سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد به دست مرحمت يارم در اميدواران زد چو پيش صبح روشن شد که حال مهر گردون چيست برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد
سه‌شنبه، 11 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد

شاعر : حافظ

به دست مرحمت يارم در اميدواران زد سحر چون خسرو خاور علم بر کوهساران زد
برآمد خنده خوش بر غرور کامگاران زد چو پيش صبح روشن شد که حال مهر گردون چيست
گره بگشود از ابرو و بر دل‌هاي ياران زد نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
که چشم باده پيمايش صلا بر هوشياران زد من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد کدام آهن دلش آموخت اين آيين عياري
خداوندا نگه دارش که بر قلب سواران زد خيال شهسواري پخت و شد ناگه دل مسکين
چو نقشش دست داد اول رقم بر جان سپاران زد در آب و رنگ رخسارش چه جان داديم و خون خورديم
زره مويي که مژگانش ره خنجرگزاران زد منش با خرقه پشمين کجا اندر کمند آرم
که جود بي‌دريغش خنده بر ابر بهاران زد شهنشاه مظفر فر شجاع ملک و دين منصور
زمانه ساغر شادي به ياد ميگساران زد از آن ساعت که جام مي به دست او مشرف شد
که چون خورشيد انجم سوز تنها بر هزاران زد ز شمشير سرافشانش ظفر آن روز بدرخشيد
که چرخ اين سکه دولت به دور روزگاران زد دوام عمر و ملک او بخواه از لطف حق اي دل
بده کام دل حافظ که فال بختياران زد نظر بر قرعه توفيق و يمن دولت شاه است


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.