اي قصه بهشت ز کويت حکايتي
شاعر : حافظ
شرح جمال حور ز رويت روايتي |
|
اي قصه بهشت ز کويت حکايتي |
آب خضر ز نوش لبانت کنايتي |
|
انفاس عيسي از لب لعلت لطيفهاي |
هر سطري از خصال تو و از رحمت آيتي |
|
هر پاره از دل من و از غصه قصهاي |
گل را اگر نه بوي تو کردي رعايتي |
|
کي عطرساي مجلس روحانيان شدي |
ياد آور اي صبا که نکردي حمايتي |
|
در آرزوي خاک در يار سوختيم |
صد مايه داشتي و نکردي کفايتي |
|
اي دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت |
اين آتش درون بکند هم سرايتي |
|
بوي دل کباب من آفاق را گرفت |
ساقي بيا که نيست ز دوزخ شکايتي |
|
در آتش ار خيال رخش دست ميدهد |
از تو کرشمهاي و ز خسرو عنايتي |
|
داني مراد حافظ از اين درد و غصه چيست |
|