ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد
شاعر : حافظ
به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد |
|
ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد |
بنده پير ندانم ز چه آزاد نکرد |
|
آن جوان بخت که ميزد رقم خير و قبول |
رهنمونيم به پاي علم داد نکرد |
|
کاغذين جامه به خوناب بشويم که فلک |
نالهها کرد در اين کوه که فرهاد نکرد |
|
دل به اميد صدايي که مگر در تو رسد |
آشيان در شکن طره شمشاد نکرد |
|
سايه تا بازگرفتي ز چمن مرغ سحر |
زان که چالاکتر از اين حرکت باد نکرد |
|
شايد ار پيک صبا از تو بياموزد کار |
هر که اقرار بدين حسن خداداد نکرد |
|
کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد |
که بدين راه بشد يار و ز ما ياد نکرد |
|
مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق |
که شنيد اين ره دلسوز که فرياد نکرد |
|
غزليات عراقيست سرود حافظ |
|