بيا که قصر امل سخت سست بنيادست
شاعر : حافظ
بيار باده که بنياد عمر بر بادست |
|
بيا که قصر امل سخت سست بنيادست |
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزادست |
|
غلام همت آنم که زير چرخ کبود |
سروش عالم غيبم چه مژدهها دادست |
|
چه گويمت که به ميخانه دوش مست و خراب |
نشيمن تو نه اين کنج محنت آبادست |
|
که اي بلندنظر شاهباز سدره نشين |
ندانمت که در اين دامگه چه افتادست |
|
تو را ز کنگره عرش ميزنند صفير |
که اين حديث ز پير طريقتم يادست |
|
نصيحتي کنمت ياد گير و در عمل آر |
که اين لطيفه عشقم ز ره روي يادست |
|
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد |
که بر من و تو در اختيار نگشادست |
|
رضا به داده بده وز جبين گره بگشاي |
که اين عجوز عروس هزاردامادست |
|
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد |
بنال بلبل بي دل که جاي فريادست |
|
نشان عهد و وفا نيست در تبسم گل |
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست |
|
حسد چه ميبري اي سست نظم بر حافظ |
|