سرو چمان من چرا ميل چمن نميکند
شاعر : حافظ
همدم گل نميشود ياد سمن نميکند |
|
سرو چمان من چرا ميل چمن نميکند |
گفت که اين سياه کج گوش به من نميکند |
|
دي گلهاي ز طرهاش کردم و از سر فسوس |
زان سفر دراز خود عزم وطن نميکند |
|
تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف او |
گوش کشيده است از آن گوش به من نميکند |
|
پيش کمان ابرويش لابه هميکنم ولي |
کز گذر تو خاک را مشک ختن نميکند |
|
با همه عطف دامنت آيدم از صبا عجب |
وه که دلم چه ياد از آن عهدشکن نميکند |
|
چون ز نسيم ميشود زلف بنفشه پرشکن |
جان به هواي کوي او خدمت تن نميکند |
|
دل به اميد روي او همدم جان نميشود |
کيست که تن چو جام مي جمله دهن نميکند |
|
ساقي سيم ساق من گر همه درد ميدهد |
بي مدد سرشک من در عدن نميکند |
|
دستخوش جفا مکن آب رخم که فيض ابر |
تيغ سزاست هر که را درد سخن نميکند |
|
کشته غمزه تو شد حافظ ناشنيده پند |
|