سرم خوش است و به بانگ بلند ميگويم
شاعر : حافظ
که من نسيم حيات از پياله ميجويم |
|
سرم خوش است و به بانگ بلند ميگويم |
مريد خرقه دردي کشان خوش خويم |
|
عبوس زهد به وجه خمار ننشيند |
کشيد در خم چوگان خويش چون گويم |
|
شدم فسانه به سرگشتگي و ابروي دوست |
کدام در بزنم چاره از کجا جويم |
|
گرم نه پير مغان در به روي بگشايد |
چنان که پرورشم ميدهند ميرويم |
|
مکن در اين چمنم سرزنش به خودرويي |
خدا گواه که هر جا که هست با اويم |
|
تو خانقاه و خرابات در ميانه مبين |
غلام دولت آن خاک عنبرين بويم |
|
غبار راه طلب کيمياي بهروزيست |
چو لاله با قدح افتاده بر لب جويم |
|
ز شوق نرگس مست بلندبالايي |
غبار زرق به فيض قدح فروشويم |
|
بيار مي که به فتوي حافظ از دل پاک |
|