لبش مي‌بوسم و در مي‌کشم مي

به آب زندگاني برده‌ام پي لبش مي‌بوسم و در مي‌کشم مي نه کس را مي‌توانم ديد با وي نه رازش مي‌توانم گفت با کس
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
لبش مي‌بوسم و در مي‌کشم مي
عيب رندان مکن اي زاهد پاکيزه سرشت
لبش مي‌بوسم و در مي‌کشم مي

شاعر : حافظ

به آب زندگاني برده‌ام پي لبش مي‌بوسم و در مي‌کشم مي
نه کس را مي‌توانم ديد با وي نه رازش مي‌توانم گفت با کس
رخش مي‌بيند و گل مي‌کند خوي لبش مي‌بوسد و خون مي‌خورد جام
که مي‌داند که جم کي بود و کي کي بده جام مي و از جم مکن ياد
رگش بخراش تا بخروشم از وي بزن در پرده چنگ اي ماه مطرب
بساط زهد همچون غنچه کن طي گل از خلوت به باغ آورد مسند
به ياد لعلش اي ساقي بده مي چو چشمش مست را مخمور مگذار
که باشد خون جامش در رگ و پي نجويد جان از آن قالب جدايي
حديث بي زبانان بشنو از ني زبانت درکش اي حافظ زماني


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط