شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان
شاعر : حافظ
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان |
|
شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان |
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان |
|
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت |
بنده من شو و برخور ز همه سيمتنان |
|
تا کي از سيم و زرت کيسه تهي خواهد بود |
تا به خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان |
|
کمتر از ذره نهاي پست مشو مهر بورز |
شادي زهره جبينان خور و نازک بدنان |
|
بر جهان تکيه مکن ور قدحي مي داري |
گفت پرهيز کن از صحبت پيمان شکنان |
|
پير پيمانه کش من که روانش خوش باد |
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان |
|
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل |
که شهيدان کهاند اين همه خونين کفنان |
|
با صبا در چمن لاله سحر ميگفتم |
از مي لعل حکايت کن و شيرين دهنان |
|
گفت حافظ من و تو محرم اين راز نهايم |
|