خيال روي تو چون بگذرد به گلشن چشم
شاعر : حافظ
دل از پي نظر آيد به سوي روزن چشم |
|
خيال روي تو چون بگذرد به گلشن چشم |
منم ز عالم و اين گوشه معين چشم |
|
سزاي تکيه گهت منظري نميبينم |
ز گنج خانه دل ميکشم به روزن چشم |
|
بيا که لعل و گهر در نثار مقدم تو |
گرم نه خون جگر ميگرفت دامن چشم |
|
سحر سرشک روانم سر خرابي داشت |
اگر رسد خللي خون من به گردن چشم |
|
نخست روز که ديدم رخ تو دل ميگفت |
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم |
|
به بوي مژده وصل تو تا سحر شب دوش |
مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم |
|
به مردمي که دل دردمند حافظ را |
|