چندان که گفتم غم با طبيبان

درمان نکردند مسکين غريبان چندان که گفتم غم با طبيبان گو شرم بادش از عندليبان آن گل که هر دم در دست باديست
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چندان که گفتم غم با طبيبان
روي بنما و مرا گو که ز جان دل برگير
چندان که گفتم غم با طبيبان

شاعر : حافظ

درمان نکردند مسکين غريبان چندان که گفتم غم با طبيبان
گو شرم بادش از عندليبان آن گل که هر دم در دست باديست
چشم محبان روي حبيبان يا رب امان ده تا بازبيند
يا رب مبادا کام رقيبان درج محبت بر مهر خود نيست
تا چند باشيم از بي نصيبان اي منعم آخر بر خوان جودت
گر مي‌شنيدي پند اديبان حافظ نگشتي شيداي گيتي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط