مي خواه و گل افشان کن از دهر چه ميجويي
شاعر : حافظ
اين گفت سحرگه گل بلبل تو چه ميگويي |
|
مي خواه و گل افشان کن از دهر چه ميجويي |
لب گيري و رخ بوسي مي نوشي و گل بويي |
|
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقي را |
تا سرو بياموزد از قد تو دلجويي |
|
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن |
اي شاخ گل رعنا از بهر که ميرويي |
|
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد |
درياب و بنه گنجي از مايه نيکويي |
|
امروز که بازارت پرجوش خريدار است |
طرف هنري بربند از شمع نکورويي |
|
چون شمع نکورويي در رهگذر باد است |
خوش بودي اگر بودي بوييش ز خوش خويي |
|
آن طره که هر جعدش صد نافه چين ارزد |
بلبل به نواسازي حافظ به غزل گويي |
|
هر مرغ به دستاني در گلشن شاه آمد |
|