جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد
شاعر : حافظ
هر کس که اين ندارد حقا که آن ندارد |
|
جان بي جمال جانان ميل جهان ندارد |
يا من خبر ندارم يا او نشان ندارد |
|
با هيچ کس نشاني زان دلستان نديدم |
دردا که اين معما شرح و بيان ندارد |
|
هر شبنمي در اين ره صد بحر آتشين است |
اي ساروان فروکش کاين ره کران ندارد |
|
سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن |
بشنو که پند پيران هيچت زيان ندارد |
|
چنگ خميده قامت ميخواندت به عشرت |
مست است و در حق او کس اين گمان ندارد |
|
اي دل طريق رندي از محتسب بياموز |
در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد |
|
احوال گنج قارون کايام داد بر باد |
کان شوخ سربريده بند زبان ندارد |
|
گر خود رقيب شمع است اسرار از او بپوشان |
زيرا که چون تو شاهي کس در جهان ندارد |
|
کس در جهان ندارد يک بنده همچو حافظ |
|