زان يار دلنوازم شکريست با شکايت

زان يار دلنوازم شکريست با شکايت گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت بي مزد بود و منت هر خدمتي که کردم يا رب مباد کس را مخدوم بي عنايت
دوشنبه، 10 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
زان يار دلنوازم شکريست با شکايت

شاعر : حافظ

گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت زان يار دلنوازم شکريست با شکايت
يا رب مباد کس را مخدوم بي عنايت بي مزد بود و منت هر خدمتي که کردم
گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت رندان تشنه لب را آبي نمي‌دهد کس
سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت در زلف چون کمندش اي دل مپيچ کان جا
جانا روا نباشد خون ريز را حمايت چشمت به غمزه ما را خون خورد و مي‌پسندي
از گوشه‌اي برون آي اي کوکب هدايت در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
زنهار از اين بيابان وين راه بي‌نهايت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نيفزود
يک ساعتم بگنجان در سايه عنايت اي آفتاب خوبان مي‌جوشد اندرونم
کش صد هزار منزل بيش است در بدايت اين راه را نهايت صورت کجا توان بست
جور از حبيب خوشتر کز مدعي رعايت هر چند بردي آبم روي از درت نتابم
قرآن ز بر بخواني در چارده روايت عشقت رسد به فرياد ار خود به سان حافظ


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط