق روان شناسی به آن گزافی بیش نیست.
ج؛تکاملی بودن: با مطرح شدن نظریه چارلز داروین که بعدها به نظریه تکامل شهرت یافت علم روان شناسی هم از اثرات جهانی این نظریه مبهم در امان نماند،و بعد از انتخاب روش علمی در تحقیق با پذیرش نظریه تکامل ضربه ای سخت تر را بر پیکره خود وارد ساخت و هر چه بیشتر با حالات و خصایص واقعی روان انسان بیگانه شد.با تسلط این نظریه بر روان شناسی جدید مقام نوع انسان به پسر عموی برتر میمونها تنزّل پیدا کرد و همچنین راه تعمیم نتایج تمام آزمایشهای بر روی حیوانات برای انسان هموارتر شد.تا آنجا که حتی در مبحث یادگیری پیشرفته نیز که یکی از استعددهای منحصر به فرد انسانی است،نتایج یادگیری شرطی و غیرشرطی از حیوانات برای انسان تعمیم داده شد و حتی در بحث آموزش و پرورش از آن استفاده های بسیاری صورت گرفت.و تا جایی بحث تکامل پیش رفت که خداوند را همانطور که در نظریه سائقه روانی جنسی فروید از روان انسانی حذف کردند در این جا هم از منشاءحیات بودن کنار گذاشتند.
د؛غربی بودن:چهارمین ویژگی روان شناسی جدید و کلاسیک غربی بودن آن است.البته نه به این معنا که ما بخواهیم در برابر آن روان شناسی شرقی را قرار دهیم،بلکه بر این باوریم که غرب سرمایه داری و ماتریالستی با شرق کمونیستی تفاوت بنیادی نداشته بلکه کمونیسم خود محصول جهان بینی ماده گرای غرب می باشد.ملاک ومشخصه غربی بودن در این جا همان توجه بیش از حد و افراطی به علم تجربی است.غربی بودن در یک معنا یعنی فراموشی بخشی از استعدادها و خصوصیات واقعی در انسان و یا کم بها دادن به آن مثل بی توجهی به نیازهای روحی انسان از جمله خداخواهی،میل به جاودانگی و بسیاری از موارد دیگر که روان شناسی غربی با نگاهی کاملاً سطحی از آنها می گذرد و در صورت توجه کردن به آنها بدون شناخت حقیقی اقدام به ارضای ناقص و انحرافی آنها می کند که همه این عکس العملها برخواسته از شناخت جزئی غرب از انسان و اصالت دادن به جسمانیت ونیازهای مادی اوست.

ویژگیهای روان شناسی اسلامی

حال به بررسی ویژگیهای متعالی روان شناسی اسلامی می پردازیم.
الف؛معرفتی بودن:این ویژگی روان شناسی اسلامی علم روان شناسی را ملزم به پاسخ دادن به این سوالات میداند،که اصولاً هدف از تحصیل این علم چیست؟چه کمکی به تعالی انسان می کند؟و در بحث معرفت شناسی انسانی چه جایگاهی دارد؟با پاسخی که به این سوالها داده میشود،انسان هر چه بیشتر و بهتر با قوانین و حالات روحی و روانی خویش آشنا می شود و در برخورد با مسائلی که در ارتباط با خود می باشد،پاسخ بهتر و مطلوب تری را می دهد که در نهایت در تحقق هدف والای زندگی و آرامش روحی و روانی وی موثر است.همچنین در مسیر شناخت خویش کم کم به وجود برتر و متعالی تر خود یعنی روح پی میبرد و با شناخت روح و کسب معرفت حقیقی در مورد آن به هدف اصلی خلقت نائل می شود.و این همان اصل معرفتی در روان شناسی اسلامی یا علم النفس می باشد که پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم در حدیث ارزشمند من عرف نفسه فقد عرف ربه بدان اشاره فرموده اند.
ب؛جامع بودن:همان طور که در بحث علمی بودن روان شناسی جدید گذشت این علم با انتخاب روش علمی،تجربی در مطالعه و تحقیقات خود در موضوع انسان بخش عظیمی از جنبه های واقعی انسان را کنار گذاشت.چرا که انسان دارای حالات و انفعالات نفسانی مجرد از ماده بسیاری است که هیچگاه به مشاهده در نمی آید اما به شدت شخصیت انسان را تحت تاثیر خود قرار می دهند.مانند نیازهای معنوی انسان که علی رغم اینکه در روش علمی به هیچ وجه قابل سنجش نمی باشد اما در صورت بی توجهی به آنها زمینه بسیاری از نا بهنجاری های روانی و اختلالات شخصیتی در انسان بوجود می آید.اما در روان شناسی اسلامی که بر گرفته از مکتب وحی می باشد به خاطر اشراف علمی و معرفتی که بر تمام زوایای وجودی انسان و آگاهی کاملی که از تمام نیازهای حقیقی انسان وجود دارد هیچگاه در ارضای نیازهای وی راه افراط و تفریط پیموده نمی شود.و با توجه به دارا بودن همین شناخت جامع از انسان نظریه هایی را هم که مطرح می کند دارای برد فرا زمانی و فرا مکانی می باشد.و نهایتاً این علم به عنوان نردبانی فرد را در مسیر خود شناسی به خداشناسی می رساند.
ج؛واقع گرا بودن:چهارمین ویژگی مهم روان شناسی اسلامی رئالیستی بودن این علم در مورد انسان می باشد.هر چند که این ویژگی خود یکی از نتایج ویژگی قبلی میباشد،اما به خاطر گستردگی نیازها و ظرفیت های انسان و با در نظر گرفتن زمان محدود می توان آن را به عنوان یک ویژگی جدا و منحصر به فرد محسوب کرد.با پذیرش دوبعد مادی و روحانی انسان توسط روان شناسی اسلامی نظریه هایی هم که از ناحیه این علم مطرح می شود دارای کارکردی واقعی و حقیقی می باشد.بر خلاف روان شناسی جدید که گاهی نظریه های مطرح شده در آنها نه تنها واقعی نیست بلکه چیزی شبیه به اسطوره می نماید که آن هم برای توجیه بیماریهای روانی با منشاء نامشخص(مادی) به کاربرده می شود،مانند عقده ادیپ و الکترا در نظریه روانکاوی و همچنین می توان به بسیاری از جنبه های اثبات نشده نظریه تکامل اشاره کرد.

فصل دوم : شخصیت و تعاریف آن

محققان و صاحب نظران حوزه روان شناسی و شخصیت تعاریف گوناگونی از شخصیت ارائه داده اند.از لحاظ لغوی کلمه شخصیت معادل کلمه personalityانگلیسی یاpersonalit فرانسه است.و در حقیقت از ریشه لاتین personaگرفته شده است که به معنی نقاب یا ماسکی بوده است که بازیگران تئاتر در یونان و روم قدیم بر چهره می گذاشتند.این تعبیر تلویحاً اشاره بر این مطلب دارد که شخصیت هر کس ماسکی است که او بر چهره دارد تا وجه تمایز او از دیگران باشد.در زبان عامه از شخصیت معنای عامی را برداشت می کنند.برای مثال وقتی می گویند:فرد با شخصیتی است،یعنی وی دارای ملکات اخلاقی است.در حالی که از نظر علمی این اشتباه است.چرا که هیچ کس را نمی توان پیدا کرد که شخصیت نداشته باشد،وبدترین انسانها هم اصطلاحاً دارای شخصیت انحرافی ضد اجتماعی یا پارانویایی و ...می باشند.در علم روان شناسی همه دارای شخصیت مشخص می باشند،منتها با معیار و ملاک مشخص که القاکننده بار مثبت یا منفی است.برای مثال در مصادیق شخصیت مثبت و پذیرفته می توان به شخصیت تاثیرگذار ، شخصیت شکوفا و در معنای شخصیت منفی می توان به شخصیت خودشیفته،شخصیت تحقیرطلب یا مازوخیست اشاره کرد.در این جا به چند تعریف از تعاریف شخصیت که توسط روانشناسان شخصیت ارائه شده است،اشاره می کنیم.
«شخصیت مجموعه تفکیک ناپذیر خصایص بدنی و نفسانی است که شناخته دوستان نزدیک شخص،یا به عبارت دیگر،آن نقاب یا ماسکی است که فرد برای سازش با محیط که در حقیقت نوعی بازیگری در صحنه زندگی است،به چهره خود نهاده است.شخصیت از دیدگاه مکاتب-ایزدی-1351( روان شناسی شخصیت – کریمی – ص 6و7)
«شخصیت سازمان پویای جنبه های ادراکی و انفعالی و ارادی و بدنی (شکل بدن و اعمال حیاتی بدن)فرد آدمی است.شلدون - به نقل از نظریه های شخصیت – علی اکبر سیاسی – 1367»(همان)
شخصیت الگویی از رفتار اجتماعی و روابط اجتماعی متقابل است.بنابر این شخصیت یک فرد مجموعه راه هایی است که او نوعاً ًنسبت به دیگران واکنش یا نسبت به آنها تعامل می کند.رشد شخصیت – فرگوسن – 1970»(همان)
«شخصیت عبارت است از الگوهای رفتار و شیوه های تفکر که سازگاری فرد با محیط را تعیین می کند.اتکینسون ،هیلگارد- مقدمه بر روان شناسی -1983»(همان)
همچنین در فرهنگ جامع روان شناسی و روانپزشکی پورافکاری در مورد شخصیت این چنین آمده است:
«این اصطلاح را می توان تمامی سیستم تمایلات نسبتاً پایدار روانی و جسمی هر فرد تعریف نمود.تمایلاتی که نحوه تطابق وی را نسبت به محیط روانی ، اجتماعی و مادی معین می سازد.مطالعه علمی شخصیت از دو طریق صورت می گیرد. یا از راه مطالعه خصوصیات ظاهری ، یعنی صفات یا با تمایلات پنهانی که می توان آنها را بر حسب غرایز ، نیازها،ساختمان بدنی ، مکانیسم ناخودآگاه و نظایر آنها توصیف نمود.صفت (trait) را می توان نوعی استعداد کلی برای ثبات رفتار ثعریف نمود.وجود تعداد کثیری صفات نامگذاری شده ، گواه بر این سنت عام است که علی رغم تمام کارهایی که با سایر روشها به عمل آمده است در توصیف شخصیت استفاده از صفات قابل فهم ترین راه است.در هر کسی ، صفات شخصیت تمام زمینه رفتار او را مشخص نمی سازد.مثلاً ممکن است فردی در برخی موقعیتها نجیب،مهربان،مرتب و نظیفو با احتیاط باشد و در موقعیتی دیگر خیر.صفات میل به تجمع گروهی دارند و پیدایش انواع شخصیت حاصل این تجمع گروهی است.به علت زمینه محدود صفات به خصوص در هر فرد،احتمال دارد که افراد متعلق به همان شخصیت در موقعیت های مشابه رفتاری جنسی متفاوت نشان دهند.صفات شخصیتی از نظر شدت متفاوت هستند و وقتی خیلی قوی باشند،آنها را از نظر مفهوم آماری می توان غیرعادی تلقی نمود.یعنی بر اساس این اصل کلی که شکل های افراطی کمتر از انواع متوسط و معمول مشاهده می گردد.به عقیده جامعه شناسان غیرعادی بودن رفتار زمانی مشخص می شود که فراتر از حدودی که جامعه تعیین می کند،رفته باشد.بنابر این بیماری روانی فقط از نظر کمی با بهنجاری فرق دارد نه از نظر کیفی.این نظریه بیش از همه با اختلال شخصیت قابل تطبیق است.روان پزشکان بر اساس تجارب بالینی خود انواع شخصیت های نابهنجار را بر حسب صفات غالب آنها تعریف کرده اند.اگر وجوه مشترک تعریفهای فوق را مورد نظر قرار دهیمفمی بینیم که اولاً همه آنها به یک رشته از ویژگیها و خصوصیات جسمی و روانی اشاره دارند.ثانیاً در همه تعریفها به مساله تمایز ،افتراق و مشخص کردن فرد از افراد دیگر به طور صریح یا به طور تلویحی اشاره شده است.بنابراین می توانیم به تعریفی قابل قبول برسیم که به طور نسبی حاوی ویژگیهای مشترک تعریفهای ذکر شده ف باشد.پس شخصیت عبارت است از مجموعه ویژگیهای جسمی ، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می کند.( فرهنگ جامع روان شناسی و روانپزشکی – نصرت ا...پور افکاری – ج2 – ص 1106)

شخصیت از دیدگاه اسلام

با آوردن مطالب فوق اینک دیدگاه منابع اسلامی را در مورد شخصیت بررسی می کنیم.با توجه به اهمیت قرآن کریم و جامعیت آن در تمام زمینه ها خصوصاً پرداختن به مفاهیم مرتبط با انسان لازم است که معادل کلمه شخصیت را در این کتاب مقدس مورد بررسی قرار دهیم.کلمه ای که می توان با در نظر گرفتن معنای غالبی شخصیت در قرآن به عنوان معادل آن ذکر کرد،کلمه شاکله می باشد.از جمله آیاتی که این کلمه در آن ذکر شده است،آیه 84 از سوره اسراء می باشد که می فرماید:
قل کلٌ یعملُ علی شاکلة فربکم اعلمُ من هو اهدی سسبیلاً
ای پیامبر به مردم بگو که هر کس بر حسب شاکله (ذات و طبیعت)خود عمل می کند و خدای شما بر آنکه راه هدایت را یافته از همه آگاه تر است.
با توجه به این مفهوم و با عنایت به مفهم کلی شخصیت در روان شناسی می توان شاکله را معادل وازه شخصیت گرفت.به سخن دیگر وقتی بتوانیم معنای شاکله را به طور کامل بیان کنیمفدر واقع مفهوم شخصیت از دیدگاه اسلام را بیان کرده ایم.شاکله از نظر لغوی دارای معانی مختلفی است،که در زیر به بعضی از آنها اشاره می کنیم.
الف- شاکله از ماده شَکَلَ به معنای بستن پای چهارپا و شکال بند و طنابی است که حیوان را با ان می بندند.
ب – شاکله به معنای خلق و خوی نیز آمده است.و از آن لحاظ به خلق و خوی شاکله گفته می شود که انسان را مقید می کند و نمی گذارد در آنچه می خواهد آزاد باشد بلکه او را وادار می سازد تا به مقتضای آن اخلاق و خلق و خوی رفتار کند.
ج – شاکله از ریشه شِکل به معنای هیئت و ریخت نیز آمده است.
هـ شاکله به معنای طریقت و مذهب هم آمده است.مثلاً وقتی گفته می شود «این طریق دارای شاکله هاست» معنایش این است که هر گروهی راه جداگانه ای از آن برای خود انتخاب کرده است.
و – شاکله به معنای حاجت و نیاز آمده است،چون نیاز و احتیاج به گونه ای انسان را مقید می کند.
ز – شاکله به معنای نیت هم به کار رفته است.امام صادق علیه السلام در تفسیر همین آیه که ذکر شد،می فرمایند:هر کس بر پایه نیت خویش عمل می کند.در یک نتیجه گیری کلی از آنجاییکه تمامی مفاهیم بالا ،در واقع زیر بنای رفتارهای انسان را تشکیل می دهند،می توان نتیجه گرفت که شاکله با همه معانی یاد شده تطبیق می کند . به عبارت دیگر شاکله یعنی مجموعه نیات،خلق و خوی،نیازها،شیوه های رفتاری و ساختارهای روانی و همه اینها شاخصه هایی هستند که در روان شناسی جدید با عنوان ویژگیهای شخصیت ار آن یاد می شود.حال بعضی از مفاهیم مترادف با مفهوم شاکله که تاثیر زیادی بر روی شخصیت دارد را مورد بررسی قرار می دهیم.

الف – شاکله در معنای خلق و خوی

خلق و خوی عبارت است از مجموعه صفات روانی انسان که در جریان تماس و ارتباط با محیط پیرامونی او بروز و ظهور می یابند،که حکما و دانشمندان اسلامی خلق و خوی را عمدتاً حاصل دو عامل می دانند:
1. مزاج و ترکیب بدنی که خود محصول وراثت است.
2. اوضاع و احوال پیرامونی فرد
علامه طباطبایی مفسر بزرگ قرآن کریم در ذیل کلمه شاکله چنین آورده است:بین ویژگیهای روانی و ویژگیهای جسمانی انسان رابطه خاصی وجود دارد.برخی مزاجها سزیعتر عصبانی شده و میل به غذا و جفت در آنها زودتر در آنها فوران کرده و شدت می یابد و مانند این موارد،به گونه ای نفس با کوچکترین عامل به طرف مقتضیات طبع خود کشیده می شود.( المیزان – ج 13- ص-203)
و در مورد خلق و خوی متاثر از محیط پیرامونی می توان به انگیزه بالا در افرادی که در مناطق گرمسیری زندگی می کنند اشاره کرد و همچنین دیرجوش بودن و میل به درونگرایی در افرادی که در مناطق کوهستانی زندگی می کنند.و صبور و مقتصد بودن کسانی که در مناطق کویری زندگی می کنند
نیز از تاثیرات محیط پیرامونی در شخصیت افراد می باشد.

ب – شاکله در معنای مذهب و طریق

مذهب و طریق به معنای محل رفتن و راه است و در اصطلاح به آیین و دین نیز مذهب گفته می شود.مذهب و دین باوری معمولاً بر پایه آموزشهای محیطی و یادگیریهای اجتماعی در افراد بوجود می آید،و گر چه این آموزشها و یادگیریها در تحکیم اصول و باورهای مذهبی و اعتقادی افراد بسیار مهم است ولی پذیرش همین اصول و باورها بدون وجود زمینه های روانی اولیه که از آن تعبیر به فطرت می شود،امکان پذیر نمی باشد.یعنی در اصل این فطرت است که ساختار روانی و زمینه اصلی پذیرش این گونه اصول را در اختیار شخص قرار می دهد و بعداً شخص به صورت اختیاری آنها را پذیرفته و تحکیم می کند.پس با توجه به مطالب بالا دین و مذهب بر اساس هیئت و ساخت روانی اولیه انسان شکل می گیرد،ولی نشانه های آن که همان دین باوری و عمل به آن است در شخصیت یا شاکله انسان ظاهر می شود.

ج – شاکله در معنای حاجت و نیاز

نیازها در روان شناسی به دو دسته تقسیم می شوند:
1. نیاز های جسمانی که در اثر به هم خوردن تعادل شیمیایی بدن به وجود می آیند،و در نوع بشر و دیگر حیوانات ثابت هستند.تشنگی ، گرسنگی و جفت خواهی از این گونه هستند.نیازهای جسمانی اگر چه در اصل آموختنی نیستند،ولی نحوه برخورد با آنها کاملاً آموختنی است.و به شخصیت فرد آن نوع بستگی دارد.
2. نیازهای روانی،که دارای منشاء آشکار جسمانی نیستند،اما در نوع انسان دیده می شوند،از آن جمله نیاز به تعلق داشتن به گروه،نیاز به امنیت،نیاز به ابراز وجود ،نیاز به ارزشمند بودن و...که به اینها نیازهای غیر اکتسابی هم می گویند.البته نیازهای روانی اکتسابی هم در فرد وجود دارد،مانند پرخاشگری،صلح جویی،ریا کاری که نظیر اینها در افراد و جوامع گوناگون به صور مختلف دیده می شود.که وجه اشتراک نیازهای روانی غیر اکتسابی و اکتسابی وابستگی تام و تمام آنها به هیئت روانی خاص فرد یا شاکله وی دارد.

د – شاکله در معنای نیت،نیت در معنای لغوی به معنای قصد و عزم قلبی است.

و در اصطلاح به تصمیم آگاهانه برای انجام دادن یک عمل اطلاق می شود.در اسلام تفاوت آشکاری بین نیت و عمل وجود دارد.تا آنجا که نیت را امری درونی و عمل را ثمره و حاصل نیت می شمارند.در کلام امام علی علیه السلام نیت چنین معرفی شده است:«النیۀ اساس العمل؛نیت پایه و اساس عمل است» «الاعمال ثمار النیات؛اعمال نتیجه ها و ثمره های نیت هستند»نکته ای که ذکر آن خالی از فایده نیست اینکه هیچگاه نیت یک عمل با تصور صرف آن عمل با هم مساوی نیستند.زیرا نیت ها در واقع محصول هیئت و ترکیب روانی خاص انسانها و برخاسته از حالتهای نفسانی وی هستند.و بسیاری از عناصر بوجود آورنده نیتها از حیطه تصورات و تفکرات انسان خارجند.و انسان احاطه کامل بر آنها ندارد.

هـ - شاکله در معنای هیئت و ساخت

؛شاید اصلی ترین معنای شاکله هیئت و ساخت روانی است.همان گونه که در بررسی مفاهیم قبلی مشاهده شد،تمامی آنها به صورتی به ساخت روانی انسان بر می گردند.به بیان ساده ترمی توان گفت:هیئت و ساخت روانی آدمی در حقیقت مجموعه ای واحد است که نیات از آن بر می خیزند،خلق و خوی حاصل آن است،مذهب بر اساس آن پذیرفته می شود و شکل می یابد و سر انجام نیازهای فرد و بروز و ظهور آنها نیز از همین ساخت روانی یعنی شاکله و شخصیت تاثیر می پذیرد.

انواع شخصیت از دیدگاه قرآن و ملاک تقسیم بندی آن

بنابر اهمیت زائد الوصفی که عقل در جهان بینی اسلامی دارد،رشد انسان و مراحل تکامل شخصیت وی بر اساس همین ملاک سنجیده می شود.در جهان بینی اسلامی هر جا که صحبت از عقل به میان می آید قوه مقابل آن یعنی هوای نفس یا اصطلاحاً نفس را نیز باید در نظر بگیریم.
عقل در اینجا عبارت است از قوه تشخیص و استدلال که در نهاد آدمی به ودیعه گذاشته شده است.و با توجه به میزان تربیت و پرورش فرد دارای مراتب متفاوتی می باشد.و نفس به مجموعه گرایشهای انسان به محرکهای خوشایند و گریز از محرکهای ناخوشایند اطلاق می شود که بر اساس همان اصل اولیه بنیادین در حیات انسان و حیوان یعنی اصل لذت طلبی و الم گریزی که این اصل خود بر فرایندهای ناخودآکاه متّکی است.
با توجه به آنچه گفته شد مراحل رشد شخصیت را بر اساس دو ملاک عقل و نفس می توان چنین تقسیم بندی کرد:
1. شاکله یا شخصیتی با محوریت نفس اماره، که در آن محرک اعمال و رفتار صرفاً تمایلات لجام گسیخته نفسانی است.
2. شاکله و شخصیتی با محوریت نفس لوامه که در این شخصیت عقل نقش محرک و تصمیم گیرنده اصلی را دارد و نفس در معرض سرزنشها و امر و نهی های روشنگرانه عقل می باشد.
از آنچه که تا اینجا گفته شد ، می توان نتیجه گرفت که بدون شناخت ماهیت عوامل تشکیل دهنده «شاکله»(شخصیت) اعم از عوامل مادی و معنوی درک روشن،کامل و آگاهانه از شخصیت امکان پذیر نمی باشد.به همین دلیل اکتفا کردن به بررسی عوامل بدنی و زیستی و عکس العملهای ظاهری بدن و نادیده گرفتن جنبه های موثر اما غیرقابل مشاهده انسان چنان که در روان شناسی علمی (تجربی)معمول است و جریان دارد،به طور حتم نمی تواند تصویری دقیق ،کامل و واقعی از شخصیت آدمی به تصویر بکشد،همان طور که روان شناسی جدید تاکنون نتوانسته است،تا جایی که در بعضی موارد به همین دلیل حوزه تحقیقاتی خود را محدود به رفتار قابل مشاهده و قابل تکرار نموده است.و از بررسی سایر جنبه های شخصیت آدمی سرباز زده است.

فوائد مطالعه شخصیت

با توجه به نظر حکما و علمای اسلامی انسان موجودی اجتماعی است.و اگر اجتماع از انسان گرفته شود بسیاری از خصلتها و ارزشهای پسندیده ای که در مسیر رشد وتعالی وی تعریف شده است،موضوعاتی بی معنا و بیهوده می نماید.گذشته از این ستایش و سرزنش که دو رابطه دوسویه درروابط اجتماعی به شمار می رود نیز موضوعیت خود را از دست می دهند.همچنین بسیاری از نیازهای روحی و روانی و حتی جسمانی انسان در جامعه و در کنار دیگر انسانها است که معنا و مفهوم پیدا کرده و بر آورده می شود.که از جمله آنها می توان به عشق ورزی به دیگران،خدمت به بندگان خدا،ایثار و از خود گذشتگی،احساس ارزشمندی و مفید بودن ،نیاز به خانواده،نیاز به دوست داشته شدن وبسیاری دیگر.و حتی بسیاری از لوازم کمال انسان در میان دیگران و در متن اجتماع شکل می گیرد.به همین خاطر هم در متن دینی از کناره گیری و انزوا به شدت نهی شده است.از مسایل گریز ناپذیر در اجتماع رویارویی با اشخاص و به تبع آن شخصیت های متفاوت می باشد.انسان وقتی وارد اجتماع می شود،خود بخود شخصیت دیگران نوجه وی را جلب می کند و خود نیز مورد توجه دیگران قرار می گیرد.گاهی برای ارضای حس کنجکاوی و گاهی هم میل به حقیقت جویی و یا پاسخ دادن به نیازهای درونی خود در پی شناخت محیط اطراف بر می آید و شخصیت دیگران نیز جزئی از محیط پیرامونی وی می باشد.همان طور که شخصیت خود وی نیز برای دیگران جزئی از محیط بیرونی حساب می شود.همیشه شناخت و توجه به محیط اطراف نوعی خودشناسی یا توجه به خود را در پی دارد و فرد در حین توجه به اطراف و موضوعات پیرامونی در صدد مقایسه خود و دانسته هایش با ملاک ها و ارزشهای بیرونی بر می آید.و با مقایسه این دو گهگاه د ر فکر ایجاد تغییری در خود یا محیط بیرون می افتد.
غالباً این شناختها فرد را به یک جمعبندی از شخصیت خود و دیگران می رساند که در نهایت به یک طبقه بندی از اطلاعاتش می رسد و این طبقه بندی ملاک و معیار او در نحوه برخورد با دیگران قرار می گیرد.این اطلاعات و به تبع آن شناخت فرد از خود و دیگران باعث بوجود آمدن روابطی منطبق بر واقع و سالم می شود که در تکامل شخصیت اجتماعی فرد نقش تعیین کننده ای دارد. و این در حالی است که اکثر اضطرابها و تشویشها که هنگام برقراری رابطه با دیگران به فرد دست می دهد زاییده تصورات و دانسته هایی موهوم و غیر واقعی از خود و دیگران است.که در حالت شدید آن زمینه بوجود آمدن افکار پارانویایی را فراهم می کند.مثلاً در برخورد با اشخاصی که دارای شخصیت درونگرا هستند و بیشتر دوست دارند سر در لاک خودشان فرو ببرند نمی توان به راحتی با آنان رابطه بر قرار کرد و یا آنان را در یک کار جمعی شرکت داد.
اما اگر از قبل در مرد آنان اطلاعاتی داشته باشیم با تغییر در نحوه برخوردمان می توانیم تا حدودی به هدفمان برسیم.اصولاً آشنایی ما با شخصیت طرف مقابل و اقتضائات آن وسیله بسیار قدرتمندی در رساندن ما به هدف می باشد.فرض کنید اگر یک مادر از مراحل رشد فرزند خود کاملاً آگاه باشد و اقتضائات سنی فرزندش را بشناسد و بداند که مثلاً کودکان در حدود سنین 4-3 سالگی یشترین میزان حسادت را نشان می دهند،چنانچه کودک خود را در این سنین حسود ببیند دچار نگرانی و اضطراب نخواهد شد.زیرا می داند که این ویژگی یک حالت طبیعی در کودک اوست.همچنین معلمی که در کلاس خود با نوجوانان سر و کار دارد در صورتی که اطلاع داشته باشد که نوجوانان در یک مرحله شکل گیری شخصیت خودشان حالت ابراز وجود و خودنمایی دارند و این ابراز وجود ممکن است در یک صورت تغییر شکل یافته به شکل مقاومت و مخالفت با بزرگترها بروز کند در برابر مخالفت احتمالی شاگردانش واکنش مناسب نشان داده و از نشان دادن شدت عمل که ممکن است به برخوردهای نامطلوب تری بینجامد خودداری خواهد کرد.اگر از جنبه دیگری هم به داشتن شناخت شخصیتی بنگریم می بینیم که این دانش در پیشگیری یا اقدام احتمالی در مورد بروز اختلالات و نابسامانیهای شخصیتی نیز می تواند به کمک فرد بیاید.به عنوان مثال وقتی والدین بدانند که شیوه تربیتی خشن سبب فراهم شدن زمینه ضد اجتماعی و پرخاشگر شدن کودکشان خواهد شد،خواهند توانست شیوه تربیتی خود را برای پیشگیری از بروز چنن نتایج ناگواری تنظیم کنند،و چنانچه این مساله بروز کند می توانند با استفاده از اطلاعاتی که در این زمینه دارند از وخیم تر شدن اوضاع جلوگیری به عمل آورند.

بخش دوم : رفتار

فصل اول : بهنجاری و نابهنجاری رفتار از دیدگاه اسلام

همان طور که در بخش اول گذشت تفاوت های اساسی بین روان شناسی اسلامی و روان شناسی معاصر وجود دارد.به تبع آن بحث شخصیت که از بحث های محوری در این علم به شمار می رود نیز با معیارهای متفاوتی تقسیم بندی شده است.اصولاً در روان شناسی اسلامی به انسان ، رفتار و صفات او با دید گسترده تری نگاه می شود.گذشته از آن که اشتراکاتی نیز در بحث شخصیت بین هر دو مکتب وجود دارد.از جمله اشتراکات روان شناسی اسلامی و روان شناسی جدید تقسیم رفتار به رفتار بهنجار و نابهنجار می باشد.از آن جا که بین رفتار و شخصیت آدمی ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد می توان با شاخت رفتار فرد شخصیت وی را مورد بررسی قرار داد.در این جا ابتدا توضیحی پیرامون رفتار بهنجار و نابهنجار می آوریم پس از آن به اصل بحث می پردازیم.
رفتار بهنجار؛تعریف رفتار بهنجار از تعریف رفتار نابهنجار دشوار تر است،اما اکثر روانشناسان پذیرفته اند که شخص بهنجار دارای خصوصیاتی است که او را از افراد فاقد این خصوصیات جدا می سازد.اما خصوصیات افراد بهنجار:
• ادراک کارآمد از واقعیت؛افراد بهنجار در ارزیابی و واکنشها و قابلیتهایشان و در تفسیر آنچه در اطرافشان می گذرد،نسبتاً واقع بین هستند.آنها دائماً گفته ها و اعمال دیگران را اشتباه درک نمی کنند.در ارزیابی تواناییهایشان مبالغه نمی کنند،بیش از توانشان دست به کاری نمی زنند.توانایی های خود را دست کم نمی گیرند و از کارهای مشکل دوری نمی کنند.
• توانایی اعمال نظارت بر رفتار؛افراد بهنجار از توانایی خود برای نظارت بر رفتارشان نسبتاً مطمئن هستند.گاهی ممکن است تکانشی رفتار کنند اما در صورت لزوم می توانند امیال جنسی و پرخاشگرانه شدید خود را محدود کنند.ممکن است با هنجارهای اجتماع همرنگی نکنند اما این رفتارشان بر اساس تصمیمی ارادی است،نه ناشی از تکانه های غیر قابل مهار.
• داشتن اعتماد به نفس و مقبولیت؛افراد سازگار و بهنجار از ارزشمندی و مقبولیت خود نزد دیگران احساس رضایت می کنند و در بر خورد با دیگران راحت هستند و در موقعیت های اجتماعی ، رفتاری خود به خود دارند.در عین حال خود را مجبور به پذیرفتن نظیریات گروه به بهای انقیاد نظرات خود نمی بینند،برعکس احساس بی ارزشی،بیگانگی و عدم مقبولیت در افرادی که نابهنجار تشخیص داده می شوند ،بسیار شایع می باشد.
• توانایی روابط پر عطوفت؛افراد بهنجار قادرند روابط نزدیک و رضایت بخش با دیگران برقرار کنند.آنها به احساسات دیگران حساس هستند و دیگران را برای برآوردن نیازهای خود تحت فشار نمی گذارند.در اغلب موارد افراد دچار اختلالات روانی آن قدر نگران حفاظت از امنیت خود هستند که کاملاً خودمحور می شوند.به دلیل اشتغال ذهنی مفرط به احساسات و تقلاهای خود به دنبال محبت هستند،ولی نمی توانند متقابلاً محبت کنند.در بعضی موارد از صمیمیت وحشت دارند چون روابط قبلیشان مخرب بوده است.
• مولد بودن؛افراد سازگار و بهنجار قادرند تواناییهای خود را در فعالیتهای سودمند بکار اندازند.آنها شوق زندگی دارند و لازم نیست در زندگی روزمره ،خود را بزوز بکشانند.در اغلب موارد کمبود دائمی انرژی و احساس خستگی زیاد نشانه های تنش روانی ناشی از مسائل حل نشده است.
ادامه دارد .....




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط