چراغ روي تو را شمع گشت پروانه

مرا ز حال تو با حال خويش پروا نه چراغ روي تو را شمع گشت پروانه به بوي سنبل زلف تو گشت ديوانه خرد که قيد مجانين عشق مي‌فرمود
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چراغ روي تو را شمع گشت پروانه
عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
چراغ روي تو را شمع گشت پروانه

شاعر : حافظ

مرا ز حال تو با حال خويش پروا نه چراغ روي تو را شمع گشت پروانه
به بوي سنبل زلف تو گشت ديوانه خرد که قيد مجانين عشق مي‌فرمود
هزار جان گرامي فداي جانانه به بوي زلف تو گر جان به باد رفت چه شد
نگار خويش چو ديدم به دست بيگانه من رميده ز غيرت ز پا فتادم دوش
فسون ما بر او گشته است افسانه چه نقشه‌ها که برانگيختيم و سود نداشت
به غير خال سياهش که ديد به دانه بر آتش رخ زيباي او به جاي سپند
ز شمع روي تواش چون رسيد پروانه به مژده جان به صبا داد شمع در نفسي
که بر زبان نبرم جز حديث پيمانه مرا به دور لب دوست هست پيماني
فتاد در سر حافظ هواي ميخانه حديث مدرسه و خانقه مگوي که باز


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط